شکل گیری فرهنگ

نویسنده: ظاهر دقیق
قسمت سوم

۳ – کشاورزی و اقتصاد مالداری
از برکت استعمال آتش و اختراع نیزه و کمان، انسان‌های اولیه تغذیه خویش را متنوع ساختند و آموختند که از خود در مقابل سرما، گرما و غارتگران دفاع نمایند. زندگی ایشان مر حله به مرحله طولانی تر می‌گردیدند که در نتیجه آن در شمار نفوس جهان افزایش به عمل آمد.
باساس ارزیابی علما، اگر تعداد انسان‌های آسترالوپیتکوس سه ملیون سال قبل به ۱ ملیون می‌رسید، تعداد انسان‌های مغاره نشین ۸ هزار سال قبل تقریبآ به ۵، ۵ ملیون انسان می‌رسید. شکارچی باستان مجهز شده با کمان، تیر و نیزه می‌توانستند زیادتر به شکار حیوانات بپردازند و در جهت تخریب طبیعت عمل نمایند، حیوانات روز بروز نایاب می‌گردید، سنگ‌های سودمند که برای تهیه افزار کار استفاده می‌گردید به مشکل یافت می‌گردید و پرابلم موجودیت انسان اولیه درمعرض خطر جدی قرار می‌گرفت.
باالاخره، تجربه هزارساله و دانستنی‌های تعمیم یافته در مورد جهان ماحول راه خروج از حالت پیچیده را پیش گوئی نمود. انسان اولیه نه تنها از طبیعت بهره برداری نمود، بلکه ثروت‌های آنرا دوباره احیاء و استقرار بخشید. انسان‌های اولیه از بسیار سابق متوجه شدند که دانه نباتات که در زمین سست و نرم ریخته بود، بعدها دوباره میروئید. همچنان ایشان درک نمودند که حیوانات کوچک یافت شده را درجریان شکار نبائیست به قتل رسانید. انسان‌ها بطورآگاهانه به کاشتن گندم، اهلی کردن حیوانات آغاز نمودند. درعصر میانه سنگی سگ را اهلی ساختند. سگ رفیق خوب و وفادار انسان در هنگام شکار و محافظ مطمئن مسکن بود.

