نویسنده: غلام سخی ارزگانی
قسمت نهم
بریـدم من ز انسان ها اگر انسان همین باشد
برای قــتل همنوعش همیشه در کمـین باشـد
«اقــتــلو لاآمـنو» شــد محـور اندیشــــه اش
مرا کافر بخوان هرگاه چنین اندیشه دین باشد
«مسعود حداد»
ظلم و غارت در دایکندی:
در فرهنگ منحط بدوی قبیلوی، تطاول، خشونت، اختطاف، تجاوز، غارت، سرکشی، دزدی، مرد سالاری فرعونی، انسان کشی و هر گونه جنایت عام بوده و یکی از افتخارات جاهلانه حاکمه در جامعه منحط قبیلوی می باشد. به خصوص که افغانان صحرا گشت و کوچی با پشتوانه دولتمداران غدار وقت به هر گوشه کشور و به طور خاص وارد مناطق هزاره جات می شدند، از هیچ گونه ستم و جنایات ضد بشری در قسمت مردم محکوم و بی دفاع آن دریغ نمی ورزیدند.
اینک یک نمونه این چنین اعمال ضد بشری را که در حق مردم اسیر و بی دفاع کشور انجام داده اند، در سراج التواریخ به طور زیر ملاحظه می گردد:
«و از دیگر سوی در خلال این حال، افغانان بادیه نشین و ییلاق گزین هزاره جات، چهل خانوار از هزارۀ دایکندی را غارت و تاراج کرده، هفت نفر زن و دختر و دو صد رأس گوسپند و یکصد پنجاه فرد گاو و تمامت مال و متاع ایشان را با خود برداشته، داخل علاقۀ دولت یار، تابع هرات شدند و عبدالوهاب خان حاکم دایزنگی و دایکندی، شیر احمد خان عم زادۀ خود را از راه استرداد در دولت[یار] فرستاده، او بی نیل مرام و ناکام باز گشت. بعد وی ماجرا معروض داشته، در روز دهم مذکور ربیع الثانی فرمان شد که قوم و قبیلۀ غارتگران افغان را معلوم و معین کرده، معروض دارد که مراسم بازپرست به عمل آید. وهم علی محمد خان حاکم فراه و علی محمد خان حاکم پشت رود و سعدالدین خان حاکم هرات و محمد علم خان حکمران قندهار را جداگانه فرمان داد که «افغانان غارت و ا سیر کننده گان هزاره را به دست آورده، معروض دارند و چون همۀ این همۀ حکام افغان بودند، اهمال اختیار کرده، رسم و رواج داد را به روی کار نیاورده، هزارگان به حقوق خویش نرسیدند. و از ین گونه رفتار و کردار افغان و عدم بازپرست حکام بود که قوم هزاره از این ممکلت راه بیرون شدن پیش گرفته، اکثر در ممالکت خارجه رفتند.» (۱)
جنایت از هر طرف علیه هزارگان چنان گسترده و عام شده بود که حتا حاکم دولت چنان برآشفته شد، این جانیان را به نام قوم و قبیلۀ غارتگران افغان خطاب کرده و خواهان بررسی عمل زشت آنان در محکمه شد؛ ولی در عمل بازخواست عادلانه اسیران و مظلومین هرگز نگردید.
