نویسنده : علام سخی ارزگانی
قسمت دهم
حق زیست به غلام بچه گان جدیدالاسلام داده شد؛ ولی برای هزارگان هرگز داده نشد:
حکام وقت غلام بچه گان جدید الاسلام را مورد نواز و مساعدت خاص قرار دادند تا اینکه به کافرستان بازگشتند و با آرامی زیستند که یک عمل انسانی بود؛ اما اینکه مردم هزارستان توسط دولتمداران با جلادیت بی نظیر قتل عام شدند، زنان و فرزندان آنان به کنیزی و غلامی برده شدند، اراضی مردم را به افغانان بخشش گردیدند و بعد نظام بردگی بالای مردم باقیمانده اسیر هزارستان تقریبآ به مدت نیم قرن تحمیل گردیدند که این یک جنایت ضد بشری و ضد اسلامی بود که در تاریخ کشور نظیر نداشت.
پس، برای تمام جهان ثابت گردید که نسل کشی و نابودی هزاره ها، هدف اصلی عبدالرحمن، دولتمداران و آن عده کسانی که اراضی هزارگان را تصرف کردند، بودند.
«و مقارن این حال، در روز بیست و پنجم جمادی الاخری، بیست و نه نفر از غلام بچه گان جدیدالاسلام کفار کانتوز، که در سلک عبید حضور، منسلک طریق خدمت و مورد نوازش و عطیت شده، و تنخواه مکفی از دولت یافته، هر یک مأمور خدمتی از خدمات دولت گردیده، قرین اعتماد و اعتبار آمده بودند، از عرض و استدعای خود ایشان، [به] دو صد و شصت و دو نفر اهل و عیال شان، اجازت رفتن در کافرستان داده شد. حکام و عمال و حراس معابر و شوارع را فرمان رفت که مزاحم و مانع از عبورشان نشوند، تا در موطن و مسکن اصلی خویش رفته، آرام و آسوده حال روز ماه و سال، به سربرند و مزارع ایشان را با بذر و تقاوی از دولت داده به ایشان تسلیم نمایند.» (۱)
از منش ها و کنش های روزمره حکام و عمال آنان به اثبات رسیدند که نابودی مردم هزاره در سرلوحه هدف و کار آن ها قرار داشتند.
فرار هزاره های غزنی از ظلم میرزاعبدالاحمد:
یکی از سیاست دولتمداران جابر وقت این بود که جلاد ترین افراد دولتی را به حیث مأمور هزاره جات مقرر می نمودند تا اهداف ضد بشری دولت را به منصۀ اجرا قرار می دادند. این توطئه ذیل در برابر مردم غزنی صورت گرفت تا اینکه دست اندرکاران امور، مردم بی گناه و بی دفاع را فرار نموده و ملکیت آنان را به افغانان تسلیم کردند.
«و هم در تضاعیف واقعات مذکور، میرزاعبدالاحمد خان، سردفتر مغربی، که از پستی و فرومایگی و عدم نجابت و ارومت خاندانی، به این منصب جلیل رسیده، دخیل امور سلطنتی شده، عزم تذلیل مردم هزارۀ غزنین، جزم کرده، نه سال، تفاوت جریب و پیمایش اراضی و عقار و مزارع و مساقات مردم هزارۀ محمد خواجه و چهاردسته و جیغتو تبعۀ غزنین را، که حاجی محمد نبی، پسر ناظر نعیم، چنانچه گذشت، مساحت کرده و بر مالیات املاک ایشان مبالغی افزوده، و تمامت رؤسا و سرکردگان طوایف مذکور را، به اتهام مکتوب در مشهد فرستادن، با اهل و عیال و اطفال شان، محبوس زندان کابل ساخته، املاک و اموال همه را ضبط دیوان سلطنت نموده حواله کرد. و آن مردم از عدم توان ادای آن و تحمیل این بارگران، فرار اختیار کرده،…
اکثر از تعصب کارداران و مامورین دولت، که از ایشان جورها دیدند، تسلی یاب نشده در ممالک خارجه رفتند؛ و املاک و قلاع ایشان را، که لامالک بماند، مردم افغان خروتی و دفتانی و غیره قبایل کوچی، ریگان متصرف شده، بعضی از اندک بها، به بیگانگان داده، قباله گرفتند و اکثر را همچنان مفت مالک شدند. چنانچه تا کنون در تصرف مالکانۀ خود دارند. و از املاک و قلاع مردم محمد خواجۀ، کهنه ده، کلبی و کهنه ده، شهباز و نخعی و سیدولی و شاه محمد و لهوگردی و میرگ و بعضی قلاع آئین؛ و از مردم چهاردسته بهسود؛ و از مردم جیغتو جوی آئین و بعضی قلاع علاقۀ ککرک، در تصرف افغان در آمدند.»(۲)
گرچه تعصبات و تبعیضات ناشی از ساختار قبیلوی و قومی در نهاد قبایل فوق الذکر افغان بودند؛ ولی از اینکه زمام داران دولتی همه پشتون بودند و سیاست نابودی مردم هزاره را هم روی دست گرفته بودند، در این صورت، افغانان با حمایت و پشتوانه دولت افغان تبار از هیچ گونه جنایت و تجاوز در حق مردم هزارستان دریغ نکردند و آن را افتخار «پشتونوالی» خویش می دانستند.