در نقاط مختلف جهان، حیوانات و پرنده‌های متنوع اهلی گردیده است. مثلآ درچین، سگ، خوک، مرغ، مرغابی و قاز، درهند گاو وحشی، پیشک و مرغ، در آسیای جنوب غربی گوسفند، بزغاله، گاو، اسپ، شتر اهلی گردیده بود. حیوانات خانگی برای انسان‌ها گوشت، شیر، پوست و پشم می‌داد.
شکارچیان کوچی و زمینداران مسکن گزین
عالم بنام آ. توین بی دومرحله رادرایجاد اقتصاد زراعتی و مالداری تفکیک نمود :
” درمرحلهءاول خشکسالی، کوچی‌ها (اجدادماقبل زراعتی) از شکار به مزرعه عبورنمودند و شکار را به یک هنر و صنعت کمکی تبدیل نمودند و درمرحلهء دوم بحران خشک سالی، تمدن پاتری ارخی-عشائیری با شدت تمام وارد صحنه شد و خود را در زندگی با شرائیط عیار نمود که در آن نه زمینداران و نه شکارچیان قادر بودند حضورموجودیت نمایند. “ص ۲۸
اهلی ساختن حیوانات، گزارازشکار به اقتصاد زراعتی و زندگی جمعی (ساختمان خانهءشمع) بنام «انقلاب سنگی» و یا«قرن نوسنگی» مسماگردید.
(گزاربشکل زندگی جمعی منجر به پیدایش اقامتگاه دائیمی (قریه) گردید و محل اقامتگاه باعث گردید که انسان برمحیط ماحول تاثر ثمربخش داشته باشد. اقتصاد تولید شده تا حدود مناسبات انسان را دررابطه با طبیعت انسانی نمود. مثلآ دررابطه با کشتارحیوانات دلسوزی و غمخواری بوجود آمد. اما پرورش حیوانات بمنظورتغذیه بمثابهء هدف نهائی و بدون شک پا برجابود. )
آری. . . . در حدود۴۰۰۰۰ سال قبل از میلاد، انسان‌ها درمغاره ها زندگی می‌نمودند و بکمک سلاح‌های سنگی دست به شکار می‌زدند. درشرق نزدیک، انسان‌های اسکان شده تقریبآ بعد از ۳۰۰۰۰ سال به جمع آوری دانه‌ها آغارنمودند و گندم می‌کاشتند. حیوانات وحشی سست مهار اول اهلی گردید. این انسان‌ها خانه‌های را ازگل اعمار می‌نمودند و دراین خانه‌ها مسکن گزین می‌گردیدند و به کشت و زرع می‌پرداختند. آنان ظروف گلی می‌ساختند و بافتن کتان را آموختند.
فرهنگ ازکلمهءلاتینی “نیولیت ” سرچشمه می‌گیرد که معنایش در ترجمه “کشت وزرع کردن” است که درآن زمان کاشتن نباتات به مثابه فرهنگ کشاورزی آغازگردید. البته این فرهنگ مادی است، اما فرهنگ معنوی در رشد او تآثر بسزای داشت.
پس، در عصر نو سنگی، انسان‌های اولیه به تدریج از فراهم آوری (زندگی جمعی) و شکار به مزرعه و مالداری گزار نمودند. همین گزار را باستان شناس انگلیسی گوردون چایلد سالهای (۱۸۹۲-۱۹۵۷) ” انقلاب نو سنگی “نامیده است. کشاورزی در زمینهای با شرائیطهای نسبتآ مساعد مروج گردید: اقلیم گرم و خاک حاصلخیز. چنین زمین‌ها بنام “هلال حاصلخیز” مسما گردیده بود. درآن نخود، گندم سیاه و گندم می‌کاشتند. در سواحل دریایی (رود زرد) ، درچین هفت هزار سال قبل به کاشتن ارزن و لوبیا سویا آغاز کرده بودند. در قارهء امریکا پنج هزار سال قبل زرع نمودن جواری، کدو، حبوبات و پنبه را آموخته بودند.
۸ هشت هزار سال قبل در آسیای میانه، آسیای صغیر، فلسطین، شمال بین النهرین و بعدها به طور روز افزون شش هزار سال قبل در مصر و سومر فرهنگ کشاورزی بوجود آمد. کشاورزی ابتدائی توسط شکار اکمال گردید و بعدآ مالداری بوجود آمد. کشاورزی کولنگ (کج بیل زدن) ۱۰ده هزارسال قبل و بعدآ کشاورزی سیار در حدود ۵پنج هزارسال قبل در شرق نزدیک پا به عرصه ای وجود نهاد.
با بررسی موقعیت انقلاب نوسنگی که در بالا تذکر یافت، می‌توان چنین نتیجه گیری نمود:
ماموت‌ها زندگی خویشراقربانی پیشرفت و تکامل انسان و فرهنگ نموده است.
جالب است، که بدانیم؟؟؟
“هلال حاصلخیز” – قلمرو فلسطین، لبنان، سوریه، ترکیه مرکزی و جنوبی، قسمت از بین النهرین، ایران و آسیای میانه را چنین می‌نامند. فقط در همینجا، برای اولین بارفرهنگهای محصولات کشاورزی و مالداری شروع به رشد نمود.
کشف کشاورزی و مالداری، طبق نظر علما آینده ای بشریت را تعین و مشخص نمود. ازین به بعد یک دورنمای پیشکی و بی نظیر برای افزایش غذا در زندگی انسان بوجود آمد. کشاورزی یک مقدار ضروری محصولات تولیدی را تآمین می‌نمود. مالداری نه تنها منبع گوشت، پوست و چربی (روغن) بود، بلکه بعدها انسان دوشیدن احشام و محصولات شیری را آموخت. از احشام همچنان درهنگام خیش زنی، انتقال بار و سواری استفاده می‌گردید. فورمهای جدید اقتصادی زمینه را برای زندگی اسکانی مهیا نمود که در نتیجه آن دهکدهها با خانه‌های مستحکم و ساختمان‌های مزرعی بوجود آمد.

