نویسنده: غلام سخی ارزگانی
قسمت ششم
انتقال خانواده های مسلح لمقان در کافرستان:
در قسمت های قبلی نیز به طور منظم، مطالب مورد نظر را به طور صفحه وار گزیده و به مطالعه خوانندگان گرامی قرار دادم. از اینکه، جریان نسل کشی، ضبط اراضی، کوچاندن اجباری، غصب زمین های زراعتی توسط دولت و بخش آن ها برای قبایل درانی و غلزیی و سایر جنایات ضد بشری در حق تمام اقوام و به خصوص در مورد مردم هزارستان ادامه داشتند؛ لذا دولتمداران هر بار در مورد نابودی فزیکی، غصب دارایی و کشتن مردم به طور دوام دار دست می بردند. از ین رو، خیلی از عنوان به صورت تکراری و شبه یک دیگر گردآوری شده است. مثلآ در مورد کافرستان، چون فاجعه ها ادامه داشته و من گزیده های وقایع را به طور صفحه وار و مسلسل جمع آوری کرده که در پنج قسمت قبلی به خوانش علاقمندان گرامی قرار دادم.
در زیر عنوان: «جا و مقام گزیدن خانواری منتخبۀ لمقان در کافرستان» به مشاهده می رسد که دولتمدارن جابر وقت، جمعی از خانواده های قبایلی مسلح خویش را به منطقه کافرستان انتقال داد و زمین های مردم کافرستان را تسلیم تبار خویش نمودند که این امر خود دلالت بر «پشتونیزه کردن بالای اراضی غصب شده» بود:
«و از این سوی در خلال قتال و جدال مذکور سردار محمد اکرم خان و سردار محمد رسول خان و سردار عباس خان کرنیل و کمیدانان اعزازی که مأمور تهیه و تجهیز خانواری اقامت گزین لمقان در کافرستان چنانچه گذشت از حضور مأمور شده بودند، اسلحه و فیوس به مردان خانواری منتخبه برای اقامت کافرستان داده…» (۱)
از اینکه این قبایل با برنامه، سیاست، هدف و حمایت دولت امیر عبدالرحمن به کافرستان آورده شد و آنان را نیز مسلح کردند که به طور مسلحانه اراضی کافران را که از سوی دولت گرفته بودند، حراست کردند و بالای آن زندگی را آغاز کردند. بالاخیره این روش، از یک طرف، نیز زمینه ها بربادی و نابودی مردم کافرستان مساعد نمود و از طرف دیگر، دشمنی را بین کافران و قوم پشتون خلق نمود که حتا تا حال ادامه دارد.
فرستادن اجباری یکصدوشانزده اسرای کفار پوشال به کابل:
تصمیم دولت مستبد مبنی بر این بود که با هر وسیله ممکن که می شد، به زندان انداختن، فراری ساختن، کشتن و مسلمان سازی اجباری مردم غیر مسلمان کشور را با خشونت و جلادیت تمام اقدام کرد و تا توانست از طریق خون ریزی مرام شوم زمام داران غاصب و جابر را برآورده نمود. این اسیران غیر مسلمان را که به کابل فرستادند، یا به قتل رسیدند و یا تا ایام مرگ تدریجی در زندان های مدحش باقی ماندند:
«و مقارن این حال، میر محمود شاه خان سرتیب، یکصدو شانزده[نفر] از اسرای کفار پوشال را تسلیم بزرگان سکنۀ پریان پنجشیر کرده و چهل نفر را با خود در لمقان برده، محمد علی خان حاکم آنجا ایشان را در کابل فرستاده…» (۲)
روزگاری را که این مسلمان نماهای سیاسی وقت کشور بالای غیر مسلمانان افغانستان آوردند، سخت غیر انسانی و ضد اسلامی بود که نسل بشر و تاریخ آن را فراموش نخواهند نمود.
فروش زنان و دختران هزاره توسط سمندرخان افغان:
قبل از تحمیل نظام بردگی بالای هزارگان؛ دختر فروشی در لباس «ولور و یا بهای فروش دختر» در بین افغانان رواج بود که متأسفانه در میان دیگر اقوام حتا تا حال قسمآ نیز مروج می باشد. علاوه برآن، فروش زنان نکاحی نیز به خصوص در بین خیلی از مناطق مشرقی و جنوبی هم یک امر عادی بود؛ ولی فروش زنان نکاحی در بین اقوام غیر پشتون کشور ما هرگز مروج نبود. به این صورت، بسا از افغانان به شغل آدم فروشی شهرت تام داشتند.
فراموش نبادی نمود که فروش، کرایه دادن، امانت دادن و بخشش کردن زنان شوهردار قبل از دین مبین محمدی و حتا تا اوایل عصر اسلام در میان خیلی از قبایل جاهل اعراب مروج بود؛ ولی بعدآ با نطفه گیری و گسترش اسلام، همه از بین رفتند. با تعجب اینکه حتا تا همین قرن ۲۱ فروش زنان نکاحی در مناطق دور دست جنوب و شرق افغانستان با شدت رواج دارد که عاملین آن هرگز از خداوند ترس ندارند و از سوی قانون هم در مورد این زن فروشان تطبیق نمی گردد.
