نویسنده: عبدالشهید ثاقب
دکتر دادفر رنگین سپنتا، مشاورِ امنیتِ ملی افغانستان، یکی از معدود روشنفکرانی است که سالیانِ درازی میشود با حکومتِ رییس جمهور کرزی همکاری دارد. حکومتِ رییس جمهور کرزی، یکی از فاسدترین رژیمهای دنیا بوده و در آلودگی به فساد و خیانت و جنایت، زبانزد خاص و عام میباشد.
همکاری سپنتا با این رژیم – چه در لباسِ وزیر امورِخارجه و چه به صفتِ مشاورِ امنیت ملی – یکی از مسایلی را که در میانِ قشرِ روشنفکر و کتابخوانِ این سرزمین دامن زده است، جایگاهِ مسئولیتِ شخصی در رژیمهای فاسد میباشد.
پرسش از این مساله برای آن در این روزها داغتر گردیده است که چون سپنتا گاه گاهی تلاش میکند تا در جمعِ دوستان و روشنفکران به انتقاد از حکومت پرداخته و به گونهای خود را از جنایات و خیانتهای رژیم کنونی تبرئه کند.
او گاهی در پاسخِ نامه ای در یکی از روزنامهها، وعدهخلافیهایش را در برابرِ دانشجویانِ معترض ناشی از ناتوانی اش در برابرِ رژیم حاکم دانسته و خود را شرمنده میخواند، و گاهی هم در پارلمان حضور یافته و از سیاستِ آشتی با طالبان انتقاد میکند.
لحن سپنتا در انتقاد از دولت چنان آمیخته با احساسِ بیگناهی است که گویی وی پاکِ پاک است و هیچ مسئولیتی در قبالِ سیاستهای ناعادلانه و غیرِدموکراتیک رژیم کرزی ندارد.
او میخواهد با ایرادِ این سخنان، به گونه ای به مخاطبان چنین تفهیم کند که او در رژیم کرزی، مهره ای بیش نبوده و از صلاحیتِ چندانی برخوردار نیست.
دیده میشود که سپنتا در اینجا به تئوری نهادباوری چسپیده و میخواهد با توسل به این نظریه، کارگزاران را تبرئه کند و منکرِ مسئولیتِ شخصی گردد.
من با وجود آنکه اهمیت نهادها را میدانم و نقش آن در سیاه روزی و خوشبختی ملتها را درک میکنم اما تاکید بیشتر بر آن را فرافکنی میخوانم و مسئولیتناشناسی مینامم.
متاسفانه باید گفت یکی از نقیصههای تمدن امروزی و به تبع روشنفکران مان این است که به تعبیر لشک کولاکوفسکی، نویسنده لهستانی، از یکسو آدمی را از تجربه احساس گناه تُهی میسازد و از سوی دیگر، روحیه مسئولیت فردی را از بین میبرد.
روشنفکران مان از بس که روی اهمیت نهادها تاکید کرده اند، در میان شان یک نوع احساس بیگناهی و بی مسئولیتی نهادینه گردیده و از ما یک ملتِ تنبل و بازیچه تاریخ و ساختارها ساخته است.
درست از همین جا است که ما در پیوند به سیاهروزیهای کشور فکر میکنیم که گنهکار ما نه، بل این نهادها و ساختارها است.
این کارِ روشنفکران ما باعث میشود تا ما خود را از یکسو عروسکان در دست نهادها پنداشته و امید و اعتماد به نفس مان را بیشتر از پیش از دست بدهیم، و از سوی دیگر از گناهکاران تبرئه نماییم و مسئولیت آنها را برای پاسخگویی به مردم و تاریخ نادیده بگیریم.
هانا آرنت درست میفرماید وقتی میگوید که فرافکنی مسئولیتها به عهده روح زمانه، عقده اُدیپ، نهادها و ساختارها منافی با مسئولیتِ شخصی بوده و ناسازگار با پروسه عدالتخواهی میباشد. چون وقتی شما نهادها را مقصر دانستید، معنایش این است که هیچکسی مقصر نیست.
هانا آرنت درباره جنجالی که در این خصوص در آلمان پس از جنگ آغاز شده بود، میگفت: پذیرفتنِ گناه جمعی، به معنای این است که در واقع هیچ کسی گناهکار نیست.
با ذکر این مقدمه میخواهم خدمتِ جناب سپنتا عرض کنم که بهانهتراشیها و فرافکنیهای تان، راه به جایی نمیبرد. از توسل به تئوری نهادباوری بپرهیز و صادقانه اعتراف کن که شریکِ جرمِ این حکومت هستی. اعتراف، یک رسمِ پسندیده است. اعتراف تنها یک عمل نیست، یک نمایش هم است. شما وقتی میآیید به زشتیها و پلشتیهای تان اعتراف میکنید و گناهان تان را به رسمیت میشناسید، در حقیقت خود را گناهکار معرفی میکنید و مسئولیت آن را به عهده میگیرید.
آقای اسپنتا بیش از هر فرد و نهادی سنگ پیمان با امریکا را بر سینه می زد و مخالفین پیمان را خائن می شمرد اما اکنون به روشنی می بیند که امریکا با خیال آسوده از طالبان و تروریستها حمایت می کند و امثال اسپنتا را به ناچیزی هم نمی خرد.
سپنتا باید اعتراف کند که اشتباه رفته و اشتباه کرده و در اشتباهات موجود، شریک است. آنچه که به دنبال این اعتراف برای تان رخ خواهد داد و باعث عدم تکرار آن گناهان خواهد شد، به قول کوپریانوس، ابراز رنج، اظهار شرم، نشان دادن حقارت و نمایش فروتنی خواهد بود. اعتراف باعث میشود که از یکسو گناه محو شود و از سوی دیگر گناهکار فاش گردد. درست، در اعتراف است که آدمی جراحات خود را نشان میدهد تا درمان شود.
منبع:
خبرگزاری جمهور