تجاوز به دامن پاک دختران و تاراج دارایی مردم ارزگان:
وحشت و بی ایمانی افراد ستمگر قبایلی افغان چنان به اوج خود رسیده بود که از هیچ گونه تاراج اموال مردم بی گناه و بی دفاع ارزگان دریغ نکردند؛ بلکه به صورت تعمدی و هدفتمند، دختران هزاره را به زور با خود می بردند و بالای آنان تجاوز جنسی می کردند این چنین اعمال را افتخار افغانیت می دانستند. اینک یک نمونه کوچک این جنایت ضد بشری و ضد اسلامی را که توسط وحشیان صورت گرفته است، در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«و در این وقت از استدعای دوست محمدخان، سرپرست افغان مهاجر، غلام نبی خان بارگزایی مأمور حکومت افغانان مهاجر شده، قبل از وصول او در بین مهاجرین، ایشان به تعلیم و تلقین بزرگان خود و ایمای دوست محمدخان، که به حضور والا به ذریعۀ ایشک آقاسی عبدالقدوس خان، اظهار عدم مردم هزاره را در متوطن و مسکن شان کرده، فران ملک ایشان را به افغان دادن چنانچه گذشت حاصل کرده بودند، دست غارت و سرقت بر مردم هزاره کشودند که شاید ایشان تنگ آمده از ملک بیرون روند و کذب او به روی روز نیافتد. چنانچه از جمله ملک دین محمد و محمد دین نامان، از منسبوبان محمد شریف خان مهاجر قوم اچگزایی در کوتل کشکول یا کج قول، یک میل تفنگ و یک تخته شالکی و نود و هفت روپیه نقد از نزد محمد علی نام هزاره به قهر و عنف ربوده، و پس از آن چهار فرد گاو از قلعۀ یارقلی واقع خلج، به سرقت برداشتند و غلام رضا بیگ پسر میر اسمعیل بیگ خلجی، از اولاد قلیج خان، هردو تن دزد را تعاقب کرده دستیگر نمود و معروض حضور داشت. و از حضور والا ارقام رفت که غلام نبی خان، حاکم مهاجرین، در آن جا می رسد، ماجرا به بازدارد که او از دزدان باز پرسیده ایشان را کیفر دهد. وغلا نبی خان اقدام در بازخواست نکرده، جواب داد که این امر قبل از مأموریت و وصول من در محل حکومت واقع و صادر گردیده، به من تعلق ندارد و هر دو تن دزد مهاجر رها شدند، بیش تر از پیش تر، طریق مفاجرت برگفتند. و هم چنین یک صدو شصت رأس گوسپند ولی خان وغیره را چند تن دزدان مهاجر از علاقۀ شیرین هزاره، به سرقت برده و از سرقت خود نزد حاکم ارزگان اقرا کرده مراسم بازپرست به عمل نیامد، و هم سه نفر دختران هزاره را که برای خاک آوردن جهت تنور ساختن از آبادانی بیرون شدند، افغانان مهاجر به قهر و قسر ایشان را در منزل خود برده و به اکراه متصرف شده، چندان که فریاد زده داد خواستند و خدا و رسول را نام بردند، دست از ایشان بازنداشته، هرچه خواستند کردند. تا که سلطان محمد خان حاکم ارزگان آگاه گردیده، از جمله در خصوص این سه تن دختران پردۀ عصمت دریده، طریق عدل و داد ورزیده و از افغانان گرفته تسلیم کسانی ایشان کرد.» (۲)
آن جنایت که در فرهنگ انسان های بدوی صورت می گرفت، حتا بالاتر از آن توسط دشمنان بشریت و دین در مورد هزارگان اعمال گردید.
ظلم و زنا را در حق دختران و زنان شوهردار حلال شمردند:
اینکه هرگونه خشونت، تجاوز، تطاول، ستمگری و سایر جنایات ضد بشری در جامعه قبیلوی به کلی حاکم بوده؛ ولی افزون برآن، نظامیان دولتی و افراد قبیلوی با پشتوانه سیاست های امیرعبدالرحمن، امیرحبیب الله، سردار عبدالقدوس، دوست محمد سرپرست مهاجرین و سایر جباران، هرگونه جنایت را در حق مردم اسیر و مظلوم کافرستان دیروز، جدیدالاسلام نورستان امروز، اهل هنود، زنان و به خصوص مردم هزارستان به عنوان یک اجر آخرت تلقی می گردیدند.
شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در جلد سوم سراج التواریخ چنین می نگارد:
«کارگزاران دولت که در بین مردم جا و مقام گرفتند، همان دخترانی را که حضرت والا از فروختن منع فرموده بود، ایشان به ظلم و ستم گرفته، متصرف شدند و بدان اکتفا نکرده، زنان شوهردار را حلال دانسته، در آغوش خویش کشیدند و آن مردم این امر را بعید از شریعت حضرت ختمی مرتبت دانسته که یاد شد، هر چه کردند و دیدند، هرچه دیدند.» (۳)
اگر این ها یک ذره به انسانیت و اسلامیت پابند می بودند، آیا چگونه ممکن بود که دارایی مردم را به غارت بردند، به حریم پاک دختران تجاوز نمودند و زنا با زنان شوهردار را حلال تلقی کردند؟
غارت امول، به آتش انداختن و قتل هزارگان توسط کوچی های افغان:
عملآ؛ دارایی، به آتش انداختن و کشتارهای زنجیری مردم هزاره به دست کوچی های افغان کاملآ معمول شدند و این امر هم زمینه فرار هزارگان مظلوم را از سرزمین آبایی شان مساعد نمود. این چنین عمل ضد انسانی کوچی ها به صورت منظم از سوی دولتمداران نژادپرست حمایت می گردید و اکثریت مناطق هزارستان به سرزمین سوخته و بدون سکنه مبدل شد.
در جلد سوم سراج التواریخ در مورد جنایات ضد بشری دولتمداران در حق هزارگان بی دفاع و مظلوم چنین نبشته شده است:
«ایشان آبادانی و زراعت مردم سرجنگل را پامال و دواب و مواشی کرده و آتش زده، تمام بسوختند. و بسیار تن از اشرار هزاره را کشته، چهل و سه تن از مردان و زنان و پسران و دختران ایشان را اسیر کرده، نزد سپسالار فرستادند.» (۴)
شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در جلد چهارم سراج التواریخ چنین می نگارد:
«و هم در خلال احوال مسطور، و نهبات افغانان مردم هزاره را به شرح رفت، سیف آخندزادۀ اسحاق زایی، رئیس کوچیان پشت رودی که زراعات و اموال مردم هزاره را چنانچه گذشت، تلف و علف و غارت و تاراج کرده و هفت تن زن و دختر را در دولت یار با خود برده بود، حضرت والا از عریضۀ عبداوهاب خان حاک دایزنگی برجسارت و غارت او آگاه گشته، اورا از پشت رود محبوس طلب کابل فرموده، عبدالوهاب خان را نیز احضار حضور نموده، و سیف آخندزاده به ذریعۀ ملا محمد سرور خان اسحاق زایی قوم او، که نزد شهزادۀ محترم، سردار نصرالله خان مکانتی داشت از حبس راها شده و سیف در کابل فوت شده، حق رسانی مردم هزاره از قوه به فعل نیامد. و هم چنین تا حال که سنۀ هجری به هزارو سه صد و چهل و سه رسیده، و در هر سال بسیار کس از دست افغان کوچی وغیره به قتل و غارت و زنده به آتش سوختن واصل آمده، مراسم باز پرس از طرف حکومت به روی روز نیامده است.» (۵)
جنون وحشیانه کوچیان، چنان به اوج خود رسیده بود که به غارت و کشتارهای هزاره ها هم قناعت نمی کردند و عطش استبدادی آنان رفع نمی گردید؛ بلکه حتا هزاره های مقتول و زنده را همه یک جا به کام و شعله های آتش می سوختاندند.
