نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان

غلام سخی ارزگانی

قسمت چهارم
قرآن کریم:

«من قتل نفساً بغیر نفسٍ اوفسادٍ فى الأرض فکأنما قتل الناس جمیعاً»
(کسی که نفس انسانی را بکشد، بدون اینکه حق قصاص بالای آن داشته باشد، یا اینکه آن کس مرتکب فساد شده باشد مثل اینست که تمام انسان را کشته باشد.) ( ۱)
orazgani
آیا قتل نفس یک انسان، بدون حق مگر این نیست که سایر انسان را کشته باشد؟ آیا کشتارهای ناحق مردمان هزاره، شنوار، کافرستان، تاجیک، اوزبیک، طرفداران ملا دین محمد مشلک عالم غلزایی و سایر اقوام، توسط امیرعبدالرحمن و عمالش و اعمار کله منارها از وجود مقتولین اقوام مذکور به معنای قتل عام تمام اقوام افغانستان نبود؟ آیا نسل کشی مردم هزاره ذریعه عبدالرحمن و اجیرانش به مفهوم قتل عام سایر انسان های آن وقت تلقی نمی شد؟ آیا نسل کشی کنونی هزاره های مهاجر کشور ما در شهر کویته پاکستان، مثل این نیست که تمام انسان ها را کشته باشند؟

قرآن کریم در مورد تحقق حق بین انسان ها چنین تأکید کرده است:
«ما قرآن را با حق نازل کرده ایم، و نازل شده است تا حق را پا بر جا کند.» (الاسرأ/۱۰۵) (۲)
شاهان مستبد و سنتی کشور ما به هیچ وجه به «حق مردم» تن در نداده و پاها را همواره بالای گلون مردم بی دفاع افغانستان فشار داده اند. در این میان، امیرعبدالرحمن و ایادی شان نه تنها در رأس تمام حق تلفی ها قرار داشتند؛ بلکه در نسل کشی مردم هزارستان، نیز قهرمان تمام جانیان تاریخ کشور بود.

آن حقی را که خداوند به انسان ها عنایت فرموده، توسط امیرعبدالرحمن جلاد از تمام مردم کشور به خصوص از مردم هزارستان با خصوصیات شؤنیستی گرفته شد. پس، من بارها مکررآ تحریر کرده ام که منش ها و کنش های امیرعبدالرحمن خان و لشکریانش، مغایر دستورات قرآنی و ضد انسانی بوده است که کاملآ واقعیت داشتند.

پس، چرا ما مسلمانان جهان و به خصوص مسلمانان افغانستان؛ حق را مطابق دستورات الهی به مستحقانش نمی رسانیم؟ چرا جناب حامد کرزی و دولتمدارانش؛ مطابق قوانین نافذه ای کشور، حقوق مردم را به صورت عادلانه و دموکراتیک نمی دهند؟

تصرف اجباری زنان شوهردار هزاره توسط سعید محمد خان کوهستانی:
پس از فرمان جهاد مقدس از سوی امیر عبدالرحمن و مولوی های دیوبندی درباری که علیه هزاره ها صادر گردید، آن وقت هزاره ها را «کافر» نام گذاری کردند و در آن تأکید شده بود که کله های بی تن آن ها از دولت و باقی همه دارایی، زنان و فرزندان هزاره ها مربوط به عساکردولتی، ارتش داوطلب قبیلوی افغان و حتا افواج غیر افغان (غیر پشتون» باشند. پس از این فرمان کار به جای رسید که شوربختانه تحریکات مذهبی همه اهل سنت و جماعت چنان به اوج خود رسید و حتا افراد عادی اهل سنت و جماعت به قلع و قمع مردم بی دفاع هزاره تحریک شدند و دست به کار شدند.

از هزاران جنایات ضد بشری، یکی هم تصرف اجباری زنان شوهردار هزاره توسط محمد خان کوهستانی بوده که در این منبع مستند و معتبردولتی چنین شرح گردیده است:

«و هم در این ایام، از تغییر سعید محمد خان کوهستانی که زنان شوهردار هزاره را به اکراه و اجبار متصرف شده، و جور و ستم زیاد بر رعایای محکومۀ خود از قوه به فعل آورده و طلب کابل و محبوس شده بود، جلندرخان از افغانان میدان کابل، به حکومت هزارۀ جاغوری مأمور گردید » (۳)

وقتی که وجدان انسانی و ناموسی هم در وجود عمال دولت وقت کآملآ مرده بود؛ آیا تجاوز به نوامیس مردم و هرگونه بی دادگری دیگر را در حق انسان های بی دفاع و محکوم جامعه یک افتخار فرعونی نبود؟

با تأسف فراوان که در هر جامعه قبیلوی و به خصوص در بافتار و فرهنگ بدوی جامعه قبیلوی افغانستان که کشیدگی ها، خشونت ها و جنگ ها در جامعه صورت گرفته اند؛ بیش از همه قربانی ها متوجه زنان شوهردار، سالمندان، دختران جوان، دختران صغیر و اطفال بوده اند. عرف و سنت غیر انسانی که در کشور ما حاکم بوده اند، یکی هم تجاوز تعمدی و آگاهانه به نوامیس مردم حتا به زنان شوهر دار، دختران باکره و دختران نابالغ نیز صورت گرفته که یک نمونه آن در سطربالا ذکر گردید.

باید اعتراف نمود که تجاوز به نوامیس مردم یکی از پلید ترین و زشت ترین عمل بوده که پیش از اینکه مسأله انتقام جویی و تجاوز جنسی مطرح بوده باشد؛ بلکه اصلآ بدترین توهین بوده که ضربات سنگین و جبران ناپذیر روانی، شخصیتی، انسانی و اخلاقی را در حق مظلومین هر جامعه و به خصوص در مورد مردم اسیر و بی دفاع هزارستان در پی داشت. این چنین عمل ضد انسانی و ضد اسلامی را حاکمان دولت و اجیران آن با افتخارات فرعونیان و یزیدیان زمان در حق مردم محکوم هزاره انجام دادند.

این چنین تجاوزات جنسی و تصرف زنان و فرزندان نه تنها در زمان تجاوز خونین نظامی امیرعبدالرحمن بالای مردم هزاره و کافرستان صورت گرفتند؛ بلکه پس از اشغال خونبار هزارستان و کافرستان نیز با شدت تمام داوام داشت که نمونه های مشخص تجاوزات جنسی و تصرف زنان حتا زنان جدیدالاسلام نورستان را نیز شاهد هستیم که لکه ننگ در عالم بشریت از سوی پاسداران فرهنگ قبیلوی و استبداد سنتی کشور ما باقی می باشد.

