نویسنده: غلام سخی ارزگانی
قسمت سیزدهم
تو آمـــدی و به مـا تحـفه تیــغ آوردی
هجوم و غـارت و درد و دریـغ آوردی
تو آمدی و وطن را پر از محـن کردی
پر از تفنگ و تـبرزین و گیوتن کردی
تـو آمـدی و کمین ها و کینه ها آمــد
گـه بریــدن سـرها و ســینه هــا آمـــد
تو آمــدی فرامین غصــب امضاء شد
و پـــای ما دیگر از دشــت کوتا شـــد
تو آمـــدی و هــر دره دار شـــد برپـا
ز کلـه های شهــیدان منـار شــد بر پا
محمد عزیزی
جنایات ضد بشری انبیاء خان افغان بالای مردم مظلوم افغان تبار:
انبیاء خان فرزند جنرال میر عطاخان که ظلم و جنایت را از پدرش به میراث گرفته بود، در جهت تطبیق آن اقدام نمود؛ یعنی جنایت ضد بشری این فرد افغان تبار قبیلوی بالای مردم مظلوم و بی گناه افغان بود که پدرش حتا بیشتر از آن بالای مردم کافرستان، تاجیک، اوزبیک، تورکمن و… خصتآ بالای مردم بی گناه هزاره انجام داده بود.
اینک در تحت عنوان: «شرح جور و ستم انبیاء خان بر رعایا» که بالای مردم بیچاره پشتون صورت گرفت، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
« و از دیگر سوی در خلال احوالی که به شرح رفت، انبیاء خان پسر جنرال میر عطا خان، از حضور شهزادۀ محترم، سردار نصرالله خان مأمور فوج داری رود حصارک و مهمند دره، از توابع جلال آباد، شده به مضمون:
پسـر کــو نــدارد نشـــان پـــدر تو بیگانه خوان و مخوانش پسر
از خباثتی که در طینتش مخمر بود، در روز ورود خود به حصار شاهی، دو تن از بزرگان مردم آنجا را از عدم پذیره و استقبال نمودن شان، به ضرب چوب و لت و کوب زحمت داد؛ و هم دو سه تن را حبس فرمود و هم چنین در کلالی و بشبلاق رسیده، انواع جور و ستم از قوه به فعل آورد و در شبی دوازده نفر، به پاسبانی و کشیک در اطراف خوابگاه خود از غربای رعیت، برپای داشتن آغاز نمود و در هر شبی، بیست چارپایی و بیست تخته لحاف، از غربای رعیت جهت بستر خواب خدمۀ خود همی گرفت و عصر هنگام، نزدیک آبگاهی که زنان و دختران، از آن با کوزه آب برداشته در خانه های خود می بردند شده، کوزه های شان را شکسته، به بوسیدن رخسار و مالیدن پستان ایشان اقدام نمودن گرفت؛ و از جمله ضعیفۀ برنا و خوشگلی را که با شخصی دعوی داشت، نزد خود نگاهداشته شب و روز با او همی گذاشت؛ و هم چنین زنی راز اهالی قریۀ مزینه، از راه استغاثت و داد خواهی نزد او شده، او را تکلیف کرد که شب در نزدم بیا دادت می دهم؛ و دوازده رأس اسپ سواری و بارگیر، با بیست وچهار تن پیادۀ نظام با خود، ده به ده، قریه به قریه، گردش و خرج خود را بر رعایا فزایش همی داد، تا که اعداد رعیت از رفتار و کردار ناهنجار او به ستوه [آمده] در روز شانزدهم شعبان، عریضه نگار حضور گشته و ماجرای مذکوره بازداشته داد خواستند، و حضرت والا فرمان و آن پدر مانند را عزل کرد.» (۱)
این این فرد وحشی صفت که جنایت را از پدر جلادش به ارث گرفته بود، بالای افراد مظلوم افغان تبارش به منصۀ اجرا قرار داد؛ یعنی جنایت پشتون بالای بالای پشتون بی دفاع که این هم جزء از فرهنگ منحط بدوی در افغانستان بود که متأسفانه تا کنون نیز در بین جامعه قبیلوی پشتون تبار گاه و بیگاه صورت می گیرد.
قاچاقبری یار محمد بدخشانی:
قاچاقبری نه تنها یک عمل زشت ضد اسلامی بوده؛ بلکه ضد ملی نیز بوده که اقتصاد ملی کشور را شدیدآ خساره مند کرد و در سطح عام ملی رائج شده بود. در میان بدخشانیان شاید یارمحمد بدخشانی از جمله کسانی بوده که به این جنایت دست داشت.