تجاوز جنسی ملاهای درباری بالای زنان و دختران جدیدالاسلام منطقه کافرستان:
وقت که دولت به سرکوب و شکست مردم کافرستان توفیق حاصل کرد، اراضی آنان را ضبط کرده و آن را به افغانان داد. بعد ملاها را غرض تغییر مذهب آنان به اسلام به کافرستان اعزام داشت. این ملایان به تبلیغ صادقانه، آگاهانه، مسؤلانه و مسالمت آمیز دینی برای مردم کافرستان نپرداختند؛ بلکه برعکس به حریم نوامیس مردم تجاوز جنسی کردند و مردم را از اسلام روی گردان نمودند.
در وقایع ماه شعبان سنۀ ۱۳۱۶ هجری و تحت عنوان: «مناقشۀ معلمین اهالی جدیدالاسلام»، افشای اعمال ناجایز ملاهای فرستاده شده دولت در برابر مردم مظلوم و بی گناه جدیدالاسلام سرزمین کافرستان چنین درج سراج التواریخ گردیده است:
«در تضاعیف واقعات ماه ماضی، جمعی از منسوبان و کسان و نزدیکان غلامان پادشاهی، از مردم جدیدالاسلام کافرستان، که رخصت رفتن در موطن و مسکن اصلی یافتن شان گذشت، وارد منزل و مقام خود شده، چون از رسوم و اداب اسلامی و اوامر و نواهی الهی و احکام شریعت حضرت رسالت پناهی، در عرصۀ اقامت و توقف خود به کابل، فی الجمله، آگاهی حاصل کرده، حلال را از حرام می دانستند، و فرق حق را از باطل می توانستند، از ارتکاب مناهی و ملاهی ملایانی که مأمور تعلیم دینیات اهالی جدیدالاسلام کافرستان بودند، و صرفه از مباشرت و مخالطت با زنان و دختران آن مردم متعلمۀ خود نمی نمودند، آگاه شده و افعال قبیحۀ ایشان[به] چشم سر دیده، برآشفتند. و ملایان معمله را در تحت انزجار و تحقیر درآورده، کشاکش با ایشان آغازیدند، که ترک افعال خود نمایند. و ایشان که از کردار ناهنجار خویش، منفعل و شرمسار بودند، ملتجی به کارگزاران پادشاهی نتوانسته و افعال نکوهیده خود را مخفی داشته، عریضۀ نگار حضور جنرال میرعطا خان، که او نیز در این امر شریک ایشان بود، و فرق خواهر و مادر در مباشرت نمی نمود، شدند. و او عریضۀ ایشان را ارسال حضور والا نموده.» (۳)
از آن جائیکه حکام ددمنش دولت، دست روحانیون درباری را به صورت خاص در برابر مردمان کافرستان، اهل هنود، هزارستان و سایرین باز گذاشته بودند، در پوشش اسلام استفاده های شخصی و سیاسی را می بردند که دولت نیز از جنایت های ضد انسانی و ضد اسلامی این ملاهای درباری تعمدآ اغماض می کرند.
دادن ناحق املاک هزاره توسط ایشک آقاسی دوست محمد برای قوم افغان:
در سراج التواریخ در مورد دادن ناحق اراضی هزاره ها برای قوم افغان چنین شرح گردیده که ورق غم انگیز دیگری جنایت ضد بشری دوست محمد را به نمایش می گذارد:
«و از دیگر سوی دوست محمد، که با یکصدو پنج نفر از رؤسای مهاجرین، چنانچه گذشت، مخلع مراجعت کرد، اراضی و مزارع و مراتع و مساقات مواضع چوره و قرای چلپی و خلیل و کوتل و بلاق و برج بلاق و ضبطی خلج و قول خار و نوری و خواجه خضر و کرکابۀ محمد خواجه و سید بومی و قریۀ قزلباش و املاک قوم جمالی و زرغانی و بیری و برمنی و کمسان از علاقه جات هزاره جات را تمام به افغان داد. و افغانان مهاجر از تصرف شدن مواضع مذکوره، جری و جسور گردیده و دوست محمد خان را ظهیر و پشتیبان خود فهمیده، دست جور و ستم به اهل و عیال و مال و منال مردم هزاره، که هنوز از منازل و مساکن خویش برنخاسته، متحیر بودند که راه کدام مقام پیش گیرند کشوده، تصرف و غارت و اسیر کردن آغازیدندو هزارگان از بیم جان، ترک مال و وطن کرده، بی خودانه و سراسیمه، روی فرار جانب قندهار و دیگر دیار نهادند. و مردم ارزگان از مشاهدۀ این حالت و استماع ذلالت پراکنده گشته، مزارع ایشان تمام خاره و لم یزرع بماند. و حضرت والا از عرایض وقایع نگاران بر ماجرا آگاه گردیده، از سلطان محمد خان حاکم ارزگان، سبب فرار اختیار کردن هزارگان را به ذریعۀ فرمان بپرسید و ارقام فرمود که:« تمام مزارع را برای دولت زراعت کند و اگر زراعت نکرد، هرآیینه تاوان مدخل همه را خواهد