نویسنده: غلام سخی ارزگانی
قسمت پانزدهم
«خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین، خانه و کاشانۀ خویش بیرون نکنید.»(القبره/۸۴)(۱)
اعمار کله منار از وجود کشتگان مردم شنوار و اندر در عصر خونین امیر عبدالرحمن خان:
پـه تیــره زمانـه کـی دیکتـاتور حاکـــم امیر و
پـه غــرور، ظــــلم، استبـــداد کـی بیــنظیر و
د زجــر، شکنجی پـه ورکــولو کــی استــاذ و
پــه دی کــار کـی سـاری نــه و بیخی شـاذ و
ده مخــالـــــف خلــــک زنـــدان تــــه اچــول
پـــه ســــــرونــو کــی میخـــونـــــه ټکـــــول
سـتــرګـی د ســترگی له کاسونه را ایستـلی
د انســان غوشــی په انسـان بانــدی خــوړلـی
د لشکریــانــویی پـه بی رحمی کی سـار نه و
د درباریـــانو پــه بی شـرمی کی سـاری نـه و
هـــری خـــواتــــه آوازی وی در مرگـــونــو
شمیــــر د شهیــــدانو رسیــدلــو په زرگـونو
ویــــر، شـــواخــــــون، فـــــریـــــاد ژړا وه
هــر خــواتــه تیشـــــته ویـــره د هــرچــا وه
هـــر انســان هر لحظـه محکــوم پـه مرگ و
منتـــظر د زنــــدان د خپــل زیــــړ بـــرگ و
ته سترګی د سترګو له کاسونه را ایستلی شی
میخــونــه پــه سرو کـــی ټـک وهـــلی شــی
چور، چپــاول، بی ناموسـی د ورځی کــار و
وهل، ټکول، شکنـجه کــول خـو بی شمــار و
خو ظالــم، استبــداد تــل تر تــله نــه پاتیــږی
په گونـدو کیــږی ژر تـر ژره نسکـوریـــږی (۲)
ترجمه:
در زمانه گذشته امیر دیکتاتور حاکم بود
در غرور، ظلم، استبداد بی نظیر بود
در زجر، دادن شکنجه استاد بود
به این کار بی سابقه و به کلی ممتاز بود
او مردم مخالف را به زندان می انداخت
به سرهای آن ها میخ ها را می کوبید
چشم ها را از حدقه های چشمان شان می کشیدند
گوشت انسان را توسط انسان می خوراند
در بی رحمی لشکریان نظیری نبود
به بی شرمی درباریان نظیری نبود
هر طرف آوازه های مرگ ها بودند
تعداد شهیدان به هزاران می رسیدند
ترس، خون، فریاد گریه بود
هر طرف گریز، ترس هر کس بود
هر انسان هر لحظه محکوم به مرگ بود
منتظر برگ زرد زندان خود بود
تو چشم ها را از کاسه های سر کشیده می توانی
میخ ها را به سرها تک زده می توانی
چور، چپاول، بی ناموسی کار روزانه بود
کوب، زدن، شکنجه کردن هم بی حساب بود
ظلم، استبداد همیشه وقت نمی مانند
هرچه زودتر به پارچه ها سر چپه می شوند
بلی!
شعر بالا، شمه ای از خودکامگی امیرعبدالرحمن و عمالش را در مورد نسل کشی و جنایات ضد بشری کلیه مردمان کشور ما و خاصتآ در قسمت هزارگان به تصویر کشیده که تاریخ بشریت خوب به حافظه دارد.
فرعونیان زمان حتا به خاطر تحکیم حاکمیت نوکرمنشانۀ خویش از سرهای بی تن برخی از پشتون های بی دفاع و طبقات استثار شده نیز کله منارها را اعمار کردند تا دیگران نیز عبرت گیرند و در مقابل سلطنت دست نشانده انگلیس از مبارزات انسان دوستانه، عدالت خواهانه و مدنی دست برداشته و تابع مطلق حکومت عبدالرحمن خون آشام و عمالش باشند.