تحت عنوان:«به قاچاق اسپ در خارج بردن و فروختن یار محمد» در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:
«وهم در تضاعیف واقعاتی که رقم شد، یارمحمد نامی، از مردم فیض آباد بدخشان، سی و دو رأس اسپ از راه تجارت، در یار کند و از آنجا به کرایه در شالکوت بلوچستان برده و فروخته با دو نفر خادم خود از راه کشمیر، در خانۀ خویش بازگشت.» (۲)
تجاوز جنسی توسط محمد بیگ صوفی به دامن زن:
با این کلام نغز حافظ که در مورد ملا نماها، صوفی ناصافی ها، دلالان دینی واسلام فروشان چنین سروده است:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلـوت میـروند آن کـار دیگر میکنند
تجاوز جنسی یکی دیگری از صفات جنایت کارانۀ انسان وحشی نظام قبیلوی بوده که ریشه در تاریخ بشریت داشته و تحت سلطۀ حاکمیت شؤنیستی وقت به کلی عام بوده است. در این رابطه، تجاوز جنسی جزء از حیات روزمره مرد سالاران متمرد بود که شوربختانه در این قرن ۲۱ شاهد خشونت ها و تجاوزات جنسی در حق زنان مظلوم افغانستان نیز می باشیم.
از بس که در ضمن سایر جنایات ضد بشری، تجاوزات جنسی چنان عام شده بود که حتا ملایان و قاضیان درباری با جرأت تمام به این عمل فجیع خویش به دامن پاک زنان میهن ما تجاوز می نمود.
اینک زیر عنوان: « ذکر و سماع و جماع به زنا نمودن محمد بیگ صوفی» در جلد چهارم سراج التواریخ از سوی علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره چنین نگاشته شده است:
«و هم در این هنگام، محمد بیگ نامی، از مردم سکنۀ قشلاق یکه توت ، از توابع رستاق که درویشی اختیار کرده، رهسپار طریق اهل سلوک شده موظف و مواظب ذکر و سماع اهل طریقت گردیده بود، ایش محمد نامی از مردم اوزبک آنجا را شبی از راه رقص و سماع به خانۀ خود دعوت کرد و پس از حصول فراغت از ذکر و سماع مهمان را در خانه گذاشته و به بهانۀ امری، طریق بیرون برداشت و در خانۀ ایش محمد، مهمان خود شده، با روزجۀ او که سابقه و وعده وصل و مخالطه داشت، به مفاعله پرداخت و ایش محمد، پس از اندک درنگ در خانۀ صوفی ناصاف، آهنگ خانۀ خود کرده، او را به زوجۀ خویش، باهم در آویخته مباشرت و مفاسقت دید و شب را به حراست دروازۀ خانۀ خود به سر برده، بامدادان ماجرا نزد محمد عثمان حاکم بازداشت و داد خواسته او جانبین را مأمور محکمۀ شرعیه کرد. و بیک محمد صوفی در نزد از فعل زنان انکار آورده، زوجۀ ایش محمد اقرار و اظهار نمود که حضرت صوفی را تصور شوهر خود کرده، تن به او در داده است. و حاکم از عرض شوهر و از اظهار زن، صوفی را در زندان زجر و محن انداخت. و شوهر زن که از بینه عاجز بود و قاضی از او گواه طلب نمود، عریضه نگار حضور شد و حضرت والا در روز بیست چهارم شعبان حاکم و قاضی رستاق را فرمان کرده رجوع فیصل این مرافعه را به محکمۀ شرعیه فرمود و در پایان از انکار صوفی و عدم گواه شوهر و اظهار خیال [شوهر] خود کردن زن، بدون تعزیر، دعوی شان فیصله شد. و این قضیۀ عبرت آور از آن رقم شد که عموم را بایست از اشخاص پارسا و در باطن نارسا، اجتناب و احتراز نمایند، چنانچه حضرت مولانا جلال الدین بلخی ثم الرومی در این مقام می فرماید:
ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس به هر دستی نباید داد دست» (۳)
علامه کاتب هزاره با مسؤلیت های انسانی، اسلامی، وجدانی، علمی، عقلانی، منطقی، مدنی، اخلاقی و بشردوستانه خویش، آنچه را که در آئینه تاریخ خوانده و همم چنان شاهد واقعات عینی غم انگیز روزمره در عبدالرحمن خانی، حبیب الله خانی و دیگران بوده است؛ با بی طرفی تمام برای آیندگان نگاشته تا از نقاط منفی آن ها عبرت گرفته و از داشته های مثبت آنان برای ایجاد یک آینده تابان الگوهای شایسته را حاصل نمایند. در همین رابطه هم است که دانشمندان برازنده و طراز نوین داخلی و خارجی؛ علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره را به نام «پدر تاریخ افغانستان» و برخی هم وی به اسم «بیهقی ثانی» نامیده اند.
