غلام سخی ارزگانی
قسمت پنجم
«مژده بده به بندگانم، آن کسانی که به همۀ سخنان گوش فرامی دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی اند که خدا هدایت شان بخشیده است، و ایشان واقعآ خردمند اند.» (الزمر/۱۷-۱۸) (۱)
من با استفاده از حقوق آزادی طبیعی، ارزش های دینی، مدنی، قانونی و دین ملی خویش تا کنون به طور مستند و امانت داری از تتمۀ جلد سوم سراج التواریخ منتشره سال ۱۳۹۰ خورشیدی از انتشارات امیری استناد صفحه وار و مختصر را در چهار قسمت گرد آوری نموده و ضمنآ انتقادات خویش را از سیاست ها و عملکردهای غیرانسانی دولتمداران وقت و لشکر قبیلوی- قومی آنان مبتنی بر آیات قرآنی تحلیل کرده و به خوانش خوانندگان گرانقدر و محترم تقدیم نمودم که بیانگر حد اقل نسل کشی و جنایات ضد بشری در حق تمام مردمان افغانستان بوده تا افراد جامعه و به ویژه اربابان خرد سیاسی در زمینه به داوری منصفانه بپردازند.
هم چنان آنچه را که علاقمندان عزیز می خوانند، از ناب ترین و مفید ترین آن ها در جهت بیشتر غنامندی فکری خویش در خدمت مردم محکوم و این سرزمین بی دفاع استفاده حد عظمی را نمایند.
در این قسمت با استناد منتخب از جلد چهارم سراج التواریخ بخش نخست، چاپ انتشارات امیری سال ۱۳۹۰ خورشیدی به صورت مرتب آغاز کرده و بخش وار در دست رس علاقمندان عزیز خویش قرار خواهم داد تا از گزیده های فشرده مطالب مورد نظر و تبصره های لازم، عموم مستفید گردند. به همین ترتیب، اگر انشاء الله در قید حیات بودم از جلد چهارم بخش های دوم و سوم نیز بهره گرفته خواهد شد و به اطلاع همگان خواهم رسانید.
مضاف برآن، باز هم اگر توفیق الهی رفیق گردید از مجلدات اول تا سوم سراج التواریخ آخرین اصل نسخۀ مکمل آن که امسال (۱۳۹۱) توسط مؤسسۀ انتشارات عرفان به کوشش محمد ابراهیم شریعتی تازه به آزین چاپ رسیده است، استفاده برده و گلچین های ناب آن را به خوانش اصحاب فرهنگ، جوانان، اهل پژوهش و… مردم داغدیده افغانستان قرار خواهم داد.
هرچند این کار سهل نیست و خیلی زمان گیر بوده و در ضمن نهایت حوصله به کار است تا این کتب قطور چند جلدی و آن هم که با ادبیات ثقیل و خاص مزین گردیده، مطالعه و مطالب مورد نظر را گلچین کرده و ضم نقل آیات گزیدۀ قرآنی، منابع دیگر و تحلیل ها در اختیار حامیان حقوق بشر، کاوشگران، سیاسیون، مؤرخین، جوانان، فرهنگیان، دانشمندان، جامعه مدنی، آزادی خواهان، خارجیان و به خصوص در محضر استفاده مردم افغانستان عزیز قرار دهم.
افزون برآن، اکنون که از چندین سال به این سو در افغانستان زندگی می نمایم با شرایط سخت نان پیدا کردن، زنده ماندن، ناامنی، مریضی و دیگر مشکلات دست و پنجه را ناگزیرآ نرم می نمایم که در وجود همه این موانع، کار فرهنگی در خدمت مردم نهایت دشوار می باشد؛ ولی از اینکه با انسان، خدا، مردم و کشور خویش تعهد سپردم که تا حد توان، قلم شکسته خویش را در راستای خدمت نسبت به مردم افغانستان به زمین نخواهم گذاشت.
دقیقآ باید گفت که این کاوش مانند نبشته های گذشتۀ من هرگز خالی از کاستی ها نخواهد بود که در این رابطه، پیش از بیش از علاقمندان محترم همیشگی و خوانندگان گرامی دیگری خویش احترامانه و عاجزانه پوزش می خواهم. و اگر لطف کرده، نواقص و کمبودی های وارده را در اختیار راقم این سطر بگذارند، خیلی ممنون خواهم شد.
تصرف جبری دختران و پسران هزاره به نام کنیز و غلام:
حاکمان، مأمورین، عساکر دولت و حتا مهاجرین افغان که زمین های زراعتی و سایر دارایی ها مردم هزاره را با فرامین و بدون آن غصب نمودند، با چنان جبر و جنایت در مورد هزارگان اسیر برخورد می کردند که تاریخ به حافظه نداشت. هر حاکم پس از برگشت از هزاره جات خونین به کابل و یا به منزل خویش، با محصول مکیدن اجباری خون مردم و تصرف جبری فرزندان هزاره همراه بود. حکام با بهانه اینکه، فرزندان هزاره را خریده با خود به زور می آوردند و به بازارهای آدم فروشی قندهار، کابل، جلال آباد، هرات و سایر مناطق به قیمت زیاد به فروش می رساندند. بعد هم انسان فروشان افغان مناطق جنوبی و شرقی کشور، فرزندان خریده شده ای هزارستان آلوده به خون را به هندوستان ( یا هند برتانوی) به قیمت های بالاتر به فروش می رساندند.
