یعقوب یسنا
به زبانی سخن گفتن و زبان مادری داشتن، از ویژه گی های جامعه های انسانی است. بنابر این، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، حق زبان مادری داشتن را یک اصل حقوقی بشری هر فرد و هر گروه ی انسانی می داند.
از نظر علم زبان شناسی، هیچ زبانی، در هیچ صورتی نسبت به زبان دیگر، برتری ندارد؛ همه زبان ها از این نظر، این که دستاورد بشری استند، و گروه های انسانی با زبانی، تکلم می-کنند، باهم برابر اند؛ فرق نمی کند که زبانی، نظام نوشتاری داشته باشد یا نداشته باشد، از پیشینه ی تاریخی برخوردار باشد یا نباشد، زبان یک قوم متمدن باشد یا از یک قوم بدوی، تاریخ داشته باشند یا نداشته باشد، قواعد دستوری اش تدوین شده باشد یا نشده باشد.
اما تاریخ شاهد این بوده است که مردمی یا گروهی، زبان شان را بر زبان مردم دیگر، برتر می دانستند و فقط زبان خود شان را معیاری ترین زبان می دانستند، و زبان اقوام دیگر را غیر معیاری و فاقد دستور می دانستند.
یونانیان و رومی ها به این باور بودند که فقط زبان های خود شان، زبان است و مردمان دیگر، زبان ندارند اگر دارند هم از قاعده و قواعدی دستوری برخوردار نیست، به همین دلیل یونانیان و رومی ها مردمان غیر از خود را بربر می گفتند یعنی وحشی و بی زبان. برای همین می کوشیدند تا زبان اقوام دیگر را طبق قاعده و قواعد دستوری زبان خود شان تنظیم کنند.
عرب ها همین طور فکر می کردند؛ تصور شان این بود که غیر از عرب، مردم دیگر، زبان ندارد برای همین غیر از عرب را عجم می گفتند؛ عجم یعنی که گنگ و بی زبان.
برای همین، قاعده و قواعد زبان پارسی را بنا به قاعده و قواعد دستوری زبان عرب می خواستند توضیح بدهند، چون برداشت این بود که زبان پارسی دری، از خودش قاعده و قواعد ندارد؛ تا این که زبان شناسان در قرن نوزده و بیست، دریافتند که هر زبان از خود، قاعده و قواعدی به خصوص دارد که طبق همان قاعده و قواعد به خصوص خودش، دستورش، تدوین شود نه طبق قاعده و قواعد زبان دیگر؛ یعنی که هیچ زبان نسبت به زبان دیگر کامل یا فوق العاده نیست؛ همه زبان ها از قاعده و قواعد لازم برای استفاده و کاربرد برخوردار است.
با دریافت علمی زبان شناسان، هنوز هم حکومت ها و جوامع، تصورهای غیر علمی در باره ی زبان ها دارند این که زبان خود شان گویا از بان های دیگر، برتری دارد و از اصالتی برخوردار است که زبان های دیگران از این اصالت برخوردار نیستند؛ این دید و تصور باعث می شود تا به زبان های مادری در کشورها، کمتر توجه صورت بگیرد و حتا زبان های مادری مورد تعصب قرار می گیرد.
اما حق زبان مادری داشتن، همیشه توسط حکومت هایی که برتری جویی قومی در آن اصل بوده، از مردم گرفته شده، و همه را با زور و اجبار واداشته است تا زبان قوم حاکم را یاد بگیرند و با زبان قوم حاکم بخوانند، بنویسند و سخن بزنند.
نه تنها از طرف حکومت ها در داخل یک کشور، حق زبان مادری داشتن از اقوام ساکن در یک کشور، نقض شده؛ امپراتوری ها و جهانگشایان نیز این پروژه ی نقض حق زبان مادری را در کشورهای تحت تسلط شان، انجام داده اند و زبان رسمی کشور شان را بر کشورهای تصرف شده، رسمیت بخشیده است.
هیچ دور نرویم در عصر ما حتا بعد از اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، حق زبان مادری از طرف دیکتاتوری ها در کشورها، نقض شد؛ روس ها توسط دیکتاتوری پرولتاریا و زیر نام شوروی، حق داشتن زبان مادری مردم تاجکستان و کشورهای دیگر تحت تسلط-اش را صلب کردند؛ تا هنوز مردم تاجکستان، رنج نداشتن زبان مادری و یادگرفتن زبان مادری را می کشند.