سازش خائینانه امیرعبدالرحمن با گروه شؤنیستی شان در مورد غصب اراضی مردم:
خداوند در مورد خیانت و خائنیان چنین فرموده است:

«هر کس خیانت ورزد، در روز رستاخیز آنچه را که در آن خیانت کرده است با خود می آورد.»(آل عمران/۱۶۱ ) (۴)
آیا امیر عبدالرحمن خان، دولتمداران، نظامیان و لشکریان قومی شان؛ در رأس خائین ترین شاهان جهان قرار نداشتند و بزرگ ترین خیانت را در حق همه اقوام تحت ستم میهن ما و به ویژه در مورد مردم بی دفاع هزارستان نکردند؟

من بارها تکرارآ نبشته آمده ام که شاهان ددمنش وقت با همکاران نژادپرست شان با نحوی از انحاء از جمله در پی آن بودند که تا زمین های مردم هزاره را غصب و به افراد قبایلی مورد نظر خویش تقسیم کنند که عملآ در بیش از نیم قرن به این هدف خویش موفق شدند. یکی از تکتیک های پنهانی آنان این بود که در ظاهر، دولت فرمان می داد که زمین های رعیت هزاره را به کسی نمی دهد؛ ولی برعکس، نمایندگان مهاجرین خلاف این فرمان دولت، اراضی هزاره ها را برای افغانان قبیلوی خویش توزیع می کردند. این چنین توزیع زمین های مردم هزاره در دوران های سیاه امیرعبدالرحمن، حبیب الله، سردار نصر الله و حتا قسمآ تا اوایل عصر شاه امان الله خان نیز برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند دوام داشت که تا کنون در قید غصب ناحق آنان می باشند که عبادت به درگاه خداوند بالای زمین های غصب شده هرگز جایز نمی باشد.

در این فرمان آمده است که زمین هزاره ها به کسی داده نمی شود؛ اما ایشک آقاسی دوست محمد عملآ خلاف فرمان، اراضی هزاره ها را به ناحق قوم خویش تقسیم نمود و امیر عبدالرحمن خان مثل همیشه در ظاهر امر از اینکه ایشک دوست محمد خان زمین های هزاره خلاف فرمان وی به افغانان داده، اغماض کرد؛ ولی در عمل دوست محمد، آرزوی قلبی امیر عبدالرحمن را در غصب اراضی هزاره ها برآورده کرد:

«و هم در این احیان، عبدالرحمن و نظر محمد و نظام و محمد عظیم نامان و غیره از قوم پتاخیل نورزایی، از دادن ایشک آقاسی دوست محمد خان املاک مردم هزاره را به افغانان مسموع شده، اراضی و عقار قریۀ گندگان و صدمنی و کاریزی واقع علاقۀ دهراود و هزاره را به ذریعۀ عریضه از حضور والا خواستار شده، حضرت والا ارقام فرمود که: «املاک رعیت هزاره هرگز به دیگری داده نمی شود.» و با صدور این منشور برخلاف دستور حضور، آن املاک به مردم افغان داده و از دست هزاره کشیده شد.» (۵)
مناطق گندگان، صدمنی، کاریزی و دهراود همه جزء از مناطق هزاره های بومی افغانستان بودند که با اجبار تمام توسط عمال شؤنیستی وقت به ناحق به افغانان داده شدند.

این نکته را نباید فراموش نمود که فرامین و دستورات امیر عبدالرحمن، امیر حبیب الله خان پسرش و حکم سایر دولتمداران نظام مطلقآ در جامعه تطبیق می شدند؛ ولی اینکه از جمله دولت فرمان می داد که: «املاک رعیت هزاره هرگز به دیگری داده نمی شود.»، یک نیرنگ و توطئه ای بود که قبلآ میان پادشاهان وقت و سایر عمال شان توافق پنهانی صورت می گرفتند که اصلآ این فرمان برعکس عملی می شد. بدین معنا که این بار در پوشش اینکه زمین های هزاره به کسی داده نمی شود؛ بلکه عملآ اراضی هزاره ها برای افغانان قبیلوی داده می شد که مرام ها و مقاصد اصلی شؤنیستان و جلادان وقت را عملآ برآورده می ساختند.

آقای دکتر محمد سرور مولایی در مقدمه تتمۀ جلد سوم سراج التواریخ در مور سازش مخفیانه ای ضد انسانی امیر عبدالرحمن و سایر آدم کشان شان در مورد غصب و تصاحب اراضی مردم هزارستان چنین می نگارد:

«از بررسی شکایات و داد خواهی های مردمان هزاره چه آنها که به قول او تمرد و طغیان ورزیده بودند و چه آنانکه مطیع و منقاد بودند و زمین های شان در تصرف دیگران درآورده شده بود، یک نکته مسلم می شود که نوعی تبانی پنهانی میان امیرعبدالرحمن خان و نمایندگان او از عبدالقدوس خان تا ایشک آقاسی دوست محمد خان و تا قاضی عبدالشکور خان و سیف آخوندزاده و حاکمان هزاره جات و حاکمان مهاجرین و ناقلین، صورت گرفته بود که این حاکمان فرمان امیر را به نحوی که خود می خواستند تفسیر می کردند و حتی فرمانهای بعدی او را که متضمن تکرار احکام مندرج در اشتهار معروف مربوطه به ناقلین و مهاجرین می شد، نادیده می گرفتند و از گرفتار آمدن به خشم و قهر امیر عبدالرحمن خان باک نمی داشتند (؟) (۴/۱/۱۷۷، ۱۸۶، ۱۸۸، ۴۴۶) و اگر احیانآ در میان هزاره ها افرادی به نام و نشان مانده بود که به این تخطی ها اعتراض می کرد و یا فرمانها و نامه های امیر را دال بر این که در جریان طغیان و شورش هزاره ها با دولت همکاری داشته اند، نشان می داد با بی اعتنایی این نمایندگان و یا تهدید آنان و یا متوسل شدن به اتهام نافرمانی و طغیان که زندانی شدن و اسیر شدن و مصادره شدن را توجیه می کرد، رو به رو می شدند.» (۶)
ایشک آقاسی دوست محمد و سایرین تا توانستند، اراضی مردم هزاره را با همین تاکتیک و طرزالعمل به طور پنهانی به درخواست کنندگان قبایل پشتون های داخلی و خارجی دادند و هزاره ها را از سرزمین آبایی شان به داخل و حتا به کشورهای خارج نیز آواره نمودند.

آیا ملکیت های منقول و غیر منقول حقوقی مردمان هزارستان، کافرستان، شنواری، قزلباش، تاجیک، اوزبیک، ایماق، سادات، هندوها، یهودها وغیره مردم زیر ستم افغانستان در اعصار خونین عبدالرحمن خانی امیر حبیب الله خانی؛ خلاف دستورات دینی و نقض حقوق انسانی برای طوایف خاص درانی و غلزایی داخلی و خارجی توزیع نگردیدند؟

این چنین ظلم های ضد انسانی که در قسمت همه اقوام کشور و خاصتآ در مورد هزاره های بی دفاع و محروم در گذشته ها صورت گرفته اند، آیا مغایر دین مبین اسلام، کرامت والای انسانی و مدنیت نبودند؟ پس، تا کنون چرا ما مردم از گذشته های ضد انسانی عبرت نگرفته و از دست آوردهای مدنی و پسندیده قبلی به عنوان الگو برای ساختن نظام های نوین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… بالاخیره در جهت تحقق نظام مردم سالاری عادلانه ملی برای آینده افغانستان استفاده نمی نماییم؟

من مکررآ این را وانمودم که شناخت بنیادی از تاریخ و گذشته ها؛ کمک به آگاهی و شناسایی از وضعیت حال می کند. به این صورت است که به آینده نگاه علمی، منطقی، عقلانی و سازنده شده و آیندگان صاحب عدالت های مادی، اجتماعی و معنوی خواهند گردید.