بی دادگری، ددمنشی، زندانی، کوچاندن اجباری، چپاول و قتل های زنجیری از سوی امیر، لشکریان و افواج ایلجاری قبیلوی افغان به صورت کل در مورد تمام اقوام کشور عام بود؛ ولی مرکز ثقل و محور اصلی هر گونه نسل کشی و جنایات ضد بشری و ضد اسلامی در مورد هزارگان اختصاص یافته بود که در نتجیه بیش از ۶۲ در صد مردم هزاره را نابود کردند و اراضی آنان را به افغانان داخلی و هند به ناحق بخشش نمودند که بزرگترین جنایت بشریت به حساب آمده است.
از سرودۀ بالا به صورت واضح درک می گردد که دولتمداران وقت به طور سازمان یافته، آگاهانه، هدفمند و قصدی به غرض قلع و قمع قطعی مردم هزاره با پشتوانه سیاست های انگلیس و حمایت جاهلانه افراد قبیلوی افغان و غیر افغان دست به کار شدند تا اینکه دشمنان به صورت کلی به هدف شوم و ضد انسانی خودها نایل گردیدند.
اینک شمه ای از جنایت ضد بشری و ضد اسلامی، دولتمداران افغان که بالای برخی از قبایل پشتون تبار بی دفاع صورت گرفته است، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
«این پاد شاه در تمام سنین و شهور وایام سلطنت خود، چنانچه سراپا ثبت تاریخ شده آمد، از محاربات داخلی جهلۀ ملت و معاندین دولت نیارمید، چنانچه در حین ازتحالش نیز مردم قوم جاجی و جهان دادخان احمد زایی که رقم تمرد و طغیان ورزید، موجب سوق الجیشی گشت و با محاربات متعدده و پیش آمدهای اختلافات عدیدۀ سردار محمد ایوب خان [را] در قندهار مغلوب و منهزم ساخته، پس در راولپندی با دولت انگلیس عهد مودت و اتحاد بسته، درهمان حین با دولت روس در پنجده جنگیده، پس مردم اندر تمرد و طغیان ورزیده سزا جزا و کیفر دیدند و از پی آن سردار محمد اسحق خان در ترکستان لوای مخالفت افراخته از فرار در سمرقند رفته در آنجا بمرد و از قفای [آن] عزم تسخیر هزاره جات کرده، به قهر و قسر همه را در تحت فرمان آورد. میربچه گان بدخشان و مغل خان مهمند و سید محمد کنری و سرداد محمد حسن خان بیرۀ وزیر فتح خان و نورمحمد خان پسر سردار فیض محمد خان و والی میمنه و مردم فیروز کوه و چار صده ترکی و علی خیل و اقوام منگل و جدران و شنوار وغیره وغیره یک یک به فتنه برخاسته، سزای خویش دیدند و مردم یونانی کافرستان را مطیع و منقاد ساخته، به دین اسلام درآورد و بت های ایشان را در کابل حمل و نقل داده همه را نیست و نابود فرمود و از روی کشتگان مردم شنوار در تپۀ قلعۀ شاه مردخان واقع جنب شهر جلال آباد و از رؤس کشتگان مردم اندر، در تپۀ خاک بلخ کابل کله منار فرافراخت؛ » (۳)
دولتمدارن غدار و اجیر تا آن حد به توحش و جنون غرق بودند که با اعمار کله منارها از وجود مردم دست بردند و با این عمل ضد انسانی و ضد اسلامی خودها مباهات نیز کردند که قبل از آن، این چنین کله منارها وجود نداشتند.
