غلام سخی ارزگانی
اقوام این حیطۀ باستانی ما قبل از مشرف شدن به دین مبین اسلام، دارای عرف ها، عادات، سنت ها، فرهنگ ها، ادیان، سایر خصوصیات و هم چنان صاحب داشته های متنوع تاریخی طلایی نیز بودند و با آن ها می زیستند که از حیات مادی، اجتماعی و معنوی جامعه جداناپذیر بودند. از این رو، افغانستان کنونی و خلق های آن بر اساس عنعنات، سنن، فرهنگ ها و… آثار متمدن باستانی خویش نه تنها قابل شناخت می باشند؛ بلکه دارای هویت و تکامل نیز هستند. پس، از جمله هنر آوازخوانی و ساز نیز بخش از حیات روزمره مردم در هر نقطه مکانی و زمانی بوده و اکنون هم می باشد که باعث خوشی و شادمانی افراد جامعه می گردد.
آیا کسی حق دارد که مردم را از شاد کامی و تفریح منع نماید و ابزار خوشی های مردم را از بین ببرد؟
برای همگان نیک معلوم اند که طالبان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی با منش ها و کنش های خاص تنگ منحط قبیلوی در افغانستان حکومت کردند. از جمله، آوازخوانی، ساز، شنیدن آواز از رادیو، دیدن زنان در صفحات تلویزیون، عکس در نشریات و نظایر این ها، در تحت سلطه ای امارت اسلامی طالبان مطلقآ منع گردیدند. شنیدن ساز و آواز به مثابه یک پدیده کفر در جامعه تبلیغ و تشهیر گردید و اگر کسی را در ایام آوازخوانی و ساززنی دستگیر می کردند، جزای وی حد اقل «سنگسار» بود. و علاوه برآن، با خصلت و ماهیئت قبیلوی، رادیو و تلویزیون ها به چوبه دار آویخته شدند و سامان های موسیقی هم شکستانده شدند.
طالبان چنان سخت گیری های خیره سرانه، تضییقات بدوی و جزمگرایی عصر جاهلیت را روی دست گرفتند و عملی کردند که حتا با آن مباهات می کردند و جهان را متحیر ساختند.
افزون برآن، نه تنها کشور ما زندان خاص زنان گردید؛ بلکه تصفیه قومی و نژادی و به ویژه نسل کشی مردم هزاره و انفجار مجسمه های تاریخی بامیان نیز به آن حد رسید که انسان های سراسر جهان را عمیقآ تکان دادند که افغانستان در جهان معاصر به عنوان بالاترین ناقضین حقوق بشر کسب مقام نمودند.
بازهم علاوه برهمه؛ ملاهای سنتی در مساجد نیز توظیف گردیدند تا شیعیان را به زعم دست اندرکاران امور سیاسی، گویا مسایل دینی را یاد بدهند و مسلمان نمایند. این جا بود که شیعیان به خصوص شیعیان هزاره از دست رس حاکمان وقت مخفی می گردیدند و از قرار، فرار را ترجیح می دادند.
حال تقریبآ ۱۲ سال از امارت اسلامی طالبان گذشته؛ ولی خاطرات غم انگیز و فراموش ناشدنی آن هرگز از اذهان و قلوب مردم کشور و حتا جهانیان زدوده نشد اند.
پس از سقوط طالبان، تحولات زیادی در کشور صورت گرفته که قابل کتمان نمی باشد و من جمله آزادی مطبوعات، به رسمیت شناختن مذهب جعفری، حقوق زنان، مشراکت ملی اقوام وغیره در قانون اساسی کشور درج و خیلی از دست آوردهای مدنی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دیگری در سراسر افغانستان و حد اقل آن از جمله در ولسوالی جاغوری اند که در نقطه مقابل « بدویت و جهل سالاران» عصر حجر قرار دارند. پس، آیا حفظ دست آوردهای بیش از ۱۱ سال آخیر در افغانستان واجب نیست؟
گفته شده که در سال های آخیر، مردم ولسوالی جاغوری از سوی ملاهای استخدام شده ای بیگانگان در مضیقه خاص قرار گرفته و در زیر پوشش اعمال «امرو نهی»، برنامه های سیاسی اجانب را به منصه اجرا قرار می دهند. همه می دانند که در سال گذشته در ولسوالی جاغوری یک دختر توسط ملا ها به ضرب یک صد دره کوبیده شد. و هم چنان معضلات روزمره اجتماعی، حقوقی وغیره از طریق محاکم رسمی نه؛ بلکه از سوی ملاها و اربابان حل و فصل می گردند که این خود به مسخره گرفتن قوانین مدنی کشور می باشد.
در این روزهای سال نو، قرار بود که یک کنسرت محلی توسط آوازخوانان هزاره در ولسوالی جاغوری اجراء گردد که توسط ملاهای اجیر، ممانعت گردید. این ها نیز مثل طالبان، ساز و آواز را مغایر دین تلقی نموده و در همین رابطه از طالبان نمایندگی می کنند.
