نویسنده: غلام سخی ارزگانی
قسمت یازدهم
شاه اعتراف کرد که با خصوصیات شؤنیستی خویش؛ زمین های مردم هزاره را به افغانان کوچی داد:
زمانی که حکومت، همه ملک و دارایی مردم هزارستان را غصب و به مهاجرین و ناقلین افغان داد؛ آن گاه افغانان مهاجر و ناقل از هیچ گونه ستم و جنایت در حق مردم بی دفاع و اسیر هزاره دریغ نمی کردند. وقت که خبر از جنایت افغانان غاصب اراضی مردم هزاره به دولتمداران وقت می رسید، حکام از روی ریا و فریب، مهاجرین و ناقلین افغان را توصیه می کردند که دیگر به مردم هزار ظلم نکنند؛ ولی دولتمداران در خفا، مهاجرین و ناقلین افغان را به هر گونه اذیت و تظلم بالای هزارگان مورد تشویق و ترغیب قرار می دادند تا اینکه هزارگان را مجبور به فرار کردند.
در ضمن، شاه و درباریانش با وضاحت تمام مهاجرین و ناقلین افغانستان را مخاطب قرار داده و گفتند که:« و از زمانی که مردم افغان، خصوص مهاجر و ناقل و کوچی را، قوم گفته، در هزاره جات راه و جا دادیم…»؛ این ثابت گردیده که ضبط، غصب و دادن ناحق اراضی مردم هزارستان به افغانان هردو طرف خط دیورند با نیات جاهلانه قبیلوی و افراطی ترین خصوصیات قوم پرستانه داده شده که یک نمونه اندک آن در زیر مطالعه می گردد:
«و هم در خلال واقعاتی که رقم شده آمد، مردم مهاجر و ناقل افغان و طوایف کوچی، دست به آزار و اذیت مردم هزاره و سرقت مال و منال و اسارت عیال و اطفال و اتلاف مزارع و مراتع ایشان کشوده، انواع جور و تعدی ا ز قوه به فعل آوردند. و حضرت والا از عرایض حکام و عمال هزاره جات بر ماجرا آگاه شده، در روز پانزدهم ذی الحجه، به نام سلطان محمد خان ملاخیل کوچی وغیره بزرگان قبایل از مهاجرین و ناقلین و بادیۀ نشین ییلاق گزین، اشتهاری انتشار داد که :« عموم افاغنۀ متوطنه و متمکنه و ییلاق گزیدۀ هزاره جات، در محل امید و بیم احسان و بازپرس دولت بوده، بدانند که لطف و مرحمت سرکار ما شامل حال تمامت ساکنین و متوطنین مملکت افغانستان از افغان و هزاره و قزلباش و ترک و تاجیک، حتی کافر، که از زمرۀ جلیلۀ اسلامیه خارجند، یکسانست، و همه در سایۀ حمایت دولت آسوده و مرفه الحال، روز راحت ماه و سال به سر برده و می برند. و از زمانی که مردم افغان، خصوص مهاجر و ناقل و کوچی را، قوم گفته، در هزاره جات راه و جا دادیم تا کنون، متوالیآ و متتابعآ و متواترآ، عرایض حکام و عمال و خود مردم هزاره، از بی اعتدالی و نکوهیده سگالی شما، به حضور رسیده و می رسد، که دست غارت و تاراج به مال و ناموس مردم هزاره دراز و دهن طمع باز کرده، متصدی و مزاحم ایشان شده و می شوید و حال آن که در قواعد مملکت داری و حمایت شعاری بر پادشاه طریق رمیاری سپاری، به پاسداری رعیت، که از هر قوم و ملت و نحلت باشد، لازم و متحتم که همه را، از مسلم و کافر، در تحت حراست شحنۀ عدالت داشت نسبت به ایشان جور و ستم روا ندارد و یک سان نظر ملاطفت بدیشان گمارد. خصوص سرکار ما این مسلک را اهم مسالک دانسته و می داند. پس باید که حد خود را شناخته با مردم هزاره، که برادران دینی شمایند، الفت اختار کرده،
از طریق اتفاق و اعتدال منحرف نشوید تا در حال و مال بر خود ستم نکرده باشید. چه می شود که روزی آن قوم بر شما دست یابد و انتقام کشد؛ و اگر چیره دستی نیابند، چون مخلوق و بندۀ خدایند، او تعالی دمار از روزگار شما خواهد برآورد. و این پند سودمند را که با خامۀ موعظت، رقم فرمودیم، با گوش دل جا داده، طریق مخالفت برنگیرید به سرکار ما فرض است که اگر کرکت دیگر، مرتک چنین افعال ناصواب و اعمال خارج از سنت و کتاب شده، به مال ناموس احدی از قوم هزاره یا دیگری دست تصرف دراز کردید؛ و زبان نسبت به کفر دادن به ایشان باز نمودید، البته مورد عتاب و عقاب حکومت گردیده پیشمان خواهید شد. این را از راه اتمام حجت به شما خبر دادیم که آگاه بوده مترصد مکافات و پاداش اعمال و افعال نیک و بد خود باشید.» (۱)
گزارش دقیق سراج التواریخ، بیانگر ماهیئت و عملکرد نسل کشی و جنایات ضد بشری هدفمند و سازمان یافتۀ دولتمداران و مهاجرین افغان در حق مردم بی گناه و بی دفاع مردم اسیر هزاره بود که در تاریخ گذشته افغانستان سابقه نداشت.