قتل و غارت توسط مهاجرین بلوچ و اچکزایی:
در خیلی از قسمت های گذشته تکرارآ نوشتم که دولتمداران وقت افغان تبار، با انگیزه های وحشیانه بدوی و سیاست قبیلوی خویش به صورت سازمان یافته و هدفمند، اراضی و دارایی های مردم هزارستان را به ناحق حتا برای افغانان و بلوچان هند برتانوی نیز دادند. زمان که گویا این مهاجرین نام نهاد با دستورات رسمی و غیر رسمی زمامداران وحشی خصال دولت وقت، سرزمین هزارستان اشغال کردند که هم به قاچاق دست می زدند و هم چنان در هردو سوی خط دیورند به قتل، سرقت، آدم ربایی و هزاران جنایت دیگر دست می بردند که تاریخ بدان ها شهادت می دهد.
تحت عنوان: « شرح شرارت مهاجرین»، در سراج التواریخ از سوی علامه شادروان کاتب هزاره با امانت داری تمام، یکی از جنایات ضد بشری این مهاجرین نام نهاد را این چنین به تصویر کشانده است:
«و از دیگر سوی، در خلال وقایعی که رقم شده آمد، مهاجرین قوم اچکزایی و بلوچ، که در قندهار و هزاره جات جا و ماوی از جانب دولت یافته بودند، به بهانۀ بازدید اقوام خود، که در خاک مقبوضه و مستعمرۀ دولت انگلیس سکنی داشتند رفته، مباشر قتل و غارت و سرقت شدند و پیهم تاخته، مال و منال تبعۀ دولت انگلیس را به غصب آوردن گرفتند و حاک بلوچستان، باربار و به تکرار، از ایذا و آزار و اصرار اضرار شان، به حکمران قندهار نگاشته خواستار انسداد این رخنه گشت، و استدعای تبعید اشرار را از سرحد و استرداد اموال مسروقه کرد، و سوال و جواب زیادی در بین واقع گردیده چون سد این رخنه، از قوه به فعل نیامد،» (۴)
یکی از جنایت های معمول که در نظام ارباب و رعیتی و فرهنگ منحط قبیلوی رائج بوده، همین دزدی، خشونت، تجاوز و… کشتار مردم تا حتا کنون نیز می باشند. پس، تا زمانیکه میکانیزم و فرهنگ قبیله و قوم در زیربنای جامعه به حیات خود ادامه می دهند؛ نطفه های هرگونه طلوع فکری، نوآوری، نوزایی، دیگر پذیری، عقلانیت سیاسی، شگوفایی اقتصادی، عدالت نگری، بالندگی اجتماعی، غنای فرهنگی، وحدت ملی، دولت سازی ملی، ملت سازی مدنی و…. تحقق نظام مردم سالاری کشته خواهند شد.
قاچاقبری این افراد الکوزایی، اچکزایی و اسحق زایی:
سران، زورمندان و اقشار طبقات مختلف افغان در یک رقابت قاچاقبری نیز قرار داشتند و تحت هر رسم و اسم به عمل قاچاقبری بین افغانستان و هند برتانوی مصروف بودند که خیانت و جنایت شان هم به خاک هندوستان و هم به سرزمین افغانستان ثابت شدند.
سوگمندانه که در این عصر نیز شاهد قاچاقبری های خیلی عصری و سازمان یافته هوایی و زمینی در سطوح مختلف برخی از اعضای پارلمانی، حکومتی، قضایی، حزبی، نهادهای خصوصی، خارجی و حتا برخی از افراد معمولی در داخل کشور خویش نیز می باشیم که یکی از نتائج آن همین فساد گستردۀ اداری، تولید مواد مخدر، دزدی ها، اختطاف ها، قانون گریزی ها، حاکمیت روابط بر ضوابط، غصب اراضی، ناامنی ها، ترورها، انتحارها، جاسوسی به بیگانگان و سایر جنایات سازمان نیافتۀ ضد بشری در حق مردم بی گناه و بی دفاع افغانستان هستیم.
باز هم در زیرعنوان: «قاچاقی نمودن تاجران افغان»، در کتاب سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«و از دیگر سوی، در تضاعیف و اقعات مسطوره، عبدالرحیم الکوزایی و گلبهار اچکزایی و محمد کریم و میر نامان اسحق زایی بیست چهار نفر اشتر را پشم تجارتی بار کرده، از راه غیر معروف به قاچاقی طی مسافت نمودن به جانب کرکی اختیار کردند، که بدون ادای خراج معینۀ دولتی، از نهر جیحون عبور داده به تجار روسیه بفروشند. و عطاخان نامی از سواران کشادۀ اوزبکیه که مواظب حراست بیابان سرحدیه بود، ایشان را گرفتار ساخته، در میمنه احضار نمود.» (۵)
از جمله جنایات و خیانات ملی، یکی همین قاچاقبری بود که در میان جامعه قبیلوی ما عام بود؛ ولی عصاره های نیرومند آن تا کنون در روابط اجتماعی قبیلوی ما به خصوص در جنوب، شرق و سایر مناطق کشور به کثرت مشاهد می شوند.
