مزاری چه می گفت!

748 0

اسدالله جعفری

باردیگر یاد آسمانی مرد از تبار مردان مرد، درذهن ها طلوع کرد که او خورشید سپیدمان عدالت بود.
دیگر بار خورشید گیسو پریش تر از همیشه رخ در چشمه زعفران می شوید و مرثیه خورشید می خواند والبته این عجیب نیست که خورشید برای خورشید مرثیه بخواند چون که این سنت تاریخ است و هزاره میراث دار تاریخ عدالت و مزاری پیشوای عدالت خواهان و مالک اشتر امام عدالت امام علی بود و شهید کربلای حسین.
آری، دیگر بار عاشقان مزاری بزرگ، هجده هُمین بار است که به یاد عروج پیشوای شهید شان جامه ی هجران برتن دارند و سرشک فراق پدر، رخسارشان را می شوید و نوای نینوای کربلا را بر لبانشان مویه می کنند.
صرف نظر از اما و اگر ها و بایدها و نباید های این مراسم های که در سراسر جهان برگزار می گردد وعاشقان حق، و خائنین هزار چهره خزیده در زیر نام مبارک رهبر شهید مزاری، رو در روی هم قرار می گیرند وتاریخ تکرار می گردد و این هم بدل به سنت تاریخ شده است.
اما آنچه که در این سال ها گفته نشده و مدعیان وارث بودن پدر هم توسط نفوذیان هزار چهره اش در ستاد های بزرگداشت پدر، نمی گذارند که گفته شود این است که مزاری چه می گفت؟
این مقاله باتوجه به محدودیت زمانی برای خوانشش، سعی دارد که قبسی از کلام نور بیادمانده از آن خورشید سپیده مان عدالت، برگرفته تقدیم بیعت گران باخورشید کند.
آری ما امروز در هجده هُمین سال هجران اختر بلند آسمان عدالت و آزادی گرد آمده ایم تا بار دیگر با شمس النهار عدالت و آزادی رهبرشهید بابه مزاری بیعت کنیم.
wnrpywkoso_xx
ازآنجا که تاریخ دراز دامن هزاره نشان می دهد که هزاره ها پیروان علیم آئین های آسمانی و شخصیت های متعالی بو ده اند، شایسته است که امروز نیز بیعت ما با پدر، بیعت آگاهانه ومبتنی بر علم ودانایی باشد و ابتدا از او بشنویم که چه می گفت و برای ما چه آرزو داشت.
یکی از شاه بیت های سخنان رهبر شهید این بود که ما باهیچ کس دشمنی نداریم و عاشق قیافه هیچ کسی هم نیستیم و ما فقط حق وحقوق اساسی خودرامی خواهیم و هرکس که این حق را به ما بدهد ما در کنار او هستیم پدر می گفت:
«ما عاشق قیافه‌ی کسی نیستیم، سه چیز در این مملکت می‌خواهیم:
یکی رسمیت مذهب ما، دیگر اینکه تشکیلات گذشته ظالمانه بوده باید تغییر کند، و اینکه شیعه در تصمیم‌گیری شریک باشد…» (احیای هویت، ص، ۷۵)
آری پیشوای شهید برای محقق شدن همین حقوق اساسی دینی وملی ما هزاره ها و شیعیان پیرو عدالت شهید شد.
حال اگر کسانی پیدا می شوند که بابوق وسورنا و خرمن ریش تکان دادن، مدعی رسمیت بخشیدن مذهب هزاره هاهستند باید به تاریخ مراجعه کرد که این ها در روز واقعه کجا بودند وچه می گفتند وچه کردند.
البته رهبر شهید فکر این روز ها و نسل های غرب کابل ندیده و ستاده در گلوگاه تاریخ را نیز کرده بود و روایت شفاف دارد. پدر می گفت این سخن را برای تاریخ می گو یم تا در تاریخ بماند و روزی که نسل حقیقت خواه هزاره می خواهد حقیقت را بداند بداند که چه گذشت.
شهید اقالیم قبله می گفت:
«شما در جریان قضیه هستید، برادرانی که در پشاور نشسته بودند، گفتند که شیعه‌ها در افغانستان دو درصد یا سه درصد هستند و از کل رادیو‌ها اعلان شد که شیعه‌ای دو درصد یا سه درصد هیچ حق ندارد که در حکومت نقش داشته باشد و این حرف عقلایی است غیر عقلایی نیست!
در اینجا بود که ما فکر کردیم پس ما که تا حالا در سر و صورت می‌زدیم که دولت در افغانستان تشکیل بدهیم و آن دولت وابسته نباشد، حکومت ناب اسلامی باشد و وقتی که ما در افغانستان موجودیت نداریم، این حرف بی‌خودیست، باید اول از موجودیت خود دفاع کنیم. ما باید اول برای این برادران اثبات کنیم که ما در افغانستان هستیم و روی این مسأله بود که حزب وحدت تشکیل شد.
