اینجا کجاست ؟

ذکیه عسکرزاده

zakiya_askarzada

جائیکه من در آن زندگی میکنم زن بودن جرم است ، یک اشتباه کوچک زن را از حق زنده بودن محروم میکند به جرم اینکه زن است و حق انتخاب که بماند به جای خود، حتی حق حرف زندن در باره زندگی خود راهم ندارد، اصطلاح اینکه ” تو یک زنی ” دیگر برای زنهای اینجا تلقین شده که من یک زن استم.

در اوایل زیاد کنجکاو بودم اینکه میگویند تو یک زنی ، زنانه حرف بزن ، زنانه راه برو ، زنانه باش، آنچه که مردمان می خواهند،یعنی چی؟ ولی حالا فهمیدم در جائیکه من زندگی میکنم زن بودن یعنی ضعف یعنی نا توانی یعنی منت دار بودن تا پایان عمر.

چرا که وقتی حرف میزنم در جریان صحبت هایم ، همیشه صدایم را قطع میکنند؟ وبا تمسخر مرا به سکوت دعوت میکنند . وقتی دلم هوای آزاد میخواهد میگویند کارهای خانه برای تو بهترین تفریح و سرگرمی میباشد ، وقتی اگر بخواهم به هنر یک هنرمند یا هنر پیشه ای تلویزون علاقه مندی نشان دهم با سرکوب های شدید رو برو میشوم چرا که من یک زنم ، و به زبان در آوردن کلمه های چون علاقه مند بدون به چیزی یا کسی خوش داشتن یا دوستداشتن برایم حرام است که من زنم، در جائیکه من زندگی میکنم مرد ها همه معصوم اند و مبرا ولی بد بختانه زنها همه فاحشه و تن فروش.

اینجا جائی است که مردها خدای دوم اند یا شاید هم خدای اول ! تا جائیکه برای هر نفس خود مدیون شان باید بود، برای هر قدم اجازه باید گرفت برای هر تصمیم مشوره باید کرد. اینجا زن یعنی ناقص العقل یعنی اینکه هرگز خوب و بد خود را تشخیص داده نمی تواند و باید همیشه یک مرد برای او خط مرز تعین کند و خوب وبد او را تشخیص دهد. بناء تحت چنین شرایطی زنها را وادار میکنند که باید قبول کنند که جنس دوم اند. ولی فرضا در نظر می گیریم که ما زنها به ظاهر قبول کردیم که جنس دوم ، ضعیف، ناقص العقل ایم . ولی قلب های مان چی ؟ آیا قلب های مان هم این حرف را قبول میکنند ؟ آیا آرزو هایمان ما راحت، خواهی ماند ؟ آیا شوق پرواز از سرمان دور خواهد شد ؟
afghanistan-women
اینجا مثل من زنهای زیادی هستند ولی همه قربانی اند. نقطه درد آور همه همین جاست که کم کم خود ما زنها هم به این باور میشویم که واقعا یک سر و گردن کمتر از مردها هستیم این باورهای غلط از کودکی مان و از خانواده شروع شده از زمانی که طفل بودیم و باید بازی کودکانه می کردیم، به دلیلی این که دختر استیم ما را محروم میکردند از بازی که در کوچه و بازار نگرد با بچه ها بازی نکن و …

اینجا جائی است که زن به گونه ای جنس و کالا ارزش و صاحب دارد . تا زمانیکه در خانه ای پدر باشی، پدر و برادر صاحب تو است و حق تعیین و تکلیف تو را به عهده دارد و زمانیکه با رضایت خانواده ها تو را به کسی سپرد یا شاید هم فروخت آن زمان صاحبت شخص جدیدی میشود که باید از او خدا گونه اعطاعت کنی مبادا از خواسته های قلبت چیزی بگویی ، مبادا از آرزو هایت لب باز کنی ، مبادا از پرواز بر بال آرزو هایت سخن بگویی ، مبادا کلمه های حرام را به زبان بیاوری ، مبادا روزی از خستگی های روزگارت شکوه کنی و ازهمه مهترمسئله ناراضی بودن از زندگی را باید حتی فکرش را از سرت دور کنی چون تو یک زنی ، و اینکه اینجا قضاوت هم یک طرفه است و قاضی هم عدالت را در سرزنش تو میداند وگرنه به تو بی حیاء ، شرور ، و … خطاب میکنند.

اینجا حق زن همان چیزی است که به عنوان وظیفه به او هدیه میکنند، خانه داری، اطاعت از امر شوهر، تمکین به جبر و اینکه اینجا جائی است که این خدایان بی خرد حتی قانون خدا را نقص میکنند.

In this article

Join the Conversation