سرقت اموال افغانان طوری شیعه توسط افغانان جاجی سنی:
وقتی که انواع جنایت در سطح ملی عام شدند؛ آن گاه خواهی و نخواهی بالای توده های از مردم تأثیر کرده و آنان را نیز به سرکشی از منافع ملی و خیانت وادار می سازند. از این روی، سرقت در بین مردم جاجی میدان نیز معمول شده بود که در زیر عنوان: «سرقت مردم جاجی میدان»، یک نمونه ای آن در کتاب سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
«و هم در خلال احوالی که ثبت شده آمد، مردم جاجی میدان یکصدو هشتاد رأس بز و گوسپند قوم طور شیعه مذهب را از چراگاه به سرقت غارت نموده با خود آوردند، و مردم طوری که ذاتآ و اساسآ به قوم جاجی عداوت مذهبی و خصومت قومی دارند و همواره یکی نسبت به دیگری مرتکب این گونه امور و حشیانه می شوند،…» (۶)
سرقت اموال افغانان طوری مذهب شیعه، ذریعه افغانان جاجی خود بیانگر یکی از خصوصیات منحط نظام و فرهنگ قبیلوی بود که باعث دشمنی های دیگری در جامعه گردیدند؛ یعنی دشمنی افراد یک قبیله پشتون سنی مذهب علیه افراد قبیله دیگری پشتون شیعه مذهب بود.
ناگفته نماند که بد بختانه در شرایط کنونی، تضادها، خشونت ها، تجاوزها، انتقام گیری و قتل های گوناگون میان قوم عقب نگهداشته شده و مظلوم پشتون تبار وجود دارند و آنان را از دیگرپذیری، همسویی مذهبی، وحدت ملی، ملت سازی و دولت سازی تا حال محروم نموده اند.
فرار ارزگانیان از اثر توزیع زمین های شان به مهاجرین افغان:
خصمی که به آب وخاک ما تاخــته است
د ورم ز د یار و میهن انداختــه است
شــادم که نهــاده نظــــم او رو بــه زوال
“بی بال شود که بی پرم ساختــه است”
“فروغ هستی ”
حکام وقت، تنها به دادن ناحق زمین ها و ملک مردم هزاره قناعت نداشتند؛ بلکه با انواع گوناگون زمینه های فرار و نابودی آنان را از سرزمین مقدس و اجدادی شان مساعد کردند. از جمله در این مؤثق ترین سند تاریخی وقت یک نمونه آن چنین درج گردیده است:
«در خلال احوالی که به شرح رفت، جنرال شیر محمد خان اندری و مقیم ارزگان، با ایشک آقاسی دوست محمد خان، مساکن و مزارع و مراتع قوم حسینی هزاره را به مردم علی خیل، سکنۀ مقر و چند تن مهاجر افغان داده، هزارگان به امید عدالت و بازپرسی پادشاهی در درۀ کوهی جا و پناه گزیده، روز ذلت و عسرت به سر بردن اختیار کردند. و چون از عدم استطاعت که مال و منال ایشان را افغانان به قهر و قسر تصاحب کرده بودند، توان به دیگر جا رفتن را نداشتند که رهسپار دیار غربت شوند و ملا خواجه محمد قاضی، با میرزا محمد خان نویسندۀ ارزگان از مشاهدۀ حالت زار و ابدان نزار ایشان به محل ترحم آمده، عریضه نگار حضور والا شدند. و حضرت والا در روز دوشنبه چهارم شوال، به دوست محمد خان سرپرست مهاجرین قابیل افغان ارقام فرمود که: «شما و جنرال شیر محمد خان املاک قوم حسینی هزاره را بر مردم ملک دار و وطنی قوم علی[خیل] و مهاجر داده، صاحبان ملک را آواره کرده اید. این قسم دستورالعمل و سررشته به شما داده نشده است که مردم افغان را مسکن و موطن از متملکات مردم هزاره داده، هزاره را که رعیت دولت و مالیه ده سلطنت اند، پریشان و دوچار زحمت نمایید، بلکه سررشته و دستورالعمل داده شده است که به مردم هزاره نیز جای داده شود تا آسوده حال بوده، یاوه و فراری وادی ادبار نگردند. اکنون که مرتکب این امر خلاف شده اید، به سرعت هرچه تمامتر جواب این ارتکاب خود را معروض دارید و اگر نحوی دیگر است بنگارید و اگر مساهلت در بارۀ مردم هزاره جایز شمرده اید لازم که ترک اهمال نموده، مطابق دستورالعمل حضور، پرداختی ایشان کنید و جواب عریضۀ قاضی و دفتری ارزگان را بنویسید که از کجا اقدام در این کار کرده اید؟» و دوست محمد خان همان دستورالعملی را که ایشک آقاسی عبدالقدوس خان از جدو جهد خواجه محمد خان برادر ایشک آقاسی دوست محمد خان چنانچه گذشت حاصل کرده و در آن مندرج بود که مردم هزاره را از که از یک طرف تبعید و خارج مملکت کرده مزارع و مساقات شان را به افغان بدهد که کسی از هزاره در جایی به میان افغان باقی نماند، به حضور والا نوشت. حضرت والا از این دستورالعمل که ایشک آقاسی عبدالقدوس خان رقم کرده و خاتم خود را بر آن نهاده و ناظر محمد صفر خان مهردار به اعتبار مهر او آن را به مهر مهر آثار مزین کرده بود؛ هیچ نفرمود. و هزارگان همچنان مایوسانه از این مملکت فرار شدند.» ( ۷)
آیا طبقات حاکمه افغان با پشتوانه دولت های نژاد پرست خویش؛ باعث خشونت، دشمنی، آوارگی و حتا کشتارهای زنجیری بین اقوام پشتون و غیر پشتون بی دفاع و بی گناه در جهت تداوم حاکمیت زمامداران جابر و بیگانه پرست کشور نشدند؟
ناامید شدن هزارگان از اثر اعمال ضد انسانی دولتمداران:
هزارگان دارایی های منقول و غیرمنقول خویش را در برابر دولت دد خصال وقت از دست دادند و دشمنان مردم به این هم اکتفا نکردند و از طروق مختلف به قلع و قمع مردم هزاره دست به کار شدند.
در زیر عنوان: « مأیوس و ناامید شدن مردم هزاره از دولت افغانستان»، در این منبع معتبر تاریخی کشور چنین درج گردیده است:
«و از دیگر سوی در خلال احوال مذکوره جمعی از فرومایگان و بی خانمان مردم هزاره، که مزارع و مساقات شان به مردم افغان داده شده بود، از راه جلاوطنی، در قندهار رفته از صدرور فرمانی که به نام حاکم و دفتری آنجا چانچه گذشت، که سه بیرق پیادۀ ساخلو جهت حراست بنادر و معابری که تجار افغان به قاچاقی مال التجاره را از آنها جانب خارج مملکت عبور می دهند مرتب و منتظم سازند، در سلک پیادگان ساخلو منسلک گشتند و یکصد نفر جداگانه مرتب و منعقد گردیده، بیرق خدمت دولت برد دوش ملازمت برافراشتند و میرزاگل محمدخان، امین نظام قندهار، به حضور والا آگاهی داده، از انسلاک مردم هزاره در سلک پیادۀ ساخلو اجازت خواست. و حضرت والا بدو ارقام فرموده که: « خود را از ادخال مردم هزاره در دسته جات پیادگان مجاز ندانسته یک تن را داخل پیادۀ ساخلو و نظام نکنند و اگر کدامی از ایشان میل و شوق نوکری داشته باشد در کابل آمده و ضامن داده و از حضور گذشته، پس از مکشوف داشتن محل استعداد و مسکن خود، منظور ملازمت و نوکری خواهد شد.» و مردم هزاره از صدور این حکم، از دولت ناامید گردیده با وجود استحکام و استحفاظ بنادر و معابر و منع و قدغن رفتن شاندرخارج مملکت، معابر را مقابر و مسالک را نسبت به خودها مهالک دانسته، راه بیرون شدن و در سلک نظام دولت انگلیس منسلک گشتن اختیار کردند.» (۸ )
آیا جنایت که در حق هزاره های بی گناه و بی دفاع صورت گرفته اند، در روز قیامت و تاریخ بشریت فراموش خواهند شد؟
قتل شخص سید توسط فرد کوچی افغان:
از جمله سایر جنایات ضد بشری، یکی هم تبعیضات و تعصبات نژادی، زبانی و مذهبی بوده که توسط افراد ناآگاه و جاهل در حق پیروان مذاهب دیگری نیز تحمیل می شدند. مذاهب مختلف در کشور ما تاریخ طولانی داشته و پیروان مذاهب هرچند با هم در تضاد بودند. وقتی که پای زمامداران مستبد سنتی و اربابان استثمارگر در میان مردم غیر سیاسی کشور پیدا شده؛ آن گاه از فقر سیاسی و فرهنگی پیروان مذاهب استفاده سیاسی برده و آنان را در یک نزاع و کشمکش های حتا آشتی ناپذیر قرار دادند. به قول معروف که گویند:«تفرقه بیاندازو حکومت کن.»