ضبط دارایی سادات شیعه مذهب:
در جامعه سنتی و قبیلوی، تعصبات ناجایز مذهبی هم یکی از امراض سرطانی فرهنگ قبیلوی در جامعه ما بوده و حتا اکنون نیز در خیلی از مناطق و در اذهان بسا از مردم ما که از گوهر دین، تاریخ جهان بشریت، مدنیت، دانش و عقلانیت بی خبر اند، به مشاهده می رسند. تعصبات بی مورد مذهبی از دیر زمان اند که در میان مردمان مظلوم و محکوم وجود دارند و صاحبان قدرت فرعونی کشور ما در طول تاریخ از عنصر دین و مذهب هم به نفع خویش و حامیان خارجی خود استفاده ضد انسانی و ضد اسلامی برده اند و شیعه و سنی را به جان هم انداخته اند.

پس از اشغال خونین هزارستان و نسل کشی مردم هزاره توسط حکام وقت و ایادی شان بود که از جمله تعصبات گسترده ای مذهبی علیه شیعیان افغانستان به صورت خاص شدت گرفتند که از جمله سادات شیعه مذهب هزارستان و سایر مناطق کشور ما نیز اراضی و دارایی خویش را در برابر دولتمداران حاکم عبدالرحمن خانی از دست دادند که در این مدرک چنین ثبت گردیده است:

«و هم در این هنگام، سی و هفت تن از سادات قریۀ پاده خواب لهوگرد، که شیعی بودند و از سبب کتابی که به مذهب شیعۀ امامیۀ مؤلف و مطبوع شده و سب اصحاب کبار در آن مندرج بود و به دست میرزا محمد حسین خان کوتوال افتاده آن را تقدیم حضور کرده، چون مسئلۀ سب قلمی و اصل کتاب چاپی بود و آن را میرزا محمد حسین خان درج کرده بود، هرچند سادات مذکور داد زده فریاد برآوردند که به سب اصحاب کبار عقیده ندارند مسموع نیفتاده، چنانچه گذشت مال و ملک ایشان ضبط و خود ایشان اخراج و مأمور اقامت قریۀ کده از قرای توابع چخانسور، که اهالی آن نیز شیعه و در سال هزار و دویست و نود و هفت از دست محمد عمر خان نورزایی که ایشان را به سوگند قرآن فریفته و از قلعه در مسجد برآورده قتل عام کرد و زنان و دختران و فرزندان ایشان را اسیر گرفت شده بودند،…»(۷)

پس، تعصبات گوناگون زیانبار در جامعه دارای سوابق طولانی و عوامل مختلف می باشند که در مجموع از جمله تعصبات بی مورد میان پیروان شیعه و سنی اهل قبله واحد و هم چنان تعصبات بین مسلمانان و غیر مسلمانان کشور ما با نحوی از انحاء وجود داشته و متأسفانه هنوز هم قسمآ وجود دارند ونه با خصوصیات قبلی. به خصوص که پای اغراض تک شخصی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، سمتی و سایر تک های غرض آلود عوامل خارجی در بین آمدند؛ آن گاه مردمان بیگناه ما قربانی سیاست منحوس دست اندرکاران ستمگر امور جامعه گردیده، اینجاست که شقاق و نفاق مذهبی هم دامن گیر مردم بیگناه می گردند.

زندانی نمودن ناحق مردم جدیدالاسلام نورستان:
قبلآ نیز یادآور شدم که مردم کافرستان بر مبنای سیاست شوم غیر انسانی و غیر اسلامی امیر عبدالرحمن و عمال وی با قتل های زنجیری، اسارت زنان، فرزندان اهالی کافرستان، هم چنان با ضبط و غصب اراضی آنان مواجه بود که بالاخیره دستگاه دیکتاتور، مردم کافرستان را با اجبار تمام به مسلمانی وادار کردند. اگر چه این مردم کافرستان مسلمان هم شدند؛ ولی جنایت دولت خودکامه وقت و حامیان آن در مورد مسلمان جدید نورستان به صورت سازمان یافته و قصدی ادامه پیدا کرد که یک نمونه اندک آن را در این مدرک زیر با هم با خوانش می گیریم:

«و هم در این وقت سپهسالار غلام حیدرخان، چهل و هفت تن از بزرگ و کوچک جدیدالاسلام کفار کتور را که محمد علی خان حاکم لمقان از مضائق و مزالق جبال به دست آورده در جلال آباد فرستاده بود گسیل کابل کرده با دیگر اسراء ملحق شدند.» (۸)
ناگفته نماند که حکام محلی وقت هر کس و یا جمعی را با هر تهمت و یا بهانه ای روانه کابل می نمودند، اول باید کشته می شد و یا به طور ابد در زندان های وحشت ناک باقی می ماندند تا اینکه بالاخیره راهی گورستان می گردیدند که فردستادگان مردم مظلوم جدیدالاسلام نورستان به کابل، نیز به این سرنوشت گرفتار شدند.

دادن اراضی هزارگان به طور غیر مشروع برای افغانان:
در این جاه امیر وقت طی فرمان خود در ظاهر از دادن زمین های هزاره ها به افغانان خود داری نمود؛ اما ایشک آقاسی دوست محمد خلاف فرامین گذشته پادشاه وقت؛ این بار هم عملآ اراضی مردم مسکۀ جاغوری، تمام هزارۀ مردم دای چوپان و سایر مناطق هزاره را برای افغانان (پشتونتبار) توزیع کرد. برای اینکه قبلآ هم با این شیوه و منافقت از جمله ایشک آقاسی دوست محمد و سایر شؤنیستان وقت؛ اراضی سایر مناطق هزارستان را تدریجآ به افغانان زمین دار، بی زمین و کوچی های به ناحق توزیع کردند که نمونه های مستند از آن ها را قبلآ ذکر کردم.

