محمد رفیق رجاء
مقدمه : عنوان این نوشته حدا اقل چهار مسئله اساسی رابرای بحث نشانی می کند: عقبه های تاریخی, وضعیت فعلی هزاره ها وچالش ها، فرصت ها و چشم انداز آینده . اصل بهبود وضعیت زندگی وموقعیت طلایی موجود هزاره ها را که پس از تحولات ۱۱ سپتامبر در افغانستان رخ داد نمی توان انکارکرد. یاد آوری تاریخ سراسر اشک وخون هزاره ها طلایی بودن موقعیت کنونی را, بشکل روشنی توضیح می دهد. با توجه به تاریخ وواقعیت زندگی که بشکل بی رحمانه ای, خشم طبعیت, خشم امیران افغان, تحمیل جنگهای قومی و تعصب طالبان هر کدام به نوبه خود از انها نسل اندر نسل قربانی گرفته است وضعیت کنونی را نمی توان” وضعیت بد” خواند وعلیه آن موضع گرفت. بلکه اوضاع موجود را با توجه به تاریخ این قوم در کشور به نام افغانستان, بعنوان واقعیت زندگی امروزهزاره ها, تحلیل وارزیابی نمود وبرای انکشاف, اصلاح وتکامل آن بسوی وضعیت بهترینه تلاش نمود. توجه این نوشته بیشتر معطوف به وضعیت سیاسی وموقعیت کنونی هزاره ها در دل بحران سیاسی ونظامی موجود افغانستان می باشد.
برای توضیح وشفافیت اوضاع موجود, عقبه ها وفرازوفرود های را که از آنجابه اینجا رسیده ایم به تناسب مجال این نوشته اشاره می نماییم .فهم درست وشفاف اوضاع موجود به توضیح واقعیت های گره خورده است که” امروز ما” بر آن” واقعیت ها” ایجاد گردیده است.
اول : عقبه های طی شده :
استبداد وخشونت امیران قبایل که به قول مرحوم غبار ” استعدادافغانها رابرای قرنها درهم کوفت” ونیز دهاعوامل طبیعی وتاریخی , عقب مانده گی های اقتصادی وفرهنگی افغانستان را درفقر وانزوای تاریخی فروبرده بود. واین زمینه ای شد تا روسها به راحتی در افغانستان قدم گذاشت . سالها جهاد علیه روسها بهانه ای شد تا کشور های همسایه در کشورما, ازطریق احزاب سیاسی ونظامی تسلط یابد. اما با تاسف این بار خشونت وویران گریهای احزاب فاشیستی در کشور, از امیران قبایل درآوارگی ها ودرهم شکستن” استعداد رشد” و”بالندگی” مردم افغانستان دست کمی نداشت. اما شدت وخشونت تعصب بر جامعه هزاره دوچندان بود .سوء استفاده غیر اسلامی وغیر انسانی کشور های همسایه ,از این وضع وجلوگیری از رشد مشی مستقل هزاره ها در سالهای جهاد ,عوامل عمده وبیرونی است که در خلق وتحمیل فاجعه های پی در پی بر جامعه هزاره برای دها سال دیگرتاثیر معینی ومنفی را گذاشت. اما عوامل بیرونی یکی از عوامل مشکلات ما به حساب می آید نه همه ای عوامل. باور به آگاهی واراده ازاد انسان , وتجارب تاریخی جنبش های ازادی بخش در جهان , وبه خصوص تکرار پی درپی اشتباهات سیاسی در تاریخ با همان شکل وماهیت تکراری اش , هزاره ها را به احزاب سیاسی وحاکم بر سرنوشت اش بی باور نموده است . صلاحیت احزاب وبه خصوص صداقت رهبران موجود اکنون در گفتمان ملی باید بشکل گسترده ای مطرح و مورد ارزیابی قرار گیرد.
عوامل بیرونی ویا درون اجتماعی وسیاسی ودر کل محرومیت تاریخی مردم هزاره, نتایج فاجعه باری خود را در سالهای جهاد نشان داد. هزاره ها به جای نگای سیاسی وخردمندانه از مبنای منافع قومی وملی به جهاد وتحولات سیاسی پیرامون آن به همه چیز نگاهی مذهبی واعتقادی داشت. احزاب سیاسی افغانستانی در مجموع چه شیعه وچه سنی به دلیل فرهنگ واعتقاد مشترک باکشور های همسایه بر سیاست انها اعتماد وحتی از انها تبعیت کرد. اعتماد ونگاهی مذهبی به سیاست باعث شد که احزاب افغانی مورد سوء استفاده های سیاسی قرار بیگیرد. وبه تناسب تضاد وتنازع داخلی سیاسی کشور های همسایه” جنگ های داخلی” مردم مارا اسیرانواع بحران های عمیقی ملی واجتماعی نمود که , تا هنوز نمی توان از صدمات سیاسی وفرهنگی ان کمر راست کرد. تاثیر این گونه روابط سیاسی بر جامعه هزاره فاجعه بار تروجبران ناپذیراست.
برخی کشور های همسایه بشکل آ گاهانه وعامدانه از رشد وبر پایی جنبشهای ملی وروشنفکری جامعه افغانستان ونیز در جامعه هزاره جلوگیری کرد. در واقع راه رشد توانای مدیریتی وسیاسی جامعه هزاره را از طریق بازی های رقابت های سیاسی داخلی سد کرده واز تسلط جریان های مقلید وتابعین سیاسی درجامعه هزاره حمایت نمود . یکی از نتایج تسلط تقلید سیاسی بر جامعه هزاره این بود که اختیارسرنوشت سیاسی خود را از دست داد . دنیا برای حل بحران سیاسی افغانستان نه به هزاره ها , پشتون ها , وتاجیک ها که به ایران وپاکستان مراجعه می نمود درین میان هزاره ها به تناسب تخاصم ایران با جهان , بشکل مضاعفی از سویی جامعه جهانی تحریم شد. سالهای جهاد جامعه ای هزاره مثل دیگر اقوام کشور,اسیر انواع جنگ های داخلی گردید .جنگ های که تمام نیروها وتوانای های مارا به جای رشد وارتقا به تحلیل برد. جامعه هزاره از فضای بسته سیاسی , بدون آگاهی از متحدین واقعی سیاسی در داخل ودر منطقه وبدون استراتژی سیاسی وبدون روابط خارجی مطمئن در آتش بحران کشورگیر افتاد.
آنگاه با همین درماندگی سیاسی , نظامی وتشکیلاتی به میدان حق خواهی در کابل آمدیم . با نیروهای در افتادیم که حمایت بیرونی داشت وبا کادر های منظم وتجارب سازمان دهی قوی نظامی خود به تنهای ,بیشترین امکانات نظامی, ونیزعمده ترین کدر ها ی دولت سابق را انحصارا در اختیار گرفته بود. مسعود نه تنهاآمادگی جنگ که آمادگی ایجاد حکومت انحصاری را گرفته بود, که البته به خاطرفقدان درایت وصلاحیت سیاسی ونیز در اثر تجاوز ودخالت مستقیم پاکستان از طریق طالبان نتوانست به ارزوهای شان برسد. اما حساب اوضاع وچالش های داخلی را پیش از پیش نموده بود.