سید عیسی که مانع یورش کوچی های بالای زراعت خویش شد، به دست کوچیان به قتل رسید. قاتل حبس شد و از زندان گویا فرار نمود. وقتی بهار آینده به منطقه هزاره آمد، وارثین مقتول به حاکم عارض شد و حاکم هم تحت عنوان صلح، از وارثین مقتول مبلغ ۳۵۰۰ روپیه جریمه را مطالبه نمود. در حالیکه مطابق شرع شریف باید شخص کوچی که قاتل سید عیسی بود باید اعدام می شد و یا حد اقل خون بهای مقتول به وارثین شان داده می شد که نشد.
یکی ازاشکال اعمال ضد بشری و ضد اسلامی در زیرعنوان: « شرح حکمرانی حاکم بر مردم هزاره»، در کتاب تاریخ دولت شاهی وقت چنین نگاشته شده است:
«و از دیگر سوی، در خلال احوالی که به شرح رفت، گل داد پسر عظیم نام افغان بهرام خیل کوچی، از قبیلۀ ملکشاه توت، سید عیسی نام از سادات هزارۀ دایزنگی را که رمه و اشتران اورا از زراعت خود منع کرد که پامال و تلف و علف نسازند، به سنگ در پشت چشم چپ او زد، مقدار سه انگشت در استخوان پیشانی او فرورفته، زخم منکر رسانید. و از آن زخم پس از نوزده روز فوت شده، افغان مذکور از زدن و ضرب مسطور خود، نزد حاکم و قاضی اقرار کرده محبوس گشت و در شب از زندان گریخته به دست نیامد. و در سالی دیگر که افغانان کوچی از دامان و پشاور و دیره جات باز گشته داخل هزاره جات شدند، ملکشاه توت با ورثۀ مقتول که سید محسن و سید موسی نامان صغیران بودند، مبلغ یکهزار روپیه صلح کرده، بعد از صلح نیز انکار آورد و صغیران را مذکوران صلح را بر او ثابت کرده، مبلغ سه هزارو پنجصد روپیه جریمه را حاکم از صغیران خواستار شد و محصل شدید گماشت، که در صورت مصالحت، این مبلغ را بدهند و ایشان عریضه نگار حضور گردیده، حضرت والا فرمان کرد که: « جریمه باید از قاتل گرفته شود نه از ورثۀ مقتول زیرا که هم پدر ایشان کشته شده و هم جرم بدهند، بعید از قاعده ای عدالت حکومت خواهد بود.» (۹)
پیام های انسانی، اسلامی، اخلاقی، مدنی، ملی و بشردوستان مردم هزاره برای سایر اقوام کشور این بوده که در عمل با آن نیز پابند و صادق بوده و اکنون نیز می باشند:
هـــزاره شیــعه و سنی نداره
همه از یک تبار ویـک براره
بسوزه خانهء دشمو که مورا
نموده تیکه تیکه، پاره پاره
تصرف ملک گیزاب توسط مهاجرین افغان:
یک عده از خوانین هزاره گیزاب که در سرکوبی مردم هزارستان با لشکر عبدالرحمن دستیار بودند، خودها را حتا تاجیک معرفی کردند تا به نام هزاره شناخته نشوند. علاوه برآن، دوست محمد خواست که زمین های این هزارگان خدمت گار دولت را به افغان بدهد.
یک نمونه آن را تحت عنوان: « تصرف مهاجرین در ملک گیزاب» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«و مقارن این حال، دوصد خانوار از افغانان مهاجر، داخل حدود علاقۀ گیزاب شده تصمیم عزم بر تصرف گزاب کردند و گیزابیان که در وقت طغیان و تمرد هزارگان خدمت ها به دولت کرده، سند تصدیق خدمت خود را به امضای افسران اعلای عساکر نظامی و ملکی با چهار طغرا فرامین پادشاهی به دست داشتند، نزد عزیزالرحمن خان حاکم گیزاب شده داد خواستند. و او معروض داشت که:«چهار طغرا مناشیر آفتاب تأثیر پادشاهی را مردم گیزاب به دست دارند که حضرت والا احکام و ارقام فرموده است که ملک شما به کسی داده نمی شود.» و نیز از زمان سلطان محمود عزنوی انارالله برهانه، مسجد آنها درنفس شهر گیزاب برحال و آباد است و تصدیق خدمت خود را نیز به دست دارند و در قوم هزاره نیستند و تاجیک می باشند، با این همه ایشک آقاسی دوست محمد خان می خواهد که ملک گیزاب را به مهاجرین افغان بدهد.» و حضرت والا ارقام فرمود که: « همان فرمانها را گیزابیان، به دوست محمد خان، سرپرست مهاجرین، نشان بدهد معمول می دارد و اگر گفتگو داشته باشد، بیانات او را درج عریضه کرده ارسال دارید که علم آورده، جواب ارقام شود.» با صدور این حکم و فرامینی که مردم گیزاب به دست داشتند، دوست محمد خان مزارع و مراتع و موطن و مسکن ایشان را به افغان مهاجر عطا کرد.» ( ۱۰)
آیا برخی از اربابان استثمارگر و خائین هزاره به خاطر منافع طبقاتی و شخصی خودها، نه تنها بالای مردم هزارستان ظلم های جبران ناپذیر را به عمل آورده؛ بلکه در خدمت دشمنان مردم هزاره نیز بودند و هم چنان باعث شکست مقاومت عادلانه مردم هزاره در برابر جباریت امیرعبدالرحمن خون آشام شدند که اوراق خونین تاریخ به آن گواهی می دهند.