داد.» و نیز نوشت که: «در هرشب، ده و دوازده و بیست خانه، از هزارگان ارزگان فرار می شوند، و شما مبالغ باقیات ذمه گی ایشان را حصول نمی کند، البته جواب خواهید گفت.» و او در پاسخ این توقیع، به روز بیست و هفتم رمضان، شرحی از کردار و رفتار دوست محمد خان و مهاجرین افغان را نسبت به هزارگان، مطابق واقع معروض داشته، علاوه برآن بنگاشت که : «نفس وادی ارزگان بی زراعت نمی ماند، بعضی را برای دولت زراعت کرده، برخی مردم مهاجر خواهند کاشت.» و در دیگر مواضع و مزارع، دوست محمد خان پنج خان افغان را در ابتدا و پنج خانه را در انتها هر ناوه، که جای هزار خانه است، جا داده و ایشان دست غارت و تاراج به مال و منال و عیال و اطفال هزاره، که در بین ناوه و وادی اند، کشاده انواع جور و ستم از قوه به فعل آورده و می آورند. بدین سبب مردم هزاره ترک وطن و زراعت و مسکن کرده، می گویند که دخل و ریع ما را وقتی که افغانان مهاجر وارد شوند، متصرف می آیند و زحمت ما را عبث می سازند. پس چگونه زراعت کنیم و فرار نکرده، قرار باشیم؟ تا مال و منال ما را نیز، مثل مردم دیگر مواضع بگیرند و ما بی اوضاع و ضیاع بمانیم؟ و نیز مرقوم داشت که: «باربار و به تکرار از کردار ناهنجار افغانان مهاجر، عریضه نگار شده، به جواب نایل نگشتیم، و خودم که افغانان را اندرز و نصیحت می کنم، به موعظتم گوش نداده و به زبان پاسخ می گویند: شما را با ما دخلی نیست، زیرا که ایشک آقاسی دوست محمد خان، ما را امر کرده و اجازت داده، تأکید کرده است که دست قتل و غارت و اسر و سرقت و آزار و اذیت به زراعت و مال و عیال و اطفال وضیعت مردم هزاره کشوده، صرفه و دریغ در جور و ستم نسبت به ایشان ننماییم، تا همه به ستوه آمده، فرار اختیار کنند و اراضی و عقار و مزارع و مراتع و مساکن و مساقات ایشان لامالک مانده، افغانان متصرف شوند. و عده ای از پیاده گان ساخلو را مأمور قندهار نموده پنجاه خانوار از هزارگان را در ارزگان حاضر آوردم، و همه باقیات ده می باشند و خوراک و مزارع و مسکن ندارند و چندان که ایشان را تسلیت داده، هدایت و ارشاد می کنم که در نفس ارزگان، تمکن جسته و ضامن رسانیدن باقیات ذمه گی خود را به حکومت داده، زراعت کنند که بقایای دولت حاصل گردد، و هم امر معیشت ایشان سهل و آسان، به دست آمده، راحت عاید حالت پرملالت شان شود، از یأس و هراس و خوف دست اندازی مهاجرت افغان، خود را مأمون ندیده، می گویند که همچنان که مزارع و مساکن ما را افغانان با حاصل زراعت ما که مالیات آن را بر ذمۀ ما باقی گفته، از ما طالبانید، افغانان به قهر و قسر متصرف شدند. کسی نپرسید و مانع از این کردار نامسلمانۀ ایشان نشد و حق ما را به ما نرسانیده، حال نیز اگر زراعت کنیم، همان حالت را خواهیم [دید]و همان زحمت و جور و اذیت را خواهیم کشید و رحم و مروتی از کسی نخواهیم دید. پس نمی توانیم که در جور افغانان مهاجر زراعت کنیم و زیست و زندگی نموده، روز راحت به سر بریم.» و حضرت والا از این عریضۀ سلطان محمد خان، حاکم ارزگان، چنانچه بیاید، در روز پانزدهم ماه ذی الحجه اشتهاری به نام مهاجرین افغان انتشار داد که مزاحم هزارگان نشوند.» (۴)
من در قسمت های قبلی جسته و گریخته اشاره کردم که دولتمداران جابر و عمال آنان به صورت سازمان یافته، آگاهانه و هدفمند در پی نسل کشی و جنایات ضد بشری علیه مردم هزارستان بودند که به این مرام شوم خویش نیز نایل گردید.
در بالا ملاحظه گردید که دوست محمد جنایت پیشه، مهاجرین افغان را تشویق کردند تا اینکه هزارگان را مورد هر گونه خشونت، زجر، تجاوز، تاراج و قتل قرار دادند و بعد همه اراضی آنان به زور تصرف کردند.
ظلم حاکم دولت بالای مردم مالستان:
غلام محی الدین حاکم مالستان به صورت هدفمند، مردم هزاره را در این منطقه مورد هرگونه تعدی قرار داده تا اینکه مردم منطقه را برای افغانان تخلیه نمایند.