وقتی که حزب وحدت تشکیل شد، اولین کاری که در دست گرفت این بود که هیأت‌های متعدد بفرستد تا با قومندان‌های داخل کشور تفاهم بکند. چون رهبرها در پشاور امتحان شده و امضأ گرفته شد و اعتراف کرده که شما در افغانستان نیستید! حالا برویم سراغ قوماندان‌ها که آیا آنها هم ما را می‌گویند که ” شما در افغانستان نیستید” و یا اینکه می‌گویند که بلی شما مردم هستید و در انقلاب سهم داشتید، موجودیت داشته و دارید…» (احیای هویت، مجموعه سخنرانی‌های رهبر شهید، مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، سال ۱۳۷۴ ص ۵۲ و۵۳)
اما همین حزب وحدت که برای محقق شدن حق خواهی قوم مغضوب ودر زنجیر شده با تلاش های نفس گیر بزرگان چون ابوذر وحدت امت شهید صادقی نیلی، شهید سید عبدالحمید سجادی، استاد عرفانی یکه ولنگی، استاد محمد اکبری، وپشوای شهید مزاری، شکل گرفت، چه کسانی با وحدت همگامی کردند وچه کسانی حزب جدید تشکیل دادند وچه کسانی سد راه وحدت شده با منکران حق حیات ما برای زدن این درخت طیبه نورسته ی برمزار شهیدان، تعهد دادند.
باز از پدر بشنوید که راوی صادق تاریخ عدالت خواهی است پدر می گفت:
«آقای محسنی در سخنرانی‌های خود مکرر می‌گفت و اعلان می‌کرد که اگر روزی در افغانستان آتش‌بس شود من در مکه رفته دو صد رکعت نماز می‌خوانم و اگر روزی در بین شیعیان وحدت شود، من در مکه رفته هزار رکعت نماز می‌خوانم… اما روزی که به خاطر حفظ موجودیت تشیع و هزاره در افغانستان تصمیم گرفتیم که وحدت کنیم، آقای محسنی می‌گفت که اولین شرط ما در وحدت بی‌شرط بودن وحدت است. یعنی کسی شرط قایل نشود!
شش نفر از شورای مرکزی‌اش در بامیان آمد، وحدت را امضأ کرد و برگشت. آقای محسنی که تا حالا خلاف مبنای فکری‌اش شعار می‌داد، فکر کرد تا حالا که جنگ را تقویت می‌کردم و اختلاف بود، من وحدت را شعار می‌دادم، حالا که اینها آمده وحدت کرده اند، دیگر چه بگویم؟ این بود که از بی‌شرط بودن وحدت گذشت، سه شرط ماند! اعضای شورای مرکزی در بامیان نشستند هر سه شرط را قبول کردند. اما وقتی خارج رفتیم، نُه شرط شد، دوازده شرط شد، آخرش به این نتیجه رسیدیم که ایشان نمی‌آیند… بعد آقای محسنی می‌رود به پاکستان و به کسانی که موجودیت ما را در افغانستان نفی کرده بودند، می‌گوید که این حزبی که در بامیان تشکیل شده، حزب هزاره‌هاست و در آینده از شما حقوق می‌خواهد… آقای محسنی به آنها می‌گوید که: «شما باید مرا تقویت کنید… از اینکه وحدت جا بیافتد، جلوش را می‌گیرم. من با شما هیچ اختلاف ندارم…» (احیای هویت، ص ۱۷۱ تا ۱۷۴)
اما برگردیم به تاریخ که تاریخ از همین کسانی که حضرت آقا با آنها تعهد می کند باهم باشیم آنها درباره هزاره ها چه فکر می کردند.
تاریخ به ما می گوید وقتی شوروی ها اعلام کردند که در ماه دلو سال ۱۳۶۷ از افغانستان بیرون می شوند. مجاهدین هم فوراً یک حکومت موقت در ماه حوت سال ۱۳۶۶ تشکیل دادند.
حال به لیست اعضای اولین دولت شکل گرفته نگاه کنیم که آیا از ما هزاره ها در این لیست هم کسی قراردارد یانه:
اولین دولت انتقالی مجاهدین
۱- رییس دولت انتقالی مجاهدین افغانستان، انجنیر احمد شاه احمد زی، قوم افغان (پشتون)، از حزب اتحاد اسلامی افغانستان به رهبری استاد سیاف.
۲- معاون اول رییس جمهور، داکتر ذبیح الله مجددی فرزند صبغت الله مجددی، از قوم حضرت‌های شور بازار کابل، از جبهه‌ی نجات ملی به رهبری مجددی.
۲- معاون دوم رییس جمهور، مولوی محمد شاه فضلی، از حرکت انقلاب مولوی محمد نبی.
