عاشقانه ی دگر برای عبدالرحمن

داوود حکیمی

هزاره!
ای هزار پاره در زمین
هزار پاره از بطن تاریخ
تاریخی که خطوط سرخش
با ورق خوردن زمان
سطر سطر می سوزد.
مذهبت برچسب دگری بر پیشانه ئ پهنت که
روح و روانت را می مکد
تو بی خبر که در قدس چه می گذرد.

تاراجت عاشقانه ای ست که عبدالرحمن
در بستر ابریشمی
برای معشوقه اش زمزمه می کند
تو سردی و گرمی را نمی شناسی
در ذهنت می پروری که
فردا کفش های پاره پاره ات
را به اقایی بفروشی که برای خریدن
زن و دخترت به اردوگاهت می اید

هزاره!
هزار پاره زمان با گوشت های تو
به یک دگروصل است.
طناب بردگی تو است که
ملا عمر را به عبدالرحمن پیوند داده است
تو به مدنیت فرو رفته ای
ملا عمر در بدویت ات که
عبدالرحمن برایش تعریف کرده است

هزاره!
ای هزار در هزار مرگ و میر
تو به مدنیت،
اعتراض، اعتصاب نشسته ای
اما عبدالرحمن هایت در اندیشه انفجارت.
تو مکتب بساز
آن ها بمب، مواد، انتحاری

هزاره!
تو در گره های کور زمان خودت فرو رفته ای
مالی اولویتش بیشتر است
تو منفعتی نداری، نفت هم نداری
از استخوانت که نمی توانند
چیزی برای صنعت تولید کرد
اولویت ازمالی است
که نفت اش ماشین های پاریس را
به گردش اورد.
تو نه شاهرگی اسلام ابادی
نه تهران. نه مقر ناو چندم امریکا
اگر مردی نفت از خلیج فارس
همچنان استخراج می شود

هزاره!
ای هزار پاره از دایزنگی تا تفتان
گوشت های تنت از رسنه که در دوسوی سرک
پراگنده شده است تا کویته
تا تهران
بازهم از تهران تا رسنه
هر روز منفجر می شوی
با هر انفجار
این تو بااستخوان هایتی
که در هوا تاب می خوری
گوشت های تنت را
بر سیم های برق در مسیر تفتان
کباب کرده اند تا انتحاری های منتظر
گرسنه نمانند.

هزاره!
هزار مرده ی تاریخ و امروز
جنازه هایت را دفن که نمی کردی
امروز به هزار و هزار رسیده بود
جنازه ات را دفن نکن
که فردا باز دم درت جنازه می اورند.

هزاره!
این شیعه رافضی است که باید کشته شود
یا هزاره؟
هرچه است امروز در پیشانه ات نشانه ی
رافضی است که می میری.
از اجدادمان نپرسیم؟
چه شد که مارا به این کیش و دین دراورد
به این کش و قوس دچار کرد.
هنوز نمرده ام که کفنم را
با (لبیک یا حسین) دوخته اند.
ولایت فقیه عزیز!
خادم حرمین عزیز!
بگذار چند شبی بچه هایم راحت بخوابد

In this article

Join the Conversation