یک نمونه از این جنایت ضد بشری را از جلد چهارم سراج التواریخ بخش نخست آن، چنین نقل می نمایم تا مردم در مورد قضاوت عادلانه نمایند که هیچ قومی در تاریخ بشریت این چنین مورد ظلم و نابودی قرار نگرفته بود:
«وهم در این وقت از عریضۀ میرزا محمد جان خان که از تغییر میرزا گل امیر خان مأمور یکه اولنگ هزارۀ دایزنگی شده و او از راه قطع محاسبات خود در کابل آمده، به سمع فیض محمد مجمع والا رسید که میرزا گل امیر خان هجده نفر دختر و پسر از هزارگان متوطنۀ یکه اولنگ اکراهآ گرفته و به نام کنیز و غلام، به کارکنان دیوان رشوت داد، ده هزار روپیه خیانت خود را مستور داشته است. » (۲)
این چنین ظلم های که توسط حاکمان محلی در مورد هزارگان اعمال می شدند، در هیچ یک کشور دیکتاتور دیگر جهان به مشاهده نرسیده بود.
خواستن میرزادگان، سیدان، کربلایان، زواران مطیع و متمرد هزاره به زندان کابل:
درست زمانی که نسل کشی و جنایات ضد بشری توسط دولتمداران در حق همه اقوام کشور و به صورت خاص که در مورد مردم هزارستان خونبار آغاز شدند، هزاره ها دو قسمت بودند. اولی اکثریت قاطع آن هزاره های بودند که در برابر استبداد، نوکرمنشی امیر و جلادیت همه دولتمداران و فوج های نظامی اعتراض انسانی، اسلامی، مدنی، عقلانی وعادلانه داشتند و خواهان رفع ظلم از بالای شان بودند. بخش دیگری آن اربابان محدود بودند که با دولت خونریز امیر عبدالرحمن خان همکاری می کردند.
در این مدرک مستند و معتبر تاریخی به اثبات رسید که امیر دست نشانده انگلیس، آن همه هزارگان مخالف و همکار دولت را به طور یکسان مجازات کرد و از بین برد که در تاریخ نظیر نداشت:
« و هم در این [ایام]، محمد نعیم بیگ نامی از میرزادگان هزارۀ دایزنگی، که در وقت تمرد و طغیان هزارۀ حجرستان و ارزگان و مستمال و مطیع و منقاد شدن ایشان، عموم میرا و میرزادگان و رعایای قوم مذکور طریق خدمت دولت سپرده به فرمان حضرت والا که اصدار یافته بود، که تمامت میران و میرزادگان و سیدان و زواران و کربالایان عموم هزارگان از مصلح و مفسد و مطیع و متمرد، در ملک نبوده و همه در کابل آمده، مقیم اشپان جلال آباد و بگرام کوهستان وغیره مواضع شوند، در کابل آمده، اقامت گزیده بود، به فوج داری فریۀ بلاغین کوهستان کابل و نواح آم مأمور گشت.» (۳)
به این ترتیب، حکام آن کسانی را که مصلح و مطیع دولت می دانستند در مرحله دوم با کام غل و زنجیر بستند و آنان را نیز به طور یکسان مانند کسانی دیگری که نام آنان را مفسد، یاغی، متمرد و کافر گذاشته بودند، کاملآ از بین بردند. آیا این خود دلالت آشکار بر نیات ضد بشری و ضد اسلامی حکام دولت و سایر عمالش در قسمت مردم بی گناه و بی دفاع هزارستان نمی کرد؟ آیا این چنین اعمال ضد انسانی دولتمداران و حامیان شان؛ قبایل غیر آگاه و بی گناه پشتون تبار را در جنگ، تجاوز به نوامیس، تصاحب اراضی، خصومت و دشمنی علیه مردم بی دفاع و مظلوم هزارستان تحریک و تحریص نکردند؟
دادن اراضی هزارگان خدمت گار دولت به افغانان:
در شروع نسل کشی و نابودی مردم هزارستان، یک تعداد اربابان محدود هزاره همکار حکومت با غرور بی مورد و افکار باطل خویش، تصور هم نمی کردند که بعد نوبت قلع و قمع خود آن ها توسط باداران جلاد شان نیز فرا خواهد رسید.
دولتمداران در قدم نخست، آن هزاره های که ناراض و مخالفین دولت بودند؛ به از بین بردن، ضبط ملکیت، غصب دارایی و تقسیمات اراضی آنان به افغانان هردو سمت خط دیورند اقدام ورزیدند تا اینکه به این هدف شوم خویش کاملآ نایل گردیدند. بعد در قدم دوم، به نیستی، ضبت دارایی، تقسیم زمین های اربابان هزاره همکار دولت به مهاجرین افغان اقدام کردند که اینک یک گونه آن را در زیر عنوان: وقایع ماه صفر سنۀ ۱۳۱۵ هجری در سراج التواریخ به شرح زیر با هم می خوانیم:
« در این وقت از عرایض جنرال شیر محمد خان اندری و وقایع نگاران و حکام و عمال ارزگان و دای چوپان و گیزاب وغیره محال هزاره جات، به مسمع فیض مجمع والا رسید که ایشک آقاسی، دوست محمدخان، اکثر از مردمان افغانان متوطنۀ داخلۀ مملکت را، که از خود مزرعه و کلاته دارند و مالیه و باج می گذارند، مهاجر و ناقل نام نهاده و املاک و اراضی و مواطن و مساکن مردم هزارۀ رعیتی را که در وقت شرارت و طغیان هزارگان متمرده، خدمت به دولت کرده اند و داخل خالصه و ضبطی نیامده است، به ایشان داده و می دهد و علاوه بر مزارع و مراتع و مساقات، علوفه و تقاوی از انبار و خزانۀ دولت گرفته بدیشان می رساند که از این در، قرب نود و پنج لک رپیه به آنها از دولت داده است.» (۴)
شرح احوال درناک گذشه ها از این رهگذر مفید است که نسل کنونی در پرتو دانش و عقل از آن ها آگاهی لازم حاصل نمایند و تا به شناخت از اوضاع کنونی کشورش دست یابند و آگاهانه برای ساختن آینده تابناک، دید مثبت و سازنده پیدا نمایند و مبارزات همه جانبه روی دست گیرند.