انگلیس ها در هند، پاکستان و کشورهای افریقایی، با زور و اجبار مردم را از حق داشتن زبان مادری، محروم کردند و در عوض، زبان امپراتوری شان یعنی زبان انگلیسی را، رسمیت بخشیدند.
امریکایی که امروز، دم از حقوق بشر و دموکراسی و آزادی بیان می زند؛ اقوام بومی امریکا را از داشتن زبان مادری شان محروم کرد. تا هنوز هم حکومت امریکا در پی این نیست که خدمات آموزشی و نوشتاری به زبان امریکایی های بومی ارایه کند.
اگر به تاریخ معاصر افغانستان هم نگاهی داشته باشیم، به گرایش های ضد حق زبان مادری داشتن، رو به رو می شویم؛ در دوره ی حکومت محمد داوود، پروژ ه ای روی دست گرفته شد که مردم و اقوام کشور همه یک زبانه شوند؛ برای تطبیق این پروژه، کتاب های آموزشی کشور در یک زبان ارایه شد؛ از آنجایی که این زبان از اعتبار فرهنگی و کلی، در بین اقوام و مردم کشور برخوردار نبود؛ این پروژه، دچار مشکل و چالش جدی شد حتا معلم پیدا نشد تا در سراسر کشور این پروژه ی یک زبانه را تطبیق کند. از طرف دیگر، زبان هایی در کشور وجود داشت که برخوردار از پیشینه ی چند صد ساله ی علمی، فرهنگی و معرفتی در منطقه بود. پروژه ی یک زبانه سازی حکومت از نظر معرفتی و علمی ناممکن بود؛ بنابر این به چالش رفت و از تطبیق باز ماند.
اما این گرایش های ضد حق زبان مادری داشتن همچنان در نظام سیاسی و معارفی کشور باقی ماند و تا هنوز ادامه دارد. در حالی که زبان های تمامی اقوام در یک کشور جز محصول ملی همان کشور است؛ بایستی همه ی شان ارزش ملی داشته باشند؛ متاسفانه در قانون های اساسی حکومت های قبلی، یکی از زبان-های مردم این کشور بنام زبان ملی در قانون اساسی یاد شده بود و از زبان های دیگرم مردم افغانستان، یاد نشده بود؛ این گونه ملی سازی ها بیانگر گرایش دست کم گرفتن زبان های اقوام دیگر در افغانستان است.
هنوز حکومت به زبانی امتیاز می دهد؛ یعنی این که زبانی را حق می دهد تا اصطلاحات علمی و سیاسی و فرهنگی توسط واژه های همان زبان ساخته شود و به زبان دیگر این حق را نمی دهد در حالی که قانون اساسی افغانستان، دو زبان را زبان رسمی این کشور دانسته است اما یکی از این زبان ها حق اصطلاح سازی را دارد و دیگرش ندارد؛ برای همین گرایش، قانون وزارت تحصیلات عالی، چند سال میشه که از پارلمان، پاس نمی شود. زیرا در این قانون، تاکید بر این شده که اصطلاحات دو زبانه باشه اما تاکید حکومت بر این است که یک زبان باشه.
زبان ازبکی، یکی از بان های عمده ی مردم افغانستان است که حکومت نسبت به این زبان کم توجه می کند؛ توجه ای که لازم است از طرف حکومت صورت نمی گیرد. همین طور به زبان شغنی که یکی از زبان های باستانی هندو ایرانی در منطقه است، هیچ توجه صورت نمی گیرد؛ حکومت خدمات آموزشی برای مردم به زبان شان ارایه نمی کند و این مردم ناگزیر اند به زبان غیر از زبان مادری شان، درس بخوانند
.
زبان های زیادی در افغانستان وجود دارد که حکومت نسبت به این زبان ها بی توجه است و خدمات آموزشی به زبان مادری شان، برای شان ارایه نمی کند؛ این بی توجهی، بیانگر گرایش ضد حق زبان مادری داشتن است.
زبان مادری، امر طبیعی است که یک کودک با آن رو به رو می-شود و با زبان مادری اش، با پیرامون اش ارتباط برقرار می کند و با واژه های زبان مادری اش پیوند عاطفی، ارزشی و اجتماعی پیدا می کند؛ بنابر این در کشوری که زندگی می کند بر حکومت آن کشور حق دارد تا خدمات آموزشی را برایش به زبان مادری اش ارایه کند.