پس از سقوط حکومت نجیب ؛ برخی احزاب سیاسی حاکم بر جامعه هزاره بدون هیچ مسئولیتی تاریخی در قبال محرومیت های اقتصادی ,حقوقی, اجتماعی ومدنی جامعه هزاره با جریان های داخلی وخارجی برای امتیاز گیری های سیاسی حزبی , مجلس گفتگو ومعامله را آراستند. مسعود برای امارت خود مانعی جدی احساس نمی کرد. هزارها وازبک هارا پشت سرخود احساس می نمود. برای تشکیل حکومت اسلامی اما با همان ماهیت تاریخی وقبیلوی تمامی اعتماد سازی های تاریخی را شکست ودر انتظار بیعت بی تابی می نمود. بی درنگ راه جنگ را بر گزید. جنگ بر جامعه ای که بدون هیچ آمادگی سیاسی ونظامی اسیر احزاب بود که اکثریت از رهبران شان برای بیعت جامعه هزاره با دشمن به وزن نمودن امتیاز های حزبی پرداخته بود, تحمیل شد.
شهید مزاری با وجود که تشکل قوی سیاسی ونظامی بعنوان وسیله مناسب برای دفاع وحق خواهی در اختیارش نبود جامعه هزاره را برای حق خواهی فرا خواند. جنگ به فرمان رهبران احزاب بنیاد گرا بر ملیت ها تحمیل شد. نتایج جنگها , هول انگیز, نابخشودنی وتکان دهنده بود. مسئولیت تاریخی وحقوقی جنگ ها, مستقیما بدوش احزاب سیاسی است که مدیریت جامعه را بدست دارد. قتل عام ها ی مردم هزاره در غرب کابل ودر سراسرکشور, انکار موجودیت تاریخ ما, در رابطه با سیاست های حق طلبانه مردم هزاره , در سالهای اخیر,تجربه بزرگ تاریخی بود که باید فراموش نمی شد. اما با تاسف باید گفت که ما اکنون با وضعیت بد تر از زمان غرب کابل به استقبال سال ۲۰۱۴ می رویم. غرض از طرح این گونه مباحث انگشت گذاشتن روی زخم های کهنه نیست. بلکه طرح شرایط سیاسی است که درآن هیچ گونه تغییر سیاسی در سرنوشت جامعه هزاره نیامده است.
یعنی هزاره ها در اسارت مدیران احزاب سیاسی گذشته نتوانسته است صلاحیت سیاسی را ایجاد نماید که جامعه جهانی با او وارد تفاهم شود. آنهای که در موقف رهبری هزارها نشسته اند تمام تجارب سیاسی ونظامی گذشته را پاک فراموش کرده اند. هر جند درین نوشته مجال تفصیل این مطلب نیست اما همه می دانند که شکست هزاره ها در یک دوره تاریخی در غرب کابل به یک بارگی واقع نشد. شکست هزاره ها در دوره “مقاومت غرب کابل” در کنار عوامل دیگر؛ مستقیما مربوط به بحران مدیریت سیاسی احزاب است که با در ماندگی کامل سیاسی ونظامی در کابل مسله حق خواهی را مطرح کردند. مسئله ای که برای آن هیچ آمادگی از پیش وجود نداشت. وهزاره ها در طول سال های جهاد از فرصت پیش آمده ؛استفاده مناسب را نتوانستند ببرند. به همین دلیل شکست مقاومت غرب کابل یک امر حتمی وطبیعی بود.
من به این دلیل “مقاومت غرب کابل” می گویم که جنبش که داعیه رهبری هزاره ها را داشت آمادگی وصلاحیت سیاسی ونظامی مشارکت در قدرت سیاسی را نه گرفته بودو مسعود با امادگی که داشت به تسلیم وانقیاد اقوام وملیت ها پرداخت . وهزاره ها به رهبری شهید مزاری با داعیه حق خواهی ومشارکت ملی که داشت دربرابر تمامیت خواهی مسعود وطالبان مقاومت کرد . منظور از صلاحیت سیاسی ونظامی ؛ قدرت وتوانایی تشکیلاتی ,نظامی وسیاسی است که در افغانستان بدون داشتن آن ” حق خواهی ” به نتیجه نمی رسد. ماهیت خشن رقابت های سیاسی , بدون زور وایجاد توازن قدرت , هرگز به حق خواهی از موضع دموکراتیک وانسانی واسلامی توجه نمی نمایند. واین سنت برای سالها تا شکوفای مدنیت درافغانستان باقی خواهد ماند.
دوم : وضعیت موجود وچالش ها:
تغییرات وتحولات موجود که در ان به گونه ای شعار ها ویا فعالیت های نسبتا دموکراتیک اکنون در جامعه جریان دارد, نه محصول تکامل طبیعی جامعه ما ونه نتیجه تلاش های مبارزات دموکراتیک در کشور است. بلکه خیر است که از شر شرارت القاعده وطالبان پس از ۱۱ سپتامبر, بشکل مکانیکی ویا مداخله از بیرون در افغانستان نصیب مردم ما شد. فعالیت های اجتماعی, مدنی و دموکراتیک, حق خواهی ملیت ها, انتخابات, قانون اساسی, پارلمان وبالاخره تمامی مظاهر دموکراتیک وبنیاد های مدنی در کشور , رشد ورونق اقتصادی , در بعد علمی وفرهنگی ,فعال شدن مکتب ودانشگاها وحتی رونق موفقانه دانشگاهای خصوصی , نشر روزنامه ها , رادیوها ودها کانال تلویزیونی, خصوصی ودولتی همه وهمه در پرتوحضور, ارتش امریکا وغرب در کشور ایجاد وکسترش یافت. هزاره ها نیز درین میان ازخطرتهدید ها, قتل عام ها فاصله گرفت واستعداد مردم هزاره در کاروباز سازی , تحصیل و شکوفای فرهنگ ودانش به خوبی درخشید. به نظرم درین باره به دلیل عوام فریبی های که صورت می گیرد باید تاکید کرد که هر گونه بهبود سیاسی , مدنی, فرهنگی واجتماعی کنونی در اثر تلاش ها وخیر خواهی های احزاب حاکم بر افغانستان ,بوجود نیامده است. بلکه مداخله جهان وسیاست های کشور های مقتدر دنیا بر اوضاع افغانستان بود که مردم افغانستان ونیزهزاره ها از جهنم بنیاد گرای وافراطی گری جریان های درون اجتماعی وبیرونی در فضای نسبی آزادی ودموکرسی نفسی راحت کشیدند.
.
توانایی های اقتصادی ,فرهنگی ونظامی در عصرما اساس وضعیت بهتر سیاسی است. اما فقدان یا میزان نازل آن توانایی ها , نشانه ای بحرانی بودن ویا ضعف وچالش های معینی یک جامعه را نشان می دهد. پس از۱۱سپتامبر زندگی در افغانستان با کاهش فشار جنگ , راه خود را بسوی فقر زدای در ابعاد مختلف زندگی گشود. جامعه ای هزاره را , نیزامید به زندگی فراگرفت ودر میدان رقابت های علمی, اقتصادی وفرهنگی درخشش تاریخی از خود نشان داد اما آن باید های که در ساحه ای سیاست ومدیریت جامعه به رهبران سیاسی تعلق داشت ودارد انجام نشد, ذلت ودرماندگی دیروز سیاسی بشکل رقت آوری , بار دیگرتکرار شد, ضعف های سیاسی نه تنها جبران شد که چالش های اقتصادی , نظامی وسیاسی بر جامعه هزاره نیز تحمیل گردید.