در بخشی از نامۀ شورای علما و شورای ولسوالی جاغور گفته شده است که: « برگزاری هرنوع تجمع که خلاف شوونات اسلامی و دینی باشد و باعث اختلاف و ناامنی در جامعه گردد، تحت هرعنوانی که باشد، را نپذیرفته و محکوم می کنیم. ما خواستار جلوگیری جدی از چنین اجتماعات هستیم.» طلوع نیوز.
هرچند که مردم جاغوری نسبت به سایر مناطق هزاره جات در مسیر تقاطع برخی از ولایات کشور قرار دارند و در این منطقه کارهای مدنی زیادی نیز صورت گرفته اند؛ ولی جای تعجب این است که در این عرصه تحولات جدید، ملاهای طالب خصال در بین مردم متدین، وطن خواه و فرهنگ دوست جاغوری جاه گرفته و به نام دین، مردم را از شنیدن موسیقی منع می نمایند.
آیا طبق قانون اساسی کشور کنسرت، شنیدن ساز و آواز بخشی از آزادی مطبوعات نیست؟ آیا در همین رابطه، جلوگیری از اجرای کنسرت از سوی شورای علمای غزنی به تاریخ ۶ حمل سال جاری در ولسوالی جاغوری، نقض صریح قانون اساسی افغانستان نمی باشد؟
این را باید قبول نمود که شنیدن ساز و آواز من جمله مانند تجلیل از سال نو بهاری «نوروز» میراث تاریخی و فرهنگی می باشد که نه تنها در افغانستان رواج دارد؛ بلکه در خیلی از کشورهای اسلامی دیگری نیز با شکوهمندی خاص تجلیل می شود و شنیدن ساز و آواز هم در همه حوزه های جوامع اسلامی مروج می باشند. آیا شنیدی موسیقی به دین مبین اسلام و پیروان آن ضرر می رساند؟
روحانیون طرازنوین و مدنی، شنیدن ساز و آواز را مغایر دین مبین اسلام نداسته و مردم را در این زمینه منع نکرده اند.
حال برخی از ملاها در جاغوری در قبای دین، مردم را از شنیدن موسیقی محلی و اجران کنسرت منع کرده و حتا تهدید به مرگ نیز کرده اند که خود بیانگر توطئه دشمنان خارجی مردم افغانستان می باشد که اهداف سیاسی را دنبال می کنند. و در ضمن، این یک بدنامی برای دین و ملاهای خداپرست، میهن دوست، مدنیت خواه، کثرتگرا و مترقی افغانستان و جهان اسلام می باشد.
وقتی که چند قبل طاهر اشرفی رییس شورای علمای پاکستان فتوا صادر کرد که جنگ، عملیات انتحاری و قتل در افغانستان تحت اشغال امریکا از نگاه دینی مجاز می باشد؛ ولی کشتار و جنگ در پاکستان روا نیست. حال چرا روحانیون سراسر جهان اسلام و به خصوص این گونه روحانیون افغانستان، صدور فتوای اشرفی را در ارتباط کشتار در افغانستان حرام معرفی نکردند؟ در این زمینه، چرا ملا ها و شورای عالی غزنی فتوای قتل مردم افغانستان که اشرفی صادر کرده است، با اصل منطق قرآنی آن را رد نکرده اند؟
ملاهای غزنی به جای منع اجرای کنسرت آوازخوانان محلی در جاغوری شدند؛ آیا بهتر نبود که عملیات انتحاری را مطلقآ حرام و ضد اسلامی اعلام می کردند و به عاملین آن اشد مجازات را مطالبه می نمودند؟ آیا لازم نبود که این ملاهای جاغوری بر اساس جوهر قرآنی، فتوای طاهر اشرفی را در کشتار مردم افغانستان حرام و موضع گیری اشرفی را یک اقدام سیاسی علیه مردم و تمامیت ارضی افغانستان اعلان می کردند؟
وقت که ملاها و شورای علمای غزنی، در عوض اینکه مانع اجرای کنسرت محلی شدند؛ آیا در عوض واجب نبود و نیست که باید فتوا صادر می کردند که تولید مواد مخدر، قاچاق، ترور، فساد اداری، آدم ربایی، عملیات انتحاری، قانون گریزی، نژاپرستی، تجاوزات جنسی، انسان کشی، جنگ و نظایر این ها در افغانستان کاملآ حرام می باشد، باید عاملین آن یا به حبس اید و یا اعدام محکوم گردند.
در فرجام باید نوشت ساز و آواز که از طریق رادیوها، تلویزیون ها و کنسرت ها پخش می گردند و به سمع مردم رسانیده می شوند، در تضاد با قانون اساسی افغانستان نیست و هم چنان قانون اساسی کشور در ضدیت با دین مبین اسلام قرار ندارند.
امیدوارم که بعد از این، دین ابزار سیاسی و شخصی قرار نگیرند و از این فرصت در خدمت مردم و آبادی کشور گیرند.