خوب، ایامی که زنان و فرزندان هزاره اولآ توسط نظامیان دولتی و لشکر ایلجاری قبیلوی امیر عبدالرحمن خان در جنگ از هزارستان خون آلود و به ویژه از ارزگان به زور آورده می شدند و بعد به شهرهای قندهار، کابل، جلال آباد، غزنی، هرات و سایر مناطق به محضر فروش قرار می دادند. در این مرحله آدم فروشان افغان از مناطق جنوب و شرق کشور؛ زنان و دختران هزاره را خریداری می کردند و سپس یا خود شان غرض فروش به هندوستان می بردند و یا اینکه به تاجران آدم فروشان هندی در داخل افغانستان می فروختند. تاجران آدم فروش افغان؛ خرید و فروش زنان و فرزندان هزاره را ثواب دنیا و آخرت می دانستند که در واقعیت امر، از یک طرف ناشی از توحش ماهیئت قبیلوی و ذهنیت غیر انسانی آنان در مورد هزارگان بود. و از جانب دیگر، این عمل ضد انسانی به دستور زمام داران ددمنش وقت و لشکر قبیلوی طرفداران دولت امیر عبدالرحمن صورت می گرفت.
اینک، یک نمونه کوچک آن ماجرای غم انگیز را به طور ذیل تقدیم خوانندگان محترم می نمایم تا خود از عمق مظلومیت هزارگان بی دفاع زیادتر مطلع گردند و به نسل نوین اندیشه بدهند تا برای ایجاد یک آینده درخشان، قانونی، مدنی، عقلانی و دموکراکتیک کار و پیکار درازمدت و همه بعدی نمایند:
«وهم در خلال واقعات مسطوره، از عرصۀ شش سال، سمندرخان افغان از متوطنین شورآبک، آدم فروشی پیشۀ خود قرار داده، در هر سال شانزده الی بیست نفر از زنان و دختران هزاره را به ده و بیست روپیه از کسانی که ایشان را از هزاره جات به جور و اکراه در قندهار می بردند، خریده و در هندوستان برده، هر یکی را از پنجصد الی هزار روپیۀ کله دار فروخته تجارت همی کرد.» (۳)
چنانچه سمندرخان افغان که به صورت عنعنوی فروش زنان نکاحی را به میراث برده بود، در این مرحله که نظام بردگی بالای هزارگان از سوی دولت عبدالرحمن خان نافذ و علمی گردید. و هم چنان فرمان فروش و خرید زنان و فرزندان هزاره توسط امیر جلاد کابل صادر گردید؛ این جاه بود که بازار آدم فروشان افغانان گرم شد و آن افغانان که در مناطق مشرقی و جنوبی به فروش زنان نکاحی خویش عادت دیرینه داشتند به بزرگترین تجاران خرید و فروش زنان و فرزندان مردم هزارستان مبدل شدند. و این کار را اجر آخرت خویش نیز می پنداشتند؛ اما بی خبر از اینکه خرید و فروش اجباری انسان ها در اسلام کاملآ منع و یک گناه نابخشیدند می باشند.
اگر وجدان بشری، باور اسلامی و خون انسانی در وجود این چنین کسان وجود می داشتند؛ چه گونه ممکن بود که زنان، دختران و پسران هزاره را با اجبار تمام از هزارستان با خود می آوردند و بعد به دلالان آدم فروش مسلمان و غیر مسلمان به قیمت های ده الی هزار روپیه کالدار هندی به فروش می رساندند و با آن مباهات و افتخار نیز می کردند؟
عموم مردم شیعه و سنی به نام نکاح؛ زنان و دختران هزاره را با اجبار تمام تصرف و به فروش رساندند:
چرا با وجود منع رسمی خرید و فروش کنیزان و غلامان هزاره؛ بازهم عموم مردم شعیه و سنی افغانستان، زنان و دختران هزاره را برخلاف امر شریعت اسلام و کرامت انسانی تصرف کردند و با اعمال هرگونه جبر بلاخیره آنان را به فروش رساندند؟
وقت امیر وقت و با مولیان دیوبندی به منظور تحقق اهداف سیاسی خویش، فتوای تکفیر مردم هزاره را صادر نمودند و سپس جهاد مقدس خویش را علیه هزارگان آغاز کردند. در این میان، سایر شیعیان تکفیر نشدند و هرگز به مخاطر نیافتند. همه اقوام کشور از هدف نسل کشی و نابودی مردم هزاره توسط دولتمداران خون آشام، لشکر قومی و فوج های دیگری غیر پشتون تبار کاملآ مطلع بودند. از همین جهت، عموم شیعه و سنی متفقآ با جرأت تمام زنان و دختران هزاره را با زور و اکراه از منازل و مناطق شان بیرون آورده و بعد به دروغ می گفتند که ما این ها را با قباله رسمی دولت خریداری و نکاح کردیم. با این بهانه، این هزارگان اسیر و بی دفاع را به تجاران انسان به فروش می رساندند.