الف :چالش اقتصادی :
۱: اقتصاد زراعتی :
منابع کشاورزی به دلیل فقدان آب مدت ها است که تقریبا بشکل کامل در هزارجات ویران گردیده وهزاره ها امروز شدیدا با مشکل بی آبی در جغرافیای زندگی خویش گرفتار شده است. محصولات زمین وعواید سنتی تخریب وجامعه هزاره در کل دیگر مولد اقتصاد کشاورزی , گندم , میوه ودامداری نیست.
۲: اقتصاد غیر زراعتی :
اقتصاد غیر زراعتی را نیز بر دو بخش کلی البته از بعد فعالیت های اقتصادی می توان چنین توضیح نمود:
۳. فعالیت های کلان اقتصادی :
تمام امکانات اقتصادی جهانی برای باز سازی از طریق انجوها در مناطق غیر هزاره توضیح شد. تقاضای سهم وانزوای کامل هزاره ها دربدل امتیاز های موقتی برای رهبران سیاسی هزاره به فراموشی سپرده شد.
هزاره ها در فعالیت های کلان اقتصادی در کشور نقش وسهمی ندارند. یعنی هزاره ها در گردش سرمایه ,بشکل تجارت ملی وبین المللی ,کارخانه ها, حمل ونقل ملی وبین المللی , معادن واستفاده آنها , شبکه های ساختمان سازی , واردات وصادرات کشور, تجارت گازو نفت ومبادلات پر سود زمین وشرکت در فعالیت های شبکه های اقتصادی خارجی ها در کشور , حضورویا شریک در انجوهای اقتصادی بین المللی در افغانستان ونیزدر سود حاصله از چرخش سرمایه های کلان ملی سهمی نداشته وندارند. تاجران وسرمایه داران غیر هزاره در همکاری وحمایت متقابل سیاسی , اقتصادی ونظامی احزاب سیاسی قومی در سیاست های کلان کشور نیز بر مبنای همین توانایی های اقتصادی تاثیر گذار گردیده است. رقابت های جدی سیاسی تاجیک ها وپشتون ها در کشور وروابط بیرونی , اهمیت ونقش هر کدام در سیاست کشور ریشه در توانایی های اقتصادی ونظامی جامعه تاجیک وپشتون در کشور دارند.
۴. فعالیت های خرد اقتصادی :
در گردش اقتصاد وسرمایه شهری بشکل خورده پا, دربدنه اقتصاد وزندگی شهری در شهر های بزرگ کشور,هزاره ها می روند تا موقعیت مناسب را احراز نمایند. فعالیت های اقتصادی با سود اندک اما ثبات نسبی مثل دکان داری , حمام داری , نانوایی, حمل ونقل فزیکی, کار های فرهنگی وهنری , ترجمانی وماموری در انجوها حوزه ای اصلی فعالیت های اقتصادی هزاره ها می باشد. حیات این گونه فعالیت های اقتصادی به ثبات وامنیت سیاسی گره خورده است . با اندک ترین بی ثباتی سیاسی ونظامی در کشور چرخ زندگی اقتصادی هزاره ها توقف ویا بار دیگر راه مهاجرت دسته جمعی رادر پیش خواهد گرفت. البته سرمایه وتجارت قابل توجه که از برکت معاملات سیاسی واقتصادی رهبران احزاب مثل تصاحب وملکیت زمین وکمک های اقتصادی از نام کار سیاسی, توسط نزدیکان واطرافیان رهبران سیاسی در بازار فعالیت های اقتصادی در گردش است, آینده نامعلوم داشته ودر معادله سرنوشت کلان سیاسی واقتصادی جامعه هزاره نقش مفید را نمی توان برای ان قایل شد. زیرا مالکین آن به خاطرحفظ سرمایه واندوخته های نا مشروع, سرنوشت اقتصادی وسیاسی جامعه هزاره را اکنون به گروگان و معامله گرفته است. بدین ترتیب کار مزدوری با درآمد مزدی ومعیشت دوام زندگی متوسط در افغانستان منبع اصلی ومهم در امد اقتصادی هزاره ها را تشکیل می دهند.
ب: فقدان توانایی نظامی :
هر گونه وضعیت آینده وموجود را بر اساس داده های اطلاعاتی وظرفیت های بالفعل وموجود می توانیم ارزیابی نماییم. نتایج ممکن بر اساس همان داده ها وفعلیت ها مشخص می شود نه بیشتر ونه کمتر. درین میان نقش حوادث غیر قابل پیش بینی را نمی توان در تحلیل به حساب اورد. حوادث که نتایج را بد تر یا خوب تر می نماید. مثل ۱۱ سپتامبر که چرخش باور نه کردنی در تاریخ کشورما به وجود اورد. حادثه ای بود غیر قابل پیش بنی. بر اساس بررسی ظرفیت های موجود , توانایی نظامی مردم هزاره در ۲۰۱۴ دها مراتب ضعیف تر از زمان پیروزی جهاد وغرب کابل می باشد. ظرفیت های فعلی که توانایی نظامی بر اساس آن ارزیابی می گردد این ها است:
۱/ کدر ها وفرماندهان نظامی :
درسالهای جهاد هر چند کادر های آموزش دیده و تحصیل کرده نظامی نداشتیم اما حد اقل “نفس دوران جهاد ” جنگ های داخلی وجنگ با روسها , میدان تجربی خوبی بود که فرماندهان ونیروهای نظامی متناسب به نوع جنگ های آن روزرا به وجود آورده بود.هر قومندان خود تشکل وگروه نسبی منظمی داشت آنها در نوع کار خود تجربه وهنر عملی اندوخته بود که بوسیله آن تجربه در مقاومت ها نقش آفرینی می کردوکردند. اما اکنون جای آن کدر ها بکلی خالی است . یعنی فرماندهی نیروها وتنظیم گروها در یک جنگ واستفاده درست آن در موقع لازم با حد اقل ترین امکانات نظامی , هنری است که هنر مندان آن در ۲۰۱۴ به تناسب اوضاع وزمان وکمیت انسانی مردم هزاره وجود ندارد .
۲/ نیروهای نظامی :
سالهای جهاد نوع جنگ اعتقادی وایدئولوژیک نیز بود. نظامیان وجوانان با شور وشوق اعتقادی در جنگ با نوع اگاهی از مردن وسرانجام ان برای شهادت داوطلبانه در جنگ شرکت می کرد. در جنگ های غرب کابل بر علاوه مسایل آزادی خواهی وسرنوشت ملی , مسئله قومی وهویتی نیز بر ان اضافه شد. ونیز نیروها وجوانان بر رهبری وفضای سیاسی که از طرف احزاب خلق می شد نسبتا اعتماد داشت. زندگی وحضور انها را در کنار خود احساس می کردند.زندگی ,گفتار وعمل رهبران انگیزه ای را خلق می کرد .اکنون آن اعتماد بکلی وجود ندارد. رهبران با مجموع حلقات ومربوطین خویش , تا خر خره غرق فساد ثروت وقدرت اند. مردم وسرنوشت آن فقط” زینت فربه شدن ” پرستیژ رقیبانه” در برابر” رقبای جهادی” یعنی دشمنان دیروز مردم ودوستان امروز رهبران سیاسی می باشد. واقعیت این است که مردم ورهبران سیاسی از هم سخت فاصله گرفته اند وهردو سرنوشت متفاوت نیز پیدا نموده اند.