زمینداران از مالداران جدا گردیدند

همچنان در عصر نوسنگی، چندین کشفیات مهم و حیاتی تحقق پذیرفت. انسان استفاده از سفال را آموخت، در آغاز دیوارهای خانه هارا می‌پوشاندند و بعدها ازآن خشت خام می‌ساختند و متعاقبآ خشت پخته را ساختند. دست آورد بسیار عمده، پیدائیش سرامیک بود، درعمل این اولین مواد فرعی (مصنوعی) بود که توسط انسان کشف گردیده است. این اختراع به طور فوق العاده جیره غذائی انسان را تغییر داد. از آن به بعد امکانات استفاده از غذای جوشانده شده، سرخ شده و پخته شده بوجود آمد یکی از دست آوردهای عمده این عصر رشد و اکمال تخنیک تولید و افزار کار است.
لباس انسان‌های باستان
نخست ازهمه، انسان‌های مغاره دوختن را آموختند، آن‌ها لباس می‌ساختند، پوستهارا بوسیله ای سوزن استخوانی می‌دوختند، آن‌ها گاهی اوقات لباس‌های شانرا از مهره‌ها و دانه‌های که ازسنگهای رنگه و یا صدف که سوراخی در وسط داشت، تزئین می‌نمودند. آن‌ها گردنبندها و دستانه هائی که از دندانهای حیوانات، استخوان‌های فیل و سنگ‌ها ساخته شده بود با خویش حمل می‌نمودند. درآنزمان، اولین طراحان و تنظیم کنندگان مود و پیشن بوجود آمدند.
در دوره نو سنگی نخ ریسی کشف گردید، یکجا با نخ ریسی نساجی بوجود آمد که درنتیجه ای آن، انسان یک مواد مصنوعی دیگر، یعنی کتانرا کشف نمود.

انواع لباس‌های چرمی با الیمنتهای تکه ای در عصر نوسنگی

تزئین مغاره ها
انسان‌های مغاره مناظر شکار را در روی دیوارهای مغاره ترسیم می‌نمودند، رنگ‌ها از سنگ‌های خورد و ریزه شده (پودر) تهیه می‌گردید. این انسان‌های باستان به خاطر روشنائی چراغ‌های از خزهء سوزان که از چربی حیوانات زه می‌گرفت استفاده می‌نمودند. ایشان در سنگ تصویر یک زن بسیارفربه و یا زن حامله را کنده کاری می‌نمودند و فکرمیکردند که او موفقیت و کامیابی را برایشان به بار می‌آورد.