اینک تحت عنوان: «منع خرید و فروش کنیز وغلام هزاره از مردم هزاره» آمده که برخلاف آن، بازهم کنیزان و غلام هزاره را با اجبار تمام فروختند:
«تا که در این هنگام از عرایض وقایع نگاران قندهار، این کار ننگ آور و خلاف آیین اسلام او حالی رای والا شده، حکمران قندهار را فرمان کرد که: «چون خرید و فروش کنیز و غلام مردم هزاره ممنوع و قدغن فرموده شده است، پس تفحص و تجسس عاملانه نموده، حقیقت این تجارت خسارت دین آور او را معلوم و معروض دارد تا بازپرس و مراسم سیاست عدم اعتنای او به حکم پادشاهی در محل اجرا آید، تا دیگری مرتکب این امر شرم آور نشود.» و از صدور این منشور اگرچه آن تاجر فاجر، کیفر کردار ناهنجار خود را بدید، اما تا عهد سلطنت اعلیحضرت امیر امان الله خان غازی، سد این رخنۀ بی دیانتانه نشد و عموم مردم افغانستان از شیعی و سنی دختران و زنان هزاره به نام نکاح گرفته، ملک یمین خود می ساختند و انواع جور و ستم نسبت به ایشان می کردند و بدون رضا و اجرای عقد ایجاب و قبول همه را اکراهآ تصرف شده، اولادها از ایشان حاصل می کردند تا که پادشاه ممدوح مذکور، این کلف عار را از روی اسلامیان افغانستان برداشته، کنیزان حرم خاص و خاندان شاهی و عموم مردم را که یک الی دو و ده کنیز از مردم هزاره و کفار جدیدالاسلام داشتند چنانچه در جلد پنجم مفصلآ رقم خواهد شد، آزاد فرمود.» (۴)
این افراد شیعه و سنی که کنیزان هزاره را با اکراه تمام و آن هم با بهانه عقد نکاح متصرف شدند، تا توانستند، انواع از ظلم را بالای آنان اعمال کردند و بعد به فروش رساندند. آیا این اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی آنان از صفحات خونین تاریخ کشور زدوده خواهند شد؟
تحت عنوان « یأس و هراس مردم هزاره از دادن ملک خود به افغان»:
با وجود که مردم هزاره شکست را در برابر نسل کشی و خون ریزی امیرعبدالرحمن، لشکر، ایلجاری و افواج غیر افغان نیز پذیرفتند. و هم چنان دولت قهار، نظام بردگی را عملآ بالای این مردم عملی کرد؛ ولی به هیچ صورت راضی نبودند که اراضی شان به افغانان هردو طرف دیورند داده شوند. از اینکه دسایس نهایت گسترده بودند و دوست محمد خان هم مرتبآ مردم هزاره را مورد هرگونه تهمت، توهین، زجر، ظلم، غصب دارایی و تهدید قرار داد تا اینکه آنان را از داشتن زمین های شان کاملآ مأیوس نمودند و به دروغ گفت که زمین های مردم ارزگان به افغانان داده شده و می شود که در این منبع چنین می خوانیم:
«و از دیگر سوی در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان، مردم ارزگان را تخویف و تحذیر نموده و بر رعب ایشان تکرارآ همی افزود که مزارع و مساقات و دیهات ایشان را حضرت والا به مردم افغان داده و می دهد و ایشان از گفتار او از بودن در وطن خویش مأیوس گردیده ترک زراعت کردند؛…» (۵)
این تبلیغات دشمنانه، تأثیر نهایت منفی را بر مردم هزاره گذاشته و همه ناامید شدند که بالاخیره از جمله به فرار هزارگان و به خصوص مردم ارزگان از مناطق بومی شان به خارج منجر گردیدند.
اراضی سراسر هزارستان به افغانان داده شدند:
آیا با وجود حکم عدم دادن اراضی هزارگان به افغانان؛ زمین های آنان به افغانان داده نشدند؟
دولت مداران با شیطنت در ظاهر دستور می دادند که زمین های هزارگان را به افغانان ندهند و بزرگان هزاره را از این ناحیه نوازش ظاهری می دادند. مردم ساده لوح و اسیر هزاره این چنین توطئه ها را در آغاز نمی دانستند؛ ولی زود در عمل ثابت گردید که بخش بزرگ از اراضی مردم هزاره را در سراسر هزارستان به افغانان داخی و خارجی تحویل دادند. در این مورد تحت عنوان: «صدور حکم والا به عدم دادن املاک هزاره به افغان» در سراج التواریخ چنین آمده است:
«و حضرت والا فرمان کرد که: « ایشک آقاسی دوست محمد خان مأمور دادن ملک چوره هزاره شده و دستورالعمل تقسیم آن به افغانان مفوض گردیده است نه دیگر املاک هزاره جات پس باید عموم هزارگان و کدخدایان و اربابان ایشان را تسلیت و خاطر جمعی بدهند که به رفاه مشغول و مواظب زراعت و فلاحت خو شوند.» و دوست محمد خان با صدور این منشور، از جهالت و تعصبی که در نهاد داشت، ملک ارزگان و تمامت دای چوپان و دای میری و دای ختای و دای نوری و ارزگان را با ملک قلندر و مسکۀ هزارۀ جاغوری و کیزاب و خلج و تمزان و چارشینه و کرکابه و سه پای دایزنگی و تمزان دایکندی و زاولی و سلطان احمد و حجرستان دایه و فولاده را به طوایف افغان وطنی و کوچی داده، قرب چهارصد هزاره خانه از مردم هزاره را نیست و نابود و فرار وادی ادبار ساخت که انشاالله جابه جا رقم شده می آید.» (۶)
در قسمت های قبلی نیز اشاره شد که دولت در ظاهر به زیر دستان خود فرمان می داد که زمین هزارگان را به افغانان ندهید؛ ولی چون در خفا با هم فیصله نموده بودند که با وجود حکم فرمان، زمین های هزاره توسط ایشک آقاسی دوست محمد به طوایف مختلف افغانان داخلی و کوچی های خارجی داده شدند و پشتونیزه کردن مناطق اشغال شده را ادامه دادند . نتیجه این کار با آن جاه رسید که جمعیت های بزرگی از مردم هزاره از ناگزیری آواره دیار بیگانگان شدند.