«و مقارن این حال، مردم هزارۀ مالستان، از جور و تعدی و مصادرت غلام محی الدین خان حاکم، از مردم میدان کابل، به ستوه آمده، معروض حضور والا داشته، داد خواستند.»(۵)
استبداد جنرال میر عطاخان بالای مردم جدیدالاسلام کافرستان:
این جنرال جنایت پیشه که جلادیت، نسل کشی و جنایت را در مورد مردم هزارستان به عالی ترین مرحله رسانده بود و تجربه کافی در این زمینه حاصل کرد. پس از آن، شبه این چنین جنایت را علیه مردم جدیدالاسلام کافرستان نیز انجام داد که یک نمونه آن را در سراج التواریخ در زیر نام: «شرح جور و ستم جنرال میرعطاخان» چنین می خوانیم:
«و در هم در خلال احوالی که به شرح رفت، جنرال میر عطا خان به عادتی که داشت، جور و ستم زیاد نسبت به مردم جلال آباد و نواح آن، از قوه به فعل آورده و زنان و دختران جدیدالاسلامان اهالی کافرستان را به مثابۀ زنان و دختران مردم هزاره، که متصرف شده بود، در آغوش وصال چنانچه گذشت، کشیده، و هم نقد و جنس زاید به مصادره گرفته،» (۶)
آیا ظلم ها، حق تلفی ها، خشونت ها، دشمنی ها و… قتل های زنجیری که تا کنون در مورد مردم بی دفاع افغانستان جریان دارند، ریشه در نظام های استبدادی گذشته، حاکمان جلاد و در فرهنگ قبیلوی حاکم در کشور نداشته و ریزش خون مردم مظلوم ما اعم از مسلمان و غیر مسلمان اهالی افغانستان تا هنوز هم ادامه ندارد؟
کوچیان افغان هندی حتا قرآنکریم را نادیده گرفته و هزارگان را زنده به کام آتش انداختند:
هرگونه جنایت ضد بشری از سوی دولت، مهاجرین و کوچیان افغان در حق مردم هزارستان یک افتخار پشتونوالی بود که جزء از خصوصیات و فرهنگ منحط قبیلوی را به نمایش گذاشت. در همین رابطه بود که مظلومین هزاره حتا قرآن را در نزد مهاجمین افغان شفیع می کردند تا به خاطر قرآن پاک هزارگان بی گناه را زنده در بین شعله های آتش فرو نبرند و از خدا بترسند؛ اما چنان جنون حیوانی بالای مهاجمین مذکور غلبه کرده بود که هرگز از خدا و قرآن کریم هم حیا نکردند و به جنایت ضد بشری خویش ادامه داد.
«و هم در این هنگام، طوایف افغانان کوچی چون تغر، خروتی و لوجانی و دفتانی و نیاز و ناصری و اندری و ترکی و سلیمان خیل و ملاخیل وغیره، که زمستان در بنون و دامان و غیره مواضع، با اهل و عیال و دواب و مواشی خود رفته و در اواخر حمل و اوایل ثور، روی ییلامیشی به سوی مملکت افغانستان نهاده و مراتع و مزارع هزاره جات را تلف و علف دواب و مواشی خود کرده، مال التجاره زیادف از خارج به قاچاقی و عدم دادن خارج آورده و فروخته؛ و هم چنین در ارزاق اهالی این مملکت، خسارت وارد آورده، اجناس مأکول و ملبوس عواید این مرز و بوم را از قبیل روغن و برک و پشم و گلیم و اسپ و قالین و پسته و بادام وغیره، بر سبیل تجارت، حمل و نقل داده، در خارج می برند و گاه گاهی بعضی از قرای مردم هزاره را غارت و تاراج کرده و ایشان را زنده به آتش سوخته، اگر قرآن را شفیع سازند، آن را نیز به آتش انداخته، زنان و دختران ایشان را همه ساله یک یک و دو دو، از سر راه با خود اسیر بر می دارند و انواع جور و تعدی، از قوه به فعل می آورند، » (۷)
آیا بر اساس دستورات الهی، ارزش های انسانی، قوانین مدنی داخلی، میثاق های بین المللی، ضرورت زمان و منافع ملی آینده تمام اقوام کشور، ایجاب نمی کنند که حال بازماندگان و متعلقین قبایل فوق الذکر افغان از اولادهای مردم نورستان امروز (کافرستان دیروز)، شنوار، هزاره جات، غلزایی، اهل هنود وغیره غذر خواهی نمایند و جبران تلفات جانی و خسارات مادی آنان را نمایند؟
به علت افغان بودن کوچی های هندی؛ دولت مانع آمدن و جنایت آنان در افغانستان نشد:
گرچه ضرورهای فراوان مادی و تلفات جانی که توسط کوچی های افغان هندی به مردم کشور ما و به خصوص به مردم هزاره در افغانستان عاید گردیدند، جبران ناپذیر می باشند؛ ولی حکام نژاد پرست افغان، مانع عبور و مرور این پشتون های کوچی هندی در افغانستان نشدند. در این جا نیز عملآ به اثبات رسید که منافع اسلامی و ملی مردم کشور ما قربانی قومیت افغان آن طرف خط دیورند هم گردید.