بازهم این شما و این هم نیات و اعمال غیر مشروع زمام داران مستبد وقت در مورد مردم بی دفاع و اسیر هزارستان که ذیلآ شرح می گردد:
«و هم در این ایام، مختار خان علیزایی از متوطنین موضع باغران زمینداور، به ذریعۀ عریضه مزارع و مراتع هزارگان سکنۀ ناوۀ میش و ناوه کمانگران از مضافات زمینداور [را] که افزون از هزار خانه بودند، کرده معروض داشت که:«اقارب و مناسب من زیاد و زمین مزروعی ایشان اندک است و قرب دویست خانه بی زمین می باشد، هر دو ناوۀ مذکوران از طرف دولت عنایت شود که مالیات آن را داده روز ترقیه حال به سر برند.» و حضرت والا رد روز بیست و هشتم مذکور ماه ذیقعده ارقام فرمود که: « مردم هزاره دو قسم اند. یکی آن که تمرد و طغیان ورزیده کیفر دیدند و در هر موضع و محل که هزار خانه بودند، افزون از یکصد الی دوصد تا باقی نماندند و همه جزای عمل خود واصل شدند و دیگری آن که تمرد و طغیان نکرده و از آغاز تا انجام کار اشرار متمرده طریق خدمت دولت سپیرده و آغروق و علوفه به سپاه پادشاهی حسب دلخواه رسانیده و با لشکر کشوری متفقانه کشش و کوشش صادقانه نموده اند. پس این مردم که شما ملک ایشان را می خواهید متصرف شوید، اگر از قسم اول باشند همانست که اراضی شان مال و ملک دولت اند و عمال پادشاهی به رسم خالصه به توسط دهقان زراعت و حاصل آن را تسلیم چاکران سلطنت می کنند، به شما چرا داده شوند؟ و اگر از گروه دوم باشند ملک ایشان به غیر داده نمی شود، زیرا که خدمت کرده و هم مالیات آن را به دولت می دهند و اگر چنانچه پنج نفری از ایشان طریق طغیان پیموده باشند، به جزای اعمال خود رسیده کیفر دیده اند و ملک کسی که جنایت و خیانت نکرده باشد به کسی داده نمی شود.»

و با صدور این منشور، ایشک آقاسی دوست محمد خان اکثر املاک هزارگانی را که خدمت کرده بودند و خطوط تصدیق خدمات خود را از سرکردگان افواج ملکی و نظامی به داشتند، چون املاک دستۀ مسکۀ هزارۀ جاغوری و تمام هزارۀ دای چوپان و غیره را به افغانان داده، هزارگان را نیست و نابود ساخت و کسی به عرض و داد آنان نپرداخت.»(۹)

پس بازهم در متن بالا به اثبات رسید که نه تنها با ضبط اراضی هزاره ها از سوی دولتمداران جابر، هدف نابودی مردم هزارستان را به نمایش گذاشت؛ بلکه این بار با تبانی پنهانی سران دولت شؤنیستی نیز، اراضی مردم هزاره را برای مردم افغان دادند که خود اهداف غیر انسانی زمامداران وقت را قدم به قدم ثابت نمودند که در حق هزاره ها ظلم خاص و یک عمل ضد انسانی را مرتکب شدند.

جای بس تعجب است که خیلی از اربابان و خوانین پشتون و حتا غیرپشتونتبار در برابر سیاست ها و اعمال دولتمداران وقت، طغیان و تمرد می نمودند؛ بعد از فرار یا از دولت پوزش می طلبیدند و با اجازه حکام به کشور باز می گشتند. در این جاه، نه تنها دولتمداران وقت آنان را مجازات نمی کردند؛ بلکه آن ها مورد نوازش قرار می دادند و فورآ مقام حکومتی، زمین های هزاره ها، تقاوی، معاش و سایر امتیازات را در اختیار این کسان می گذاشتند که با امنیت و آسودگی تمام در کشور زندگی می کردند.
اما، در روش ها، نیات، مقاصد و اعمال دولت های نژادپرست و نمرود خصال وقت در قسمت هزاره های که از سیاست های منحوس و تظلم های بی حد دولت، عساکر و لشکر قبیلوی آنان به جان آمده بودند، ناگزیرآ دست به طغیان علیه مستبدین حکومتی و لشکر قومی آنان می زدند؛ کاملآ تبعیض آمیز و ضد انسانی بودند. آن هزاره های که بناء بر جبر حکام وقت در برابر ظلم از طغیان کار گرفتند، دولتمداران با همین بهانه نه تنها به نسل کشی تمام مردم هزارستان با جلادیت تمام دست بردند؛ بلکه زمین های هزاره های طغیانگر و همکار دولت را نیز به ناحق به افغانان دادند. و همچنان زنان، فرزندان هزار و سایر دارایی هزاره مورد دست برد و تصرف لشکریان دولت و عمال قبیلوی آن نیز قرار گرفتند که در تاریخ بشریت نظیر نداشت و هنوز هم ندارد.

قاضی محکمه با زور بالای زن شوهردار تجاوز جنسی کرد؛ ولی بازهم آزاد شد:
همه اعضای دولت، لشکر قبیلوی افغان، افواج نظامی سایر اقوام و حتا افراد عادی با چنان دشمنی، خشونت، تجاوز و حتا قتل علیه افراد بیگناه و بی دفاع هزارستان متوصل می گردیدند که بازهم عطش خصم بدوی آنان را فرو نمی نشاندند. از این رو، قضات محاکم در پوشش دین و قضاء، هرگونه جرم و جنایت را هم در حق مردم بی دفاع و اسیر هزاره انجام می دادند.
در تحت عنوان: «فسق قاضی محکمۀ شرعیۀ علاقۀ دهله»، اصل ماجرا را اینگونه خدمت خوانندگان عزیز خویش تقدیم می دارم تا خود در مورد جنایت تعمدی و سازمان یافته عمال دولت وقت در حق هزاره ها بازهم اگر مکررآ باشد، پی ببرند:

«و هم در خلال احوالی که مرقوم شد، ملا محمد امین قاضی محکمۀ شرعیۀ علاقۀ دهلۀ تابع قندهار، از وجۀ منکوحۀ مدخولۀ غلام رضا نام هزاره از مردم دای چوپان سکنۀ علاقۀ میان نیشین را به تغلب و جور و اکراه در آغوش وصال خود کشیده همبستر مصاجعت و مخالطت ساخت، و حضرت والا از عریضۀ وقایع نگار آنجا بر فسق قاضی آگاه گشته، فرمان تحقیق راست و دروغ بودن این فعل زشت نازیبا را به نام حکمران قندهار ارقام فرمود و او غلام رضا شوهر آن زن را احضار و از وی استفسار حقیقت کرد ناهنجار کرد و از اظهار حال بر طبق عرض وقایع نگار نمود. بعد قاضی را در قندهار خواسته و ادعای به مبلغ هفتاد روپیه خریدن زن را از شوهرش کرده رجوع رفع مخاصمۀ جانبین به محکمۀ شرعیه گشت و قاضی قبل از آن که با شوهر زن در محکمۀ رود، زن را تسلیم شوهرش نموده، به خویش ابرانامه به حکمران قندهار داد.»(۱۰)

آیا این قاضی، خلاف دستور قرآنی و سنت نبوی در حق زن هزاره عمل نکرده بود؟ آیا چرا دولتمداران وقت، این قاضی را به اعدام محکوم نکرد؟

از جمله، تصاحب اجباری فرزندان و زنان شوهردار هزاره توسط عمال دولت به کلی عام گردیده بود که آن را ثواب می دانستند. در این رابطه هم، افغانان محل و کوچی های داخلی و خارجی همواره با هرگونه دست برد بر مال و جان و حتا به کشتار مردم هزاره متوصل می شدند که از جنایت خویش دلشاد و کامگار نیز می گردیدند. چون نه تنها قدرت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از آن دولتمداران، عساکر و لشکر قومی آنان بودند؛ بلکه پشتوانه انگلیس و مولویان سنتی دیوبندی هند برتانوی ( هندوستان) را نیز با خود داشتند و از این رو، با فرعونیت تمام در جامعه مسلط بودند.