خوانندگان عزیز ما در این منبع متوجه خواهد شد که چگونه از احساسات مذهبی و قومی پشتون تبار در جهت نسل کشی و غصب اراضی اقوام تحت ستم کار گرفته و زمینه های دشمنی جدید را میان تمام اقوام کشور افغانستان قبیلوی به نفع تداوم دشمنان داخلی و خارجی مساعد نمود:
«این قوم برای بسیج نیروی انسانی از مذهب و احساسسات پشتونوالی همواره استفاده ابزاری کرده اند و با تبلیغات شدید انگیزه رزمیدن را در میان پشتون ها علیه دیگر اقوام به وجود آورده اند. این روش ایشان به نوبه خود بسیار موفقیت آمیز و مؤثر بوده است تا جایی که پشتون های مذهبی که در هیچ حالتی نماز و روزه و سایر واجبات دینی شان را ترک نکرده اند؛ اما در کشتن دیگر اقوام و غضب زمین های شان نه تنها هیچ گونه گناهی احساس نکرده اند؛ بلکه آن را جهاد در راه خدا و زمین ها را غنیمت جنگی می پندارند. در واقع با همین روش ها توانسته اند به حذف فیزیکی، زبانی، فرهنگی و هویتی دیگر اقوام دست یابند.» (۷)
قوم بی گناه، بی سواد و فقیر پشتون که شدیدآ متأثیر از خصوصیات منحط قبیلوی و هم بی خبر از «گوهر قرآنی» بودند با تبلیغات سیاسی، تحریکات مذهبی و صدور فرامین تکفیر دولت وقت نسبت به هزارگان؛ نه تنها غصب اراضی، اسارت زنان، فرزندان و کشتار هزارگان را هرگز گناه نمی دانستند؛ بلکه یک جهاد مقدس در راه خدا نیز می پنداشتند. در نتیجه، از یک طرف، به نابودی اکثریت نفوس هزارگان منجر گردید و از سوی دیگر، در ظاهر قوم پشتون مجرم اصلی معرفی گردید که حتا متأسفانه تا حال دشمنی میان قوم پشتون با تمام اقوام کشور به خصوص بین قوم پشتون و هزاره به سود اهریمنان داخلی و خارجی ادامه دارد.
فرزانه گرانمایه و نویسنده ای شهیر کشور آقای محمد عوض نبی زاده که اکنون در هالند زندگی می کند، در مورد مظالم، بی عدالتی، غلامی، کنیزی، کوچاندن اجباری و نابودی بیش نصف مردم هزاره چنین می نگارد:
«… چون امیر عبدالرحمن که بیش از نصف نفوس مردم هزاره را نابود و متباقی را به غلامی و کنیزی کشانیده و سرزمین پدری مردم هزاره کشور را در مناطق جنوب اشغال و فامیل های آنان را به کوچ اجباری وادار نموده است…» (۸)
این را با تأکید مکرر اظهار می دارم که مردم هزارستان به خاطر نژاد، مذهب، زبان، سرزمین حاصل خیز، هویت فرهنگی باستانی، آزاد منشی، حق خواهی مدنی و… عدالت نگری خویش مورد هر گونه تبعیض، خشونت، تعصب، غصب دارایی، بردگی، آوارگی، سایر جنایت سازمان یافته و نسل کشی هدفمند از سوی بسا از دولت های جابر اعصار گذشته، به ویژه توسط دولتمداران امیر عبدالرحمن خانی و لشکر بدوی آنان قرار گرفتند که این چنین جنایات و نسل کشی را در قسمت هزاره ها، تاریخ خوب به حافظ ندارد.
احداث باغ شاهی بالای زمین های غصب شده در ارزگان:
این بار، زمامداران جابر دولتی با بهانه احداث باغ شاهی؛ زمین های زراعتی مردم بی دفاع ارزگان را غصب و بالای آن باغ ساختند. اصلآ در ولسوالی خاص کنونی ارزگان دو باغ وجود دارند که یکی به نام «باغ عمومی» و دومی به نام «باغ کلان» یاد می گردد که بالای اراضی غصب شده اهالی مردم بومی ارزگان باستان احداث شده اند.