اعتراف امیر حبیب الله خان به اعمال خلاف دیانت، شریعت و ضد بشریت خویش:
امیر تازه به دوران رسیده پس از فوت عبدالرحمن پدرش به خاطر بیعت گرفتن از مردم، از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی خویش نیز اعتراف کرده؛ ولی اینکه بر تخت سلطنت مطلقه میراثی نشست، نه رضای خدا و نه خواست های انسانی، عادلانه، مدنی و ملی اقوام کشور را احترام کرد.
در زیر عنوان شرح سلطنت امیر حبیب الله خان سراج الملۃ والدین»، در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:
«این پادشاه عیش دوست و راحت و عشرت طلب، که در روز بیست و پنجم ماه ربیع الاخر سنۀ ۱۲۸۹ قمری هجری از بطن مخدرۀ عصمت همراه، مسماۃ اصیل بیگم شغنانی، که او را بانوی مشکوی حرم احترام پادشاه مغفور، از خانۀ پدر خود میر جهاندارشاه خان بدخشی، به نام خادمه و جاریه آورده بود، در بلدۀ ارم مانند سمرقند به وجود آمد….
پس از این روز اموری را که خلاف دیانت و شریعت و شیوۀ بشریت و شئون سلطنت باشند، ترک کرده هرگز پیرامون آنها نمی گردم و در هفتۀ دو روز با علمای ربآنی و روسای روحانی، مجلس خاصی مرتب داشته از احکام الهی و شریعت رسالت پناهی، که اجرای آنها منوط و مربوط به ذات سلطانی است، بحث رانده متوالیآ در محل اجرا می آورم و تا کنون که میل سیر و تفریح و شکار و گل و گلزار و گردش هامون و کوهسار داشتم، بار امارت به دوش قبلۀ امجدم بود، من فارغ بودم و خود را مسؤل خالق و خلایق نمی دانستم، که گاه گاهی راه صید و شکار می پیمودم؛ و اکنون که آن بار گران بر دوش من افتاده و در امور جزیی و کلی عموم که مربوط و مشروط به حکومت است خود را مسؤل می دانم، پس شرعآ باید مؤظف و مواظب امور مؤظفۀ سلطنتی باشم و الا بار عصیان همه بر ذمت من خواهد بود….» (۴)
امیر حبیب الله به صورت عریان اعتراف کرد که تا کنون خلاف دیانت، شریعت و مغایر بشریت عمل نموده و بعد از این به چنین کاری دست نخواهد برد و به اسلام و منافع ملی مردم پابند خواهد بود.
تا جائیکه تاریخ شهادت می دهد، او از جمله به زن بارگی، تظلم، ضبط دارایی، کوچاندان اجباری، توزیع زمین های مردم به افغانان قبیلوی، قتل و جنایات بی شمار دیگری را در قبال مردم بی گناه و کشور و خاصتآ در مورد هزارگان بازهم بیشتر مرتکب شد.
تأیید امیر حبیب الله خان زن باره در مورد کردار مغایر شریعت مأمورین امیر عبدالرحمن:
به این ضرب المثل مشهور که گویند: « هرچه که عیان است، چه حاجت به بیان است.» جباریت بی نظیر عصر عبدالرحمن خانی و عمالش چنان گسترده بود که در هیچ یکی از حکومت های گذشته کشور صورت نگرفته بود و به این ترتیب، عبدالرحمن و حکامش در نسل کشی و جنایات ضد بشری خویش سردمدار همه جنایت کاران تاریخ این حیطه باستانی بود.