کشتن ناحق چند تن از مردم کافرستان توسط فوج پیاده نظام دولت:
بعد از اینکه سرزمین کافراستان با خون ریزی تمام توسط دولت و عمالش اشغال شد و سپس نسل کشی، بی سرنوشتی، ضبط اراضی، غصب زمین های اهالی کافرستان بی دفاع با شدت تام آغاز گردید و در هر کوه و برزن که افراد کافرستانی به دست لشکریان و افواج قبیلوی دولت گیر می آمدند، یا کشته می شدند و یا اینکه به طور ابد راهی زندان های وحشت ناک نظام استبدادی وقت در کابل می گردید.

چرا امیر عبدالرحمن و عمالش خلاف دستورالهی و قرآن کریم به زور مردم کافرستان را به تغییر دین شان به دین اسلام آوردند؟
خداوند لایزال در قرآنکریم در مورد ایمان آوردن به اسلام و کافر بودن را آزاد گذاشته و اصل کلام خدا چنین است:
«بگو که حق از سوی پروردگار تان (آمده) است، پس هر کس که می خواهد ایمان بیاورد و هرکس که می خواهد کافر شود.» ( الکهف/ ۲۹) ( ۱۱)

در این جاه انتخاب دین آزاد گذاشته شده است. به این معنا که جبر در این مبین اسلام و قرآن الهی مطلقآ منع گردیده و کثرتگرایی برای انسان ها مجاز دانسته شده است.

آیا امیر عبدالرحمن و دولتمدارانش مغایر دستور آیت فوق قرآنی، مردم کافرستان را با اکراه و اجبار تمام مسلمان نکردند و بعد هم به مال و جان این مردم مسلمان شده ای بیگناه نورستان ادامه ندادند؟

یک نمونه قتل بی رحمانه این چند تن کافرستانی را که توسط عمال دولتی صورت کرده اند، اینگونه معرفی می گردد:
«و مقارن این حال ملا محمد امین نام کوتحواله دار، با غلام محمد نامی و چهارده تن سپاهی از فوج پیادۀ نظام، چند تن از کفار را که رهسپار تیه ضلالت بودند، در موضع نیلاب از دم تیغ گذرانیده، پنج نفر پسر و دختر ماه پیکر نیکو منظر اسیر به دست آوردند و ایشان را تسلیم محمد علی خان حاکم لمقان کرده، …» (۱۲)

در قرآن به کرات آمده است که کشتن ناحق یک انسان به معنای کشتن سایر انسان ها می باشد. مسلمآ که قتل ناحق هر فرد از جامعه؛ غیر انسانی، ضد اسلامی و نابخشیدنی می باشد.

آیا در درازنای تاریخ افغانستان، غیر مسلمان کشور ما با نحوی از انحاء مورد تبعیض، خشونت، شکنجه، ضبط دارایی و حتا قتل توسط دولت های مستبد عنعنوی و هم چنان اشخاص بی خبر از دین و دنیا قرار نگرفته اند؟ چرا در گذشته ها انسان های بودیست، سیک، یهود، اهل هنود و سایر اتباع غیر مسلمان افغانستان با داشتن باورهای دینی خویش؛ مورد حق تلفی، خصم، تعصب، غصب دارایی و حتا کشتارهای فرقه ای قرار گرفته اند؟

دادن امتیازات ناحق برای افغانان:
برنامه نسل کشی و نابودی مردم هزارستان یک اصل سنجیده شده دولت مداران وقت و لشکریان بدوی را تشکیل میداد و از این جهت، تصمیم جدی نابودی هزاره ها را مشترکآ گرفته بودند که عملآ ۶۲ در صد از کل جمعیت هزارستان را به دیار نیستی بردند و این عمل ضد انسانی را برای خودها ثواب می دانستند.

در ضمن، ایش آقاسی دوست محمد حتا نه تنها بدون فرمان رسمی دولت، اراضی بی شماری هزارگان را برای قبایل درانی، غلزایی و کوچی داد؛ بلکه از خون مردم، هرگونه امتیازات خاص دیگر را نیز در دست رس این قبایل قرار داد که یک نمونه آن را در زیر ملاحظه می نماییم:

«و هم در این هنگام، ایشک آقاسی دوست محمد خان سرپرست مهاجرین و ناقلین افغان، بیست و یکهزار و دویست و پنجاه روپیه را به نام یکهزارو یکصد و نه نفر مرد و زن و بزرگ و کوچک از مردم ناقل قوم فوفلزایی متوطنۀ نیش قندهار، که از املاک مردم هزاره به ایشان مزرع و مرتع داده بود، علاوه بر بذر و تقاوی و جیره که از دولت گرفته بودند، به اظهار خود، بدون فرمان، قرار دستورالعملی که به دست داشت، جهت خریدن گاو قلبه ای، مناصفه نقد از خزانۀ قندهار و مناصفه در ملک حواله گرفت و بدین منوال تا عرصۀ دو سه سال، نود و پنج لک برعلاوه ملک مردم هزاره، از دولت به ناقل و مهاجرین افغان داد. و پس از مکشوف افتادن این مبلغ، حضرت والا پدرود جهان کرده، حقوق بیت المال ضایع و تلف گشت و کسی نپرسید و نیز در این وقت، ایشک آقاسی مذکور، که نیست و نابود کردن مردم هزاره را معادل با ثواب هزار حج و عمره می دانست، معروض داشت که نهصد و چهل و نه نفر مهاجر از غائب و حاضر، همه از اولاد رستم که اراضی سه صد خانه هزارۀ سکنۀ چنارتو به ایشان داده شده، کفایت مؤنت و معیشت ایشان را نمی کند، در دیگر موضع هزاره جات که از هم دور نشوند، امید اعطای ملک و زمین دارند. و حضرت والا در باب دیگر جایی که به ایشان داده شود هیچ نفرموده ارقام و از ایشک آقاسی مذکور استفسار فرمود که: «این مردم را که زمین در چنارتو داده و ایشان را از اولاد رستم نگاشته اید، معروض دارید که از اولاد کدام یک از رستم داستان و رستم یک دست اند و هر دو رستم افغان نبوده، و شما ملک هزاره را به غیر افغان چرا داده اید؟ تا دانستۀ خاط والای ما شود که اگر رستم افغان بوده از کدام قوم و قبیله است و از روی کدام تاریخ صحت نسب آنان به شما معلوم شده که رستم افغان بوده است؟» (۱۳)
وقتی که اراضی مردم اسیر و تحت ستم هزارستان را ناحق به افراد قبایلی توزیع کردند؛ مسلمآ که سایر امتیازات نیز به ناحق برای کسانی دادند که هرگز مستحق آن نبودید.

اگر زمامداران وقت در پرتوی دستورات الهی و ارزش های انسانی به افغانان قبایلی خویش خدمت و کمک قانونی و مدنی کرده باشند که نه تنها مورد اعتراض نیست؛ بلکه مورد ستایش نی می باشند. وقتی که زمامداران حاکم، مال و دارایی منقول و غی منقول دیگران را به زور غصب و آن را برای افراد قبیلوی، مذهبی، قومی، نژادی، سمتی و فرهنگی خویش به ناحق دادند؛ این یک عمل ضد انسانی، غیر اسلامی و شؤنیستی بود که مورد بازپرس الهی و تاریخ قرار خواهند گرفت.