در این صفحه سراج التواریخ تحت عنوان: «احداث باغ شاهی در ارزگان» چنین می خوانیم:
«و هم در این هنگام، باغ جدید واقع ارزگان را جنرال شیر محمد خان که فرمان احداث باغ در آنجا به نامش صادر شده بود، به عزم این که مزارع مردم آنجا را داخل باغ نموده، هزارگانی را که در نفس و زمین مسطح و هموار ارزگان کلاته دارند، محروم الحق سازد، یکصدو سه جریب زمین را در طول عرض برای احداث باغ برگزید و در ثانی آن باغ به امر والا موسوم به باغ چراغ شاه شده و فیض محمد باغبان از بزرگی وسعت آن باغ که سردارعبدالقدوس خان احداث کرده و جنرال شیرمحمد خان بر وسعتش افزود، از طول و عرض آن به امر والا کاسته در طول ششصد ذرع و در عرض چهارصد ذرع غرس اشجار نمود و مزارعی که جنرال شیرمحمد خان و سردار عبدالقدوس خان برای احداث باغ انتخاب کرده بودند، همه خارج از باغ اتفاق افتاده، هزارگان از آن اراضی خود محروم و ضایع الحقوق شدند.» (۹)
به این وسیله، مالکین این زمین های غصب شده به هر طرف آواره و فقیر شدند که حتا برخی از آن ها از گرسنگی نیز تلف شدند و عده ای هم به خارج فرار نمود.
زمانی که من حتا شامل مکتب در مرکز ولسوالی ارزگان خاص در منطقه هزارقدم نشده بودم، از موی سپیدان منطقه می شنیدم که همین مردم هزاره که بالای زمین های شان، باغ عمومی و باغ کلان ساخته شدند، از اثر گرسنگی گدایی نمی کردند؛ ولی دانه های جو و جواری را از بین سرگین اسپان حکومتی پالیده و می خوردند و عده دیگری از آنان در آغوش مرگ ابد رفتند.
جمعیت زیادی به ناحق قتل و خانۀ هزار تن خراب شد:
در فرهنگ شؤنیزم قبیلوی- قومی که عالی ترین مرحله نژادپرسی و فاشیزم می باشد، دست اندرکاران امور؛ منازل مردم را به تلی از خاک سیاه تبدیل کردند. برخی از مردم در کام مرگ بیابانی از بین رفتند و قسمت دیگری نیز فرار شدند. در این وقت که دوست محمد، زمین های هزاره را برای افغانان داد و نفوس زیادی به قتل نیز رسیدند که این امر نیز زمینه بیشتر «افغانیزه کردن» را بالای اراضی غصب شده در هزارستان آماده ساخت.
اصل مسأله غصب دارایی، ویرانی منازل و قتل مردم بی گناه و بی دفاع هزارستان را از نگارش شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، چنین می خوانیم:
«… و از جمله به غیر از میرزا محمد جی خان، میرزا محمد ایوب نامی بود که فرامین و احکام دادن املاک مردم هزاره را که البته به دست ایشک آقاسی، دوست محمد، سرپرست افغانان مهاجر، بدون ثبت و امضای سردفتر خواهند بود، رقم کرده و به مهر مدیر دارالانشاء نرسانیده و به وسایل مزین به مهر مهر آثار پادشاهی ساخته، به مردم مهاجر داده مردم هزاره را جلای وطن و خارج مملکت نمود و هم چنین هزاران کار ناسزاوار از عمال دیوان به روی روز آمده، خانۀ هزار تن خراب گشت؛ بلکه نفوس زیادی دوچار قتل ناحق گردید.» (۱۰)
باید نوشت که ۹۸ در صد ولایت ارزگان کنونی، حجرستان، دای چوپان، دایه، فولاد، قسمت های از ولایات هلمند، زابل، غزنی، مرکز شهر قندهار و سایر مناطق قبلی هزارستان و دیگر مناطق هزاره نشین از ساکنین بومی مردم هزاره با نسل کشی ها، غصب دارایی ها، اسارت، تظلم و سایر جنایت توسط دولتمداران و لشکر ایلجاری تخلیه شدند و همه در اشغال قبایل درانی و غلزایی درون مرزی و بیرون مرزی افغانستان قرار گرفتند. مناطق مذکور با تمام معنا عملآ توسط دولتمداران خودکامه وقت «افغانیزه» شدند. آیا نمازخواندن و روزه گرفتن بالای ملکیت غصب شده، مغایر شریعت اسلامی نمی باشد؟
تقسیم اراضی مردم کافرستان بین مردم لمقان:
در قسمت های قبلی نیز به طور مرتب از قتل و مظالمی که در حق مردم کافرستان صورت گرفته بود، استناد نموده و به اطلاع نسل کنونی و آینده تقدیم کردم. در این مورد تحت عنوان: «حرکت ناقلین لمقان جانب کافرستان» خواهیم دید که مناطق کافرستان را چگونه به طرف «پشتونیزه کردن» قرار دادند و مردم بومی این منطقه کافرستان را یا کشتند، یا فراری کردند و یا اینکه با اجبار تمام مسلمان نمودند.
کنش ها و منش های دولت از یک طرف مردم بیگناه و غیر سیاسی پشتون را عمیقآ تحمیق کردند و دارایی های اقوام غیر پشتون را به ناحق برای آن ها تسلیم نمودند. و از طرف دیگر، قوم پشتون را متجاوز به حقوق دیگر اقوام، جنگ طلب، خشونت گر، ناشکیبا، غاصب و متعصب در برابر اقوام غیر پشتون و به خصوص علیه مردمان کافرستان، هزارستان، قزلباش، بیات، تاجیک، اوزبیک، قیرغیز، قزاق، بلوچ، ایماق، براهوی، تیموری، اهل هنود، یهود و سایر اهالی این کشور تربیت کردند و این جا بود که دشمنی سنتی قوم پشتون را در برابر سایر اقوام کشور به اوج آن رساندند.