امیر حبیب الله خان، کلآ از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی حاکمان دولتی و عمال پدرش امیر عبدالرحمن افشاگری نموده و بعد آنان را این چنین مورد عفو قرار داده و می گوید:
«شما از کردار و رفتار و گفتار خلاف شریعت اسلامی سابقۀ خود که مرتکب شده از قوه به فعل می آوردید، از خدا و پرسش روز جزا هیچ در دل را نمی دادید، توبت نصوح و انابت نمایید و من از افعال و اعمال گذشتۀ شما [که] نسبت به بندگان خدا به روی روز آورده اید، سراپا آگاهم و می دانم، اما از همه در گذشته عفو کردم» و ایشان به آواز بلند زبان به توبه و انابه گشوده بعضی که رقیق القلب بودند، بگریستند و اظهار نمودند که بعد از این در مال دولت و رعیت چشم از حق نپوشند و بر خواهش نفسی و اغراض شخصی و خود چنانچه بوده اند نکوشند و به جز راه راستی طریقی نپویند و سخنان دروغ نگویند،…» (۵)
وقتی که پسر از جنایات ضد بشری مأمورین و عمال پدرش معترف گردیده و این خود صفات و کردارهای غیر انسانی عصر خونین عبدالرحمن خانی را به اثبات می رسانند. پس، غرض از بیان واقعیت های گذشته مبتنی بر مدارک مستند این است که از داشته های «منفی» عبرت گرفته و از «مثبت» آن در جهت راستای ایجاد باورهای نوین مدنی، عقلانی، علمی و دموکراتیک، کار و پیکار صورت گیرند تا جهان نو برای انسان ها به وجود آورده شود.
تقویت ارتش در جهت سرکوبی مردم:
هر زمام دار مستبد، همیشه نیازمند وسایل گوناگون سرکوبگر مردم بوده و می باشد. از این روی، حکام غیر مردمی ما همواره در سدد تقویت ابزار دیکتاتوری دستگاه نظامی بودند تا اینکه چند مدت، عمر نکتبار و استبدادی خودها را تمدید کردند و تاریخ سیاه در پیشانه آنان حک شد؛ زیرا که هر نظام استبدادی و تداوم حاکمیت جباریان بر اساس استثمار، استحمار، استعمار، خشونت، وحشت، زجر، ترور، کشتار و… قتل های دسته جمعی در تمام برگه های تاریخ جوامع بشری استوار بودند که تاریخ آن را گواهی می دهد.
یک نمونه آن را شادروان کاتب هزاره در سراج التواریخ چنین نگاشته است:
«و در روز دوشنبه بیست و دوم جمادی الاخری عموم سپاه نظام را سزاوار بخشش و نوازش دانسته، بر مشاهرۀ هر واحدی که در ماه ده روپیه بود دو روپیه در ماهی و بیست چهار روپیه در سالی افزوده، این افزونی مواجب سپاه نظام چون هشتاد هزار سواره و پیاده در کابل و جلال آباد و شنوار و منگوی لمقان و فیض آباد بدخشان و اندراب و خان آباد قطغن و بلخ و میمنه و یکه اولنگ و غاف و حجرستان و هزارۀ بهسود و میرآدینه و ارزگان و گیزاب و سنگماشۀ جاغوری و مقر و غزنین نو قلات و ارگون و خوست و چمکنی و قندهار و پشت رود و فراه و چخانسور و هرات و سرحدات در تحت سلاح و مواظب خدمت بودند، نوزده لک و بیست هزار روپیه به شمار آمد.» (۶)
وقتی که ماشین نظامی حکومت، من جمله از طریق افزونی معاشات سپاهیان تقویت گردید؛ پس صلاحیت ها و تسهیلات عساکر در جهت سرکوب کردن مردم عامه نیز زیاد گردید و نظام حکومتی مجهز تر شد که در نتیجه تنش ها و فاصله های طبقاتی میان طبقات حاکمه و طبقات محروم جامعه بیش تر به نفع تداوم نظام فرعونی شدت گرفتند.
دادن ناحق زمین ها و مزرعه هزاره های برای مهاجرین تورکمان تیموری:
حکومت وقت به خاطر ملحوظات سیاسی، زمین های زراعتی مردم هزاره را برای مهاجرین تورکمان تیموری بخشش کرد. و به این ترتیب این مهاجرین را تحریص، تشویق و تحریک کرد تا اینکه از سیاست های ضد انسانی حکام در برابر هزارگان عملآ دفاع نمود؛ زیرا که زمین های رایگان را از سوی حکام جابر وقت به خاطر سرکوبی و نابودی هزارگان به دست آورده بودند.
