اقاقی های وحشت زده

628 0

«باران سجادی»

من زیر دامن تو734451_591601377516992_1957747885_n
و یک عالمه ماسه داغ
و سینه داغ من که با آهنگ کمر تو سخت میخواند
نمازم را خواهم خواند زیر قشنگترین آهنگ ها

و تو که مرا نمیبینی
هنوز چیزی برای عرضه کردن باقی مانده
و من با چمدانی خالی
به تو میرسم
و دامن معطر من
حالا که فراموش شده ام زیر چشمهای تو
و همه زندگی من که میلرزد
مردی از من دلگیر است
و خواسته های من که پنجاه بند شده
در یک قطعنامه قطعی
به دنبال امضای هموطنانم خودم را گم میکنم
و مردان کشورهای دور تلاش مرا مقدس میشمارند
حالا به هزار تب مربوط میشوم
و گیسوانم که میخواهند شکوفه دهند
دختر رویاهای من به مدرسه میرود
و من باید مثل یک مادر مهربان غذای ظهرش را آماده کنم
روی لبهایم ملا عمر نماز میخواند
و لبهایم برای همیشه مسدود میشود…..
حالا که ملا عمرها رییس جمهور میشوند
من باید کودکم را حلق آویز کنم
مثل ۴٠ دختران…..
اقاقیهای من وحشتزده است
او مرا نمیشناسد
و دلبستگیهای من تحریم میشود
هیچکس نمیداند که من از خیرگی چشمانم به ناکجا آباد متصل شدم
حالا که باران با زنبیلی خالی
به کما رفته است
من نیز
از پشت دیواری آرام سرک میکشم
و عشق….
عشق که در کوچه های سردی متولد میشود
و نهایت تلاش من عبور از سرما ست….
حالا که لبهایت را پوشانده ای
من پشت دیواری
ریزش خواهم کرد

In this article

Join the Conversation