مهدی زرتشت
در کشوری که «قانون» و «عدالت» نقل زبان هر کسی است، چیزی که وجود ندارد، همان قانون و عدالت است. افغانستان، یکی از همین کشورهاست. کشوری که در آن نه قانون وجود دارد و نه عدالت. البته نیازی نیست تا تعریف شود و یا بازپرسیده شود چرا و چگونه؟ دستکم همه ی مردم دنیا در باره آن شنیده اند. اگر از تاریخ سیاه و پر از ظلم و بیدادگیری آن چیزی نمی دانند حد اقل اسم این کشور را در صدر کشورهای «فاسد» دنیا شنیده اند، شنیده اند که این کشور در فساد، مقام اول را دارد، بزرگترین کشور تولید کننده مواد مخدر است، ناامن ترین کشور است و سرانجام خطرناکترین کشور برای زنان. اما شاید این را کمتر شنیده باشند و یا بدانند که افغانستان یکی از کشورهایی است که در آن تبعیض و تعصب بیداد می کند و این پدیده ی خرفت و ضد انسانی، در نبود یک قانون و بازپرسی و عدالت و انسانیت، روز به روز تیره تر و فاجعه آمیزتر می گردد.
این روزها، حدوداً به تعداد دوصد تن از دانشجویان دانشگاه کابل و تعداد اکثریت به کل دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی، در مقابل ساختمان مجلس نمایندگان دست به اعتصاب غذایی زده اند. این در حالی است که تقریباً یک ماه پیش نیز همین دانشجویان با همین تعداد، کارت ها و شعارهای دادخواهی شان را در دست گرفته جلو ساختمان شورای ملی و مجلس نمایندگان رفتند تا از این نهاد که توقع می رود حد اقل به حرف و خواست و مشکل دانشجویان گوش بدهند، خواهان «اصلاحات» و تحقق عدالت شوند. شعارهای شان دادخواهی بود. بله! چون حق شان تلف شده است، برخی از استادان برخوردهای ناشایست و ناسالمی در مقابل دانشجویان روا داشته اند و به ناحق نمرات امتحان آنها را قاپیده اند و این دانشجویان را به چانس و دراپ مواجه کرده اند.
اما سخن و دادخواهی این دانشجویان، به جایی نرسید. نه پارلمان توجهی کرد و نه حکومت که توقع هم نمی رود. این بار اما این تعداد دوباره همان گزینه را برگزیدند و با حرکت مدنی و انسانی خواستار «اصلاحات» و رسیدگی به وضعیت اسفبار دانشگاه شده اند و برای اینکه واقعاً به این زنجیره ی شوم و شیطانی نه نقطه پایان حد اقل بازدیدی صورت گیرد، دست به اعتصاب غذایی زده اند.
حرف ها و حکایت ها و شکایت های و درخواست های این دانشجویان را همه شنیده اند و در ورق سفید که در دست دارند، همه مکتوب شده است. اما اینکه آیا واقعاً به صدا و اعتراض و دادخواهی دوصد دانشجو آنهم از دانشگاه کابل، پاسخی داده می شود و یا توجهی صورت می گیرد، هیچ کسی امید ندارد. شاید همین نومیدی از کار حکومت و مجلس نمایندگان و سایر نهادهاست که آنها را واداشته تا زندگی خود را به خطر بیندازند و با اعتصاب قاطع و محکم، تا پای جان برخواست های عدالت طلبانه شان ایستادگی کنند و علیه این بیدادگری که در دانشگاه کابل به راه افتاده و از سالهاست که قربانی می گیرد، ابراز نفرت و انزجار نمایند.
دانشگاه های افغانستان، همان سنگرهای جهاد دیروز است، کینه و عقده های کور، گناهکار و بی گناه نمی شناسد، تبعیض آشکارا به چشم در می آید، تعصب بیداد می کند، رفتارهایی که یک نگهبان زندان مثلاً با زندانیان روا نمی دارد، اما در دانشگاه های افغانستان و بخصوص دانشگاه کابل، روا داشته می شود، محیط یکسره بیمار و چرکین است و امیدی هر امیدوار و رؤیای هرانسان رو به پیشرفت را به زمین می زند. این محیط، محیط خفقان و انزجار است، چیزی جز نفرت درون آن دیده نمی شود.
همین است که کاسه ی صبر دانشجویان لبریز می شود و با درک شرایط موجود و اینکه شاید هیچ دادخواستی در حق شان صورت نگیرد و یا هیچ انسانی در قاموس این نظام، به صدایی آنها وقعی نگذارد، اما چاره ای ندارند جز اینکه با عزم قاطع تر، بروند و دست به اعتصاب بزنند. در کشورهایی که قانون و عدالت است، انسانیت در آن به چشم می خورد، وقتی ده نفر دانشجو اعتصاب غذا کنند، نه تنها رئیس یا هر مقام پرمسئولیت دانشگاه به پاسخ دهی خوانده می شود، بلکه تمام استادان و مسئولین دانشگاه، زیر و رو می گردند. این غلو نیست. همه می دانند. اما در افغانستان دوصد و دوصد و چند دانشجو یکجایی با شعار واحد، با آرامش و نرمش و اعتراض مدنی، جلو ساختمان های دولت دست به اعتصاب می زنند، ولی هیچ کسی نیست به آنها اعتنا کند چه برسد به اینکه ریاست دانشگاه و دانشکده به ارائه پاسخ خواسته شود. چرا؟ این چرا، با آنکه پاسخ روشنی دارد، اما هیچ پاسخی ندارد.
عدالت فقط یک حرف است، قانون یک شعار است، انسانیت بی معناست، عقلانیت مضحک ترین واژه است. در چنین جامعه و دولتی، آیا عدالت خواهی، به جایی می رسد؟ گوش قانون کر است، قانون کاری نمی تواند انجام دهد، چرا که وجود دارد، چرا که گوش و گلو و بینی اش بریده شده است، چرا که هیچ کسی به رغم این همه شعار، به آن باور ندارد…
اما هنوز امیدی برای فردا هست، هنوز امید برای زندگی باقی است. عدالت روزی بر این سرزمین تیره، روشنی خواهد انداخت، سرانجام قانون سر از خاک بلند خواهد کرد، سرانجام اعتراض های دانشجویان و دادخواهی آنان پاسخ داده خواهد شد و سرانجام بیدادگری و توحش، رخت برخواهد بست. اما نه توسط نظام سیاسی موجود، بلکه نظامی که از آنِ مردم باشد و توسط دست های مردمان فقیر درست شده باشد نه توسط دست هایی که با خون انسانهای بی گناه آلوده است و صاحب جیب های کلانی که سرمایه ی مردم فقیر این کشور را قاپیدند.