اینک تحت عنوان:«شرح حال مهاجرین مردم ترکمان تیموری»، در سراج التواریخ چنین نگاشته شده است:
«وهم در خلال احوال مسطور، دوازده خانوار از مردم ترکمان از موطن و مسکن خود که در خاک مقبوضه و مستعمرۀ دولت روسیه واقع بود، هجرت اختیار کرده داخل موضع بالامرغاب از اراضی و مواضع متعلقۀ این دولت شدند …
پس از سخن گفتن با مهاجرین ترکمان و حصول معلومات صحیحه، اگر مصدر خطا و مرتکب گناهی نشده، محض هجرت و اقامت در ظل حمایت این دولت آمده باشند، ایشان را به لحاظ این که قصاص و انتقامی را عزم داشته باشند و اقدام در حرکت خلافی کنند، در قرب سرحدات جا و ماوی نداده، در هزاره جات بفرستند که مزرعه و کلاته به ایشان داده شود و از قرب سرحد مقام دادن ایشان اجتناب و احتیاط نمایند که مبادا در خارج رفت و آمد کرده، ملالتی را به روی کار آرند.» » (۷)
بدون مراجعت کنندگان آوارگان هزاره؛ دیگران همه املاک شان را بدست آوردند:
جنایات مأمورین و سایرعمال حکومتی وقت از حد گذشته بود و برخی از این چنین خائنین ملی به خارج فرار کردند که این خود بیانگر حد اقل اعمال ضد بشری آنان را در تحت جباریت امیرعبدالرحمن خان و حاکمانش به اثبات می رساند. وقتی که امیر جدید، همه فراریان خائنین ملی، جانی و غیر جانی را عفو و از خارج به داخل دعوت نمود. جالب این بود که همه مأمورین جانی و خائین به کشور باز گشتند، اراضی ضبط شده ای خویش را از حکومت به دست آوردند و سایر امتیازات را نیز حاصل کردند؛ اما هزارگان فراری که بنا بر دعوت حکومت به کشور آبایی خویش باز گشتند، زمین های شان از سوی حکام وقت مسترد نگردید و همه ای آنان از حکومت مأیوس شدند و مجددآ آواره شدند.
در زیر عنوان: « صدور اشتهار مراجعت فراریان افغانستان»، در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«و نیز اشتهار مجددی مشعر بر اجازت مراجعت در افغانستان به نام فراریانی که از سبب مصادرات و اخذ رشوت و جور و ستم حکام و عمال و ضباط وغیره مامورین خیانت کار دولت به جز از خونی و زانی و بدخواه دولت که از مملکت افغانستان فرار اختیار کرده در خارج مملکت رفته بودند طبع و توزیع و نشر فرمود که مراجعت نموده در منازل و مساکن خود جای راحت و رفاهت گزینند و اگر خانه و ملک ایشان ضبط شده باشد، مسترد گردد و ابرای زراعت و فلاحت ایشان بذر و تقاوی از دولت عنایت شود که معمور و آباد و مشکور شوند و مالیۀ یک سالۀ اراضی و عقار و مزارع و مساقات خود را معاف دانسته، به کسی چیزی و پشیزی ندهند و از فیض عام این اشتهار، مردم هزاره مستثنی بودند، چنانچه اگر مراجعت کردند هم املاک ایشان مسترد نگشت.» (۸)
تنها خوانین مراجعت کنندگان فراری افغان، ملکیت های خویش را از حکومت به دست آوردند، نه دیگران:
اربابان و خوانین اقوام کشور، بنا بر انگیزه ها و عوامل مختلف طبقاتی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی وغیره یا در همنوایی و یا در ضدیت با دولتمداران قرار داشتند و مواضع شان همواره در نوسان بودند.