تنوع فورم فعالیت منجر به پیدائیش مناسبات جدید مالکیت گردید، که در نتیجه آن به عوض کلکتیف سابقه، خانواده ای جداگانه قرار گیرفت، واین خانواده صاحب توته زمین، احشام و فهرست از محصولات تولید را دراختیار خویش داشت. خانواده‌ها در اجتماعی طائیفوی متحد می‌گردیدند و نژادهای مرتبط (خویشاوند) قبیله را تشکل می‌دادند. بدینگونه اشکال جدید روابطات متقابل بین انسان‌ها بوجود آمد.
بسیار جالب است، اهلی نمودن حیوانات وحشی یکی ازدست آوردهای انقلاب سنگی جدید است، اما بعضی ازمحققین آنراعوامل مذهبی می‌شمارند. نفوس جنوب غرب آسیا، به خصوص بین النهرینی ها به خداوند یکتا سجده و عبادت می‌نمود. ازفورمهای شاخ‌های نیمه ماه مانند و شاخهای آهو بمثابهء حیوانات متضررشده و قربانی شده استفاده می‌نمودند. برای آنکه دخائیر حیوانات قربانی شده را داشته باشند، آن‌ها را در اسارت نگهداری می‌نمودند. گوشت و پوست حیوانات توسط انسان‌ها به مثابه ء موادفرعی (جنبی) استفاده می‌گردید و استفاده آنها به مقاصد مذهبی بود. بدین گونه مفکورهء در مورد تدفین حیوانات بزرگ در مذاهب باستان لمس می‌گردید.
شکارچیان و فراهم آورندگان از خویش و از طبیعت مواظبت می‌نمودند، اما ایشان به طور دائیم درست درک نمی‌نمودند که در جهان ماحول ما چه اتفاق می‌افتد. شکارچی توسط همان (عین) نیزه چندین بار، جانور وحشی را به قتل می‌رساند وباالاخره به فکر کردن شروع نمود و متوجه شد که نیزه ” سعادت ” است و در جوهر نیزه قوت و نیروی نیکو (مهربان) نهفته است. همین خاصیت‌های غیر عادی و افسونگر را به هر شئ عادی نسبت می‌داد. چنین اشیاء را مقدس می‌نامید. حتی نباتات «مقدس» شمرده می‌شد. مثلآ، درخت بسیار بلند و قوی می‌توانست مقدس و«حمایه گر» اجتماع قبیلوی منسوب گردد. فکر می‌نمودند که روح این درخت انسان‌ها را کمک می‌نماید.

فالگران (روحانیون) قبل از شکار تصاویر جانوران وحشی را در دیوارهای مغاره ترسیم می‌نمودند و این تصاویر را با سر نیزه به کو بیدن می گیرفت. گویا، توسط این عملشان، روح این جانور را “کشته‌اند” و فکر می‌کردند که می‌توانند جسد او را در روز شکار به بسیار سهولت از پا در آورد.

افسونگران هندوستانی که طلب باران می‌گردیدند، دست به استدعا بلند می‌نمودند و بام خانه را آب پاشی می‌کردند.
جامعه قبائیل اولیه عقیده بر آن بودند که افسونگران توسط دعاء و مناجاتشان می‌توانند ضربه بر دشمنان وارد نمایند و عمل نیک را برای دوستانشان انجام دهند. افسونگران را احترام می‌نمودند و از آنان هراس داشتند. اما، آن‌ها به خاطر زحماتشان، دستمزد اضافه تر از سائیر اعضای خانواده و قبیله کسب نمی‌کردند.

انسان‌ها درک آنرا نداشتند که چگونه بشریت در روی زمین بوجود آمده است. شکارچیان جامعه اولیه فرض می‌نمودند که اجداد و نیاکان آن‌ها حیوانات بودند. هرطائیفه یک نوعی از جانور را بمثابهء اجداد خویش محسوب می‌نمودند. زمانیکه شکارچی معاصر آسترالیائی از طائیفه ای دینگو در صحرا (جلگه وسیع بی درخت) با این سگ وحشی رو برو شد او نمی‌توانست به او ضرربرساند، مردها درهنگام جشن‌ها ماسک دینگو را می‌پوشند و وجودشان را از رنگ پوست سگ رنگ آمیزی می‌نمایند و به رقص می‌پردازند و حرکات او را تقلید می‌کنند، و به سگ دینگو کلمه ای برادر خطاب می‌گردد.
گاهی اوقات، در پهلوی منازل برش درشت از سنگ و یا چوب تصویر جانور مقدس ایجاد و گذاشته می‌شد. و شکارچیان جامعه اولیه، تصویر آن جانور را که قبیله‌اش بنام او یاد می‌گردید در وجود خویش حمل می‌نمودند.