«و حضرت والا که از عادت و جهالت و لجاجت طوایف و قبایل افغانان بادیه نشین و ییلاق گزین، نیک آگاه بود، رقم فرمود که: «ایشان اگر منافع کثیره از افغانستان نبرند هرگز از اتحاد اسلامی و ایلیت و قومیت به آمدن خود در افغانستان رضامند و خرسند نیستند و آگر چه برای منافع خود و مضار افغانستان رفت و آمد می کنند و زکوت دواب و مواشی خود را می دهند، دولت افغانستان همین قدر را از سبب افغان بودن ایشان غنیمت شمرده، از آمدن در این مملکت، ایشان را منع نمی کند. و الا از آمدن ایشان در افغانستان و رفتن ایشان در خارج، به جز خسارت، منفعتی عاید این دولت و مملکت نمی گردد. » (۸)
با این فرمان سلطنتی وقت به اثبات رسید که حکام دولت به خاطر نژادپرستی مانع عبور و مرور کوچیان افغان تبار از خارج به افغانستان و از این کشور به خارج نشدند؛ ولو که کوچی ها مزارع مردم هزاره را نابود کردند، دختران و زنان هزارگان را به زور با خود اختطاف می بردند، قاچاقبری می نمودند، باعث دشمنی میان پشتون ها و اقوام غیر پشتون در افغانستان شدند و هزاران خسارات و تلفات جانی را به کشور و مردم افغانستان وارد آوردند.
جنایت ضد اسلامی و ضد انسانی فرد ختک بالای زن نکاحی جاجی:
بعضی ها شاید تصور کنند که یک افغان بالای یک افغان دیگر و یا سایر افغانان ظلم نکرده و نمی کند و صرفآ افغان و یا افغانان بالای اقوام هزاره، تاجیک، اوزبیک، قزلباش و سایر اقوام تعدی کرده و می کنند. کلیت این یک تصور بی مورد و غیر موجه بوده و می باشد؛ اما اگر دست غرض سیاسی ارباب و یا خوانین در بین هر قوم داخل گردید، آن گاه قوم مورد نظر مورد استفاده شخصی و سیاسی شوم ارباب مورد نیز قرار گرفته و می گیرد.
در جامعه قبیلوی ما امکان هر گونه خصومت، خشونت، دشمنی و حتا کشتار بین افراد تمامی قبایل، اقوام و پیروان مذاهب به کلی عام بوده و حال نیز می باشد. از این رو، با تجارب گذشته ثابت شده که تشنج، خصم و دشمنی میان افراد قبایل پشتون نسبت به دیگر اقوام و قبایل بیشتر بوده و در همین رابطه جنایت این فرد ختک که بالای زن نکاحی فرد جاجی عملی گردید که جای تعجب نیست.
در این منبع مستند توجه نماییم که:
«و مقارن این حال، عیدک نامی از قوم ختک، زوجۀ منکوحۀ مدخولۀ یکی از مردم جاجی مدان را، بر طبق عات مستمرۀ جاریۀ مردم سکنۀ جبال سرحد، از راه تعشق با خود برداشته، در خانه خود آورده. و عده ای از مردم قوم ختک چون شیرزمان و میجر بهاء الدین و میر محمد شاه و رحمت شاه و جعفر و شاه مردین و علی خان و عبدالله خان نامان، با عبدک شوهر آن زن، در خوست نزد سردار محمد انور خان برگد افتخاری، حاکم آنجا، حاضر آمده دادخواه شدند.» (۹)
وقتی که چنین بی ناموسی در بین افراد قبایلی افغان تبار معمول بوده، پس افغانان بی سواد و بی خبر از دین با پشتوانه حکام سیاسی خویش در دشمنی و جنایات ضد بشری در برابر سایر اقوام و پیروان مذاهب دیگر هرگز دریغ نکردند و این چنین افراد همواره از سوی اربابان و حکام مستبد دولتی برعلیه دیگران استعمال شدند و دشمنی ها را حتا به سطح قتل ها و کشتارهای زنجیری بین اقوام مظلوم و محکوم کشور ما نیز ارتقا بخشیدند.
فراموش نباید نمود که از این گونه بدعت های منحط قبیلوی در بین سایر اقوام کشور هم وجود دارند که جامعه را از کاروان تمدن عصری و پیش رفت مدنی محروم ساخته و زمینه را برای تداوم حاکمیت اربابان جاهل، حکام خودکامه و دشمنان خارجی ما مساعد نموده اند.
تصرف اراضی و سرقت مال مردم هزاره توسط بلوچ های هند برتانوی:
پس از اینکه، دولتمداران با نحوی از انحاء اعلان نمود که کله های بی تن مردم هزاره از دولت و دیگر همه جان، مال، اراضی، دارایی منقول و غیرمنقول از شما؛ یعنی از زمام داران دولتی، عسکری، افراد ایلجاری افغان و افواج سایر اقوام باشند. این جا بود که از داخل و خارج کشور، افغانان به خاطر گرفتن زمین رایگان، تصرف دختران، زنان و اسیران هزاره به نزد مقام سلطنت غدار مراجعه کردند که همه افغانان به تصاحب زمین های مردم هزارستان رسیدند. در این میان، خیلی از بلوچ ها نیز با بهانه مختلف غرض تصرف شدن زمین هزاره به نزد غداران سلطنتی و دولتی مراجعه می کردند و برعلاوه اینکه ملکیت هزاره های بی گناه را متصرف می شدند، دارایی هزارگان را هم به سرقت می بردند که اینک یک نمونه آن را تحت عنوان:« سرقت دزدان بلوچیۀ تبعۀ دولت انگلیس» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
« و از دیگر سوی، در خلال احوالی که به شرح رفت، عده ای از مردم بلوچیۀ متوطنۀ موضع منزه تور، یکصد رأس بز و دو فیصد شمشیر با یک سپر از مال سلطان محمد و رادو نامان، قوم اچکزایی، و نود رأس گوسپند از غلام و دلونامان، قوم بریج را که از راه هجرت، در این مملکت آمده، در هزاره جات مزرع و مرتع یافته و قرار گرفته بودند، به سرقت برداشته و از اندیشۀ مأخذ سیاست حکومت شدن خود، نزد اجنت بلوچستان رفته…» ( ۱۰)
وقت که دولتمداران تا این سرحد، زمین های هزاره ها را حتا برای برخی از افغانان و بلوچ های هندوستان دادند و توسط آنان به تاراج باقی مانده ای دارایی مردم هزاره در هزارستان دست بردند؛ این خود دلالت بر عمق جنایات ضد بشری به طور خاص در مورد هزاره ها می کرد.