به همین دلیل اگر دشمنان تاریخی مردم هزاره هوشیاری به خرج دهند واز خشونت دست بردارند هزاره ها با فهم وفرض دشمن بودن آنها به فرمان رهبران سیاسی حاکم ,برای جنگ آماده نیست . معمولا انگیزه های قومی ,ملی ویا مذهبی است که مردم را بسیج نموده وبرای قربانی آماده می سازد. رهبران موجود دیگر وجهه دینی ,ملی وقومی در میان مردم ندارد. زیرا جنگ برای عدالت خواهی ضرور است وقت رهبران سیاسی خود عین ظلم وبی عدالتی باشد مردم به اعتماد که وبرای کدام آینده وبرای کدام شعار سیاسی جوانان خود را به قربانی بفرستد , هیچ تضمینی وجود ندارد که از پس قربانی های بی شماری دیگر؛ باز هم سرنوشت مردم , اسیر معاملات شخصی احزاب موجود نه گردد.
۳/ اکمالات وتجهیزات
مردم با اعتمادی نسبی بر رهبران و اوضاع سیاسی تمام تجهیزات جنگی خود را پس از ۱۱ سپتامبر تحویل داد. تجهیزات که نه در اثرمدیریت رهبران واحزاب سیاسی بدست مردم ما افتاده بود بلکه فقط در جنگ ها در بدل شهدای بی شماری بدست امده بود بسیار به سادگی وبی تجربگی کامل تسلیم شد.
۴/ حضور هزاره ها در ارگان های نظامی وامنیتی :
فقدان مدیریت متعهد وآگاه درارگان های امنیتی نیز , حکایت از نتایج وحشت ناکی می نماید. بر اساس توافق ونیز بهانه ای ۲۰ فی صد سهم هزاره ها در ارگان های امنیتی از حضور افسران هزاره جلوگیری می شود. اکمالات , تجهیزات و کمیت فرماندهان نظامی ونیروهای نظامی , میان برادران تاجیک وپشتون تقسیم گردیده است. اکنون ارگان های استخبارات وپلیس در اختیار تاجیک ها ودرارتش بیشتر پشتونها حضور دارند. عده ای انگشت شماری از صاحب منصبان ومتخصصین نظامی هزاره در ارگان های نظامی بر اساس سیستم قبیلوی نظامی وتسلط ارزش های قومی بر مجموعه ارگان های امنیتی کشور, هیچ گونه تاثیر قابل توجه نمی تواند داشته باشد. بر اساس امار ومستندات قطعی واقعیات جاری ,هزاره ها همان سهم ۲۰ فی صد توافق شده را نیز ندارد. در نتیجه در صورت بحران وتجزیه احتمالی نیروهای نظامی , هزاره ها درست مثل زمان فروپاشی حکومت داکتر نجیب نمی تواند سهمی از اماکانات لوژیستیکی , تجهیزات واکمالات نظامی داشته باشد.
۵/ حفظ امکانات نظامی دیگران:
شرکت های امنیتی و نظامی کاملا مجهز ونیرومند که در کنار نیروهای نظامی کشور؛اکنون بزرگترین ارگان های نظامی کشور را تشکیل می دهند تماما بدست برادران تاجیک وپشتون قرار دارد. بر اساس تحقیقات مستند که انجام یافته فرماندهان تاجیک وپشتون پس از ۱۱ سپتامبر نیروهای نظامی خود را با تجهیزات بیشتر , بشکل شرکت های امنیتی خصوصی, در کنار ارتش کشورحفظ وحتی نیرومند تر نمودند. اما رهبران هزار ه بی خبر از چنین وضع هزاره ها را خلع سلاح نمودند. دولت وکوچی ها با آگاهی از چنین وضع است که هر سال در قلب هزاره جات بدون هیچ ترس وبیمی حمله می نماید. در نتیجه فقدان مهارت وفرماندهی, نبود نیروهای نظامی وفقدان تجهیزات نظامی , هزاره ها در سال ۲۰۱۴ از نظر نظامی نسبت به سالهای قتل عام غرب کابل ضعیف وناتوان تر است.
ج: چالش های سیاسی:
در بازگشت نظامیان غربی , تمام این همه دست اوردهای نسبی تاریخی وپروسه رشد وتوسعه اجتماعی , فرهنگی واقتصادی ,به مخاطره افتاده است .احتمال خطر سقوط اوضاع کم نیست. زیرا شرایط سیاسی واقتصادی دموکراتیک در ظرفیت مناسب اجتماعی وقتی توسط نیروهای دموکراتیک ایجاد می یابد ؛ حفظ وگسترش آن نیز توسط همان جریانها انجام می گیرد.اکنون در کشور احزاب وجریان های دموکراتیک بی نهایت ضعیف وبی نقش در حاشیه تحولات سیاسی غرق در ” فساد زندگی ” وصحنه سازی های است که جریان های نیرومند بنیاد گرای ,با قدرت های موثر وهمسایه های کشور به راه انداخته است. شکست نظامی امریکا , برسمیت شناختن طالبان, نقش وحضورپاکستان در افغانستان , تسلط واقتدار جریان های بنیاد گرا وفاشیستی بر مقدرات کشور, شکست گفتگوهای صلح ویا به قولی شکست عذر خواهی برای صلح و نبود بدیل دموکراتیک وملی برای اوضاع , مایه اصلی نگرانی ها درسال ۲۰۱۴ می باشد. اما در سایه این نگرانی ها, چالش های اصلی سیاسی در جامعه هزاره کدام ها است ؟
الف: احزاب سیاسی موجود:
معمای اصلی حمایت کشور های همسایه از چند حزب وگروهی که گاهی در حال اختلاف است در کشورما بیشتر به دلیل قبض وبسط شرایط سیاسی واجتماعی در افغانستان است. مثلا حمایت ایران از احزاب وگروهای شیعی غیر هزاره به دلیل مجبور کردن مردم هزاره از پذیریش احزاب است که ماهیتا غیر از ایران قابلیت سازش با جامعه جهانی را ندارد. وهزاره ها محکوم در انتخاب سیاسی از پذیریش جریان های است که رنگ خود را در او دیده ودر غفلت وگمراهی کامل بر شبه های از حقیقت ,اعتماد ودر یک بازی پیچیده سرنوشت خودرا به ایران می سپارد. بزرگترین شکست در سیاست عمل وفعالیت در گمراهی وآشفتگی سیاسی است.خطر ناک ترین گمراهی سیاسی, عمل به توهم وخیالات احتمالی می باشد. چرخیدن جامعه هزاره در سایه سیاست مدیران سیاسی گذشته به امید اقتدار وبهبود سیاسی در اینده نشانه ای, ادامه اسارت جامعه هزاره بدست توهمات است که بیش از سه دهه ای کامل فاجعه های گوناگونی را در فقر , آوره گی وتا سرحد انهدام جامعه ای شهری هزاره بدون هیچ دست اوردی به خود دیده است. اکنون احزاب موجود نه تنها به موانع رشد وبالندگی سیاسی واجتماعی جامعه هزاره تبدیل گردیده بلکه؛ وسیله ای بدست دیگران وبه ایجاد گران شرایط ذلت وانقیاد سیاسی جامعه هزاره تنزل نموده است.
تله ای فلزی سیاسی هزاره ها , زمان قابل درگ است که افغانستان بدون خارجی ها را در سال ۲۰۱۴, تصور نموده و جامعه هزاره در فقدان مدیرت سالم وبا صلاحیت سیاسی , باز هم از سر ناچاری به شرایط گذشته سیاسی تن داده وسرنوشت خود رابار دیگر به اراده سیاسی کشور های همسایه می سپارند. خیز برداشتن نفس گیر رهبران سیاسی جامعه هزاره در بازگشت به سیاست های گذشته در پیوند با تجربه ناکام دوستی با ایران ریشه در شکست سیاسی جامعه هزاره وانزوای کامل او, از جامعه جهانی دارند .