عقیده انسان‌ها در آن است که قدرت توانمند وفراگیر (درهمه جا موجود) = ارواح و خدایان وجود دارند و همین عبارت از مذهب است.
انسان‌های جوامع قبیلوی عاقلانه و آگاهانه آموختند که با طبیعت مبارزه نمایند. اما، حریق وحشتناک درختان، سیلاب، زلزله‌ها و امراض گوناگون انسان‌ها را به وحشت می‌انداخت، نا کامی وشکست در شکار باعث تهدید گرسنگی مرگبار می‌گردید. و آن‌ها راه نجات از تباهی‌های زیاد را نمی‌دانستند. عدم اطمینان، هراس و بیم انسان‌ها را ترک نمی‌نمود. وحشت در مقابل مرگ، خوف طبیعت اراده ای انسانرا ضعیف ساخته بود. اجداد ما می‌خواستند ازین احساس‌ها رهائی یابند، و برای خود” دفاعگر” قدرتمندی را جستجو نمایند. درتخیلات مذهبی، و تفکرات در مورد دنیای آخرت، جائیکه نه غم باشد و نه رنج باشد، در سراغ دلداری و تسلیت و کمک بودند.
شعور انسانها به رشد خویش ادامه می‌داد. آن‌ها می‌دیدند که چگونه نباتات نمو می‌نماید، چگونه آفتاب غروب می‌نماید، چگونه زمستان به بهار مبدیل می‌گردد. مگر واضحآ، آن‌ها نمی‌توانستند توضیح نمایند که چرا این همه و چه گونه اتفاق می‌افتد. حالا به سادگی می‌توان درک نمود که جهان چگونه تشکل گردیده است. بعد ازین، برای ما آسان است که تجربه هزارها ساله ای بشریت را ورق زنیم. درعصر ما تخنیک و علم به نیروی قوی مبدل گردیده است که مطیع انسان‌ها است. انسان‌های اولیه این چنین تعمیم دانش‌های بشری را در اختیارشان نداشتند. جائیکه دانش وجود نداشته باشد، احساس عدم اطمینان به خویش بوجود می‌آید. تمام چیزهائیکه برای انسان‌ها روشن بودند، آن‌ها او را به مثابه اراده خداوند قدرتمند توضیح می‌دادند و جرئت مباحثه با این اراده را نداشتند.
مذهب زمانی بوجود می‌آید، وقتیکه انسان‌ها بسیار بخواهند جهان و محیط ماحول را تغییر دهند، اما برای این تغییر فاقد نیرو و توان باشند. بهمین خاطر، انسان‌ها او را فقط درتصورات مذهبی خویش در می‌آورد.