آیا حال ضرورت زمان ایجاب نمی کند که حکام موجودۀ افغان از مردم کنونی هزاره عذرخواهی نمایند و در سدد جبران تلفات جانی و خسارات مالی اجداد مردم هزارستان که در عصر خونین عبدالرحمن خانی، حبیب الله خانی و سایر جنایات کاران صورت گرفته اند، نمایند تا حد اقل زمینه های همسویی و همبستگی میان تمام اقوام افغانستان مساعد گردند؟
ادامه تصرف اراضی، تاراج و به آتش انداختن هزارگان توسط مهاجرین افغان:
علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره که در نگارش رسالتمندانه و ثبت بی طرفانه واقعات تاریخی و روزانه آن عصر، لقب «بیهقی ثانی» را از سوی دانشمندان داخلی و خارجی گرفته است؛ شمه یی از تداوم جنایات ضد بشری افغانان مهاجر را که از پشتوانه حکام شؤنیستی وقت برخوردار بودند، چنین می نگارد:
« و از پی اصدار این اشتهار، که از عرایض حکام و عمال هزاره جات انتشار یافت، عریضه ای از سلطان محمد خان، حاکم ارزگان و ملا خواجه محمد و ملا پردل قاضی و مفتی محکمۀ شریعۀ آنجا به حضور رسید که مردم مهاجر افغان، یومیه سد راه عبور و مرور هزارگان شده معابر را بر ایشان مقابر و مسالک را مهالک ساخته اند، و ایشان که آنها را از کردار نکوهیده و رفتار ناپسندیده مانع می شوند، به درشتی و زشتی پاسخ داده، می گویند که حاکم و قاضی را به ما دخلی نیست و ما قوم پادشاهیم، خود به حضور والا جواب می گوییم و ما را ایشک آقاسی محمد دوست خان، امر کرده و گفته است که حضرت والا زبانی به من فرموده که افغانان مهاجر وغیره را برانگیزانم که مال و منال زن و دختر هزارگان را به تغلب متصرف شوند و دست به ایذا و آزار و قتل و تاراج ایشان بکشایند تا به ستوه آمده، فرار اختیار کنند و موطن و مسکن خود را به طوایف افغان گذاشته، از این مملکت نیست و نابود گردند. و از این کردار و دستبرد مهاجرین شور و غوغایی به روی روز آمده، عموم مردم هزاره خود را در معرض هلاک و دمار دیده، پیهم، رو به فرار نهاده اند. و حضرت والا از اصدار انتشار اشتهاری که رقم شد به حکم قاضی و مفتی ارزگان نگار داده ارقام فرمود که: «هرچه از جور و ستم مردم مهاجر وغیره نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل آید، معروض دارند تا به چوب سیاست تادیب و تنبیه و تهدید شوند.» اما مردم مهاجر و طوایف کوچی افغان که به خود محرک و حامی و مربی دارند، از افعال نکوهیده خویش فروگذاشت نکرده، تا حال که سال هزار و سه صدو چهل و سه قمری هجریست، ترک قتل و غارت و زنده به آتش سوختن هزارگان و مال و منال ایشان نکرده، اکثر از مراتع و مساکن ایشان را تصاحب کرده، هزارگان را فرار خارج مملکت نموده، خدمتی که به دولت کردند این بود که در این سال قوم منگل وغیره قبایل نواح خوست تمرد و طغیان ورزیده، تمام مردم کوچی افغان با ایشان یار و مددگار آمده، خسارت زیاد به دولت و نفوس ملت رانیدند و گروه مهاجر و ناقل، که تقریبآ املاک چهار لک خانه مردم هزاره را متصرف شده اند، یکصد و بیست نفر لشکر ایلاتی به سعی و کوشش ایشک آقاسی دوست محمدخان، به نام معاونت دولت دادند. (۲)
همین که مهاجرین با جرأت تمام به غارت امول، تصرف اراضی، اسارت زنان شوهردار، اختطاف دختران جوان و حتا کشتار مردم بی گناه و بی دفاع هزاره دست آزاد داشتند، به این معنا که دولتمداران در خفا، تمام افغانان را تحت نام های کوچی ها، ناقلین، مهاجرین وغیره رهنمایی و تشویق می کردند که تا زمینه های فرار و نابودی مردم هزارستان را در افغانستان مساعد کرده و بعد اراضی آن ها را کاملآ متصرف شوند که عملآ در عصر خونبار امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله پسرش چنین شد.