پرسش این جاست که بعد از عصر خونین امیر عبدالرحمن و پسرش امیر حبیب الله؛ نسل کشی، جنایت ضد بشری و دشمنی علیه مردم هزاره توقف یا فتند و اینکه به صورت خاص در زمان حاکمیت های نورمحمد تره کی- حفیظ الله امین در چند اول کابل، دولت اسلامی مجاهدین در افشار کابل، امارت اسلامی طالبان در مزارشریف، سایر ولایات شمال( بالای همه اقوام اوزبیک، تاجیک، ایماق، تورکمن، هزاره، قزاق، بیات، قزلباش وغیره)، بامیان، یکاولنگ و حتا در شهر کویته پاکستان طی این چند سال آخیر همین نسل کشی و جنایت ضد بشری در مورد مردمان بی گناه و مظلوم افغانستان ادامه پیدا کردند؟
جریان فرار دردناک مردم هزاره از اثر جباریت فرعونیان زمان:
در سراج التواریخ شرح داستان غم انگیز فرار مردم هزاره را تحت عنوان: «فرار اختیارکردن مردم هزاره» را چنین می خوانیم:
«و از دیگر سوی در خلال احوالی که رقم شده آمد، آحاد و افراد و اعداد هزارگانی که املاک و اراضی و عقار ایشان چنان [که] گذشت به توسط ایشک آقاسی، دوست محمد خان، به افغانان مهاجر و ناقل داده شد، از دولت و حکومت مایوس گردیده، دسته دسته و جوق جوق، ره فرار جانب مشهد و شالکوت و بخارا وغیره ولایات خارجه برگرفته، پشت به این مملکت نهادن آغاز کردند. و از جمله عده ای کثیری و جم غفیری، از راه خمیاب در کرکی و از آنجا در پته کی سر شده، گلکاری و مزدوری اختیار نمودند. و حضرت والا از عرایض وقایع نگاران آن حدود بدین امر آگاه شده، در روز دوشنبه پانزدهم مذکور ماه ذیقعده حکمران ترکستان را فرمان کرد که:« مردم هزاره را از رفتن در ماوراءالنهر باز داشته منع کند، و همه را جانب کابل و قندهار مجبورانه گسیل دارد.» و با صدور این منشور، چون مردم هزاره به کلی از دولت ناامید و قرین یأس و هراس شده بودند، و هرچند در عرض راه فرار دوچار مشکلات شاقه و زحمات فوق الطاقه می شدند، و از صدی ده الی بیست تن، به صعوبت از بنادر و معابر می گذشتند، دیگر همه تلف و ضایع می گشتند، رو به مراجعت ننهاده، قرب چهار لک خانه، فرار وطن و جلای مسکن شدند، و هنوز این راه در پیش دارند.» (۱۱)
این چهار لک خانه که اگر تعداد هر خانوار را به پنج نفر فرض نماییم، در این صورت مجموع آن به دو میلیون نفر می رسید که توسط غداران و جانیان وقت از سرزمین خویش به طور ابد به خارج آواره و حتا نابود نیز شدند.
قاچاق توسط کوچیان آکاخیل:
کوچی های افغان تبار هردو طرف خط دیورند، هم در هند صاحب زمین و تجاورت بودند و همچنان در افغانستان دارای اراضی، تجارت و ملکیت بودند که این همه دارایی های منقول و غیر منقول را از طریق قاچاق بین افغانستان و هندوستان به دست آورده بودند. از جمله همه سالانه قروت، روغن زرد هزارگی، کشمش و سایر حاصلات سرزمین را از افغانستان بدون پرداخت مالیات به دولت به هندوستان می بردند که اینک یک نمونه مشخص آن را در ذیل مطالعه می فرایید:
«هم در خلال احوالی که به شرح رفت، عده ای از قوم آکاخیل کوچی، که پیشۀ تجارت نیز داشتند و همواره مال التجارۀ از خود و بیگانه را، از راه قاچاق از داخل و خارج مملکت، حمل و نقل داده، خراج نمی دادند، هشتصد بار اشتر کشمش و روغن و قروت وغیره اجناس را به قاچاقی، در پشاور بردند،…» (۱۲)
کوچیان بر مبنای قاچاق، تطاول، تجاوز، خشونت، جنگ، غارت، دزدی، اختطاف و کشتار مردم بی دفاع کشور ما به خصوص با تصاحب اراضی مردم هزاره زندگانی مرفع را داشته و از جمله بزرگ ترین سرمایه داران به حساب می آمدند که اکنون نیز چنین می باشند.