ب: فقدان حزب سیاسی ملی :
حکومت های قبیلوی ,جریان های بنیاد گرا ومداخله کشور های همسایه ونیزعقب ماندگی های فرهنگی وسیاسی جامعه هزاره , موانع اصلی حضور ورشد جنبش های روشن فکری در جامعه ای هزاره می باشد. مجموعه ای شرایط تاریخی دست بدست هم داد, تا هزاره ها نتوانند ” تشکل ملی” خودرا, ایجاد وتوانایی های سیاسی در ظرفیت مقاومت ملی بدست آورند. غرض از اشاره به شرایط تاریخی دقیقا این است که در طی سه دهه ای بحران ,فرصت کافی بود تا به ایجاد توانای ها ی سیاسی واقتصادی تلاش می ورزیدیم. اما دریغ از هرگونه تلاشهای صادقانه در پی اقتدار واقعی.
عوامل بیرونی اجتماعی همیشه برای تحول وتغییر تاثیر گذارند اما عوامل ارگانیکی ودرون اجتماعی است که نقش تعیین کننده ای در جهت رشد وتوانایی یک ملت بازی می کند. نیروها ی اصلی وبالنده ای اجتماعی در مقابل مداخله ای بیرونی و نیروهای افراطی درون اجتماعی نتوانستند در جهت رشد وبالنده گی راه خود را باز نمایند. منظور از نیروهای درون اجتماعی حسرت از تسلط سازمان های چپ ویا راست در جامعه هزاره نیست بلکه دقیقا مجموعه ای نیروهای بالنده وصادق است که در پروسه ای مبارزات سیاسی مردم , آگاها نه به وسایل گوناگونی تضعیف وجنبش در جهت حاکمیت وتسلط نیروهای افراطی وهم سو با برخی کشور های همسایه هدایت ومدیریت شد. فاجعه غرب کابل وشهادت شهید مزاری که یکی از بالنده ترین نیروی” مقاومت ملی” بود , اوج همسوی جریان های افراطی ومداخله ای کشور های همسایه بر سرنوشت جامعه ای هزاره می باشد.
پس از شهادت شهید مزاری سرنوشت جامعه ای هزاره چه در سالهای جنگ وچه در سالها ی صلح گاهی در بازار معاملات سیاسی دست بدست می شد ودرین میان عده ای ومشخصا چند خوانواده ای قیمومیت سرنوشت جامعه ای هزاره را به هر قیمتی که توانستند به تاراج گذاشتند. با سرمایه وامکانات مادی وسیاسی حکومتی , برای تخریب رشد وایجاد جنبش سیاسی مسئول وملی در درون جامعه هزاره از هر وسیله ا ی استفاده نمودند وسرانجام نگذاشتند نیروهای ملی ومستقل در درون جامعه ای هزاره منسجم ومتشکل شوند. به همین دلیل اکنون جای حضور سیاسی جریان های روشن فکری درفضای سیاسی جامعه هزاره خالی است. وجامعه ای هزاره انحصارا گروگان احزاب وسازمان های افراطی است که وجود انها باعث اصلی انزوای جامعه هزاره از جامعه جهانی می باشد. در باره جنبش عظیمی روشنگری ونسل فرهیخته که اکنون جامعه هزاره را فراگرفته است در بخش فرصت ها خواهیم پرداخت, اما درینجا سخن بر سر فقدان حضورفعلی جریان سیاسی ملی در جامعه ای هزاره است که اکنون به عنوان یک واقعیت سیاسی, چالش در راه موفقیت ها ی فردای جامعه هزاره در مقابله با بحران کشور می باشد. .
ج : شکست ایدئولوژیها ومرگ آرمانها:
بحث شکست ایدئولوژی ها از زمان فروپاشی اتحاد شوروی با بحث شکست اسلام سیاسی همزمان در منطقه ای ما اوج گرفت. به تدریج فضای مبارزات آرمانی تیره وتار گردید. به تناسب فرهنگ وعقب ماندگی های تاریخی در افغانستان, ونیز در پی تحولات حضور جامعه ای جهانی در افغانستان پروسه ای” شکست ایدئولوژی” تاثیر عمیقا منفی بر تمامی باور ها, اندیشه ها وارزش های اعتقادی گذاشت. ریشه های , باور شور انگیز به نجات انسان های ستم کشیده واندیشه ای فداکاری به انسان زحمت کش درجامعه خشکید.روشن فکران وسیاست ورزان جامعه ای ما که با نیمه ای جان از دل تاریخ شکست ها و نا امید ی ها یک باره شعار دموکراسی را در افغانستان شنیدند به آن دل بسته وآرامش یافتند. نا امیدی ها وشکست ها چنان عمیق بود که حضور نیروهای خارجی را نادیده گرفته ودموکراسی که در زیر سایه ای , توب وتانگ امریکای ها در افغانستان صادر شده بود باور کردنی شد. البته که با توجه به شرایط تاریخی که جریان های افراطی بر سرنوشت مردم ما تحمیل کرده بودند , حضور خارجی ها غنیمت بزرگی بود که از راه رسید. ومردم حد اقل برای یک دهه نفسی راحت کشیدند.
اما این غنیمت مصیبت نیز داشت. سازمان ها ی روشنفکری وشخصیت های مستقل ملی که سالها رنج مبارزه را کشیده بودند به گونه های مختلف اما سقوط کردند. در فضای حضور خارجی ها زمینه ای مساعد ی بود که, روشنفکران هزاره در پیوند با جریان های دیگری ملی منسجم شوند وبرای تعیین سرنوشت جامعه ای هزاره ورهای از تسلط جریان های افراطی ومحلی متشکل شوند. با ایجاد جریان سیاسی ملی ومستقل از نیروهای بالنده ای اجتماعی مدیریت اجتماعی را بدست بگیرند وهزاره ها را از تحریم وانزوا نجات بدهند اما این فرصت تاریخی اکنون به اخر رسیده است.
در آستانه چند قدمی تحول وبحران ایستاده ایم ودر صورت تغییر وتحول عمومی در کشور, هزاره ها با وجود تحول در میدان اقتصاد ,فرهنگ واندیشه اما در سیاست به عقب بر گشته وبار دیگر سرنوشت مردم اسیر معامله وافراطی گری ها می گردد. بی اعتقادی به سرنوشت مردم و ناباوری به مبارزه برای زندگی بهتر وهمگانی جامعه هزاره بر تمام حلقات روشنفکری , سیاسی وفرهنگی چه در داخل وچه در خارج , چالش بزرگی است که نتیجه ای جز فاجعه وانقیاد ملی نه خواهند داشت. این فاجعه در کشور مثل افغانستان حتمی است. در کشور که هنوز هر گونه معادلات سیاسی از طریق زبان خشونت رقم می خورد , هزاره ها وسیله ای دفاع ومبارزه در فضای خشونت یعنی تشکل مطمئن سیاسی ندارد. در صحنه ای سیاسی افغانستان بدون تشکل سیاسی هزاره ها بطور طبیعی شایستگی بقاء وصلاحیت تعیین سرنوشت خویش را نمی تواند داشته باشد. درین صورت این دیگران است که سرنوشت هزاره هارا تعیین خواهند کرد.