در افغانستان نیزهم زمان با این دوران، گروه انسان‏های پراگنده، در کناره‌های چشمه ‏سارها و رودخانه‏ها و دشت‏های متعدد و جنگل‏های گسترده و نیم گسترده و غارها و شکاف کوه‏های آن، سازمان ابتدایی زندگی خود را بنیان نهادند و از طریق گردآوری میوه‏ها، دانه‏ها و ریشه‏های گیاهی و شکارجانوران و صید ماهی، با استفاده از ابزار سنگی و شاید چوبی یا استخوانی امرار معاش می‏کردند.
شاد روان علی احمد کوهزاد دراثر خویش «فروغ فرهنگ » ، اهلی ساختن حیوانات و آغاز کشت زمین را به مثابه دوعامل مشخص دوره حجر معرفی نموده و درمورد زندگی باشندگان افغانستان دردوران حجرچنین می‌نویسد:
(همان طوریکه قره کمر مراتب زندگانی قدیم حجر را به ما معرفی نموده، «مندیگگ» در۵۰ کیلومتری شمال غرب قندهار بین وادی ارغنداب و هیرمند تحول زندگانی دوره جدید حجر را با مراتب مختلفه آن در طی دوره «کلکولیتیک» (دوره ایست از دوره‌های جدید حجر که طی آن افزار سنگی صیقلی وظروف سفالی یکجا مورد استعمال قرارداشت) و دوره برونز یا مفرغ را در مرور سه هزار سال ق. م. آشکار می‌سازد. مندیگگ به ما نشان می‌دهد که با شندگان پنج هزار سال قبل از امروز که حیوانات اهلی در اختیار خود داشتند به کرانه‌های رودخانه‌های بزرگ چون « اندوس» و «اکسوس» منجمله هیرمند که (نیل افغانستان) است و درقسمتهای وسطی و سفلی خود هوای معتدل دارد، فرود آمده و به گله داری مشغول بودند و از مالداری و زمینداری و شکار امرار حیات می‌نمودند. ایشان هنوز ساختن سر پناه را از گل و خشت بلد نبودند بلکه درچیزهای مرکب از ساقه و شاخسار درختان زندگی می‌کردند. ساقه هائی ازدرختان را به اصطلاح امروز مانند دیرک چیزی در نقاط دایره شکل در زمین گور می‌کردند و نوک‌های سر ساقه‌های درختان را به هم با شاخه‌های دیگر می‌بستند و روی آن خس و خاشاک و برگ و بوته انبار می‌کردند و بدین ترتیب چیزی بدست می‌آمد که سر پناه و منزل آن‌ها بود) .
شاد روان علی احمد کوهزاد دراثردیگر خویش«افغانستان قبل ازاسلام» در باره حیات آریائیها درمرحلۀ آخیر عصر سنگی چنین می‌نویسد :
«آریائیها در حدود ۲۵۰۰. قم. که در باخترمسکون بودند و بدورۀ آخیرعصرسنگی اروپا مطابق است، تا درجه ده نشین شده و بعلاوه حیات مالداری و کوچی به زراعت هم توجه نموده‌اند. درین عصراسپ و بعضی حیوانات مفید دیگر مثل نرگاو، ماده گاو، گوسفند، و سگ را اهلی نموده‌اند.
صنعت نزد ایشان درین وقت و درقرن مابعد منحصر به ساختن ظروف چوبی بود مانند قبائیل نورستانی امروزی ظروف چوبی خیلی مورد استعمالشان بود. از فلزات مس و حتی طلا راهم می‌شناختند و تیرهایشان یک نوع پیکان فلزی داشت که ممکن مسی بوده باشد. ازاسلحه علاوه برتیر و کمان، گرز و فلخمان نیز داشتند و حین محاربات به گادیها سوارشده حمله می‌نمودند.
البسه‌شان عموماٌ ازپشم گوسفند و پوست حیوانات تهیه می‌شد. زن و مرد به آرایش علاقه زیاد داشتند. آن‌ها کره، گلوبندهای طلا و مردها بازوبند بسته می‌کردند. تغذیه‌شان عموماٌ مرکب ازلبنیات بوده به شکار اشتیاق زیاد داشتند. موسیقی، اتن و رقص در میانشان بسیار معمول بود. »
فردوسی بزرگ در بحث جامعه شناسی خویش در شاهنامه این مرحله از تکامل بشریت رامربوط به زمان سلطنت طهمورث پورهوشنگ که پس از پدر تکیه بر سریرسلطنت زد، چنین بیان می‌دارد:
هرآنچیزکاندرجهان سودمند — کنم آشکاراگشایم زبند
پس ازپشت میش و بره پشم و موی — بریدو برشتن نهادند روی
به کوشش کرد ازو پوشش برای— به گردن ُبدهم او را رهنمای
زپویندگان هر ُبد تیز رو — خورش کرد شان سبزه و کاه و جو
رمنده د دان را همه بنگرید — سیاه گوش و یوز ازمیان برگزید
به چاره بیاوردش ازدشت و کوه — به بند آمدند آنکه ُبد زان گروه
زمرغان مرآنرا که ُبد نیک تاز — چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختنشان گیرفت— جهانی بدو مانده اندرشگفت