این افغانان بی خبر از خدا، انسانیت، تمدن و اهل قبله تا آن مرحله از جهل و جنون کار گرفتند که حتا خیلی از مردم بی گناه هزاره را «زنده در بین آتش سوختاندند» و بقیه را با اجبار تمام از بالای ملکیت شان فرار دادند و به این صورت، قوم شریف و بی گناه پشتون را در انظار عامه و تاریخ کشور بد نام کردند.
آیا این یک جنایت ضد بشری نبود که در حق هزارگان بی گناه و اهل قبله از سوی مهاجرین و ناقلین نام نهاد افغان انجام شد؟
تصرف املاک مردم حجرستان و قلندر توسط کوچی های ملاخیل افغان:
زمین های مردم حجرستان و قلندر که به دستور دولت وقت به سرکردگی دوست محمد برای طوایف ده گانه ملاخیل کوچی و خدایداد خوازک افغان داده بود، با آن هم این افغانان در مقابل دولتمداران از تمرد کار گرفتند؛ اما حکام وقت به خاطر اینکه این ها همه پشتون تبار و یا افغان خود شان بودند، مثل مردم هزاره سرکوب و نابود نگردیدند.
در سراج التواریخ در این مورد چنین آمده است:
«از جمله طوایف ده گانه ملاخیل، که ملک حجرستان هزارۀ دایه و فولاد را در تصرف دارند، با خدایداد خان خوازک که تمام املاک و مقام قوم قلندر هزاره را مالک شده است، معاونت دولت نکرده، بلکه بر علیه دولت سر تمرد بجنبانیدند.» (۳)
هر وقت که خوانین و یا مردم عادی پشتون در برابر دولت پشتون تبار خویش یا نارضایتی نشان می دادند و یا تمرد می کردند و یا به جنگ مسلحانه می پیوستند؛ دولتمداران نژادپرست افغان، این چنین افغانان را به مجازات شدید گرفتار نمی کردند. و یا اینکه بعضا، برخی را سبک سرزنش کرده و گناه آنان را می بخشیدند. در حالیکه اگر دیگر اقوام اندک ترین نارضیاتی را علیه نظام حاکم قوم سالار وقت به نمایش می گذاشتند، دولتمداران حتا به نسل کشی آنان اقدام می کردند. مثال زنده آن نسل کشی مردم هزاره، کافرستان و سایر اقوام کشور بودند.
فروش دختر چهار ساله پشتون تبار مظلوم:
شوربختانه که در فرهنگ قبیلوی تمام اقوام کشور ما، فروش دختران جوان تحت نام های: « ولور، پیشکش، گله، شیربها و…» با شدت تمام رواج داشت که این عنعنه ناپسند ضد انسانی تا هنوز هم در روستا ها و مناطق دور دست افغانستان نیز معمول می باشد. جای نهایت تعجب این بوده که دختران صغیر نیز از سوی اولیا و پدران شان به فروش می رسیدند.
در سراج التواریخ تحت نام: «خواهر فروشی افغان اندری» چنین نقل گردیدهاست:
«و از دیگر سوی، در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، دادگل و نظر نامان پسران نیک محمد، قوم جلال زایی اندر غلزایی، ساکنان قلعۀ علی محمد خان پسر رسول خان نداری، واقع قراباغ غزنین، خواهر صغیرۀ چهارسالۀ خود را به در کاکرستان، خاک مقبوضۀ مستعمرۀ دولت انگلیس برده، به شعبان نامی از قوم دولت زایی به یکصدو چهل روپیه فروختند، » (۴)
در چوکات خشونت علیه زنان، یکی از اعمال ضد انسانی همین فروش دختران صغیر که از گذشته ها تا حال باقی مانده و هنوزهم در این قرن ۲۱ کلآ در نقاط دور دست افغانستان رواج دارد؛ ولی شوربختانه که تا هنوز هم، فروش دختران نابالغ در جامعه، مناسبات اجتماعی و فرهنگ قبیلوی پشتون در روستا ها رایج است که معضله بزرگ را در برابر پذیرش مدنی سازی و احقاق حقوق زنان پشتون با مردان پشتون در مناطق جنوب، شرق و سایر مناطق پشتون نشین در افغانستان خلق کرده است.