د/ بحران احساس ووجدان انسانی :
نزدیک به ۳۰۰ سال تخریب فرهنگ وداده های معنوی در تاریخ کشورما, جنگ , فقر وویرانی سالهای اخیر تنها اقتصادوشهرها را ویران نه کرد بلکه تمامی داده های معنوی وفرهنگی جامعه ای افغانستان را ویران کرد. تخریب فرهنگ ومعنویات در کشورما بر وجدان واحساس انسانی نسل ما صدمات جبران ناپذیری وارد نموده است. در افغانستان امروز مشکل ما نداشتن دانشمندان, سیاست مداران وفرهنگیان نیست , بلکه بزرگترین چالش اجتماعی , بحران فقدان احساس ووجدان در برابراستقلال, آزادی, زندگی ومرگ انسان افغانستانی است که در کشور ما زندگی میکند. هزاره ها نیزتحت همین شرایط با وجود دها دانشمند, سیاستمدار, فرهنگی وعالم اما در” گرو و اسیرتمایلات شخصی” کسانی است که ماهرانه از دین واحساس قومی وملی سوء استفاده می نماید.
سوم : فرصت ها وزمینه ها:
درین نوشته چالش سیاسی ؛ بعنوان مشکل اصلی جامعه هزاره طرح شد. بر عکس در ساحه فرهنگ, اقتصاد ودانش معاصرجامعه هزاره به هر حال به تناسب مجموعه ای شرایط تاریخی؛ با گذشته فاصله گرفته ودر موقعیت بهتر قرار گرفته است. واز طرف دیگر سرنوشت موقعیت اقتصادی وفرهنگی به اوضاع سیاسی تعلق گرفته است. بحران سیاسی می تواند همه چیز را تغییر دهد. مثلا در ساحه ای فرهنگ با یک اعلام تلویزیونی وارایه دروغ های سیاسی می تواند بسیار ساده , مجوز دانشگاها را لغو نماید. یعنی همه چیز به ثبات سیاسی گره خورده است. به همین دلیل جامعه هزاره به ثبات سیاسی موجود باید سخت توجه نموده واز آن حمایت نماید. جامعه ای که توانای جنگ وحمایت بیرونی ندارد از جنگ به هر قیمت پرهیز نماید. ثبات سیاسی به هر شکل که باشد زمینه ها واستعداد تغییر در جامعه را آماده نموده وبا رشد اقتصاد وفرهنگ بر سیاست در طول زمان می توان تاثیر گذاشت. ایجاد بنیاد های جامعه مدنی به ثبات سیاسی نیاز مند است. استحکام بنیاد های جامعه مدنی سیاست را متحول وانسانی می سازد. جامعه هزاره امروز نقدا در دو زمینه توانای تاثیر گذاری در افغانستان را دارند :
۱/ رشد فرهنگی وتوانایی های علمی:
تغییرات و”تحولات بنیادی زندگی انسان” در عصر کنونی , پروسه ای قدرت یابی وکسب توانایی را نیز تغییر داده است. اکنون علم , فرهنگ ودانش وسایل مدرن قدرت به حساب می اید. دانش اقتصادی وتکنولوژی در دنیای معاصر وسیله مناسب رقابت وقدرت در روابط دولت ها وکشور ها , راه خود را باز نموده است. اما در افغانستان به تناسب عقب ماندگی های بنیادی اقتصادی وفقدان اساسات جامعه مدرن ومدنی ,هنوز راه درازی در پیش داریم , تا مردم ما که اکنون در کشور به موفقیت های بزرگ علمی وفرهنگی دست یافته است , بوسیله دارایی های علمی وفرهنگی, از محرومیت ملی نجات یابد. اما مردم هزاره بنا بر شرایط سخت وطاقت فرسای”قرن ها محرومیت” راه خود را بسوی دانش وترقی باز یافته است.
مجال اندکی پس از ۱۱ سپتامبرغنیمت تاریخی است که در بعد فرهنگی مردم هزاره بشکل باور نکردنی در خشید. نشریات , کتاب ها , مجله ها ی علمی وحضور درمحافل علمی وفرهنگی چشم ها ونگاهای رقابت وحسادت را درکشور, در” بهت وحیرانی” فروبرد. در سراسر هزارجات مکتب ها بدون حمایت دولت وجامعه جهانی ایجاد شد. زن ومرد بسوی مکتب ودانشگاهای کشورسرازیر گردیدند. بر خورد انحصاری وواکنش انفعالی وفاشیستی دیگران , راه هزاره ها را درین عرصه مسدود نه ساخت . به حمایت اقتصادی مردم مکتب ودانشگاها اعمار شد. بیش از هفت دانشگاه موفق خصوصی بر اساس تقاضای جامعه عرضه گردید. درگذشته ها, در جامعه هزاره داشتن لیسانس بزرگترین افتخار یک ولایت محسوب می شد. اما اکنون آمار فوق لیسانس ها وداکتران در هر ولایت باور نکردنی است. این تحول حکایت روشن است از اینکه اگر سیاست های افراطی وبنیاد گرای درون اجتماعی وعوامل برونی بگذارند هزاره ها هیچ گاهی ازتحول وهیچ گامی از زدودن عقب مانده گی ها دریغ نمی ورزد . به همین دلیل درست زمان که تسلط مدیران بی صلاحیت برجامعه ما , کاهش می یابد, هزاره ها تحول عظیم علمی وفرهنگی را می آفریند . این موفقیت انحصارا وصرفا به اراده وتقاضای جامعه هزاره مربوط می شود.
بدین ترتیب توانایی های اقتصادی , فرهنگی , علمی واگاهی های سیاسی جامعه زمینه ای فعالیت وایجاد صلاحیت های سیاسی را به وجود اورده است.
۲/ نیروها وتوانایی های انسانی :
درجامعه هزاره اکنون نیروهای انسانی وتوانای های سیاسی وفکری برای ایجاد تشکل سیاسی و” نو سازی محورقدرتمند” برای مدیریت امکانات گوناگون جامعه هزاره , در جهت بقاء , رشد وباز یابی صلاحیت حضور در رقابت های خشن سیاسی کشور, به قدر کافی وجود دارد. در داخل وخارج افغانستان اما این دست از نیروهای قابل اعتماد کم نیستند . کمیت و امکانات مادی حتی در صحنه ای وسیع ملی وبین المللی هردو در اختیار ایجاد جنبش سیاسی قرار دارند. هنوز جرقه ها وانگیزه ها در درون نسل فرهیخته محو نه گردیده است. بی تردید تمام جریان ها ی سیاسی وفرهنگی اکنون اما به تدریج به این توافق ملی دست یافته اند که بیشترین مشکلات اجتماعی وسیاسی برجامعه ای هزاره در اثر فقدان صلاحیت احزاب موجود است که دیگر هیچ کونه صلاحیت نه مذهبی , نه ملی ونه اجتماعی ونه سیاسی, مدیریت جامعه ای هزاره را ندارد. جهان وتحولات پیرامون جامعه ای هزاره بشکل فعال در حال تغییر ودگرگونی است. جامعه ای هزاره نیز, از نظر علمی , فرهنگی واقتصادی در پروسه ای دگرگونی قرار گرفته است. به تناسب زمینه ها ونیاز ها ی اجتماعی وسیاسی, دگرگونی سیاسی توسط نیروهای جدید وبا تجربه که در جامعه هزاره کم نیستند باید انجام یابد.