در همین وضعیت موجود، کسانی هم همکار دولت هستند که صرفآ سیل بین مفسدین اداری و مافیای قدرت یکه تاز شؤنیستی اند و منافع ملی را قربانی سلایق و علایق تک خصوصی، خانوادگی، حزبی، قبیلوی، قومی وغیره خویش می نمایند و از تاریخ عبرت نگرفته اند. دیده خواهد شد که این چنین کسان توسط همین قدرتمداران حاکم نابود خواهند گردید.
عدم پرداخت مالیه توسط کوچی های افغان در افغانستان:
ایشک آقاسی دوست محمد بنا بر فرامین رسمی و حتا بدون فرامین امیر وقت، با خیره سری و خصوصیت خاص قبیلوی خویش؛ زمین حاصل خیز هزارگان را به افغانان داخلی و هند برتانوی توزیع کرد که تا کنون در غصب این افغانان می باشد.
در تحت مطلب: «صدرو حکم والا در باب املاک مردم هزاره» چنین درج گردیده است:
«و حضرت والا در روز جمعه، غرۀ ماه صفر، ایشک آقاسی مذکور را فرمان کرد که هر طایفه و قومی که از ممالک خارجه حجرت کرده در مملکت افغاستان بیایند، پس از این روز در باب ایشان سررشته و دستورالعمل اینست که: مهاجرین هر قوم را که نزد او آیند، اول از سرحدات بندری که از آن عبور کرده، داخل خاک افغانستان می شوند، پرسیده محقق نماید، که از مملکت خارجه اند یا از داخله؟ پس اگر از خارج باشند، اجرای کار ایشان را قرار دستورالعمل که در دست دارد، نموده یک نفر ایشان را وکیل معین کرده، از راه اجرای امور ضرویۀ ایشان که متعلق به حضور باشد، با تفصیل احوال و کوایف حال شان، قبل از آمدن خود، گسیل کابل کند و یا خود آورده، شرفیاب حضور شود و اگر از مردم داخل مملکت باشند و اظهار عدم مزرع و مرتع کنند، از حاکم و دفتری علاقه ای که ایشان در آن سکونت دارند، پرسیده، مزرعه داشتن و نداشتن ایشان معلوم کرده، در صورت ملک و زمین نداشتن شان، ایشان را در قید شمار آورده، از حضور، سررشته و اجازت بخواهد. بعد هر امری که صادر شود، معمول دارد.
از صدور این منشور، دستور کافی به دست تعصب جناب او آمده، اکثر از افغانان کوچی و بادیه نشین را که شش ماه از سال، در ممالک خارجه و شش ماه را از راه ییلامیشی، در افغانستان می آیند و سیر و گردش و چرایش کرده و مال التجارۀ زیاد، بدون ادای باج و خراج، آورده و برده، تجارت می کنند و در ارزاق مردم سکنۀ بلدان و قری و محال ولایات افغانستان تنگی و عسرت عاید می سازند و همواره حمایت و اعانت به دولت انگلیس می رسانند، در هزاره جات، مزارع و مراتع داد و ایشان را قوی و جسور ساخته، مردم هزاره را که مقابل و در روز حاجت مدافع ایشان بودند، از مملکت پراگنده و منتشر ساخت و خدمتی به افغانان کرده، خرابی در مملکت و خسارات به دولت وارد آورد.» (۵)
در عصر سلطنت مطلق العنان امیر عبدالرحمن و فرزندش امیر حبیب الله برای تقریبآ مدت نیم قرن، نه تنها نسل کشی هزاره ها توسط دولتمداران غدار و هم چنان غارت و ظلم مهاجرین قبیلوی شان ادامه پیداکرد؛ بلکه سایر جنایات ضد بشری از قبیل اعمال رسمی بردگی، ضبط دارایی، توزیع زمین های هزارگان برای قبایل غلزایی و درانی هر دو طرف خط دیورند وغیره نیز در قسمت مردم هزارستان ذریعه عمال دولت تطبق گردیدند.