جنایات ضد انسانی و ضد اسلامی افغانان کوچی بالای هزاره ها:
افغانان کوچی نه تنها با غارت اموال، اسارت زنان و کشتن هزارگان قناعت نکردند؛ بلکه حتا با نادیده گرفتن شفیع کردن قرآن، مردم هزاره را زنده در بین آتش کباب کردند که اینک یک نمونه دیگری آن را که در این برگه سراج التواریخ درج گردیده، به مطالعه علاقمندان تقدیم می گردد:
«افغانان کوچی مال و منال هزارگان را غارت کرده و صدها نفر را کشته و زنده به آتش سوخته، زنان ایشان را به اسیری می برند و قرآن را اگر هزارگان شفیع کنند، به آتش می سوزانند و مراسم بازپرس از طرف حکومت به تقدیم نمی رسد، که ان شاء الله در جلد پنجم، در تضاعیف واقعات سلطنت اعلیحضرت او مفصل رقم خواهد شد.» (۱۳)
آیا این کوچیان با انجام این عمل ضد بشری خویش، از درنده ترین حیوان پایین تر نگردیدند؟
قاچاق روغن هزارگی و سایر اموال به خارج:
کوچی های افغان همه ساله اموال از فروش بازمانده و فرسوده ای هندی را به طور قاچاق به افغانستان می آوردند و به خصوص آن اجناس را به زور بالای مردم بی دفاع هزاره به فروش می رساندند. در عوض روغن زرد، گلم، قالین، اسپ، گوسفند، گاو هزارگی، زیره، پسته، بادام و سایر تولیدات زراعتی، حیوانی وغیره را از افغانستان به طور قاچاق به هندوستان حمل می کردند که اینک یک نوع از این خیانت ملی و جنایت کوچی های افغان را به طور زیر به ملاحظه عموم مردم خویش قرار می دهم:
«و هم در این هنگام، از قلت روغن که به روی روز افتاده، از تجارت عموم طوایف افاغنۀ کوچی، که مال التجارۀ زیاد، همه ساله، از راه قاچاقی آورده و فروخته و از این مملکت، روغن و برک و گلیم و قالین و زیره و پسته و بادام و اسپ وغیره را خریده، نیز به قاچاقی در خارج، خصوص در شالکوت و دیره جات و بنون و دامان و پشاور و پنجاب و سند و هند برده و تجارت کرده، عسرت در ارزاق ملت و خسارت در باج و خراج دولت وارد نموده، رفته رفته در این هنگام، روغن از سیر چهار روپیه، به هشت روپیه رسید…» (۱۴)
قاچاقبری این کوچیان افغان، باعث بحران اقتصادی در کشور نیز گردیده و قیمت های برخی از اقلام را بلند بردند که یک ضربه بزرگ در اقتصاد ملی کشور بود؛ اما حکام جابر کشور به خاطر افغان بودن کوچی های هندی هرگز، این قاچیان افغان خارجی را مورد مجازات قرار ندادند. پس، دولتمداران نژادپرست به خاطر منافع غارتگرانه قوم خویش، مصالح و منافع ملی کل مردم افغانستان را قربانی کردند.
بی ناموسی و قتل توسط عبدالمجید فوفل زایی:
یکی از خصوصیات جامعه قبیلوی و مرد سالاری، نه تنها تجاوز به زنان نکاحی بوده؛ بلکه قتل نیز در دستور کار قرار داشت. عبدالمجید پوپلزایی و برادرش با فریب و نیرنگ، خانم یارو الکوزایی را تحت اسارت شهوانی حیوانی خویش قرار دادند و بعدآ مشترکآ به قتل یارو الکوزایی دست بردند. در سراج التواریخ در تحت عنوان: «تعشق عبدالمجید فوفل زایی و یک برادر او» چنین نقل گردیده است:
«و هم در خلال احوالی که به شرح رفت، عبدالمجید و عبدالطیف نامان، از قوم فوفل زایی که با هم برادر و در مفاحشه کاری یاور بودند و با یارو نامی، از قوم الکوزایی در یک خانه نشیمن داشتند. ترک حقوق همسایه داری کرده با زوجۀ یارو تعشق ورزیدند. و پس از چندی یارو را به اتفاق زوجه اش به قتل رسانیدند.» (۱۵)
آیا تجاوز به حریم زنان دیگر و قتل، جزء از خصایص نظام قبیلوی نبوده و هنوز هم نمی باشد؟
قتل نورالحق الکوزایی توسط سیفور بارکزایی:
سیفور بارکزایی نخست با خدعه ارتباط جنسی را با خانم نورالحق الکوزایی بر قرار کرد و بعد شوهر مذکور را به قتل رساند که این به طور ذیل مطالعه می گردد:
«و هم چنین سیفور نام بارکزایی، با زوجۀ نورالحق نام الکوزایی، دمساز گشته و شوهر او آگاه شده خواست که زوجۀ خود را از شهر قندهار، در زمین داور گسیل داشته، رشتۀ مفاسقت او و سیفور را بگسلاند. و قبل از آن که زوجۀ خود را بردارد، از در ادای نماز عشاء در مسجد شده، سیفور فرصت وصل یار جسته، در خانۀ او شد و زوجۀ نورالحق در مواجه پسر هفت ساله خود، که از شوهر خویش داشت، نزد عاشق فاسق خود گریه آغاز و اظهار کرد که شوهرم مرا در زمین داور برده از بوس و کنار دور می سازد، و سیفور از گریۀ آن فاحشه، عزم قتل نورالحق را جزم نموده، چنانچه پس از آن که او نماز گزارده به خانۀ خود شد، از دست سیفور و زوجۀ خود، مقتول گشت. بعد هر دو تن فارغ بال گردیده، تا وقت سحر به طبخ غدای معاشقت گراییدند و…» (۱۶)
چه روزگار بود که در تحت نظام استبدادی، زن نکاحی با فحشاگری خویش، بالاخیره موجب قتل شوهرش توسط شخص دیگر گردید و مجرمین مجازات نشدند.