اگر ذره ای احساس و عاطفه ای انسانی در نهاد این کوچی ها وجود می داشتند، چطور امکان داشت که این چنین عمل ضد بشری را در حق مردم بی گناه، اسیر و اهل قبله در افغانستان انجام می دادند؟
در جلد سوم سراج التواریخ در مورد تاراج، ویرانی و نسل کشی مردم هزاره چنین نقل گردیده است:
«به گوش داد نیوش حضرت والا رسیده، در روز ششم ماه صفر ۱۳۱۰، ایشان را فرمان کرد که آبادانی مردم «میرادینه» را تمام آتش زده بسوزانند و زراعت ایشان را تمام، خوراک دواب و مواشی و اسپان نمایند و همچنین زردک و پشۀ و شیرداغ را خراب کرده، برباد دهند و پس از استیصال آنان، روی به سوی «قلندر» نهاده و جزای ایشان را داده و بغات آن نواحی و اطراف را کشته و اسیر و دستگیر نموده، آثاری از وجود خود ایشان و زراعات ایشان را نمانده، نیست و نابود کنند و تا «سنگ ماشۀ» جاغوری، راه را از خار فتنه جویان مفسد خواهان، پاک و مصفا سازند. بعد از آنجا داخل ارزگان شده، کار ارزگان را راست کنند، » (۶)
جاسوسان خارجی به نام مهاجر در هزاره جات:
در بعضی از قسمت های قبلی این تحقیق، نوشتم که هزارستان طی تقریبآ سه قرن آخیر از سوی مهاجمین داخلی و خارجی اشغال شده نتوانست و همه پرعقده از دنیا رفتند.
از جمله در این مدرک چنین می خوانیم:
«هزاره ها در طول تاریخ خود مختار بوده و به صورت ملوک الطوایفی در ساحۀ هزاره جات زندگی می کرده اند. اولین بار در سال ۱۲۷۱ ش. امیر عبدالرحمن پادشاه وقت افغانستان خواست هزاره ها را تحت انقیاد حکومت مرکزی کابل دربیاورد، اما ظلم و تعدی مآمورین او و سنگینی بیش از حد مالیاتی که وضع کرده بود، هزاره ها را به نارضایتی واداشته، زمینه شورشی را آماده کرده که منجر به جنگ خونین بین هزاره ها و امیر عبدالرحمن شد. در این جنگ امیرعبدالرحمن از تمام قوا و امکانات خود استفاده کرد و به فجیع ترین وجه هزاره ها را سرکوب نمود و به نسل کشی آنها پرداخت. در جریان این جنگ که سه و نیم سال به طول انجامید، بالغ بر شصت در صد مردم هزاره نابود شدند.» (۷)
امیرعبدالرحمن در اوایل نیز در اشغال هزارستان موفق نبود تا اینکه جاسوسان مختلف را به نام های تجار، ملا، سیاح، مالدار، مهاجر، کوچی وغیره روانه هزارستان کردند. ناگفته نماند که دولتمداران حتا از برخی از قزلباشان قندهار و سادات هزاره را نیز در پوشش تاجر، ملا، دکاندار وغیره در هزارستان فرستادند و معلومات مورد خویش را حاصل کردند. این جواسیس وضعیت جغرافیوی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی وغیره مردم هزارستان را شناسایی کرده و به دربار دولتمداران وقت و انگلیس ها رساندند. بر بنیاد همین جاسوسی بود که عبدالرحمن خان با حمایت انگلیس ها، لشکر داوطلب افغانان قبیلوی و افواج نظامی غیرافغان بالای هزارستان هجوم وحشیانه را روی دست گرفتند تا توانستند، مردم را کشتند، دارایی مردم را به تاراج بردند، زنان و دختران این سرزمین آباد را به اسارت گرفتند و نسل کشی هزاره های تورک نژاد را تا آخرین مرحله انجام دادند.