جنایت دیگری کوچی از منظر دانشمند گرانقدر آقای محمد عوض نبی زاده این گونه تشریح گردیده است:
«اما در یک قرن آخیر، آفت تهاجم کوچی ها، دامنگیر جامعه هزاره جات گردیده است و بعد از آن که قیام دادخواهانه سراسری مردم هزاره بر ضد حاکمیت استبدادی امیر عبدالرحمن در هم شکسته شد، به عنوان بخشی از پروسه انتقام از آنان، به هزاران عشیره و قبیله از پشتون های کوچی امر داده شد تا در فصل بهار و تابستان همراه با احشام و حیوانات شان از مناطق هزاره جات به عنوان چراگاه استفاده کنند. نظام های استبدادی در طی مدت یکصد سال اخیر از کوچیها بحیث زخم خونین سیاسی و علاج ناپذیر برعلیه پیکر مجروح هزاره جات و جامعه هزاره استفاده نموده اند. کوچی ها همواره و سیله سیاسی سرکوب مردم هزاره در خدمت حکام محلی بوده و کارنامه تلخ و ناگوار نفرت از آنان در ذهن مردم هزاره باقی مانده است.» (۶)
آیا من و یا هر فرد دیگر به عنوان یک انسان حق ندارد که از چنین جنایات ضد بشری دولتمداران گذشته و سایر بی دادگری ها در جامعه خویش افشاء گری نماید تا جوانان بیشتر برای تولد یک آینده نوین دموکراتیک اندیشه و پیکار نمایند؟
اقدام در قتل، غارت و زنده به آتش سوختاندن هزارگان:
تآکیدآ باید اظهار نمود که چنان جنون خصمانه دست اندرکاران امور نسبت به نسل کشی و نابودی مردم هزاره به اوج خود رسیده بود که به ضبط دارایی، اسارت، توزیع اراضی، تصرف اجباری زنان، کنیزان و غلامان هزاره اقناع نگردیدند و حتا افغانان معمولی از بی خبری گوهر دینی، انسانی و مدنی خویش دست به آتش سوزی افراد مقتول و زنده هزارگان نیز بردند که یک نمونه کوچک آن را در زیر با هم می خوانیم:
د ر تحت عنوان:« کردار مهاجرین افغان نسبت به هزارگان» را از صفحه سراج التواریخ این گونه با هم مطالعه می نماییم:
«و از طرف در خلال این حال، شمس الدین نامی از مهاجرین قوم اچکزایی با جمعی از مهاجرین، بر مردم هزاره سکنۀ علاقۀ چوره که مزارع و مراتع ایشان را مالک شده و بزرگان هزارگان آنجا در کابل برای حصول اقامتگاهی به حضور والا آمده و چنانچه گذشت، مأمور اقامت هزارۀ بهسود گردیده و از کابل بازگشته، هنوز با اهل و عیال و قوم خود نپیوسته بودند غفلتآ ریخته، از ضرب سنگ و چوب، فرومایگان و عجزه و ناتوانان هزاره را سخت بخستند و دو تن را سرو پا و پشت و پهلو برشکسته در بستر هلاکت جای دادند و در شب بالای سر هر یک از هزارگان دو تن از اچکزاییان با شمشیر شاهر ایستاده و از خشم لب ه دندان گزیده به ایشان همی گفتند اگر از جای حرکت کنید از تیغ خواهید گذشت و بقیۀ مال متاع فقرای هزارگان را به غارت برداشته تمام ببردند و هزارگان از بیم، سر به زانوی خوف نهاده نتوانستند از جای حرکت کنند. و این کردار وحشیانۀ مهاجرین اچکزایی از عریضه ملا رحمن نام افغان، مفتی محکمۀ شرعیه گیزاب، به گوش دادنیوش حضرت والا رسید. در روز سیزدهم صفر عبدالواحد خان حاکم آنجا را با مفتی مذکور فرمان کرد که : «شرعآ و عرفآ مراسم باز پرس را از اچکزاییان به عمل آرند که دیگر هزارگان را نیازارند و ایشان را از تعصب، هیچ نپرسیده از این جاست که رفته رفته افغانان جسور شده اقدام در قتل و غارت و زنده به آتش سوختن هزارگان کردند…»(۷)
ذهنیت عامه قبایل درانی، غلزایی و حتا افراد دیگری اهل سنت و جماعت غیر آگاه سیاسی و دینی از سوی دولتمداران جبار چنان علیه هزارگان تحریک شده بود که در هر کوه و برزن از اذیت، شکنجه، غارت دارایی و کشتار بی رحمانه این مردم بی گناه و بی دفاع دریغ نمی ورزیدند.
یکی از نتائج این امر این شد که تشدید تضادهای مذهبی بین شیعه و سنی و هم چنان اوج گیری خصومت های قومی پشتون (افغان) علیه هزارگان، اوزبیکان، تاجیکان، ایماق ها، عرب ها، قزلباشان، بلوچ ها، قیرغیزها، قزاق ها، تیموری ها، براهوی ها، بیات ها وسایر اقوام به نفع استبدادیان، دشمنان داخلی و خارجی مردم افغانستان تمام شد.
اینکه قوم بیگناه پشتون، آله ای دست زمامداران مستبد و خود فروخته خویش در طول تاریخ قرار گرفت، هیچ جای تردیدی را باقی نمی گذارد. شاید در گذشته ها سایر اقوام نیز از سوی اربابان خودکامه خویش ابزار توحش، استبداد، غارت، تجاوز، جنگ و دیگر جنایت در کشور قرار گرفته باشند که بازهم بیگناهی آنان در فقر سیاسی- فرهنگی و عدم معلومات کافی دینی شان بوده اند.