«و از دیگر سوی، در حلال واقعاتی که به شرح رفت، خانواری ناقلین مردم لمقان مامورۀ اقامت کافرستان که از پیش رقم شده آمد، به عزم موطن و مسکن گزیدن در مواضع شکرنر و پله گل و میو کلوم و نیلاب به اتفاق سردار محمد عثمان خان و مستاحان و عبدالغیاث خان کمیداین و میر محمود شاه خان سرتیپ از راه قوی یار رهسپار شده، روز نهم از حرکت خود وارد مواضع مذکوره شدند و به تقسیم اراضی و مزارع پرداخته، بیست تن از کفار که فرار نموده بودند، به پای خویش پیش آمده گرفتار شدند و… تن مرد و زن دیگر را ملک محمد افضل و گران جوک نامان، که در محافظت خانۀ واقع بین کدوال و شکرنر اقامت حراست داشتند، از کوه به دست آورده نزد محمد علی خان حاکم لمقان فرستادند.» (۱۱)
دولت قبل از این نیز، مناطق بومی و حقوق مردم کافرستان را به ناحق برای برخی از قبایل افغان داده و با دادن امتیازات تقاوی، ابزارهای رزاعتی و هم چنان با پشتوانه نظامی از این قبایل قومی خویش در برابر مردم بی دفاع کافرستان حمایت کرد تا اینکه «پروسه افغانیزه کردن» این منطقه اشغال شده را تکمیل کرد. آیا این امر خلاف اوامر و نواهی الهی نبود و نیست؟
فرستادن اسیران مردم کافرستان به زندان کابل:
آیا مردم کافرستان به خاطر ملحوظات دینی، نژادی، زبانی، سیاسی وغیره مورد کشتار بی رحمانه، غصب دارایی، بی سرنوشتی، کنیزی، غلامی و… مسلمان سازی اجباری توسط دولتمداران فرعون صفت وقت قرار نگرفتند؟
پس از اینکه «روند مسلمان سازی جبری مردم کافرستان» تکمیل شد و آن گاه نام کافرستان به نورستان و کافران هم به نام «جدیدالاسلام» مسما گردید؛ آیا تقریبآ از ۱۴۰ سال به این سو، کدام تغییرات مثبت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی- عصری در وضعیت مردم نورستان کنونی به وجود آمده اند؟
عملآ به مشاهده رسید که مردم کافرستان را به بهانه های مختلف به زندان های کابل فرستادند که بلاخیره با نحوی از انحاء نابود شدند:
«و مقارن این حال پنجاه و هشت نفر مرد و زن و پسر و دختر دیگر از کفار را که مجددآ محمد علی خان حاکم لمقان، نزد سپسالار فرستاده بود، او گسیل کابل نمود» (۱۲)
وقتی که مردم کافرستان را به زندان کابل اعزام می کردند، سرنوشت آن ها نیز مثل زندانیان مردم هزاره در کابل بودند که بلاخیره نیستی قطعی منظر شان بود که تاریخ به طور روشن بدان شهادت می دهد.
تصرف زمین های مردم کافرستان توسط مهاجرین لمقان:
در قسمت های قبلی اشاره شد که رهبری دولت، قبایل قومی خویش را به نام مهاجرین بی زمین نامزد می نمود و بعد با صدور فرامین و بدون آن، دارایی مردم را برای آنان می دادند. حکام جابر وقت با همین شیوه، افرادی از مردم لمقان را با پشتوانه حمایت نظامی، اقتصادی و سیاسی به منطقه کافرستان انتقال دادند و بعد زمین های کافرستان را به آنان تسلیم نمودند.
در وقایع ماه جمادی الاخرای سنۀ ۱۳۱۵ هجری چنین می خوانیم:
«حضرت والا در روز شنبه غرۀ این ماه، دوازده تن از کدخدایان جدیدۀ گروه ناقلین لمقان را که مأمور اقامت کافرستان چنانچه گذشت شده بودند، چون قلم الدین که کدخدای پنجاه و یک خانه و محمد نبی کدخدای چهل و پنج خانه و عبدالله کدخدای پنجاه و چهار خانه و محمد گل کدخدای پنجاه و دو خانه و سعید خان کدخدای شصت و هفت خانه و رسالت خان کدخدای پنجاه و شش خانه و باباخان کدخدای پنجاه و چهار خانه و عبدالمجید کدخدای سی و هفت خانه و محمد علی کدخدای شانزده خانه و شرف الدین کدخدای بیست و یک خانه و عبدالله کدخدای بیست و چهار خانه و حمید خان کدخدای بیست و سه خانه بودند، مشمول عواطف خسروانه فرموده …» (۱۳)
بیشتر از ۵۰۲ خانواده لمقانی توسط دولت به کافرستان جاه سازی گردید و برای آنان اسلحه نیز توزیع کردند تا از خود در برابر کافرستانی های بومی دفاع کردند جایگاه شان بالای اراضی اشغال شده کاملا تثبیت شد.