چهارم : چشم انداز آینده:
تبیین استراتیژی سیاسی ملی :
درباره تبیین استراتژی سیاسی ملی دو مسله اساسی مورد توجه است :
اول: تبیین تئوری استراتیژی سیاسی ملی:
هر تغییر وپیش آمدی سیاسی زمینه ای ذهنی واجتماعی وآگاهی بخشی عمومی را می طلبد. معمولا طبیعت پروسه ای عمومی تغییر, پراکنده وناهماهنگ است. وظیفه ای طبیعی نیروهای متعهدو سیاست گر در جامعه , انسجام بخشی وجهت دهی این تغییر به سمت تحول مثبت می باشد. تغییرات وپراکندگی , گفتگو ها وبحث ها وجدال های را خلق می کند. گفتگو ها به تدریج از حلقات روشنفکری خارج ودر عمق لایه های اجتماعی نفوذ می نماید. تما م این پروسه با نقد بر گذشته سیاسی وفکری, به سمت توافق بر هدف های مدنی وزندگی بهتر بطور طبیعی انکشاف می نماید. در بحث تئوری استراتژی سیاسی به دو مسله اساسی باید پرداخت:
یکی : تشکل وجریان سیاسی ملی که ظرفیت فکری وتشکیلاتی ؛ رشد وبالندگی را داشته باشد بشکل روشنی آکاهی بخشی گردد. ریشه یابی چالش های سیاسی وبازی بر سرنوشت جامعه هزاره وضرورت ایجاد تشکل سیاسی تشریح گردد.
دومی : دوست ودشمن استراتژیک ملی وداخلی جامعه هزاره تبیین گردد. بنیاد گرای درون اجتماعی وبیرونی به عنوان چالش اصلی سیاسی ودشمن عمده داخلی جامع هزاره وحکومت های بنیاد گرایی, در منطقه بعنوان دشمن خارجی در پروسه ای, ازادی خواهی رشد سیاسی مردم ما تشریح گردد. احزاب اسلامی بنیاد گرای نوع افغانی استعداد تغییر, اصلاح وعبرت پذیری را ندارند. به همین دلیل پس از آن همه قتل عام ها در اثر جنگ ونزاع داخلی میان اقوام و ملیت های محروم که بر اثر همین جنگها بازگشت مجدد فاشیسم از طریق طالبان زمینه سازی شد؛ باز هم پس از ۱۱ سپتامبر با وجود فضای مسلط دموکراسی خواهی با حضور خارجی ها اکثریت وزارت های کلیدی را فقط یک حزب ویک ولسوالی میان شان تقسیم کردند. به همین دلیل آنها نمی تواند در استراتیژی عملی سیاسی دوستان مطمئن برای ایجاد حاکمیت دموکراتیک ویا حکومت مشارکت ملی باشد. چنانچه اکنون برخی از احزاب حاکم بر سرنوشت هزاره به دنبال انان روانند.
جامعه ای هزاره اکنون به کمک زمان وتجارب شکست ها, بنیاد گرای , افراطی گری سیاسی, وابستگی سیاسی , نگاه مذهبی به سیاست وسرنوشت ملی را , که بنا بر هر دلیل مرتکب شده است نقد نموده اند واما جامعه هزاره بر هدف ها ی چون : جامعه آباد, مستقل, ازاد ودموکراتیک توافق نموده است. واین توافق در واقع تفاهم ملی است که با هدایت درست به موفقیت می انجامند. اما اگر از “مرحله گمراهی وپراکندگی کنونی ” نجات نیابیم ووسیله ای مناسب هدف های ازادی خوانه ودموکراتیک ایجاد ننماییم صلاحیت جلوگیری از باز گشت تاریخ را از دست داه ایم. وبرگشت تاریخ بر سرنوشت مردم بی احساس وبی صلاحیت یک امر طبیعی است.
درین میان مشکل اساسی وچالش که در ان گیر مانده ایم وبا عث گمراهی وتشدید پراکنده گی گردیده است. این است که هدف های مقدس واساسی ملی مورد دست برد وسوء استفاده ای جریان های سیاسی ماهیتا افراطی قرار گرفته است ومی گیرد. در حال حاضر,همه ای جریان های سیاسی افراطی در پشت این شعار ها پنهان شده وراه رشد وتوسعه ای طبیعی جامعه را سد نموده وفضای بی باوری وبی اعتقادی را گسترش داده است. ومهمتر از همه هزاره ها که تجربه ای لازم سیاسی ندارند در اوج سر در گرمی گرفتار آمده است.
دوم: تعیین استراتژی سیاسی ملی در بعد عملی:
۱. ایجاد تشکل سیاسی ملی : آنچه که تاریخ سالهای اخیر به وضاحت روشن ساخت وبزرگترین تجربه ای تاریخی هزاره ها به حساب می اید این است که هر حکومت مذهبی به هر عنوان که در کشور به وجود اید اولین مردم که حذف می شود “جامعه هزاره ” به دلیل “هزاره بودن” و”شیعه بودن” است. به همین دلیل کدر ها, فعالان سیاسی وروشن فکران جامعه ای هزاره باید خط سیاسی را با قدرت وتوانایی فرهنگی که دارند, بگونه ای روشن سازند که به تناسب خواسته های ازادی خواهانه ای جامعه ای هزاره باشد. خط سیاسی که بیش از جریان های افراطی شیعه غیر هزاره وبنیاد گرای افغانی با جنبش ها وسازمان های دموکراتیک در کشور نزدیک باشد. خط سیاسی که نتواند ماهیتا با جریان های افراطی منطقه واحزاب بنیاد گرای افغانی برای تشکیل حکومت اسلام طالبانی, هماهنگ شود.خط سیاسی که جامعه جهانی وسازمان های حقوق بشر بر او اعتماد کند. جریان سیاسی مسئول , پاسخ گو وصادق به منافع ملی ومردم افغانستان . جریان سیاسی که توانایی مدیریت جامعه هزاره را, در بحران ها داشته باشد.
طرح وپیشنهاد اصلاح ووصله ای احزاب گذشته یک امری جدید نیست ؛ کار وزار بسیار ی درین مدت صورت گرفت اما نه تنها هیچ مشکلی را حل نه کرد که این پروسه عده ای زیادی از نیروهای فعال اجتماعی را نیزفاسد کرد وفضای گمراهی راتوسط انها, گسترش وتعمیق داد. هر پدیده سیاسی واجتماعی قابل اصلاح ووصله نیست. اصلاح معمولا بر بدنه واستخوان بندی صورت می گیرد که ظرفیت ان را داشته باشد. شرط وجودی واساسی اصلاحات ,ظرفیت فکری ظرفیت رهبری و ظرفیت اخلاقی در یک جریان می باشد. از سوی دیگروسیله ای اصلاح نیز, از داخل ویا بیرون بدست نیروهای اصلاح گر وجود داشته باشد. با توجه به تجارب سالها تلاش اکنون احزاب حاکم بر جامعه هزاره استعداد ” اصلاح پذیری” را از دست داده است.
تشکل سیاسی ملی در بیرون با مشکلات وچالش های جدی مواجه است. پروسه طبیعی ایجاد تشکل سیاسی در داخل افغانستان می باشد. اما برای تاثیر گذاری وتسریع بر این روند, جامعه هزاره ای خارج از کشور در کل نقش تعیین کننده ای در داخل می تواند داشته باشد. استفاده از این روابط سیاسی فرهنگی وظیفه ای مشخص لحظه ای فعلی جامعه هزاره در بیرون از کشور می باشد.