هرچند که خشونت و صدها جنایت دیگر علیه زنان محروم در سراسر افغانستان وجود دارند؛ ولی بیش ترین خشونت، ظلم و جنایت را در حق زنان مظلوم افغان تبار در بین پشتون های بی سواد قریه ها، روستا ها و مناطق دور دست جنوب، شرق و مناطق پشتون نشین شاهد هستیم. افزون بر آن، وضعیت زنان در بین اقشار باسواد، تعلیم یافته، منور و فرهنگی تمام اقوام و مناطق شهری کشور قسمآ خوب می باشد؛ ولی هنوز هم زنان با موانع و مشکلات فراوان قرار دارند تا به حقوق یکسان خویش با مردان کشور نایل گردند.
تجاوز جنسی به دامان پاک زنان جدید الاسلام منطقه کافرستان توسط ملایان درباری:
حکام وقت، عده یی از ملایان درباری را غرض تبلیغ و ترویج امور دینی در بین مردم جدید الاسلام فرستاد. دیری نگذشته که این ملاها به دامن زنان شوهردار و دختران جوان مردم جدیدالاسلام کافرستان تجاوز کردند و با این اعمال ضد انسانی خویش، اسلام را بدنام نمودند. یکی از جنایات ملایان درباری را در این مدرک معتبر چنین می خوانیم:
«و از دیگر سوی در خلال واقعات مسطوره، منصب داران نظامی و حکام و عمال ملکی و معلمین دینیات اهالی جدیدالاسلام کافرستان، چنانچه گذشت زنان و دختران و پسران مردم جدیدالاسلام را به نام غلام و کنیز و ملک یمین متصرف شده و نقد و جنس زیاد، به مصادره از آن مردم گرفته؛ از عرایض وقایع نگاران و خود مردم کافرستان، به گوش دادنیوش والا رسیده، عده ای از سواران نظام خاصۀ شاهی و یک نفر مفتی، مأمور تفتیش جور و ستم مأمورین دولت گردیده و ایشان ظلم و تعدی همه را محقق و مصدق داشته و در کابل بازگشته، معروض حضور نمودند که: « بیست وهشت نفر از معملین دینیات اهالی جدیدالاسلام چون میر افضل و فضل احمد و علی خان و عبدالحمید و فیض محمد و غلام رسول و محمد علی و عبدالله و سمندر و ابراهیم و میر محمد و شکرالدین و عبدالستار و عبدالرشید و محمد نور و بهرام و سلطان محمد و محمد نور غیر مذکور و عبدالقیوم و فضل محمد و سیف الله و عبدالکریم و امیر شاه و شاه محمد و خان علم و عبدالحکیم و غلام رسول غیر مسطور و فیض محمد غیر مزبور را که دختران و زنان آن مردم را متصرف شده و در آغوش حصول کام و وصول مرام کشیده بودند، نام بردند و اظهار کردند که ملایان مذکور چند روز، با زنان متصرفۀ خود مخالطت و مباشرت نموده، بعد چون شوهردار بوده اند، ایشان را از خود دور گرده اند.» و از عرض و اظهار مفتشین آنها چنانچه گذشت طلب کابل شده، دیگر معلم ها مأمور گشتند و نیز اظهار کردند که دو دختر را جنرال میر عطاخان چند روز در بستر مخالطت درآورده، بعد از شوهردار بودن ایشان، از خانۀ خود برآورده، دو تن دیگر[را] متصرف شده و یک دختر را کرنیل محمد صدیق و دو دختر را کرنیل عبدالکریم خان و دو دختر را میرزا شیر احمد خان، منشی جنرال میرعطا خان، متصرف گریده. چهل و نه نفر زن و دختر دیگر را غیره مأمورین دولت گرفته، و نیز جمعی از سپاهیان وغیره یک یک و دو دختر و زن را متصرف شده اند.» (۵)
در تحت نظام خودکامه ای ضد انسانی وقت که تمام دولتمداران در جنایات ضد بشری خویش دست باز داشتند؛ پس به اصطلاح مهاجرین و ناقلین افغان با حمایت مستقیم دولت نژادپرست، هرگونه جنایت را در مورد مردم جدیدالاسلام کافرستان، هزاره جات و سایر اقوام محروم و بی دفاع افغانستان به مثابه ای صواب نیز تلقی می کردند.