اینک یک نمونه مستند جاسوسان را که تحت عنوان: شرح حال جاسوسان مهاجر افغان وغیره،» در جلد چهارم سراج التواریخ درج گردیده است، چنین می خوانیم:
«و هم در خلال احوال مسطوره، عدۀ زیادی از احاد و افراد اعداد سادات و افاغنۀ سکنۀ فوشنج بلوچستان و کاکرستان، که از اقوام و قبایل ایشان، نام مهاجر بر خود نهاده در هزاره جات و نواح قندهار وغیره محلات، مزارع و مساقات چنانچه جا به جا رقم شده آمد، یافته قرار گرفته بودند، به بهانۀ بازدید و استدراک ملاقات مهاجرین از راه جاسوسی و خدمت دولت انگلیس و حصول معلومات و نظریات از حالات حکومت و رعیت و اجرای سیاست داخلۀ مملکت افغانستان و رسانیدن به کارکنان دولت مذکوره، وارد شدن در قندهار و نواح آن و هزاره جات آمده، و راه آمد شد کشوده، پیهم آمد شد آغاز کردند؛ و معلومات حاصل کرده مراجعت نمودن اختیار نمودند؛ و بدون پاسپرد همی آمده و همی رفتند. تا که محمد علم خان حکمران قندهار از این کار نامسلمانۀ ایشان آگاه گشتد،» (۸)
همان طوری که حکام وقت از افراد قبایلی افغان هندوستان به حیث جاسوس استفاده بردند؛ بلکه دولتمداران، پشتون های آن سوی خط دیورند را در تصرف سرزمین حاصل خیز هزارستان هم تحریک و تشویق کردند و بالاخیره، بخش عظیمی از ملک هزارستان به این افغانان پشتون تبار هند برتانوی به طور غیر مشروع اعطا کردند که در این مدت ۱۳۳ سال در تصرف اشغالگران می باشند.
متمردین کفار کانتوز بخشیده شدند؛ ولی، هزارگان حتا نابود هم گردیدند:
گرچه جنایات بی حسابی در مورد مردمان غیر مسلمان کشور به خصوص در دوران امیرعبدالرحمن و حبیب الله پسرش صورت گرفته اند؛ این بار شاید نخستین بار بود که متمردین کفار کانتوز مورد عفو قرار گرفت و به زندگانی عادی خویش مصروف شدند؛ ولی دولتمداران جبار وقت در مورد مردم هزارستان با چنان جنون سراپا آلوده شده بودند که نه مخالف و نه موافق خویش که همه هزاره بودند، مورد بخشش قرار ندادند و همه را مشترکآ سر به نیست کردند.
اینک تحت عنوان: «مخلغ شدن کشیمر نام از کفار کانتوز» در مورد در بخش نخست جلد چهارم سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:
« و مقارن این حال کشمیر نامی، از رؤسای مردم برکمتال کفار کانتوز، که در وقت تمرد و طغیان مرد آنجا چنانچه گذشت، از راه فرار در چترار رفته بود، به استمالت ودلالت ملا خواجه احمد نام، متوطن ده بیدک گل دره، معلم مرد سکنۀ ده برکمتال، که از راه هدایت نمودن فراریان کفار در چترار شده بود، نزد میر عطا خان حاضر آمده، از عطای خلعت چوخای ماهوت و لنگی زرین، شاد خاطر و مأمور اقامت مسکن و موطن خویش گشت و بقیۀ قوم او از این لطف و نوازش میرعطا خان، امیدوار مرحمت و احسان گردیده، همگنان از چترار در مقام خویش مراجعت کردند.» (۹)
اینکه دولتمداران، این متمردین کفار کانتوز را نکشتند و آنان را مورد عفو قرار دادند، در نفس خود خوب بود؛ اما اینکه دولتمداران، هزاره های طرفدار و مخالف دولت عبدالرحمن را به صورت دسته جمعی قتل عام کردند، آیا این عمل بیانگر یک تبعیض عریان، تعمدی و نسل کشی به طور خاص در مورد هزاره ها نبودند؟
جنایت سید بابا نسبت به مردم بی دفاع هزاره:
یک مسأله در این عصر سیاه کاملآ عام بود که یک فرد غیر هزاره که در کنار دولتمدارن خون آشام بود، با پشتوانه حکام وقت از هیچ گونه جبر، غارت، تجاوز و کشتار مردم هزارستان دریغ نکرد و به این عمل غیر انسانی خود مباهات نیز می نمود.