آن عده از مأمورین عالی رتبه حکومتی و خوانین که به جرم خیانت خویش به خارج فرار نموده بودند، بر اساس دعوت حکومت، دوباره به کشور باز گشتند. حکومت نه تنها، ملکیت های آنان را برای شان عطا کرده و مأمورین را نیز به مقام های قبلی شان ابقا داشت؛ بلکه از امتیازات دیگری نیز بهرمند گردانید. در این میان، کلآ خوانین هزاره مورد عفو قرارنگرفته و ندارتآ یک عده ای محدود از امیتاز سطحی از سوی حکومت استفاده کردند و بس.
در زیر عنوان: «برحال گشتن بعضی از خاندان قدیمه» در صفحۀ سراج التواریخ چنین آمده است:
«و هم ارادۀ سنیۀ والا اقتضا نمود که بزرگان و خوانین هر قوم و قبیله که ایشان را حضرت ضیاء المله والدین ذلیل و خوار نموده، از رتبۀ ریاست و جلالت برانداخته بود، به مناصب بزرگی و سردگی اولیۀ خود برحال شوند، از جمله فیض محمد خان پسر سمندرخان را از عطای خانی مردم چرخ، مفاخر و مباهی ساخت؛ و هم احمد جان خان برادر سپهسالار غلام حیدرخان توخی را که فرار کردن و مدتی در خارج به سربردن و اجازت مراجعت یافتن و در منزل شش گاو علاقۀ قوم وردک مردن برادرش از پیش گذشت، و او پس از عفو تقصیر برادر خود در کابل آمده، روز بطالت و بیکاری به سر می برد، مشمول عواطف خسروانه شده، از تغییر محمد رضاخان اسماری به حکومت قلات توخی مامور و به منصب خانی قوم خود سرافراز و ممتاز آمد و املاک و قلاع خود او و برادرش غلام حیدرخان و غلام رسول خان و محمد امین خان و غلام حیدر و میراحمد و بلوچ خان و خلیل خان منسوبان و نزدیکان ایشان که ضبط دولت شده بود، مسترد گشت.» (۹)
این چنین تبعیضات جزء از نظام خودکامه و جباری های زمان بود که در حق مردم بی گناه و طبقات ستمکش کشور تحمیل می گردید.
در این منبع زیر به مشاهده می رسد که این فراریان به کشور بازگشتند و ملکیت های منقول و غیر منقول خودها را به دست آوردند و هزارگان جزء این ها نبودند؛ زیرا قبلا نیز ثابت شد که عودت کنندگان فراری هزاره به مناطق شان، بازهم زمین های خویش را از حکومت به دست نیاوردند و دوباره به خارج آواره شدند.
تحت عنوان: « نشر اشتهار رجعت فراریان» در این مورد می خوانیم:
«و در روز چهارم ماه رجب، حضرت اقدس والا چند قطعه از اشتهاراتی را که به امر والا در باب اجازت مراجعت فراریان از خارج مملکت در اوطان ایشان چنانچه گذشت، امر طبع و نشر و توزیع شده بود و وعدۀ انتشارش داده تفویض صاحبزارده عبدالطیف خان خوستی فرموده، او را مامور تسلیت و مراجعت دادن فراریان خواست و نواح آن از هند و سند و پنجاب و دیره جات و پشاور وغیره در موطن اصلی ایشان نمود. و هم چنین اشتهار استمالت و اجازت رجعت قرار مزارشریف و توابع آنرا به پاشاه خواجه و بدخشان و رستاق را به ایشان عزیز خواجه و قطغن را به ایشان سلطان خان و میمنه را به سید مقیم خان و خلیفه معین شاه و سید کمال خان و ایشان گدای خواجه و هم چنین فراریان هر ولایت و محل و موضع را به اشخاص ذی دیانت با کفایت سخن دادن شیوا زبان سپرده، در ماوراء النهر و خراسان وغیره مواضع مامور کرد و ایشان این خدمت را به پای برده، اکثر فراریان را رجعت و در منزل و مقام ایشان اقامت دادند.» (۱۰)
فرار مجدد هزارگان به خارج کشور:
قرار بود که بنا بر دعوت امیر جدید، همه فراریان این سرزمین مقیم خارج، مجددآ به وطن خویش باز گردند و اراضی ضبط شده ای خودها را به دست آورند و به صورت عادی زیست نمایند؛ ولی قضیه بر عکس گردید. زمانی که هزارگان بر مبنای خداپرستی، میهن دوستی و همبستگی ملی خویش با اشتیاق تمام به وطن آبایی خود بازگشتند و امید اینکه با عفو عموی شاه جدید، ملکیت های از دست رفته ای خود را باز ستانند؛ ولی حکومت، عملآ آنان را فریب داد و دارایی های منقول و غیر منقول آن ها را برای شان مسترد نکرد. در نتیجه، همه ای آنان مجددآ به خارج آواره گردیدند.