طلاق کردن اجباری زنان شوهردار توسط قاضی غزنی:
قاضی غزنی مغایر دین مبین اسلام، زنان شوهردار را با ظلم تمام از شوهرانش طلاق و آنان را خلاف شأن بشریت، اسلامیت و اخلاق در زیر شهوت حیوانی خویش قرار می داد و این واقعه در سال ۱۳۱۷ هجری به وقوع پیوسته، در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:
«در روز غرۀ محرم، ملا سید نجیب، قاضی غزنین که مرتکب امور خلاف شرع مطاع شده و زنان را به جور و اکراه از شوهرانش طلاق کرده و مجلاهای خلاف واقع را امضا نموده بود، معزول و طلب کابل شد.» (۶)
کسی در طول تاریخ به حافظه نداشت که قاضی، طلاق زنان شوهردار را به زور گرفته و بعد اعمال نامشروع را با آن ها انجام داده باشد؛ ولی در عصر خونین عبدالرحمن خانی و پسرش امیر حبیب الله خانی، طلاق نمودن زنان شوهردار و تجاوز با دامن زنان یک افتخار سنت قبیلوی بود. این چنین جنایات ضد بشری و ضد اسلامی، قبل از همه در مورد مردم هزارستان صورت می گرفته که هر برگه ای خونین تاریخ افغانستان به آن شهادت می دهد.
غارت دارایی مردم ارزگان توسط مهاجرین افغان:
همگان خوب می دانند که ارزگان نه تنها یک منطقه ای وسیع زراعتی و آباد بود؛ بلکه یک دژ مستحکم علیه تمام متجاوزین دون صفت در طول تاریخ چند قرن آخیر افغانستان نیز بود. مردم ارزگان به دفاع انسانی و اسلامی از حقوق مدنی و موجودیت عادلانه فزیکی، مادی، اجتماعی و معنوی خویش در برابر نظام شؤنیستی عبدالرحمن این نوکر زرخرید انگلیس و پسرش حبیب الله، مقاومت کردند. عبدالرحمن از یک طرف با خصوصیات تنگ قبیلوی، استبداد دوران اجداد و پدرش و از طرف دیگر، در ارتباط زنجیر غلامی خویش نسبت به استعمارگران انگلیس، در نسل کشی و جنایات ضد بشری خود در مورد مردم بی گناه هزاره دریغ نورزیدند.
اینک بنا بر نبشته ای سراج التواریخ، از تظلم و جنایت مهاجرین افغان در قسمت مردم بی گناه و بی دفاع مردم هزاره، چنین افشاگری صورت گرفته است:
«و از دیگر سوی در خلال احوال مسطوره، هزارگان سکنۀ قاق تابه و قوم کوچک، از دستبرد مهاجرین افغان و ایذا و آزار ایشان به ستوه آمده، راه فرار برداشتند و شب هنگامی، ترک موطن و مسکن گفته، روی به سوی بادیۀ گمنامی و جلا وطنی نهادند. و سلطان محمد خان، حاکم ارزگان، با دفتری آنجا و عطا محمد خان، اجیدن نظامی و پسر قاضی، راه بازگردانیدن آنها بر گرفته، چون به درۀ شالی یا شاه علی رسیدند، گروه مهاجر متعلق ملک غلام محمد خان اچکزایی، که خانه های آن مردم را غارت کرده و فراری ساخته بودند،…
و حضرت والا، ایشک آقاسی دوست محمد خان را فرمان کرد که:« گروه مهاجر را تنبیه و تهدید و زجر و توبیخ نموده، از ایذا و آزار هزارگان بازدارند. و او که مربی و معاون و محرم مهاجرین به جور و ستم نمودن به مردم هزاره بود، اقدام به احکام والا نکرد…» (۷)
در ظاهر امر فرامین زیادی بالای دوست محمد سرپرست مهاجرین صادر گردیدند که از ظلم مهاجرین بالای مردم هزاره جلوگیری نموده و اراضی که تحت کشت مردم هزاره قرار دارند به افغانان ندهد؛ ولی دوست محمد بنا بر تبانی مخفی که با دولتمداران وقت داشت، به اوامر و فرامین شاه و سایر دولتمدارانش توجه نمی کرد و به صورت مرتب، زمین ها و ملکیت مردم هزاره را برای افغانان هردو طرف خط دیورند به ناحق می داد تا اینکه عملأ زمینه های نابودی مردم هزاره در افغانستان مساعد گردیدند.
فروش مادر و دو فرزندش توسط افغانان:
این چنین افغانان عملآ خدا را فراموش کرده و با خاصیت آدمی وداع گفته بود. از اینکه، قدرت سیاسی جبارانه در انحصار مطلق نخبگان شؤنیستی افغان بود و هم چنان از حمایت بی دریغ انگلیس ها نیز بهره می بردند. پس، هر جنایت توسط این گونه افراد قبیلوی افغان جرم شمرده نمی شد و با آن افتخار نیز می کردند.