نابودی مردم هزاره؛ معادل با ثواب هزار حج و عمره:
آیا امیر عبدالرحمن، دولتمداران و لشکر قبیلوی شان در جهت تباهی و نابودی مردم بی دفاع هزارستان تا آخرین رمق حیات خویش اقدام عملی نکردند و بیشتر از نصف جمعیت مردم هزاره را تباه و از بین نبردند؟
در قرآن الهی در مورد تباهی و نابودی یک انسان و یا انسان ها چنین می خوانیم:
«در زمین تباهی مجوی که خدا تباهکاران را دوست نمی دارد.» ( القصص/۷۷) (۱۴)
در باورها و اعمال امیر عبدالرحمن، ایشک آقاسی و سایر جنایت کاران شان؛ نابودی مردم هزارستان برابر با هزار ثواب حج عمره پنداشته شده بود که در حدود تقریبآ نیم قرن در مورد هزاره ها تطبیق گردید، تا اینکه عملآ بیش از ۶۲ در صد از جمعیت هزارستان را کاملآ سر به نیست کردند. از این جهت، مردم هزاره یگانه قوم مظلوم، اسیر و بی دفاع بوده که از هر سمت و سو، مورد هر گونه نسل کشی، نابودی، بی سرنوشتی، تباهی و نظایر این ها قرار گرفتند.

« و نیز در این وقت، ایشک آقاسی مذکور، که نیست و نابود کردن مردم هزاره را معادل با ثواب هزار حج و عمره می دانست،» (۱۵)
فلهذا، افشاء کردن رنج های بی کران مردمان کافرستان، برخی از غلزاییان، قزلباشان، اوزبیکان، هندوان، یهودیان،، تاجیکان، هزارستان و خلاصه همه شهروندان مسلمان و غیر مسلمان افغانستان برای نسل کنونی و آیندگان یکی از «وظایف انسانی، اسلامی، مدنی، قانونی و ملی» می باشد، نه یک عمل خاص تک قومی وغیره که تا حال در این زمینه خیلی نوشته ام.
این جاست که برخورد صاحب این قلم؛ جنبه های انسانی، اسلامی، مدنی، قانونی و فراملی دارد، نه شخصی!

توطئه جنایت کارانه ای دیگری حکام نمرود خصال در برابر هزارگان بهسود:
دولت در ادامه سیاست های ضد انسانی خویش، بخشی از بزرگان هزارۀ بهسود را در جلال آباد و بگرام زمین داد؛ ولی تقاوی و سایر کمک های لازمه ای را در اختیار این هزاره ها عمدآ قرار ندادند و این هزاره های بهسود، هیچ گونه ابزار کشت و کار را نداشتند. فلذا از داشتن زمین ها و زراعت برآن محروم شدند و افغانان آن را به ناحق تصرف کردند:

«و هم در این هنگام بزرگان هزارگان سکنه و متوطنۀ علاقۀ چوره، که املاک و مزارع و موطن ایشان به افغانان اچکزایی و گرجی زایی چنانچه گذشت از جانب دولت داده شد، و حاکم ایشان را به فرمان والا گیسل کابل نمود در کابل آمده شرفیاب بار گردیدند. و حضرت والا در روز چهاردهم ذی الحجه املاک و اراضی و مزارع بزرگان و رؤسای هزار خانوار هزارۀ بهسود را که در جگدلک جلال آباد و نهر جدید بگرام کوهستان کابل جای داده شده بودند، به ایشان بخشوده امر کرد که با اهل و عیال و اطفال خود در بهسود آمده ساکن و متوطن شوند و چون ربع دخل مزارع ایشان را برعلاوۀ جیره و تقاوی دولت که به افغانان عنایت گشت، افغانان متصرف شده و ایشان تهی دست شده بودند، از عدم استطاعت و استعداد توان زراعت در خود نداشتند تا بهسود آمده و از طرف دولت تخم و تقاوی و علوفه حتی حاصل ملک ایشان که افغانان به تغلب تصرف کردند، به ایشان داده نشد، فرار بادیۀ گمنامی گردیده نیست و نابود شدند.» (۱۶)

حکام با این نیرنگ عریان خویش هم، زمین هزاره ها و تقاوی را برای افغانان عطا نمودند و تا اینکه بهسودیان از همه چیز محروم شدند و به قول معروف که گویند: « دست شان از آسمان و پای شان از مین کنده شدند.» آیا برنامه های نابودی این مردمان تحت ستم و محکوم از سوی دولت و عمال شان با انواع مختلف ادامه نداشته و از دیده ای تاریخ بشریت پوشیده خواهد ماند؟

حمل و نقل اموال قاچاقی توسط مردم کوچی در بدخشان و قطغن:
از آن چه تا کنون نبشته آمده ام که کوچیان کلآ تابع اساسی هیچ کشوری نبوده و تابعیت پذیر نبودند، همواره بیانگرد بوده اند. وقتی که آنان تابعیت یک کشور را نداشته؛ پس هویت ملی آن ها نیز مورد سوال بوده و می باشد. در این مورد ما شاهد کوچی های نیز بوده ایم و حتا حال هم می باشیم که این ها هرچند تذکر ندارند، عسکری نکردند، مالیه ندادند و از قوانین کشور اطاعت نکردند؛ اما با تمام بی هویتی خویش این ها از جمله به هردو طرف خط دیورند آزادانه عبور و مرور داشتند که تا کنون نیز ادامه دارند. دیگر اینکه کوچی های پشتون تبار در هندوستان با همین صفات بودند که مشترکآ مصروف بردن و آوردن اموال بدون پرداخت مالیات به هردو کشور بودند.

کوچی های هر دو کشور افغانستان و هند برتانوی (هندوستان) هر دو سمت خط مرزی دیورند افغان تبار و پشتون بودند که به صورت غیر قانونی نه تنها از مرزهای هردو کشور عبور و مرور می کردند؛ بلکه در حمل هر گونه قاچاق نیز دست می بردند که از این جهت به کشورهای افغانستان و هندستان ضربه محکمه اقتصادی را وارد کردند که هنوز هم این ماجرا کم و بیش ادامه ؛ ولی نه با شدت و خصوصیات گذشته.

صحران نشینان افغان کوچی نه تنها در حمل و نقل اموال قاچاقی بین هردو کشور آزاد بودند؛ ولی دستان آنان به تطاول، تجاوز و حتا کشتار مردمان بی دفاع و مظلوم سراسر کشور ما در ولایات شمال، غرب، شرق، جنوب، کابل و به خصوص در مناطق مرکزی هزاره جات شدیدآ آلوده بودند.

از آن به بعد، کوچی های هردو طرف خط دیورند نه تنها تا کنون با حمل و نقل اموال تجارتی به طور مسلحانه و مدرن آن با کمک حلقات مختلف دولتین انجام می دهند؛ بلکه به قاچاق انسان، اسلحه، مواد مخدر، آثار تاریخی وغیره نیز دست دارند و در ضمن، باعث ناامنی کشور نیز گردیده اند.