در این مدرک معتبر تاریخ دولت شاهی وقت، اصل قضیه را چنین می خوانیم:
«و مقارن این حال، جلندرخان حاکم و اهالی محکمۀ شرعیه و عامل مالیات هزارۀ جاغوری، اشتهار ملاطفت و مراجعت آیات را، که اقدس والا در باب معاوت فراریان داخلۀ مملکت از خارج در موطن و مساکن ایشان چنانچه گذشت چند بار و به تکرار انتشار داد، قوم به قوم و قریه به قریه و دسته به دسته رسانیده، هزارگان را که اکثر ایشان چنانچه جا به جا ثبت و رقم گشت، فرار وادی ادبار و از موطن و مسکن خود جلا و برکنار بودند، امر کردند که از قطعات اشتهار در خراسان و سیستان ایران و شالکوت و بلوچستان متصرفۀ دولت انگلیس و بخارا و ماوراء النهر مقبوضه دولت روس به فراریان خود رسانیده، ایشان را از مراحم و الطاف رعیت پروران، شاهانه اقدس والا مژده و آگهی و جانب مساکن و منازل ایشان رجعت دهند، و از این کاروایی خود و انتشار دادن اشتهار در روز بیست و سوم شعبان، ذات ملوکانه را خرسند و رضامند ساختند؛ ولیکن هزارگان که به مضمون «حب الوطن من الایمان» این مژده و نوید را از دل و جان خریدار و از خارج در داخل پیهم و رهسپار آمدند و دسته دسته و فوج فوج هم چنان که جانب خارج مملکت شتافته بودند، در داخل آمدن پرداخته، شاد خاطر روی مراجعت به سوی اطان خود نهاده، در پایان کار از عدم توجه دولت و تعصب کارکنان و مامورین سلطنت، که به بودن این قوم در این مملکت رضا نبودند، بر مرام واصل نگشته مره بعد اولی و کره بعد اخری، فرار ممالک خارجه و از دولت و ملت افغان مایوس و ناامید گشتند؛ و برعلاوه آن، چنانچه بیاید املاک و اراضی و عقار اکثر که هنوز در تصرف خود ایشان بود، به مردم افغان کوچی و وطنی که خود را مهاجر و ناقل قرار دادند، از جانب دولت عطا و مرحمت گشته، هزارگان راه فرار و جلا وطنی درنوشته، مجبورانه تن به ملازمت و خدمت فوج نظام انگلیس در دادند،…» (۱۱)
جنگ امیر عبدالرحمن و همه پیروانش علیه تمام اقوام کشور یک جنگ طبقاتی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بود که از یک طرف، پایه های استبداد طبقاتی و حاکمیت نوین شؤنیستی را با زیر بنای نسل کشی ها، آوارگی ها، غصب دارایی، ضبط زمین ها، اسارت ها و بردگی ها در کشور تحکیم نمود. از طرف دیگر، منش ها و کنش های استعمارگران انگلیس را بالای شریان های محوری مردم افغانستان تقویت بخشید که بزرگ ترین ننگ و بدنامی را در تاریخ خونبار این سرزمین بی وارث و بی دفاع خلق نمود.