در تحت عنوان: « فروختن دو تن افغان، زن هزاره و اولاد او را» در سراج التواریخ این گونه نقل گردیده است:
« و هم در خلال احوالی که به شرح رفت، محمد سعید و محمد حسن نامان افغان، از قاطنین قریۀ تابعین علیای قندهار، در شب، داخل خانۀ روجۀ هزاره ای که موطن و مسکنش را افغان مهاجر گرفته و او از راه جلا وطنی، با دو تن پسر صغیر خود، در قریۀ مذکوره شده ماوی گزیده، به مزدوری، در خانه های اهالی قریه، روز بینوایی به سر می برد، گردیده، او را با هر دو پسرش، در جوال انداخته و در جای دیگر برده، هر سه تن را به دوصد و سی و سه رویپه و ثلث یک روپیه، که چهار صد روپیۀ قندهاری به شمار آمد، بفروختند. » (۸)
آیا این عمل افغانان مذکور، مغایر انسانیت، اسلامیت، مدنیت و ضد مصالح ملی در مورد هزارگان بی گناه، مظلوم و بی دفاع نبود؟
تجاوز شانزده تن از سپاهیان دولت بالای زنان شوهردار و دختران هزاره:
بارها نوشتم که تجاوز به مال و جان مردم جدید الاسلام کافرستان و به خصوص مردم اسیر هزارستان به کلی عام شده بود. از این جهت از هر سمت و سو، جنایت در قسمت مردم هزاره به عنوان صواب پنداشته می شد.
در زیر عنوان:« مکحول شدن سپاهیان نظام از دختر گرفتن هزاره»، در سراج التواریخ در مورد جنایت این سپاهیان چنین نقل گردیده است:
«و از دیگر سوی، در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، شانزده تن از سپاهیان نظام مقیمۀ موضع غاف هزارۀ دایزنگی، دختران و زنان هزاره را به تغلب در بستر ضجیعت خود کشیده و متصرف شده…» (۹)
تجاوز دسته جمعی جسنی افغانان بالای دختران و زنان شوهردار هزاره، بیان یک جنایت ضد بشری بود که قبل از این سابقه نداشت؛ ولی پاسداران فرهنگ قبیلوی، این چنین جنایت را برای خویش صواب تلقی می کردند.
فرهنگ قاچاق در بین افغانان سرحد قندهار:
هرچند در تمام مناطق سرحدی جنوب، شرق، غرب و شمال کشور ما، قاچاق به عنوان یک فرهنگ عام بوده و از این ناحیه های سرحدی نه تنها خسارات جبران ناپذیر اقتصادی به کشور وارد گردید؛ بلکه زمینه ساز نفوذ خارجی در ارتباط نقض حقوق حاکمیت ملی کشور نیز هزارگاهی به اثبات رسیده است.
در تحت عنوان:« قاچاقی نمودن افغانان سرحد قندهار» در سراج التواریخ در مورد قاچاق اموال چنین آمده است:
«از دیگر سوی، در اثنای واقعاتی که در حیز نگارش آمد، محمد شاه و بابیل شاه نامان، ساکنان موضع منتهای محافظه خانۀ منزل میل، واقع عرض راه قندهار و چمن، چهل و پنج خروار پشم و چهار بار اشتر روغن و شصت و سه بار میوه و هشتصد رأس گوسپند، به دفعات از راه قاچاقی و حفا، بدون ادای باج و خراج، در شالکوت برده، به فروش رسانیدند.» (۱۰)
آیا قاچاق بری های گذشته به قاچاق کنونی در تمام سرحدات و حتا میدان هوایی افغانستان ارتباط ندارد؟ آیا قطع قاچاق بری های کنونی، در تأمین امنیت و نابودی تروریزم از سرحدات کشور به داخل میهن عزیز ما کمک نخواهد نمود؟
تصرف دختران هزاره توسط حاکم دهراود:
تحت عنوان: « به جور گرفتن دختران هزاره را، حاکم دهراود» در کتاب رسمی دولت وقت چنین ثبت گردیده است:
«و از دیگر سوی در تضاعیف واقعاتی که رقم شده آمد، سلطان محمد خان، حاکم ارزگان، به فرمانی که حضرت والا چنانچه گذشت به نام او رقم فرمود، مولاداد خان دهباشی را عقب فرارشدگان هزارگان درۀ پهلوان ارزگان، که در تمزان هزارۀ دایکندی رفته پناه گزیده بودند، مأمور کرده و او سی خانوار را گرد آورده، خواست که با خود در ارزگان رجعت دهد. و چون وارد علاقۀ دهراود شد، محمد اکبر خان حاکم آنجا، دو نفر دختر و بیست روپیه نقد از هزارگان، به نام محصول معبر حکومتی خود گرفته، بعد که ایشان در ارزگان رسیدند، ماجرا بازداشته، سلطان محمد خان حاکم ارزگان، سبب از حاکم دهراود پرسیده، و اظهار کرد که خود دهباشی، مولاداد، هردو دختر را از پدر و مادر ایشان به جور و اکراه جدا کرده و متصرف شده،…» (۱۱)
اصلآ فرهنگ تصرف دختران و زنان، تجاوزات جنسی بالای زنان شوهردار، فروش زنان هزاره و هزاران جنایات ضد بشری دیگری علیه مردم اسیر هزاره توسط حکام مستتبد دولت ترویج گردیدند و بعد سایر افغانان با پشتوانه دستگاه جنایت پیشه دولت، دست به هر گونه جنایت بر ضد مردم محکوم هزاره بردند.