بازهم در مودر غصب اراضی اشغال شده ای کافرستان می خوانیم که ذریعه عمال دولت به ناحق تصرف گردید:
«بنا به سبب ترفیه حال و تسکین بال فقرای رعایای سکنۀ لمقان که بی ملک و زمین بودند، رأی مملکت آرا اقتضا کرد که ایشان در کافرستان که اراضی مفتوح العنودۀ مسمانانست رفته جا و ماوی بگیرند و به جای آن که قوم کفار قرن های بی شمار از عهد سکندر مقدونی تا کنون در آن جبال بت پرستی کرده، از فیض تشرف به دین اسلام بی بهره و محروم بودند، جماعه ای از اهل اسلام را در آن جبال و اودیه و قفار مأمور توطن و تمسکن گزیدن کردم که شعایر اسلام و احکام حضرت خیرالانام را برپای داشته، روز حیات خود را به سپاس و ستایش خداوند بی مانند و اطاعت رسول او تعالی به سر برند و اراضی و عقار و اشجار فواکه بار آنها را تصاحب نموده، آسوده حال مقیم باشند و علوفه و بذر و آلات و ادوات حرب و فلاحت، همه از جانب دولت به ایشان عطاء فرموده، مأمور اقامت آنجا نمودم…» (۱۴)
آیا هنوز هم قبول نداریم که سرزمین اشغال شده ای کافرستان به صورت سازمان یافته و هدفنمند در تصرف قبایل افغان قرار داده شد و جریان« افغانیزه کردن» آن را تدریجآ تکمیل کردند؟
دادن ناحق اراضی هزاره ها برای مهاجرین قبایل عثمانزایی وغیره هندوستان:
افغانان هندوستان که از دادن اراضی مردم هزارستان به پشتون های داخلی و خارجی آگاه شدند، آن وقت دسته دسته از هند وارد افغانستان می شدند و درخواست زمین های زراعتی هزاره ها را از دولت قومی خویش می نمودند. امیر عبدالرحمن با صدور فرامین و حتا بدون آن، زمین های هزاره را توسط دوست محمد برای قبایل عثمانزایی، اشترزایی، فرغ اچکزایی، نورزایی، پنج پای و خواجه زایی شعبۀ بارکزایی هندوستان داد که یک نمونه مشخص آن در تحت عنوان: «هجرت اختیارکردن قبایل عثمانزایی وغیره» ثبت گردیده که اصل ماجرا در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:
«و مقارن این حال، سه صدو هفتار خانوار از قبایل عثمان زایی و اشترزایی، فرغ اچکزایی و نور زایی، و پنج پای و خواجه زایی شعبۀ بارکزیی از اراضی مقبوضۀ و مستعمرۀ دولت انگلیس از استماع املاک مردم هزاره را به افغان دادن ایشک آقاسی دوست محمد خان، هجرت اختیار کرده نزد او حاضر آمدند و بعضی را بدون فرمان مزرعه و کلاته در هزاره جات داده برخی را به وعدۀ مراجعت خود از قندهار در هزاره جات داده مژده و نوید عطای مزارع و مساقات شاد خاطر ساخته برای اجرای امور منویۀ خویش از هزاره جات راه قندهار پیش گرفت و از جمله فیض محمد و نیک محمد و غلام و جامعه دار و محمد شریف نامان بزرگان ایشان را از جانب دیگران وکیل قرار داد، به عزم این که حکمی جهت سند خود را حضرت والا حاصل نماید. چنانچه ایشان شرفیاب حضور والا شده، به عطای خلعت و رخصت مراجعت دلشاد گردیدند و در روز مذکور جمادی الاخری به توسط ایشک آقاسی عبدالقدوس خان فرمانی به دستخط نویسندۀ او مطابق خواهش و آرزوی دوست محمد خان حاصل کردند که ایشان را قرار دستورالعملی که در باب بذر و جیره و تقاوی دادن و معافی مالیات سه ساله که به دست دارد به ایشان نیز بدهد و او این فرمان را سند جعلی خود قرار داده هر که از مردم هزاره را خواست از ملک کشیده مزارع و مراع و مساکن شان را به این مهاجرین وغیره افغانان کوچی و وطنی داده، مزدی برای روز آخرت خود حاصل کرد.» (۱۵)
چنان بدخواهی، تبعیض، تنفر غیر انسانی در اذهان دست اندرکاران دولتی و افراد قبایلی افغانان داخلی و خارجی اشغالرگان ملکیت هزارستان خلق شده بودند که اشغال اراضی، نابودی و کشتار هزارگان را مزدی برای روز آخرت خودها نیز می پنداشتند.
ضبط چراگاه های مردم هزارستان توسط دولت:
در زیر عنوان: «ضبط دیوان شدن مرغزارهای هزاره جات» می خوانیم که چگونه مراتع چراگاه های هزارستان ذریعه حکام دولتی غصب شده و با شیوه های مختلف در اختیار کوچی های پشتون تبار داخلی و هند برتانوی گذاشته شدند.