تاراج چهل خانوار هزاره توسط افغانان:
این اشخاص ذیل بدون ترس از خدا، وجدان بشریت و دور از اخلاق ملی، دارایی چهل خانه هزاره را با غارت بردند که در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
«دلاسا نام بابری و عابدین و شفا و محمد اکبر و محمد افضل نورزایی و جهانگیر و عبدالحکیم هوتکی و حسین توخی و دوست محمد کاکری و محمد امین بلوچ، که چهل خانه، از مردم هزاره [را] تاراج کرده چنانچه گذشت، از اقرار خود، گرفتار آمده بودند،…» (۱۷)
آیا این یک جنایت دیگری ضد بشری عامدانه و هدفمند در قسمت هزارگان نبود؟
در تاریخ افغانستان از قبیل این چنین جنایات سازمان یافته، هدفمند و تعمدی، زمانی از سوی دولتمداران مستند و گاهی هم توسط افراد قبایلی در قسمت سایر اقوام و به خصوص در مورد هزارگان صورت گرفته که دشمنی ها، خشونت ها، تجاوزات، تصرف دارایی ها و… کشتارهای زنجیری را میان قوم پشتون از یک طرف و سایر اقوام از طرف دیگر، خلق نموده و دشمنان بومی و خارجی از این جهت به سود خویش بهره برده اند.
از اینکه نخبگان اقوام غیر پشتون بدون چهار مرحله ( حبیب الله کلکانی تاجیک، ببرک کارمل تاجیک، صبغت الله مجددی عرب تبار و برهان الدین ربانی تاجیک) در رأس قدرت سیاسی نبودند و کمتر از مردمان خویش به عنوان ابزار سیاسی استفاده کردند؛ ولی خوانین پشتون که تقریبآ طی سه قرن آخیر در انحصار قدرت مسلسل میراثی- قبیلوی قرار داشتند، در قدم نخست مردم بی گناه پشتون را نه تنها ابزار به قدرت رسیدن و تحکیم قدرت سیاسی خویش در کشور قرار دادند؛ بلکه افراد عادی پشتون ها را در دشمنی علیه سایر اقوام نیز استعمال کردند که این سیاست و عمل ضد انسانی تا کنون از سوی بعضی از نژادپرستان کشور ما در محور قدرت سیاسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان، نهادهای خصوصی و حتا روابط عمومی جامعه نیز تعقیب می گردند.
در فرجام این قسمت باید نوشت که غرض از نقل اوراق خوب و بد تاریخ گذشته کشور به این سبب است که نسل کنونی از گذشته ها با زیربنای دانش، تعلیم، تربیت و عقلانیت روز درست آگاه گردند تا گذشته را به حال وصل کنند. و آن گاه مبتنی بر شناخت بنیادی گذشته ها، داشتن الگوهای مثبت و عبرت گرفتن از داشته های منفی آن ها؛ اوضاع حال را به صورت لازم درک کنند و برای سعادت آینده خود، مردم و آبادی میهن خویش در کار و پیکار خردمندانه، مسؤلانه، صادقانه و مدبرانه اقدام نمایند تا زمینه های وحدت ملی، دولت سازی ملی، ملت سازی و تحقق نظام مردم سالاری عملآ در آینده افغانستان مساعد گردند.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه ۱۷ حمل ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۶ اپریل ۲۰۱۳ میلادی/ افغانستان
———————————————————————————————–
منابع:
(۱) – ص ۴۳۳ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۲) – ص ۳۴۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۳) – ص ۳۵۳ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۴) – ص ۳۷۷ و ۳۷۸ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۵) – ص ۳۸۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۶) – ص ۳۹۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۷) – ص ۳۹۴ و ۳۹۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۸) – ص ۳۹۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۹) – ص ۳۹۸ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
( ۱۰) – ص ۴۰۰ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۱) – ص ۴۰۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۲) – ص ۴۰۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳) – ص ۴۱۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۴) – ص ۴۱۷ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۵) – ص ۴۱۹ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۶) – ص ۴۲۰«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۷) – ص ۴۲۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.