تصرف دختران و زنان شوهردار مردم جدید الاسلام کافرستان توسط ملایان:
ملایان درباری مغایر ارزش های والای انسانی، اسلامی و مدنی؛ زنان منطقه مذبور را متصرف شدند و به دامن پاک آنان تجاوز کردند. اختطاف، تصرف و اسیر نمودن دختران و زنان شوهردار مردم جدیدالاسلام کافرستان و هزارستان برای حکام دولت و افغانان به کلی عام شده بود.
«و هم در این هنگام نود و دو تن ملا، که مأمور تعلیم امور دینیۀ اهالی جدیدالاسلام کافرستان شده و دختران و زنان شوهردار و بی شوهر آن مردم را به مثابۀ زنان و دختران مردم هزاره چنانچه گذشت، متصرف شده، به فرمان طلب در کابل آمده، …» (۱۲)
اگر ذره ای از احساس انسانیت و اسلامیت در نهاد این ملایان درباری وجود می داشت، آیا ممکن بود که چنین جنایت را در حق زنان اسیر مردم جدیدالاسلام کافرستان را مرتکب می شدند؟
هزاره ها از اثر جنایت دوست محمد؛ فراری مشهد، ترکستان، هند، روسیه و غیره شدند:
وقت که هزاره ها در آتش هرگونه ظلم و جنایت حکام دولتی و مهاجرین افغان می سوختند، سراسیمه به هر طرف پراگنده شدند و به کشورهای خارجی آواره شدند. تا جائیکه معلوم است، خیلی از این فراریان و آوارگان هزاره در هندوستان، روسیه، ترکستان، نیپال، کشورهای عربی وغیره کاملآ منقرض و در بین بومیان کشورهای مذبور هضم شدند.
تحت عنوان: حکم والا در باب رجعت دادن فراریان هزاره» در سراج التواریخ چنین ملاحظه می گردد:
« و از دیگر سوی، در ضمن واقعاتی که ثبت شده آمد، دوست محمد خان، سرپرست افغانان مهاجر، که اراضی و عقار مردم هزاره را به موجب حکم و عدم حکم پادشاهی، به افغانان مهاجر خارجه و طن داران داخله، که خود را ناقل نام نهادند داده، و حضرت والا چنانچه گذشت، او را فرمان کرده و عموم حکام ولایات به ذریعۀ اشتهار آگاهی داده بود که:«مردم هزاره ای را که املاک ایشان به مهاجرین افغان داده شده است، در ملک هزارۀ بهسود، جای اقامت و زمین زراعت بدهند. و او به تحمیل امر والا نپرداخته چون مدعایش نیست و نابود کردن طوایف هزاره بود، مواظب حالت پرملالت هزارگان ملک وطن باخته نشده، لاجرم هزارگان طریق فرار جانب مشهد و ترکستان روسیه و هندوستان وغیره برگرفتند.» (۱۳)
هزارگان که به خارج فراری شدند، از جمله در شهر کویته پاکستان و مشهد به مشاهده می رسند؛ ولی آنان از ورای تاریخ و یا شنیدن جنایات عبدالرحمن از نیاکان و پدران شان سخت عقده به دل و متأثر هستند و به سرزمین آبایی خویش می اندیشند.
« دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان را دستورالعمل داده، فرمودیم که هر قدر مزارع و مساقات و مساکن مردم هزاره را گروه مهاجر صاحب و تصرف کرده، هزاره ها بی ملک و زمین شده باشند، همه را کوچ و در ملک هزارۀ بهسود فرستاده، جا و ماوی دهد، و دوست محمد خان ، که در دل امر دیگر و بیرون کردن عموم طوایف هزاره را از این کشور مد نظر داشته، رهسپر خلاف دستورالعمل و فرمودۀ ما شده، و رشتۀ کافی ننموده هزارگان را از ملک و قلعه و خانه شان کشیده، در بیابان حیرانی و سرگردانی سرداده و آن مردم، ناچار و مضطرب گردیده، اکثر در هر طرف پراکنده و منتشر شده و افزونتر از دیگر موضع، عزم رفتن در مشهد، که موطن و مسکن هم مذهب ایشانست، جزم کرده، و دسته دسته، از راه و بی راه و کوه کمر، در آنجا رفته و می روند و سعی و کوشش دارند که اگر معبر برای شان میسر گردد، تمام از این مملکت در آنجا رفته، مقرگزین شوند.» (۱۴)
توصیه غارت، سرقت و قتل مردم هزاره توسط دوست محمد عنوانی افغانان:
دوست محمد تمام حیات خویش را در تحت دستگاه فرعونی عبدالرحمن و حبیب الله پسرش در جهت ضبط، غصب و دادن زمین های مردم هزاره برای افغانان بزرگترین جنایت تاریخ را مرتکب شد. از این رهگذر باید وی را قهرمان جنایات ضد بشری در افغانستان لقب داد که خواست شؤنیستی حکام وقت را برآورده ساخت.
شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در مورد یکی از جنایت ضد بشری وی در قسمت هزاره ها چنین می نگارد:
«و از صدور این منشور، به جز حصول منافع سرحدداران و حرسۀ بنادر و معابر، دیگر چیزی در باب مردم هزاره به منصۀ ظهور نپیوست، زیرا مردم مهاجر و ناقل افغان، به تعلیم و تحریک دوست محمد خان از قتل و غارت و سرقت و تصرف و تصاحب سر و مال و عیال و ملک و وطن و آزار و اذیت مردم هزاره، دریغ و مضایقه نکرده و هم از اقواج نظام که از هزاره جات نظر به جور و ستم و تطاول ایشان که نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل می آوردند، چنانچه گذشت خارج شده، در هر موضع و محل چون سنگماشۀ هزارۀ جاغوری و ارزگان و میرآدینه و حجرستان و غاف و قلعتک و یکه اولنگ و گیزاب هزارۀ فولاده و دای چوپان و دایه و دایزنگی و بهسود، صد، صد نفر، جهت حفاظت و احتیاط با دو دو ضرب توب اقامت داشتند، مثل مردم مهاجر از امور مذکوره دست برنداشته و هم مزارع مردم هزاره را بالای خود ایشان کاشته، ریع و دخلش را متصرف می شدند و مالیاتش را عمال دیوان از هزارگان می گرفتند و نیز بندریان از هر واحدی از فراریان هزاره، ده الی بیست روپیه یا زن و دختر گرفته، ایشان را از بندر و معبر، جانب خارج مملک را می دادند و نیز هزارگان می دانستند که در هزارۀ بهسود به جز از املاک چند نفر میران و بزرگان ایشان، که به قتل و تاراج رفته ضبط دولت شده که کفایت زیست و اقامت سه الی چهارصد خانه را خواهد کرد افزونتر مزرع و مرتعی نیست، دل به فرار نهاده قرب چهار لک خانه جلای وطن شده، در ممالک خارجه چون ایران و سند و هند و بلوچستان و ماورای نهر جیحون رفته مقر گزیدند و تا اروپا و افریقا و عربستان و برما و چین پراکنده سان رسیدند. و از جانب دولت و حکومت که آگاه می شد به جز این گونه فرامین که صدور می یافت، دیگر باز پرسی از قوه به فعل نمی آمد. لاجرم مردم هزاره مأیوس شده، از این مملکت تا که توانستند بیرون رفتند.» (۱۵)
بلاخیره جلادان و دولت های خودکامه رفتند و مردم افغان را نیز وسیله استبداد و جنایت خویش قرار دادند؛ ولی اعمال ضد بشری آنان در تاریخ ثبت گردیده که باید نسل کنونی از آن درس عبرت را بگیرند و با شناخت کامل از گذشته ها و حال؛ نگاه مثبت و مردم سالارانه به آینده افغانستان نمایند تا کلیه ریشه و عوامل همه عقب مانی ها، خشونت ها، جنگ ها، نسل کشی ها و سایر جنایات ضد بشری خشکانیده شوند.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه ۲۴ حمل ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۱۳ اپریل ۲۰۱۳ میلادی/ کابل
—————————————————————————————–
منابع:
(۱) – ۴۳۳ و ۴۳۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۲) – ص ۴۳۴ تا ۴۳۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۳) – ص ۴۳۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۴) – ص ۴۳۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۵) – ص ۴۴۲ و ۴۴۳ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۶) – ص ۴۴۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۷) – ص ۴۴۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۸) – ص ۴۵۴ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۹) – ص ۴۶۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۰) – ص ۴۶۷ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۱) – ص ۴۷۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۲) – ص ۴۸۸ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳) – ۴۹۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۴) – ۴۹۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۵) – ۴۹۲ تا ۴۹۳ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.