تحت عنوان: «جور و ستم سید بابای سرتیب به مردم هزاره» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:
« و از دیگر سوی، در خلال واقعات مسطوره، سید بابا نام، سرتیب سواران کشادۀ اوزبکیه که در میرآدینه و حجرستان اقامت خدمت داشت، جور و ستم زیاد نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل آورده و دختر قاضی عسکر، رئیس هزارۀ فولاده را، به اکراه ضجیعۀ خویش ساخته و حضرت والا او را بر طلاق دادن او کرده و او نپذیرفته آن زن را در ترکستان به خانۀ خود گسیل داشت. و کردار ناهنجار او از عریضۀ سواران تحت رایت خودش، به گوش دادنیوش والا رسیده، طلب کابل شد و به ذریعۀ سید جعفر خان پسر سید احمد خان فرزه ای و نادعلی نام وقایع نگار کابل، تحقیقات جور و ستم و مصادرات او فرموده شده، نه هزار روپیه از اقرار خود او به روی روز افتاد. و به امر والا قسط معین گشت که تا سه سال این مبلغ را به خزانه برساند؛ و هم سردار محمد عزیز خان حکمران ترکستان را فرمان رفت که زوجۀ مکرمۀ مذکورۀ او را تحت الحفظ گسیل کابل کند، که با زنان دیگر میران هزاره در زندان سیاست یکجا باشد.» ( ۱۰)
به ناحق زمین های مردم هزاره به پشتون های هندوستان داده شدند:
اینکه تبلیغات توزیع رایگان زمین های زراعتی هزارگان حتا به خارج نیز رسیدند و برعلاوه امیرعبدالرحمن
از کلیه پشتون های داخلی و خارجی دعوت به عمل آورد تا ملکیت مردم هزاره را توسط دولت به طور رایگان صاحب گردند.
«و حضرت والا در روز بیست و سوم جمادی الاولی، فرمان کرد که:« املاک لامالک مردم هزاره به کسانی که از خارج خاک افغانستان هجرت می کنند، داده شده و می شود، نه به مردم داخله که در دو جا مزرعه و کلاته به دست آورده،» (۱۱)
تحت عنوان:« متصرف شدن افغانان ملک چهار چینۀ دهراود هزاره را» به طور ذیل ملاحظه می گردد:
«و هم در این هنگام، ایشک آقاسی دوست محمد خان مزارع و مساقات مردم هزارۀ اسکه، واقع چهار چینۀ علاقۀ دهراود، تابع قندهار را که ملاکش تمرد و طغیان نکرده، در وقت بغاوت هزارۀ یاغستان، طریق خدمت دولت سپرده بودند، به مردم ملک دار قوم خود داده،» (۱۲)
دزدیدن اموال پشتون توسط قوم مسعود وزیری پشتون تبار:
در سراج التواریخ تحت عنوان: «شرح سرقت دزدان قوم مسعود وزیری» چنین نگاشته شده است:
«و مقارن این حال، عده ای از سرقت پیشه گان قوم مسعود وزیری، به عزم نهب و غارت دواب و مواشی رعایای این دولت، کمر قتل و تاراج بربسته، از راه کوه خواجه خضر و مسونگه، که هر دو جا تا این هنگام، داخل تصفیه و تعیین حدود نیامده، از مواضع متنازع فیهمای دولتین افغانستان و انگلیس در شمار بودند، در شب دهم جمادی الاخری، برچند خانه از مردم بادیه نشین و ییلاق گزین قوم خروتی، که در بالاسر رباط به کوه فروکش ییلامیشی نموده بودند، تاخته، هشت نفر را مجروح گلولۀ تفنگ و شمشیر ساخته، مال و متاع پربهای ایشان را بر دو نفر اشتر و نه فرد گاو، از دواب خود ایشان حمل داده، با ششصد رأس بز برداشتند.» (۱۳)
در قسمت های قبلی نگاشته شد که از جمله غارت، دزدی اموال و کشتارهای اقوام غیر افغان توسط قبایل افغان به کلی عام بود؛ ولی در عمل ثابت گردید که چپاول، تجاوز بر دارایی های قبایل پشتون تبار هم مروج بود که توسط برخی از قبایل افغان بالای یک یا چند قبیله افغان نیز صورت می گرفتند. این خصیصه قبلآ کم و بیش در بین اقوام غیر پشتون نیز به مشاهده می رسیدند؛ ولی نه به اندازه ای که در فرهنگ قبیلوی افغانان رایج بودند. بدین معنا که جنایات ضد بشری در میان تمام اقوام پشتون و غیر پشتون افغانستان موجود بودند که حتا عصاره های آن در عصرحاضر نیز گاه و بیگاه به ملاحظه می رسند؛ ولی ساختار و فرهنگ قبیلوی در جامعه پشتون نبست به سایر اقوام کشور، نهایت تنگ و بدوی بودند، پس جنایات ضد بشری نیز گسترده تر بود که از جمله انتقام گیری و دشمنی در بین پشتون ها سالیان طولانی داشتند و متأسفانه تا کنون هم دارند.