نابودی چهار صد خانوار بی دفاع:
این یک امر مسلم بود که قلع و قمع مردم هزاره در دست رس زمامداران امور وقت قرار داشت. از این رو، از هر سمت وسو اقدام به نابودی هزاره ها صورت می گرفت که از جمله یک گونه آن را در این جاه نقل می گردد که در زیر عنوان:«رفتار دولت و ملت افغانستان با مردم هزاره» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:
«و از دیگر سوی در خلال این اختلال، هفت تن از مردم هزاره که از دست رفتن اراضی و عقار خود دوچار ذلت و عسرت شده راه شالکوت برگرفته بودند، از سبب منع و قدغن دولت که رفتن مردم هزاره [را] در خارج مملکت ممنوع[قرار داده بود] راه غیرمتعارف می پیمودند، در ریگسار با سه تن از سادات متوطن هزاره جات گرفتار دست حارثین سرحد مقیمۀ کدنی شدند و ایشان هر ده تن را در قندهار فرستاده محبوس زندان کوتوالی گشتند و هم چنین هفت تن از هزارگان سنگماشۀ جاغوری و دو نفر هزارۀ گیزابی از عرض راه شالکوت، گرفتار و محبوس زندان قندهار گردیده به فرمانی که در روز بیستم صفر به نام حکمران قندهار از عریضۀ خود او که از حبس آنها نگارداده بود، صادر گشت. ایشان را گسیل کابل داشته، داخل زندان سیاست شدند؛ و با این ممانعت و سخت گیری دولت که با مردم هزاره داشت، چون ملک و زمین ایشان از یاغی و غیر یاغی، به افغانان داده شده مجبور به فرار گردیده از عسرت روزگار، قرب چهار صد هزار خانوار از این قوم نکبت دوچار فرار وادی ادبار و از مملکت افغانستان نیست نابود شده، اراضی و عقار ایشان را افغانان مالک آمدند، چنانچه جا به جا رقم شده آمد و می آید.» (۸)
وقت که دولت با تمام خصوصیات بدوی- قبیلوی و نوکرمنشی خویش نسبت به استعمارگران انگلیس به صورت مطلق بالای سرنوشت مردم مسلط گردید؛ آن گاه قبیله، عیشره، تبار، فرهنگ، قوم، مذهب، اقتصاد، زبان وغیره آنان نیز در جامعه حاکم شدند. در این رابطه، هر کی و هر جمع که جزء از این مجموعه بودند؛ با پشتوان دولتمداران خون آشام وقت بالای خون، جان، پوست، اقتصاد، فرهنگ، سمت و سایر دارایی های مردم هزارستان حکومت می کردند که در تاریخ بی سابقه بود.
تسلیم ناحق زمین های مردم چوره توسط دوست محمد خان نژادپرست به افغانان:
منطقه چوره یکی از حاصل خیز ترین مناطق ارزگان بود که افغانان داخلی و خارجی اعم از زمین دارد، بی زمین و کوچی، چشم آز را بدان دوخته و تصاحب غیر شرعی آن را از سالیان متمادی در نیت داشتند. پس از اشغال هزارستان توسط دولتمداران، ارتش و لشکر قومی آنان بود که قبایل مختلف درانی و غلزایی جوقه جوقه درخواست رایگان اراضی هزارگان و به خصوص خواهان زمین حاصل خیز ارزگان می شدند که از جمله مناطق چوره، چنارتو، حجرستان، گیزاب، دهراود، تیرین و… سایر مربوطات ارزگان بودند. شاه مطلق العنان هم طی فرمان خویش، اراضی هزارگان را تسلیم افراد قبایلی خویش کرد که یک نمونه مشخص آن به طور ذیل به مشاهده می رسد که در زیر عنوان: «ملک دادن دوست محمد خان به چندین افغان» این گونه در سراج التواریخ ثبت گردیده است:
«وهم در این هنگام محمد اکبر خان بهاء الدین زایی با دوست محمد و مروت و فوفل نو ناصر و فقیر محمد نامان منسوبان نخود و بهایی خان و شاه توت و محمد شریف اچکزایی و غلام محمد خان علیزایی که از موضع توبه، واقع خاک مقبوضه و مستعمرۀ دولت انگلیس هجرت اختیار کرده و اهل و عیال خود را در موقع کدنی گذاشته، خود از راه حصول اجازت در کابل آمده بودند، باریاب گشته از حضور والا دوست محمد خان سرپرست مهاجر را فرمان رفت که ایشان را در علاقۀ چوره، قرار خواهش و پسند خود ایشان مزرع و مرتع بدهد و چون آن علاقه به مهاجرین اچکزایی و کرمی زایی، چنانچه گذشت داده شده بود، به همان لفظ مندرجۀ فرمان پادشاهی که نگار یافته بود که قرار پسند و خواهش خود ایشان زراعت گاه و چراگاه به ایشان بدهد، در دیگر مواضع، بدون صدور فرمان مجدد از املاک هزاره به ایشان داده، هزارگان را فرار وادی ادبار ساخت. و هم حکمران قندهار به فرمان والا زاد و راحلۀ را از دولت ایشان عطا کرده، اهل و عیال همه را از کدنی در هزاره جات حمل و نقل داد.» (۹)
افغانان که به دلخواه خویش هر منطقه حاصل خیز اراضی هزارستان را مطالبه می کردند، دولتمداران وقت بدون معطلی فرمان اعطای زمین های مردم هزاره را برای افغانان محلی، خارجی و کوچی ها صادر می کردند که بدین وسیله، افغانان زمین دار و بی زمین موفق به غصب اراضی و دارایی مردم اسیر هزارستان می شدند.
به این صورت، امیرعبدالرحمن و عمالش به طور آگاهانه اراضی هزارگان را به قبایل درانی و غلزایی به ناحق دادند که از یک طرف دشمنی خاص را نسبت به هزارگان به اثبات رسانید و از طرف دیگر با دادن زمین های هزاره ها برای پشتون ها، این خود بزرگترین خیانت در حق پشتون ها کردند؛ زیرا که پشتون ها را غاصب، متجاوز، متعصب، مفت خور، جنگ طلب، خشونت گر و دشمن در برابر سایر اقوام و به خصوص علیه هزاره های اسیر و بی دفاع عادت دادند.