۲. نتایج فقدان شفافیت استراتژی سیاسی که برزندگی وتاریخ جامعه ای ” هزاره” تحمیل شده است وبار بار جامعه هزاره را
تکان داده است چنین می باشد:
یکم/جامعه هزاره وسیله ای تفکر طالبانی:
مدیریت سیاسی حاکم برجامعه ای هزاره تا کنون ,ماهیتا جنبش دموکراتیک وازادی بخش نه بوده است وبه همین دلیل هیچ گاهی نه در پی ایجاد تشکل سیاسی مدرن وبا صلاحیت بوده ونه هیچ گاهی برای تغییر کیفی جریانی به تناسب اوضاع, کاری انجام داده ونه هیچ گاهی جامعه هزاره را در مسیر ازادی خواهانه هدایت نموده ونه هیچ گاهی در جسجوی متحدین دموکراتیک نه در منطقه ونه در جهان بوده است.
انها با احزاب بنیاد گرای افغانی ماهیتا از نظر فکری , سیاسی وفرهنگی تفاوت عمده ندارد. به همین دلیل پس از پیروزی جهاد, با به رسمیت شناختن “حاکمیت بنیاد گرای ” از او سهمی می خواست . بحث وجدال در چگونگی شرکت وتقسیم وزارت ها بود که بر اثر بی صلاحیتی بنیاد گرایان جنگ وقتل عام بر مردم ما تحمیل شد. تصور کنیم اگر بنیاد گرای هوشمند و با صلاحیتی سیاسی در کشور تسلط می یافت سهمی برای هزاره ها وازبک ها دو چندان از خواسته های شان می داد اما سیستمی سیاسی واساسات نظام سیاسی را خود ایجاد می کرد وچند ملای از ایران آمده را به نمابندگی از مردم هزاره در سیستم سیاسی رژیم بنیاد گرای شریک می ساخت ؛ آنگاه خشن ترین استبداد مذهبی به همکاری خود مردم بر مردم تحمیل می شد.
جنگ های غرب کابل وشهادت شهید مزاری دو چیز را روشن ساخت: اول: بنیاد گرای افغانی از هر قومی که باشد به حد اقل ترین خواست های دموکراتیک وانسانی به هیچ قیمتی تن نمی دهند. دوم : شرایط سیاسی به گونه ای رقم خورد که شهید مزاری عملا جریان های بنیاد گرای هزاره را تحت شرایط خاصی لگام زد و آن را در مقطعی , وسیله ای خواسته های مردم هزاره تبدیل کرد. اگر شهید مزاری نمی بود چنین جریان های ماهیتا در اختیار نیروهای بیگانه قرار می گرفت وبدون توجه به هیچ کدام خواسته های جامعه هزاره , طبیعتا درتحمیل استبداد خشن سیاسی مذهبی با افراطی ترین جریان ها ی افغانی علیه مردم ما همدست بود .
دوم/ سر در گمی سیاسی ؛ تشتت وتضعیف :
هر چند اکنون در اثر حضور خارجی ها فضای مساعد در وطن ایجاد شده است. مردم افغانستان وجامعه ا ی هزاره به طور روشنی خواسته های دموکراتیک خود را مطرح می نمایند. حضور اقوام وملیت ها در سیاست, اقتصاد وامنیت کشور ,محو تبعیض حکومت ها, تعیین سرنوشت بدست خود مردم در انتخابات و ازادی فرهنگی در واقع خواست های اساسی است که بدست احزاب سیاسی موجود به بازی گرفته شده است. درین میان جامعه هزاره به سردر گرمی های مضاعف گرفتار آمده است . تضاد بنیادی وسیله ای سیاسی کهنه با خواسته ها وشرایط موجود وتحولات جدید زندگی ,علت اساسی این سردر گمی ها است که جامعه هزاره در غرقاب آن از روی ناچاری دست وپا می زند. برای برون رفت از سردرگمی ها و برای پاسخ به زمان به تعیین استراتیژی ملی نیاز مندیم وبرای تعیین استراتیژی ملی به گفتگوی ملی نیاز مندیم .
نتیجه:
روشن فکران بجای منطق دادن وتوجیه نمودن گروها وجریان های سیاسی که در حال حاضر توانایی تهاجمی وظرفیت مدیریت تحولات را از دست داده است؛ شرایط فرهنگی را ایجاد نمایند که نخبگان سیاسی جرئت ایجاد تحول را پیدا نمایند. مدت ها است محافظه کاری ما به خیانت جبران ناپذیری انجامیده است. یعنی بی پایه ترین استدلال را مروج ساخته ایم که اگر همین ها ی که است یعنی خیر الموجودین که است اگرنباشد که خواهد آمد ؟ چه خواهد شد ؟ وتباه می شویم … آیا با وجود این ها به بهبودی امید واریم ؟ باور من این است که تصمیمات شخصی وغیر مسئولا نه چند خانواده حاکم بر سرنوشت هزاره ها مارا همیشه به مصیبت های پی در پی اسیر خواهند کرد.( من به این دلیل از کلمه” چند خانواده حاکم “استفاده می کنم که مستندا معتقدم در جامعه هزاره اکنون شورای مرکزی حزب وشورای تصمیم گیری …
این حرف ها زیب وزینت جریان های سیاسی شده است تا ان را مدرن وقانونمند جلوه دهند. در حقیقت فعالیت های اجتماعی , پولی وارتباطی توسط تبار خانوادگی آنها جریان می یابد ونه… ). فرهنگیان جامعه ما به خوبی می دانند که مدت ها است ,اعتقادات, خواسته ها ومعنویات جامعه؛ اکنون در سطح وسیله ای بنیاد گراها ونیز ابزار لات های سیاسی مذهبی در کشور ما تنزل یافته است. روشنفکران ونویسندگان برمرحله ای وسیله شدن برای , مدیران سیاسی واحزاب حاکم بر سرنوشته جامعه ای هزاره که اکنون وجهه ملی , معنوی ودینی خودرا از دست داده است , نقطه پایان بگذارند. اکنون روان نسل امروز بوسیله نویسندگان ومحافل معنوی جامعه آگاهی بخشی می گردد. واقعیت حضور ضعیف وغیر فعال جنبش های روشنفکری در جامعه ما دلیل برای بقاء مردم ما در دایره ای بنیاد گرایی است. فرهنگیان وفعالان سیاسی ,در داخل وخارج کشوربا ایجاد پروسه ای گفتگوی علمی وفرهنگی وبا نقد بر گذشته می توانند زمینه ای اصلی ذهنی وفضای سیاسی را برای ایجاد تشکل سیاسی خلق کنند.
تا هزاره ها جریان سیاسی مسئول ومتعهد بر اساس ومطابق تحولات موجود ایجاد نکنند استراتژی سیاسی نمی تواند داشته باشد. تا برا اساس استراتژی سیاسی دوستان ودشمنان داخلی ومنطقه ای اش را تعریف نه نماید هیچ گاهی از کشتار دسته جمعی , کوچ اجباری وفرایند رقت بار آن نمی تواند رهای یابد. در نتیجه هزاره هامدام و باید قربانی سیاست های منطقه ای دیگران گردیده وبدون اینده روشن ؛ اسیر جنگ های داخلی وخود خوری های ویران گر اجتماعی گردد.
احمدارزگانی
باعرض سلام
استاد رجاء
بسیار خرسندم که بار دیگر می نویسی . مردم ما انتظار دارد شما بنویسی اما کم می نویسی وغایبی.من نمی دانم چرا در حالکه شما یکی از روشنفکران فعال جامعه ما بودید اماناراحت نشوید حال در غرب گم شده اید زمان که انترنیت نبود شما حرف برای گفتن داشتید اما اکنون غایبید