دادن ناحق زمین های مردم دای چوپان و ارزگان به افغانان:
نیات شوم قبیله سالاران بدوی و دولتمدارانش در مورد غصب اراضی مردم هزارستان مورد تطبیق قرار گرفته و شرایط را چنان به هزارگان تنگ و غیر انسانی نمودند که بالاخیره بخش کثیری از جمعیت هزارستان نابود شدند.
در تحت عنوان: « شرح حال هزارۀ دای چوپان و صحبت خان و ارزگان»، شادروان علامه کاتب هزاره در جلد چهارم سراج التواریخ چنین نگاشته است:
«و هم در این ایام، جنرال شیر محمد خان اندری که با فوج نظام در ارزگان اقامت خدمت داشت، از حالت جلای وطن و فرار وادی ادبار شدن مردم هزارۀ دای چوپان و قوم صحبت خان وغیره سکنه و متوطنۀ علاقه جات شوی و بوباش و لرزاب و اوزمتو یعنی هیزم تو و ارزگان وغیره که املاک و اراضی و مزارع و مساقات شان را، ایشک آقاسی دوست محمد خان، به مردم افغان مهاجر و ناقل داده، هزارگان را از ملک و مسکن ایشان بیرون کشیده بود، معلومات حاصل کرد که در نواح قلات غلزایی و غیره مواضع و محال پراکنده گردیده، روز ذلّت و عسّرت به گدایی و مزدوری و اولاد فروشی، به سر می برند؛ و برعلاوۀ معلومات حاصلۀ او بعضی از ایشان از راه امیدواری که شاید سررشته و انتظام در باب زیست و معاش شان از طرف دولت قرار داده آید، نزد او حاضر آمده اظهار حال و استعدای ترفیه استقبال خویش نمودند که :« مال و متاع و پسر و دختر ما را هر قدر که بود و موجود شد، کارداران و مأمورین دولت وغیره از ما به جور و اکراه گرفته متصرّف آمدند و املاک و موطن و مسکن ما را به مهاجر و ناقل افغان دادند و ما را از منازل ما خارج ساخته ناچار از گرسنگی و احیتاج و عدم مایحتاج، فرار اختیار کردیم که به مزدوری و گدایی در بین اهالی اسلام، تحصیل قوت لایموت بام و شام نماییم.» و جنرال مذکور از معلومات حاصله خود و این اظهار هزارگان، محصل گماشته امر کرد که قریه به قریه و دیه به دیه، گردش نموده از کد خدایان هر قبیله و قلعه و قشلاق، سند مکتوبی و التمزامی بگیرند که هزارگان را به همان حالتی که هستند نگهدارند، تا عریضه کرده از حضور والا دستورالعمل و سررشتۀ بود و باش آنها را حاصل کرده به محل اجرا آورده شود. چنانچه ماجرا سرا پا معروض داشته. حضرت والا ارقام فرمود که: « سیاهه جزو تعداد ایشان را مفصل ارسال دارد که چقدر نفوس ذکور و اناث اند، بعد سررشتۀ زیست و گذران شان فرموده می شود.» و هزارگان یاوه نیست و نابوده گردیده، تا امروز که یازهم و شانزدهم دلو ما سنۀ ۱۳۰۳ شمسی مطابق سنۀ ۱۳۴۳ قمری هجریست، نه جنرال شیر محمد خان سیاهه فرستاد و نه سرشتۀ و نه مردم هزاره در افغانستان بماند و جنرال شیر محمد خان و حضرت والا و اکثر کسان از جهان برفتند.» (۱۱)
قتل گدایان هزاره توسط لعل محمد اچکزایی:
قبل از این گدایی در تاریخ و فرهنگ هزارستان رواج نبود. مادامیکه تمام دارایی، زمین های زراعتی، مواشی و دیگر ابزار حیات هزارگان توسط دولتمداران جابر به افغانان داخلی و خارجی داده شدند؛ آن گاه این هزارگان آواره، بی سرنوشت و گرسنه از جمله به گدایی نیز دست بردند؛ ولی وحشیان قبیلوی از کشتار این ها نیز دریغ نکردند.