روی این ملحوظ بود که قبایل درانی و غلزایی از هردو طرف خط دیورند، جوقه چوقه درخواست رایگان اراضی و سایر دارایی های مردم هزارستان را می کردند و دولت هم فورآ با فرمان و حتا بدون فرمان، زمین های هزارگان را مفت تسلیم افراد قبیلوی و قومی خویش می کردند. در همین رابطه است که نه امیر عبدالرحمن، نه امیر حبیب الله فرزندش و دستگاه فرعون صفت اش باقی اند؛ ولی شوربختانه که دشمنی افغانان کلآ به طور غیرآگاهانه و قسمآ حتا شعوری تا کنون در برابر هزارگان به مشاهده می رسید. در ضمن، عقده های تاریخی همه اقوام محکوم کشور و به ویژه عقده های برحق مردم هزاره علیه مردم پشتون تبار و خاصتآ بر ضد اربابان، حکام مستبد افغان وجود دارند که عاملین اصلی آن، سیاست های زمین سوخته و اعمال ضد انسانی حکام خودکامه گذشته تا حال در این کشور افغانستان می باشند.
تصرف کنیز و غلام هزاره از یکه اولنگ توسط میرزا گل امیر:
جنایت و ستم که عمال دولتی بالای مردم کشور به عمل آوردند، شرح آن به قلم ها و تقریر آن با زبان ها نمی گنجیدند. یکی از نشانه های آن را در زیر عنوان: « خیانت عمال دیوان» در جلد چهارم سراج التواریخ بخش نخست آن چنین ملاحظه می گردد:
«و از دیگر سوی در خلال احوالی که به شرح رفت، میرزا محمد جان نام، عامل یکه اولنگ هزارۀ دایزنگی، که شرحی از خیانت میرزا گل امیر، عامل سابق آنجا چنانچه گذشت، معروض داشته و نیز نگاشته بود که: «میرزا گل امیر، از جملۀ هجده نفر کنیز و غلام که از مردم یکه اولنگ به جور و اکراه به دست آورده و همه را به عمال دیوان سنجش رشوت داده، خیانت و خسارات خود را مخفی داشته است. یک نفر کنیز را به میرزا غلام حسین خان قاینی سردفتر شمالی داده، ده هزار روپیه غبن خود را ساخته است…» (۱۰)
آیا این یکی از جنایات ضد بشری نبود که در تحت نظام نمرودیان زمان در قسمت مردم اسیر و بی دفاع هزارستان به صورت قصدی و شعوری تعمیل گردید؟ آیا انتقادات اربابان خرد و دانش از دولت های فرعونی و جنایات ضد بشری دست اندرکاران امور در گذشته ها و حتا حال انتقاد از مفسدین ادارای؛ انسانی، اسلامی، منطقی، عقلانی و مدنی نبوده و حال نیستند؟
تصاحب اجباری زنان شوهر دار و دختران باکره غیر مسلمانان کانتو توسط افغان:
باورهای مذهبی و اذهان اهل سنت و جماعت بیگناه کشور، توسط دولتمداران وقت چنان علیه مردمان هزارستان و کافرستان تحریک شده بودند که هیچ اندازه نداشتند. در این جاه تنها یک شاهد عینی آن را تحت عنون: کردار وحشیانه و نامسلمانان افغانان سرحدیه…» در قسمت مردم بی گناه کفار کانتو در سراج التواریخ چنین درج گردیده است:
« و از دیگر سوی در اثنای واقعات مطوره، از جملۀ یکصدو نوزده نفر مرد و زن و پسر و دختر کفار کانتو که از راه فرار در موضع دیر شده پناه گزین ذلت و غربت گردیده بودند، خان مندر اول دو نفر از زنان شوهردار و دو نفر دختر باکره را به پسند و خواهش قوۀ شهویه خود کرهآ و اجبارآ در خانۀ خویش درآورده متصرف شد. و هم چنان یک تن زن شوهردار را خان دیر تصاحب کرد و شوهران و منسوبان آن زنان و دختران هرچند درخواسته فریاد کردند سودی ندیده، از سوء رفتار مردم آنجا به ستوه آمده و روی به سوی وطن اصلی خود نهادند.» (۱۱)
ظلم و جنایات ضد بشری که از جمله بالای مردم کافرستان کشور صورت گرفته اند، فقط مردم هزارستان، یهود و اهل هنود کشور ما با خون و پوست خویش آن را درک و لمس کرده می توانند و بس.
