تصور می کنم شهر تورنتو در طول تاریخ اعتراضات مدنی که بخود دیده است، شاهد این صحنه که صدها تن از ساکنین این شهر “تابوت” های نمادین را در مرکز شهر به مدت یک ساعت و با سکوت مطلق بر دوش بکشند و گردا گرد مرکز شهر دور زده باشند، تجربه نکرده باشد.
باور دارم که رژه “تابوت های نمادین” در مرکز شهر تورنتو برای اولین بار توسط جوانان درد کشیده و مبتکر مقیم این شهر در اعتراض به کشتار سیستماتیک هزاره ها در کویته پاکستان به نمایش گذاشته شد، و چه با شکوه!
این حرکت نمادین رهگذران بی تفاوت سرک های مرکز تورنتو را میخ کوب کرد! رهگذران که در هر زمان دیگر از کنار اتفاقات دور برشان با خونسردی عجیب میگذرند تو گویی “احساس” از شهر رخت بر بسته است!
از نگاه کنجکاوانه ی رهگذران به خوبی می شد احساس کرد که می خواهند بدانند چرا این مردم “تابوت” بر دوش کشیده اند و چرا با “سکوت” سرک ها را یکی پس از دیگر طی می کنند؟
کمتر رهگذری را دیدم که دست بر جیب نبرده باشد و با موبایل اش از این صحنه ی غم انگیز اما عجیب! عکس و فیلم نگرفته باشد.
بخوبی می شد در چشمان بهت زده و حیرت زده ی عابرین سرک ها این برداشت و تصور را خواند که چه اتفاق افتاده است؟ و این گروه از مردم با بر دوش کشیدن ده ها “تابوت” اما با “سکوت” میخواهند چه پیام را به آنان برسانند؛ آنان سعی می کردند با خواندن پلاک کارت ها حس کنجکاوی شان را فرو بنشانند؛ و رژه ی “تابوت”ها نتنها از دل شهر که از درون قلب و چشم عابران نیز آهسته و پیوسته اما با سکوت معنا دار عبور میکرد!
آنچه مسلم بود این بود که تمام فریاد و درد ما، درون “تابوت” ها محبوس شده بود؛ و این تابوت ها بود! که با تمام قدرت فریاد می کشید! آهای انسانها! عده ی از نسل تو در جهنم به نام کویته دسته – دسته قتل عام می شوند! و تو عابر و عابرین خونسرد که در خیابان بی خیالی و بی تفاوتی قدم نهاده ی “نشاید که نامت نهند آدمی” که تو از محنت هم نوعانت بی غمی!
آرش پسر بچه ی خورد سال، تابوت را که از ابتدا برداشته بود تا پایان راه پیمایی پیشاپیش تظاهر کنندگان راه رفت و بر زمین نگذاشت.