«وهم در این وقت میرآخور یحیی خان پسر محمد حسین خان جوانیشر، قوم قزلباش، که پدرش در سفر غربت ملازم خدمت حضرت والا روز اخلاص به سر برده بود، به امر حضرت والا مأمور ضبط دولت نمودن مرغزارهای عموم هزاره جات شده، تمامت مراتع مخضرۀ مردم هزاره را ثبت و ضبط دیوان سلطنت کرد و از این وقت به بعد دواب و مواشی عموم مردم هزاره از چرایش در مراتع موروثی و حقوق محلی خود به واسطه غلبۀ افغان کوچی و از مرغزاری های خود به سبب آن که ضبط دولت و برای شان فدغن شد محروم گردیده، از استحقاق خویش مأیوس آمدند و مالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاده، گوشت و روغن و برک و گلیم رو به انحطاط گذاشت. چنانچه از این هنگام تا سنۀ هزارو سه صدو چهل و سه قمری هجری که زمان تسوید مکرر این تاریخ است، همۀ اجناس مذکور یک برهشت در اسعار خود ترقی کرده که به جز اشخاص صاحب ثروت، کسی نمی تواند که از خریدن این اجناس نایل به مقصد ضروریۀ معیشت خود گردد.» (۱۶)
هرچند که هزارگان شیعه مذهب و سنی مذهب از سوی دولت وقت کافر مطلق معرفی گردیده بود؛ ولی از جمله قزلباش ها، بیات ها، بلوچ های شیعه، پشتون های شیعه و سایر شیعیان از این فرمان تکفیر در امان بودند و من جمله خیلی از قزلباشان در دولت امیرعبدالرحمن خان، ماموریت داشتند. از این رو، ثبت دارایی، اراضی علف چرهای مردم هزاره به امر دولت، توسط میرآخور یحیی خان قزلباش صورت گرفت.
در قسمت های قبل نیز اشاره شد که کوچی هر قبیله و قوم کشور در محوطه ای جغرافیوی خاص خود شان مصروف بودند و تجاوز به حریم دیگران را نداشتند و هم نمی توانستند. پس از اینکه، امیرعبدالرحمن، نظامیان و لشکر ایلجاری قبیلوی شان با خون ریزی، نسل کشی و سایر جنایات موفق به اشغال هزارستان شدند؛ آن گاه از جمله کوچی های داخلی و هندوستان را به تصرف ناحق علفچرها، مراتع و حتا مزارع مردم هزاره تحریک و تحریص کردند و هم چنان به صورت منظم از آن ها در برابر بومیان هزارستان حمایت سیاسی، نظامی وغیره نمودند.
با این خیانت حاکم دولت توجه گردد که کاه و جو را برای بار دوم از مردم هزاره بهسود حصول کرد:
«و هم در این ایام، از تغییر میرزا غلام محمد کور لمقانی، میرزا خان شرین نام از قوم اسلام که پدرانش از کیش هنود ابا کرده دین اسلام پذیرفته بودند، به توسط میرزا عبدالاحمد خان سردفتر مغربی و دادن پاره، به عاملی هزارۀ بهسود تسعیر کاه و جو و یونجه که رعایای آنجا به فوج و دواب و مواشی داده بودند، مجرا نداده حواله و حصول کرد.» (۱۷)
حکام دولت از اینکه زنجیر غلامی استعمارگارن انگلیس را به گردن داشت و هر گونه جنایت را که در حق تمام مردم کشور به خصوص در مورد هزارگان مغایر انسانیت، اسلامیت و مدنیت انجام داد، با عکس العمل کشورهای خارجی مواجه نشد. دیگر اینکه، طبق سنت چند قرن آخر رهبران قبایل به صورت صادقانه در خدمت انگلیس ها در افغانستان بودند و از این جهت، انگلیس ها با هرگونه نسل کشی، اعمار کله منارها، تبعیض، ضبط دارایی، کوچناندان اجباری، توزیع اراضی به افغانان دو طرف خط دیورند و هزاران جنایات ضد بشری که در مورد کلیه مردمان افغانستان و به خصوص در مورد هزارگان که توسط امیر عبدالرحمن و عمالش انجام شدند، خرسند بودند.
دوم اینکه، تمام اقوام کشور و به ویژه مردم اسیر و خوبنار هزاره در موقعیت قرار نداشت که از حد اقل حقوق برحق خویش دفاع نمایند. در همین رابطه بود که نسل کشی و جنایات ضد بشری با شدت ادامه پیدا کردند.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه ۱۹ حوت ۱۳۹۱ برابر با ۹ مارچ ۲۰۱۳ میلادی/ افغانستان
———————————————————————————————–
منابع:
(۱) – ص ۱۰۰ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۲) – ص ۱۰۲ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۳) – ص ۱۱۶ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۴) – ص ۱۱۶ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۵) – ص ۱۲۴ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۶) – ص ۱۲۵ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۷) – منبع: کابل پرس «هویت ملی و فقدان خردگرایی»/ نویسنده: حفیظ انگوری/ شنبه ۲ مارس ۲۰۱۳
(۸) – ص ۲۹۰ «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده» جلد اول/ نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال ۱۳۹۱ شمسی/ چاپ دوم به فرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پیشین پالان گذاری دولت جمهوری افغانستان.
(۹) – ص ۱۲۵ و ۱۲۶ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۰) – ص ۱۳۲ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۱) – ص ۱۳۵ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۲) – ص ۱۳۶ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳) – ص ۱۳۸ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۴) – ص ۱۳۸ و ۱۳۹ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۵) – ص ۱۴۰ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۶) – ص ۱۴۰ و ۱۴۱ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۷) – ص ۱۴۱ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.