آیا مگر در قرآن کریم نخوانده ایم که کشتن یک انسان به معنای کشتن سایر انسان ها می باشد؟ آیا بازهم نمی دانیم که نیکی به یک انسان به معنای خوبی به دیگر انسان های روی زمین می باشد؟
مسلمان نمودن جبری اهل هنود توسط افغانان:
اهل هنود یکی از اتباع مظلوم و محروم افغانستان بوده که همواره از سوی دولتمداران خودکامه مورد هر گونه تظلم ها قرار گرفته اند. در بسا مواردی هم حکام وقت از عدم آگاهی سیاسی، دینی و اجتماعی مردم مسلمان کشور استفادۀ سیاسی برده و مسلمانان را بدون موجب در برابر اهل هنود نیز تحریک کرده و ثمره ای آن را استبدادیان و فرعونیان زمان کشور ما برده اند. از جمله یکی از اعمال غیر انسانی و غیر عقلانی که در حق اهل هنود کشور ما صورت گرفته است، که در تحت عنوان: «مجبور بر اسلام نمودن افغانانان، اهل هنود را» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«و مقارن این حال، سابا سنگه نامی از اهل هنود جزیه ده سکنۀ تیکری لمقان رد قریۀ خالاخیل شده و با جلندر و قلندر نامان، معاملۀ خرید روغن به بیع سلم کرد و به اجل موعود، آن دو تن از دادن روغن ابا نموده مشتری مذکور را به ضرب سنگ و چوب بخستند و مبلغ نقدی را که گرفته بودند، نیز نداده دعوی اسلام آوردن و کلمۀ طیبه خواندن بر او کرده نزد قاضی بردند و انکار آورده محبوس شد. و آن دو تن پانزده نفر از افغانان خالاخیل را بر کیش اسلام پذیرفین او گواه گذرانیدند و او بر کفر و انکار خود راسخ دم و ثابت قدم و مستحکم شده، قاضی ماجرا معروض داشته، از حضور والا فرمان رفت که: «قرار امر شرع انور، تا سه روز او را ترغیب به دین اسلام کرده از قتل ترغیب نماید و اگر چنانچه بر ارتداد خود استوار باشد، به قتل رساند.» چنانچه به ارتداد خویش ثابت ورزیده رجم شد.»(۱۲)
در سوره الکافرون در قسمت آزادی دینی چنین می خوانیم:
سوره کافرون آیه ۱متن آیه : قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ترجمه : بگو : ای کافران ! توضیحات: « الْکَافِرُونَ »: بیباوران. سوره کافرون آیه ۲متن آیه:لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ترجمه: آنچه را که شما (بجز خدا) میپرستید، من نمیپرستم . توضیحات:«مَا»:آنچه. موصول است. سوره کافرون آیه ۳متن آیه: وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ترجمه: و شما نیز نمیپرستید آنچه را که من میپرستم.» (۱۳)
از محتوای این سوره چنین برمی آید که آنچه را کافران پرستش می کند، مسلمانان نمی کنند. و آنچه را که مسلمانان می پرستند، کافران نمی پرستند. پس، کافران به دین خود و مسلمان به دین خود بوده که این خود یک نوع کثرتگرایی را تثبیب می کند.
حال یک پرسش عقلی این است، وقت که یک فرد مسلمان؛ یک انسان غیر مسلمان را به پذیرش دین مبین اسلام دعوت نماید و این نامسلمان از قبول کردن دین اسلام امنتناع ورزد؛ آیا قتل وی مطابق گوهر قرآنی واجب است؟
شاه امان الله خان در عصر سلطنت خویش غرض بازرسی امور کشوری به ولایت قندهار رفت. در ضمن همه بازرسی های خویش از مکتب اهل هنود در قندهار نیز دیدن کرد. در این وقت یک تعداد محدود از فرزندان اهل هنود به صنف آمده بود. شاه پرسید که تعداد این ها به همین اندازه است؟ یکی از معلمین مکتب گفت که تعداد این ها بیشتر از این می باشد و دیگران به مکتب نمی آیند. شاه علت را جویا شد. مذکور در جواب گفت که اهل هنود از طرف بعضی از معلمین مکتب زیر فشار قرار گرفت تا مسلمان شود؛ بعد از این مدت فرزندان اهل هنود به صنف نمی آیند. شنیدن این خبر بر شاه امان الله خان نهایت سخت و ناگوار تمام شد. بعد به مسؤلین اداره مکتب نصیحت کرد که اهل هنود را با جبر به دین اسلام وادار نکنید که این کار خلاف اصل آزادی یک انسان می باشد. یک مسلمان باید با آگاهی لازم، دین اسلام را تبلیغ کند که اگر یک فرد غیر مسلمان از اسلام آگاهی لازم پیدا کرد، در آن صورت اگر خواست که داوطلبانه، آگاهانه و به رضایت خویش به اسلام روی بیاورد؛ آنگاه دروازه پذیرش دین برایش باز می باشد؛ اما نه با جبر و اکراه.
خداوند لایزال در قرآن شریف چنین می فرماید:
«لا اکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی» (البقره، ۲۵) هیچ اکراهی در ( پذیرش) دین نیست؛ به درستی که راه هدایت از راه ضلالت آشکار گشته است. (۱۴)
بی دادگری ها و خشونت های که از جمله در قسمت مردم اهل هنود افغانستان در گذشته ها صورت گرفته اند؛ از نظر اسلام، انسانیت و مدنیت هرگز قابل قبول نبوده و نمی باشد. زیرا در قرآن کریم: «لااکراه فی الدین»؛ یعنی جبر و اکراء در اسلام نیست.