بعد ازپرورش و اهلی نمودن حیوانات، طبق بیان فردوسی بزرگ طهمورث به جنگ دیوها می‌رود زیرا که دیوها نمی‌توانستند با خوشبختی و سعادت مردم و ترقی و تعالی کشور موافق باشند. دیوها درتاریخ ادبیات اساطیری ما سمبول و نشانه ای ازبدی و (بیم رسانی) اند. همیشه در تقابل با نیکی و صلح و سعادت مردمان قرارداشتند و نمی‌توانستند شاهد خوشی مردمان باشد. بهمین لحاظ علیه طهمورث قیام نمودند.
چون دیوان بدیدند کردار او— کشیدن گردن زگفتار او
طهمورث را در تاریخ‌ها بنام طهمورث دیوبند می‌نامند زیرا پس ازآنکه دیوها علیه کردار و پندارنیک او قیام می‌کنند، طهمورث به نبرد ایشان می‌شتابد:
چو طهمورث آگه شد ازکارشان— بر آشفت و بشکست بازارشان
همین جاست که دیوان پس ازقبول شکستهای پی هم به عذر سرمیگذارند، و به بهای کرداربدی خویش وعده می‌دهند که هنرنوشتن را به طهمورث آموزش دهند. فردوسی بزرگ درین باره میګوید:
که مارا مکش تا یکی نو هنر— بیاموزی از ما کت آید ببر
چو آزاد گشتند ازبند او— بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند — دلش رابر دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی — چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سعدی چه چینی و چه پهلوی — زهرگونه کان همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر— چگونه پدید آوریدی هنر
برفت و سرآمد برو روزگار— همه رنج او ماند ازو یادگار
بدین گونه ابتدای نوشتن را حضرت فردوسی در تاریخ ادبیات ما مربوط به عصرروستا نشینی یا عهد صیقل می‌رساند.
(لقب عصرشکار و زندگی جمعی- وحشت (بربریت) ، زمینداری و مالداری بربریت با آن حقائیق که خلقت کنندهءآن انسان عاقل بود در مغائیرت و تضاد قرارنمیگیرد. تمائیز او از موجودات دیگر اینست که او صاحب خرد است، یعنی دارای استعداد تفکر انتزاعی، تعمیمی و ادراکی می‌باشد. اما این بدان معنی نیست که او در همهء مسائیل همیشه درست عمل می‌نماید. عقلانیت (خرد) از پیش شرطهای فرهنگ است. اما فقر فرهنگی در تظاهر نا شائیسته اوست. چنین است راه (جهت) انسان: از وحدت با طبیعت به خاطر شکار، بعدآ از شیوه‌های اقتصاد کشاورزی و مالداری، بعد تر به اقتصاد صنعتی.) ص. ۲۹. کتاب مطالعات فرهنگی (کلتورولوژی)

ادامه دارد . . .

منابع :

полный курс А. А. Горелов
Культурология В Вопросах и ответах
За три ДНЯ
Если хочешь сэкономить время-это книга для тебя
стр. ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹، ۳۰
درس کامل
آ. آ. گوریلوف
مطالعات فرهنگی (کلتورولوژی) : پرسش وپاسخ
درطول سه روز
اگر می‌خواهید به وقت صرفه جویی نمائید، این کتاب برای شما مناسب است.
صفحات: ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹، ۳۰
اثرعلی احمد کهزاد«افغانستان قبل ازاسلام» سال ۱۳۱۵ فصل اول (آریا ورته یا مهد پرورش آریائیها) که به این تازگی‌ها توسط بنیاد فرهنگی کهزاد در سایت آریائی نشر گردیده است.
– علی احمد کوهزاد «فروغ فرهنگ »
اقتباس ازمقاله های فرهنگ وعلم فرهنگ شناسی نوشته صاحب این قلم
– کتاب نام وننگ. تولد دوباره خراسان کهن درهزارهء نوبامقدمهء دکتورمسعود میرشفاهی نوشته سلیمان راوش. (کتاب پیشین، شاهنامه، ص۱۱-۱۲) ص۲۶، ۲۷، ۲۸نام وننګ
افغانستان پیش از تاریخ (از: مهدیزاده کابلی (سایت دانشنامه آریانا)
– سایت های انترنیتی در مورد انسان‌های اولیه

آدرس برقی :

bamyan_7@hotmail. com
zaherdaqiq@gmail. com

In this article

Join the Conversation