در بالا نوشتم که جنگ عبدالرحمن و دستگاه فرعونی اش یک «جنگ طبقاتی» علیه تمام ستمدیدگان و طبقات محروم مسلمان و غیر مسلمان کشور بود که برای هیچ انسان آزادی خواه و بشردوست مخفی نیست. حکام وقت با تحمیق افراد قبایلی همه اقوام، برخی از خوانین را تضعیف و قسمت دیگری آنان را از بین بردند و اراضی آن ها را برای افغانان که در حمایت از حکومت وقت قرار داشتند، بخشش نمودند. به این صورت، از وجود این افغانان که زمین های رایگان را به دست آوردند؛ طبقه جدید فئودال به نفع استحکام پایه های حکومتداران جبار شکل گرفت.
بعد امیر و حکامش جنگ قومی را میان پشتون و هزاره به راه انداز کردند و از خصوصیت منحط قبیلوی قوم عقب نگهداشته و غیر سیاسی افغان بر ضد هزارگان استفاده برد که از کشته ها، پشته ها نیز ساختند. شوربختانه خشونت ها، خصومت ها و جنگ های قومی پشتون از سوی حکام و طبقات حاکمه افغان، گاه و بیگاه علیه اقوام غیر پشتون و خاصتآ بر ضد قوم محروم هزاره تا حال نیز به نفع دشمان داخلی و خارجی تمام اقوام کشور ادامه دارند و همه اقوام کشور را از ایجاد «وحدت ملی» تا کنون محروم نگهداشته است.
مضاف برآن، عبدالرحمن یک «جنگ مذهبی» نیز را بر ضد هزارگان به راه انداخت که از عدم آگاهی سیاسی، فرهنگی و دینی همه اهل سنت جماعت استفاده برد و آنان را به صورت جنون آمیز علیه هزارگان جعفری مذهب تحریک و تحریص نمود که این جنگ مذهبی باعث پیروزی عمده امیر و لشکریانش نه تنها در برابر هزارگان گردید؛ علیه کلیه اقوام در سراسر افغانستان شد.
مکررآ نبشته آمده ام که رمز پیروزی نهایی عبدالرحمن، حاکمان و لشکریان جابر وی در این جنگ مذهبی علیه هزارگان شیعه مذهب جعفری نهفته بود. چنانچه، عبدالرحمن گفته است که هیچ زمامدار در طول تاریخ بالای هزارستان غلبه حاصل نکرده و من تنها کسی هستم که با شکست مردم هزاره ، اشغال سرزمین آنان، و توزیع اراضی آن ها برای افغانان بود که باعث موفقیت آخری من بالای همه اقوام در سراسر افغانستان گردید.
ادامه دارد
تاریخ: یکشنبه ۲۲ ثور ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۱۲ می ۲۰۱۳ میلادی/کابل
…………………………………………………………………………………………………………………….
منابع:
(۱) – ص ۳۷ «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲/ نشر بنیاد انکشاف مدنی/ افغانستان.
(۲)- لیکونکی: د سرمحقق مرستیال محمد ولی مندوزی/ منبع: آیینه شماره ۵ سال دوم اسد ۱۳۷۹نشریه فدرال انجمن های پناهندگان افغان در هالند.
(۳) – ص ۷۶ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۴) – ص ۸۱ و ۸۴ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۵) – ص ۸۴ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۶) – ص ۵۸ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۷) – ص ۱۰۵ و ۱۰۶ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۸) – ص ۱۱۳ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۹) – ص ۱۱۵ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۱۰) – ص ۱۱۶ «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.
(۱۱) – ص ۱۴۸ «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های ۱۳۱۹- ۱۳۲۲ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.