دعوای غرض آلود افغانان علیه مردم ارزگان:
در بخش های قبلی بارها نبشته ام که دولتمدارن جاهل و فرعون صفت، چنان روش ها و عملکردهای ضد انسانی را در مقابل مردم هزارستان در پیش گرفته بود که حتا اذهان مردمان عادی اهل سنت و جماعت را به دشمنی علیه هزاره ها تحریک کردند. از این رو، با هر بهانه ای که بود از هر طرف در سدد نابودی این مردم اسیر و بی دفاع هزاره دست به کار شدند. در همین رابطه، در تحت عنوان:« دعوی ناحق افغانان با مردم هزاره»، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
«و هم در خلال واقعات مستوره، میر باز پسر ناهور نام و دین محمد افغان، بر علی گوهر و علی داد نامان از هزارگان ارزگان دعوی دایر کردند که ایشان شش رأس گوسپند و برۀ ما را سرقت و ذبح کرده گوشت آنها را خورده اند و ما پوست های آنها را از خانۀ ایشان یافته به دست آورده ایم. و هر دو تن هزاره را نزد قاضی آورده اظهار ادعای خود کرده اقامۀ شهود نمودند؛ و قاضی نظر به این که همواره احاد و افراد افغانان، هزارگان را متهم ساخته و به دعوی پرداخته و گواه گذرانیده، نزد او اثبات مدعای خود را کرده و می کردند، دعوی ایشان را نشنیده گواهان ایشان را رد فرموده گفت که: مرد افغان، هزاره را شیعه و کافر دانسته به فتوای ملانمایان، مال و خون ایشان را حلال دانسته و دعوای ناحق و اقامۀ شهود را بر ایشان ثواب پنداشته، عنادآ و تعصبآ، بر ایشان گواهی می دهند. و از این امر جنرال شیر محمد خان اندری که خود افغان و جانب دار عموم افغانان بود، معروض حضور والا داشته، حضور والا در پاسخ عریضه برنگاشت که: «البته قاضی گواهان افغانان را مخالف شرع شریف دانسته رد کرده است، اگر چنانچه قاضی اغماض و لحاظ کرده باشد خود او به عاملی تحقیق کند که اگر گوسپندان از خود هردو تن هزاره بوده و گواه ملکیت داشته باشند، مزاحم ایشان نشود و الا ایشان را سخت مواخذه نماید تا راست بگویند.» و او شهود ایشان را که از مردم هزاره بودند قبول نکرده چون از افغان گواهی بر ملکیت خود نداشتند، محبوس و مزجور آمدند.» (۱۵)
از جمله این چنین روش ها و عملکردهای دولت های مستبد و مهاجرین افغان (پشتون) در برابر هزارگان؛ خصومت ها و تنش های قومی میان پشتون ها و هزاره های بی گناه را به نفع دشمنان ملی مردم افغانستان تشدید کردند و این دو قوم اهل قبله را سالیان متمادی از همبستگی مذهبی، قومی و ملی محروم ساختند که حتا نشانه های نیرومند آن تا کنون در اوضاع کنونی افغانستان قبیلوی نیز مشاهده می گردند.
حواله ظالمانه بالای مردم غزنی:
در نظام استبدادی، مردم در تحت مصائب فراوان قرار گرفته و در عمق هر گونه فقر فرو می روند. از جمله یک نمونه از تظلم که بالای مردم غزنی تحمیل گردید، در تحت عنوان: «حوالۀ میزرالاحمد خان بر مردم غزنین» در سراج التواریخ این گونه درج گردیده است:
«و هم در خلال واقعات مذکورۀ این سال، میرزالاحمد خان تاجیک که منصب سردفتری سمت مغربی حاصل کرده بود، یک لک و پنجاه روپیه بر مردم هزاره و قلیلی از آن را بر مردم تاجیک به نام باقیات حواله کرده، میر محمد حسین خان از سادات کشمیر که حکومت غزنین داشت، این مبلغ را حصوص نموده واصل و عاید خزانه ساخت.» (۱۶)
سیاست های دولتمداران و به خصوص حکام محلی آن ها بر مبنای بی دادگری، رشوت، توهین، غارت، کشتار و سایر جنایایت بر مردم بی دفاع استوار بوده و از هیچ گونه بربادی مردم بی دفاع دریغ نمی کردند.
فرستادن هفتاد تن کفار به زندان کابل:
دولت مستبد و عمالش از خصومت ویژه ای بدوی علیه این مردم بیگناه کار می گرفتند و از سر و مال این ها دریغ نورزیدند. وقتی هفتاد تن کفار را اسیر و روانه کابل گردید، به تعقیب آن زنان شوهردار، دختران جوان و حتا دختران نابالغ را نیز با اجبار تمام تصرف کردند و هم چنان دارایی منقول و غیر منقول آنان را هم حکام و لشکر قومی وقت به غارت بردند. این صفحه سراج التواریخ حکایت گر زندانی کردن این مردم مظلوم در کابل بود:
«و مقارن این حال، هفتاد تن کفار که از خوف گرفتار ساختن میر محمود شاه خان سر تیب در کوه چمار فراهم و پناه گزین شده بودند، از عسرت و ذلت روزگار در پریان پنجشیر، نزد جدیدالاسلام قوم خود آمده، جای حمایت گزیدند و میر محمود شاه خان به حاکم آنجا رقم کرده، او همه را در کابل فرستاده به دیگر اسرای کفره پیوست داد.» (۱۷)
این چنین برخوردهای سیاسی و غیر انسانی دست اندرکاران امور در قسمت غیرمسلمانان؛ تنش های دینی بین مسلمانان و غیر مسلمان را به سود استبدادیان داخلی و دشمنان خارجی مردم افغانستان تشدید نمود و جامعه ما را از ایجاد وحدت ملی، همبستگی دینی و ملت سازی محروم ساخت که عصاره های آن تا کنون باقی اند.
ادامه دارد
منابع:
(۱) – ص ۷ «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲/ نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۲) – ص ۶ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۳) – ص ۱۲ و ۱۳ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۴) – ص ۲۷ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۵) – ص ۲۸ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۶) – ص ۳۹۰ «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده» نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال ۱۳۹۱ شمسی/ بفرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پشین پلان گذاری دولت جمهوری اسلام افغانستان.
(۷) – ص ۳۷ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۸) – ص ۴۴ و ۴۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۹) – ص ۴۵ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۰) – ص ۵۱ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۱) – ص ۵۲ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۲) – ص ۵۳ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۳) – «تفسر نور»
(۱۴) – «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول ، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۱۵)- ص ۵۹ ئ ۶۰ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۶) – ص ۷۳ «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.
(۱۷) – ص ۹۵ «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای ۱۳۱۵- ۱۳۱۸ هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰ خورشیدی/ کابل.