یکی از این انسان کشی ها را در این مدرک تاریخ با هم ملاحظه می نماییم:
«و از دیگر سوی در اثنای واقعات مسطوره، لعل محمد خان نامی، از قوم اچکزایی، در قریه عباس آباد قندهار، سه تن از پسران صغیرۀ هزاره را که با پدران و مادران خود، از تصرف نمودن افغانان مسکن و مزرعه ایشان را، در آنجا پناهیده روز گدایی و بینوایی و مزدوری به سر می بردند، بی موجبی به قتل رسانید و یک نفر طفل دیگر را با یک تن هزاره مجروح ساخت و قاتل گرفتار دست مأمورین حکومت آمده، در نزد حکمران قندهار و قاضی و مفتی محکمۀ شرعیه آن دیار اظهار و اقرار بر قتل آنان کرد که:«عمدآ ایشان را مقتول نمودم زیرا ایشان توت می خوردند و من از ایشان خواستم ندادند، و باهم درآویختیم و آنها را دشنام داده گفتند که ما مردم هزاره چند تن افغان را مردار کردیم و این سخن را از ایشان شنیده، هر سه تن را بکشتم.» و برعلاوۀ این قضیه، سه نفر از مهاجرین بلوچیه، از علاقۀ ارغنداب، راه شهر قندهار برگرفته، دو تن ایشان با هم همدستان شده، در عرض راه، آن دیگری را که رفیق شان بود، در چاه انداخته چند قطعه سنگ در اندرون چاه بر سر او ریخته، راه خویش را گرفتند،….» (۱۲)
آیا قتل این بینوایان و گدایان بی گناه و بی دفاع یک عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نبود که به طور قصدی صورت گرفت؟
قاچاق و سرقت مهاجرین اچکزایی و بارکزایی:
تا جائیکه تاریخ گواهی می دهد، سرقت بدون شک در بین تمامی قبایل کشور و خاصتآ در میان قبایل افغان مطابق خصوصیات و صفات قبیلوی شان وجود داشتند. یکی از نمونه های آن در زیر ملاحظه می گردد:
«و از دیگر جانب در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، مؤمن و شیر نامان، از مهاجرین قوم اچکزایی که در علاقۀ کمسان هزاره، جا و مقام و مزرع و مرتع گرفته بودند، راه خارج مملکت برگرفته و نیم شبی به قاچاقی از بندر و معبر کدنی عبور کرده،…
و هم غلام نام از مهاجرین اچکزایی دو فرد گاو و یک قبضه شمشیر، از تبعۀ دولت انگلیس، به سرقت آورده…
وهم بدال نام اچکزایی، در خلال احوال مذکوره، از راه غیر معروف در خاک مقبوضۀ دولت انگلیس رفته و بیست و پنج رأس گوسپند را به سرقت آورده…
و هم چند تن دیگر از مهاجرین اچکزایی را که چهارده نفر اشتر را از خارج مملکت بار کرده با هجده توب صحن کوره و پنج توب ململ و سیزده عدد جوال و شش عدد بوری و ده تخته نمد و بار جامه که به قاچاقی داخل خاک این مملکت کرده، …
و هم عبدالظاهر خان نام بارکزایی را که یکصد و پانزده بار کشمش و شکرپاره و زیره را می خواست از راه غیر معروف و به قاچاقی در شالکوت رسانیده به فروش رساند…» (۱۳)
قاچاق، سرقت، غارت و قتل های زنجیری که یکی از صفات بارز فرهنگ قبیلوی در کشور ما بود؛ که جامعه را از رسیدن به کاروان های مدنی و ترقی مانع گردید و فرهنگ تطاول، خشونت، جنگ، قتل و… کله منارها را در کشور مساعد ساختند که حتا بحران های وحشتناک کنونی نیز ناشی از بحران های گذشته می باشند که خساره آن بالای نسل کنونی سخت سنگینی می کنند.
ادامه دارد
تاریخ:۸ ثور ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۲۸ اپریل ۲۰۱۳ میلادی/ افغانستان
————————————————————————————————–
منبع:
(۱) – ص ۶۰۳ و ۶۰۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۲) – ص ۶۰۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۳) – ص ۶۰۵ و ۶۰۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۴) – ص ۶۱۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۵) – ص ۶۲۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۶) – ص ۶۲۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
( ۷) – ص ۶۲۷ و ۶۲۸ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۸ ) – ص ۶۳۹ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۹) – ص ۶۴۸ و ۶۴۹ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
( ۱۰) – ص ۶۵۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۱) – ص ۶۶۸ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۲) – ص ۶۸۲ و ۶۸۳ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳) – ص ۶۸۴ و ۶۸۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.