اینک در زیر عنوان: «خیانت کارداران دولت و مردم کوچی» به صورت خاص در مورد جنایات کوچیان در بدخشان و قطغن در سراج التواریخ تتمۀ جلد سوم چنین می خوانیم:
«و هم در این ایام از عرایض کارکنان و وقایع نگاران صفحۀ بدخشان و قطغن به مسمع فیض مجمع والا رسید که طلا نام مندوزایی از ایلات کوچی، همه ساله با قبیله و خیل خود از راه ییلامیشی در خان آباد و بدخشان آمده و مال التجارۀ زیاد از هند، بدون دادن باج و خراج معینه و مرسومۀ دولتی با خود آورده و همه را به اهالی هردو ولایت فروخته و پسته و زیره خریده، بدون دادن محصول در پشاور برده می فروشند، و در این سال نیز به عادت مستمره ای که دارند، از راه چترار در بدخشان و خان آباد آمده و پراگنده و منتشر فروکش کرده اند….وعلاوه برآن در هر سال از روز ورود ایشان در محال مذکوره از سرقت و غارت و قتل مردم کوچی بسا کسان از ضعفا رعیت تاراج و پامال حادثات و حملات وحشیانۀ کوچیان می شوند…» (۱۷)

قبل از عصر خونین عبدالرحمن خانی؛ کوچی های هر قوم در محدوده ای مناطق قبیلوی، منطقوی و قومی خویش مصروف بودند؛ ولی همین که امیر وقت و با لشکر قبیلوی خویش با خونریزی در سراسر کشور موفق شدند، آن گاه توانستند که نه تنها نخست کوچی های قبیلوی خود را بر علف چرهای سایر اقوام و به خصوص در هزاره جات حاکم ساختند؛ بلکه اراضی مردم هزاره را نیز به ناحق تسلیم کوچی های افغان نمودند.

آقای محمد عوض نبی زاده دانشمند و پژوهشگر در اثر جدید خویش در قسمت کوچی ها چنین می نگارد:
«مشکلات میان کوچی ها و باشندگان مناطق هزاره جات و ساحات شمال کشور از میراث های شوم دوره حکومت استبدادی عبدالرحمن خان دانسته می شود. کوچی ها از سال های دهه آخر سده ۱۹ میلادی به دستور مقامات حکومت امیر عبدالرحمن خان برای استفاده از چراگاه های مناطق مرکزی و ساحات شمال افغانستان به آن جا می روند، اما ورود آن ها به هزاره جات همواره با تنش ها و درگیری های همواره بوده است.» (۱۸)
آیا جنایات کوچی ها از عصر امیر عبدالرحمن تا کنون برای تمام ولایات کشور و به خصوص برای هزاره جات، چشمگیر نبوده و نیستند؟

این منطقه ارزگان تسلیم افغانان گردید و مسکونی آن کاملآ بی سرنوشت شدند:
این عصر را باید به نام، نابودی مردم هزارستان مسما کرد؛ برای اینکه همه تلاش های ظالمانه و کنش هاغیر انسانی حکام جابر و عوامل آن این بود که باید نشانه ای از مردم هزاره در افغانستان باقی نماند و تاحدودی موفق نیز شدند.

در زیر عنوان: «اعطای املاک درۀ نیک ارزگان به افغان»، چنین درج سراج التوریخ گردیده است:
«هم در این ایام، کرنیل محمد حسن خان و عبدالستار خان صوبه دار و عبدالجبار نام نورزایی از فوج پیادۀ نظام قوم فوفلزایی مقیم ارزگان، که عیال و اطفال خود را نیز آورده در درۀ نیک آنجا جای گزیده روز ملازمت نظام و خدمت دولت ذی احتشام به سر می بردند، مورد الطاف شاهانه گردیده، موازی شش خروار بذر افشان از مزارع زرخیز درۀ مذکور به هر سه تن عطا و مرحمت گردید در روز بیست و پنجم ذی الحجه فرمان شد که همچنان که در آنجا مقام گزیده اند توطن ورزیده و زراعت کرده، مالیات دیوانی را به دولت بدهند و هزارگان از این عطای حضرت والا به آن سه تن افغان، ترک وطن مألوف خود کرده ملهوفانه راه جلا جانب دیگر برگرفته، گمنام صحرایی در به دری و خاک به سری شدند.» (۱۹)

یکی از نیات و تصامیم نظام فرعونی وقت این بود که تمام اراضی ارزگان، ضبط، غصب و برای افغانان قبیلوی درانی و غلزایی داده شوند که عملآ بدان موفق گردید. در حال حاضر، ۹۹ در صد از اراضی ارزگان در غصب و تصرف قبایل مختلف درانی و غلزایی می باشند که نمازهای شان نیز بالای این زمین های غصب شده، کاملآ باطل می باشند.

اراضی مردم هزاره به ناحق برای افغانان زمین دار نیز داده شدند:

دولت، زمین های مردم هزاره را با هر بهانه برای افغانان بی زمین توزیع نمود و در ضمن آنان را از تقاوی، تخم زراعتی، گاو قلبه ای و سایر ابزار زراعتی نیز مستفید کردند. مضاف برآن، حکام غدار وقت اراضی حاصل خیز هزارستان را برای افغانان زمین دار هم به ناحق بخشش کرد. خلاصه اینکه، افغانان بی زمین و زمین دار به دولت های وقت درخواست می دادند که ما بی زمین هستیم، برای ما زمین های هزاره ها را بدهید. جباران حاکم وقت، بدون معطلی با فرمان و بدون فرمان؛ اراضی مردم هزاره را برای افغانان قبیلوی تسلیم می کردند که در این صورت اکثریت آن ها یک زمین زراعتی را در منطقه قومی خود داشتند و دومی را هم در سرزمین غصب شده ای هزارستان داشتند.

« و هم در این هنگام، آخندزاده شیر محمد پسر آخندزاده محمد شهید، از متوطنین موضع چارچینه به ذریعۀ عریضه، یک جوی از انهار هفت گانه واقع کجود دهراود را خواستار شده، معروض داشت که: «یک نهر حق و ملک اجداد و آبای من بوده، و مردم مغل یعنی هزاره به تغلب آن را متصرف گشته اند. و اکنون که ایشک آقاسی دوست محمد خان به امر والا جوی های مذکوره را به مردم افغان درانی داده، و در بین ایشان تقسیم می نماید، من از حضرت والا توقع دارم که همان جوی پدری خودم به من عطا و مرحمت شود.» و حضرت والا که تا این وقت به جز از همان مزارعی که جابه جا رقم شده آمد دیگر جایی از املاک مردم هزارۀ دهراود وغیره را به افغان ناقل و مهاجر اعطا نفرموده بود، و ثبت فرمانی که در باب عطای مزارع جوی های موضع کجود که به افغان داده شده باشد، هرچند جد و جهد کرده شد در دفتر پادشاهی دیده نشد، فرمان کرد که: « مردم هزاره دو فرقه اند، یکی آن که بغی ورزیده و به کیفر کار خود رسیده، مزارع و مساقات ایشان، ضبط دیوان دولت گردیده، چنانچه مواضع لامالک وغیر مزروع را به مهاجر دادم و دیگر همه را داخل خالصه دولتی فرموده ام که برای نفع بیت المال دهقانان دولتی آنها را زراعت کرده و می کنند، و فرقۀ دیگر کسانی اند که تمرد و طغیان نورزیده و طریق خدمت دولت سپرده در دادن علوفه به افواج پادشاهی و همراهی کردن با لشکر ایلانی تقصیر نکرده اند، اراضی و مواطن ایشان به کسی داده نمی شود.» و با صدور این منشور چنانچه رقم شده آمد، به غیر از ملک ارزگان و حجرستان که مردمش بغی و طغیان کردند، و آن هم پس از فتح در تصرف ملاک خود بودند، اغلب املاک و اراضی مردم هزاره را چنانچه جابه جا رقم شده آمد و می آید، بدون تمرد و طغیان ایشان ایشک آقاسی دوست محمدخان به مردم افغان داده، ایشان را دارای دو ملک و وطن یکی در هزاره جات و دیگری در موطن اصلی ایشان کرد.» (۲۰)