۴- وزیر دفاع، حاج دین محمد از افغان‌های ننگرهار، از حزب مولوی خالص.
۵- وزیر داخله، سید نورالله عماد از جمعیت اسلامی استاد ربانی.
۶- وزیرخارجه، قاضی نجی الله از حزب اسلامی حکمتیار.
۷- وزیر مالیه، محمد اسماعیل صدیقی از حرکت انقلاب مولوی محمد نبی.
۸- وزیر اسکان و عمران، داکتر فاروق اعظم از جمعیت اسلامی.
۹- وزیر تعلیم و تربیه، مولوی میر حمزه، از جمعیت اسلامی.
۱۰- وزیر زراعت و مالداری، مطیع الله مطیع، از حزب مولوی خالص.
۱۱- وزیر تحقیقات علمی، استاد دین محمد گران، از محاذ ملی گیلانی.
۱۲وزیر عدلیه، علی انصاری از حزب اسلامی حکمتیار.
۱۳- وزیر امور دعوت و ارشاد، محمد یاسر از اتحاد سیاف.
۱۴- وزیر پلان، عبدالعزیز فروغ، از اتحاد سیاف.
۱۵- وزیر امور صحی، محمد انور واثق واعظ زاده – پسر سید سرور واعظ – از جبهه‌ی نجات مجددی. ( بصیر احمد دولت آبادی، شناسنامه‌ی احزاب و جریانات سیاسی افغانستان، چاپ ۱۳۷۱ ص ۲۷۸)
می بینیم که در این لیست ۱۵ نفره فقط یک سید هزاره قرار دارد که نماینده خود هزاره ها نیست بلکه بعنوان عضو یک حزب خارج از هزاره است، معرفی شده نه سهم هزاره ها.
اما در دومین دولت مجاهدین که مدعیان وحدت با آن امروز مدعی به رسمیت رساندن مذهب هزاره ها است، نیز یک هزاره وجود ندارد حتی از حزب همان بزرگواری که با پشاورنشان دست برادری داده بود.
دومین دولت مجاهدین ومتحد پدر بزرگ جریان مخالف، عدالت خواهی از این قرار است:
سهم حزب اسلامی حکمتیار: سه وزیر، و شخص حکمتیار وزیر خارجه
حزب سیاف: سه وزیر وخود سیاف صدراعظم
حزب مجددی: یک و زیر وشخص حضرت پیر صاحب مجددی رییس جمهور.
حزب گیلانی: سه وزیر وخود سید احمد گیلانی، رییس استره محکمه (قاضی‌القضات)،.
حزب مولوی یونس خالص: سه وزیر وخود مولوی یونس خالص وزیر داخله
حزب مولوی محمد نبی : سه وزیر وخود مولوی محمد نبی وزیر دفاع
حزب جمعیت ربانی تاجیک: سه وزیر وخود ربانی، وزیر اعمار مجدد
حزب حرکت شیعه: صفر نفر
حال باید این سؤال را مطرح کرد که اگر موقعیت امروز جامعه هزاره و شیعه در حکومت، محصول وحدت و رهبری رهبرشهید و ثمره مبارک سه سال مقاومت غرب کابل نیست، چرا آن روز درپشاور ودر دومین دولت مجاهدین وقرار گرفتن جریان مخالف حزب وحدت در کنار پشاورنشینان، به حزب شیعه ی منهای هزاره یک سهم هم ندادند؟
اما سخن پایانی این است که چه باید بکنیم که در عدالت خواهی زمین گیر نشویم وتاریخ برگشت نکند و به تعبیر دیگر تاریخ از روی جنازه های ما نگذرد چنان که در پاکستان شروع شده وقطار بی رحم تاریخ از روی جنازه های برادران وخواهران ما در کویته پاکستان می گذرد و کسی نیست که چون مزاری عدالت را فریاد کند.
آینده را هم پیشوای شهید برای ما ترصیم نموده و آن تصویر این است که وحدت داشته باشیم وهوشیار وبیدار باشیم تا خائین لباس دوست پوشیده مارا به مسلخ نبرد.
از پدر بشنویم که می گفت:
«تاریخ اثبات کرده است که در دوران عبدالرحمن وقتی که مردم ما در مقابل این حکومت ظالم و جایر ایستادند، هفت سال جنگیدند و عبدالرحمن تمام توطئه‌هایی که بلد بودند در این دوره علیه مردم ما کار گرفتند، لشکر از تمام نقاط افغانستان جمع کردند، از همه‌ی اقوام به جنگ مردم ما فرستادند، شصت نفر از علمای اهل تسنن را جمع کردند، فتوا گرفتند برای این مسأله که اینها رافضی است و کافرند، کارساز نشد! ولی آمدند از بین مردم ما خایین تربیت کردند وادار کردند که به ملت ما خیانت کنند، این مسأله کارساز شد. چه رقم کار ساز شد که ۶۲ درصد مردم ما نابود شد…» (احیای هویت، ص ۲۱۲)

In this article

Join the Conversation