در این راستا، شناسایی جهل جامعه قبیلوی به صورت کل در کشورهای عقب نگهداشته شده و به طور خاص در افغانستان قبیلوی منظور راقم این قلم بوده و می باشد که باید از سوی پژهشگران مورد ارزیابی علمی و جامعه شناسی قرار گیرد تا نظام نوین و دموکراتیک جاه گزین سیستم کهنه قبیلوی در این حیطه باستانی ما گردد.
ادامه تظلم و ستمگری بالای مردم جدیدالاسلام نورستان:
دولتمداران با بهانه کافر، مردم کافرستان نه تنها تار و مار کردند؛ بلکه آنان را به ضرب شمشیر نیز مسلمان ساختند. مسأله در این جاه ختم نشد. پس از آن مردم جدیدالاسلام کافرستان قبلی و نورستان جدید را نیز نبخشیدند و آن ها را مورد هرگونه ظلم قرار دادند.
تحت عنوان:« شرح جور حاکم و ستم میر عطا خان بر مردم جدیدالاسلام» در سراج التواریخ چنین آمده است:
«و هم در این ایام، [چند] تن از سرکردگان جدیدالاسلام قوم کفار پارون و کانتی وای از جور و ستم میرعطاخان جنرال به ستوه آمده، از راه دادخواهی، وارد کابل و شرفیاب بار شده، به عز عرض رسانیده به زبان ضراعت، استغاثت و اظهار نموده،…» (۱۴)
تبعیضات نژادی، زبانی، سمتی وغیره قبیلوی در مورد مردم بی گناه نورستان توسط جباران وقت به پایان نرسیدند و ادامه پیدا کرند و میراث شوم را به نسل کنونی باقی گذاشت.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه ۱۰ حمل ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۳۰ مارچ ۲۰۱۳ میلادی/ افغانستان
———————————————————————————————–
منابع:
(۱) – ص ۲۹۹ تا ۳۰۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۲) – ص ۳۰۰ تا ۳۰۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۳) – ص ۳۱۶ ««سراج التواریخ» / جلد سوم قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ چاپ : اول/ زمستان ۱۳۷۲/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله) / چاپ: اسماعیلیان.
(۴) – ص ۲۵۳ ««سراج التواریخ» / جلد سوم قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ چاپ : اول/ زمستان ۱۳۷۲/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله) / چاپ: اسماعیلیان.
(۵) – ص ۳۰۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۶) – ص ۲۵۲ «سراج التواریخ» / جلد سوم قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ چاپ : اول/ زمستان ۱۳۷۲/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله) / چاپ: اسماعیلیان.
(۷) ص ۱۵ «امثال و حکم مردم هزاره» گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: ۱۳۸۰ ایران
(۸) – ص ۳۰۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۹) – ص ۳۰۸ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
( ۱۰) – ص ۳۱۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۱)- ص ۳۲۰ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۲) – ص۳۲۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳)- ص ۳۲۸ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۴) – ص ۳۳۳ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.