اینکه امیر وقت در ظاهر از دادن زمین های هزاره به افغانان رسمآ امتناع ورزید؛ ولی در عمل ایشک آقای دوست محمد، اراضی هزاره های مذکور را به افغانان زمین دار تحویل کرد که طی تقریبآ یک و نیم قرن در غصب آنان می باشند.

فرار ناگزیری هزاره ها به خارج با کشتن و حبس ابد همراه گردید:
این خانواده های که دارایی حقوقی شان توسط افغانان غصب گردیدند؛ مجبورآ از قرار، فرار را ترجیح دادند تا به هند برتانوی پناه گزین شوند؛ ولی حکام دولت آن ها را دستگیر کرده، روانه زندان ابد کردند.

در تحت عنوان: «محبوس شدن فراریان هزاره»، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
«و هم در خلال این حال، چند خانوار از هزارگانی که مزارع و مراتع و موطن، قلاع و ضیاع ایشان به افغانان داده شده بود، راه بینوایی و جلاوطنی جانب خاک مقبوضۀ دولت انگلیس برگرفته، چون واصل بندر موضع الاجرغه شدند، غندو خان ضابط و میرزا صاحب خان عامل آنجا از اشتهاری که در باب منع و قدغن رفتن مردم هزاره در مملکت خارجه چنانچه گذشت انتشار یافته و حکم رفته بود که: « مردم هزاره از بندری که عبور کرده داخل خاک خارجی مملکت شود، حارس آن بندر کشته شود، ایشان را از رفتن باز داشته، محبوس و گسیل قندهار کردند و اغلب در زندان بمرده، بعضی در عهد سلطنت امیر حبیب الله خان سراج المه والدین از حبس رها شدند.» (۲۱)
وقتی که تمام دارایی منقول و غیر منقول مردم هزاره ضبط، غصب و برای افغانان درانی و غلزایی داده شدند؛ چنان حالت بیکاری، فقر و گرسنگی بالای هزاره ها مسلط گردیدند که حتا عده ای از آن ها، از بین سرگین اسپان و قاطران دولتی، دانه های «جو» را پالیده و از آن در استفاده کودکان خویش قرار می دادند. دیگر اینکه، برعلاوه گرسنگی از ظلم طاقت فرسای حکام و آن افغانان که زمین های حاصل خیز هزاره ها را غصب کرده بودند هم به تنگ آمدند و مجبورآ فرار می کردند. از این جهت، دولتمداران با بهانه فرار هم، مردم هزاره ها در وقت فرار به خارج یا به قتل می رساندند و یا اینکه، آنان زندانی می نمودند تا که در آن جاه به مرگ از بین می رفتند.

آقای بصیر احمد دولت آبادی مؤرخ شهیر و جوان کشور ما به نقل از سراج التواریخ وقایع افغانستان در زمینه چنین می نگارد:
«وهم در این وقت[جمادی الاول ۱۳۱۰] فتح محمد خان کمیدان سالار فوج مقیم سنگر علاقه حجرستان واقع دایه دست ستم به آزار و اذیت بیچارگان هزاره که در مساکن خود از راه تسلیت و استمالت پادشاهی و صدور اشتهارات تسلیت آیات آمده، مقام گزیده بودند و روز خود را به دانه چینی از بین سرگین اسپان به سر می بردند،» (۲۲)

وقتی که مردم اسیر هزاره تا این حد بدون درآمد، گرسنه، هردم شهید و چنان فقیر بودند که حتا دانه های جو، جواری و گندم را از بین سرگین اسپان و قاطران حکومتی «کبوتر آسا» چیده و می خوردند؛ آیا این مسأله معلول جنایت ضد بشری امیرعبدالرحمن و عمالش در مورد هزاره ها نبود؟

تا این حد از سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم به طور مستند استفاده صورت گرفت که در چهار قسمت تهیه و از طریق برخی از سایت های انترنتی: آریایی، وحدت نیوز، جبهه ملی افغانستان، نمای نزدیک، غرجستان، رونامه وحدت و شبکه سراسر مردم هزاره به خوانش خوانندگان گرانقدر قرار داده شد تا خود حد اقل در مورد بخشی از واقعات دردناک و روی دادهای ضد انسانی گذشته به روایت سراج التوریخ داوری کرده و برای ساختن آینده تابان، مدنی و دموکراتیک اندیشه و مبارزه نمایند.

و من الله التوفیق
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: شنبه ۵ حوت ۱۳۹۱ خورشیدی برابر با ۲۳ فبروری ۲۰۱۳ میلادی/ افغانستان
——————————————————————————————–
منابع:
(۱)- «پیام استاد محقق به مردم هزاره در کویته پاکستان»/– سایت وحدت نیوز/ ۲۲ فبروری سال ۲۰۱۳ میلادی.
(۲) – ص ۵۵ «دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۳) – ص ۴۱۹ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۴) – ص ۳۶ «دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۵) – ص ۴۲۴ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۶) – ص ۱۸۰ و ۱۸۸ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۷) – ص ۴۲۶ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۸) – ص ۴۳۱ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۹) – ص ۴۳۵ و ۴۳۶ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۰) – ص ۴۳۸ و ۴۳۹ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
( ۱۱) – ص ۶۸ «دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۱۲) – ص ۴۴۱ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۳) – ص ۴۴۵ و ۴۴۶ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۴)- ص ۳۶«دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۱۵) – ص ۴۴۵ و ۴۴۶ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۶) – ص ۴۴۸ و ۴۴۹ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۷) – ص ۴۵۳ و ۴۵۴ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۸) – ص ۳۴ «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده»/ نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال ۱۳۹۱ شمسی/ مطبعه: شرکت هوپس گرافیک دیزاین/ چاپ دوم به فرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پیشین پلان گذاری دولت جمهوری افغانستان.
(۱۹) – ص ۴۵۷ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۲۰) – ص ۴۶۰ و ۴۶۱ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۲۱) – ص ۴۶۱ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۲۲) – ص ۱۲۲ «هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت»/ نویسند: بصیر احمد دولت آبادی/نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۵ شمسی/ناشر: ابتکار دانش، قم.

In this article

Join the Conversation