غلام سخی ارزگانی
قسمت سوم
تا کی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید سعی برهم زدن منشــــآء بـــیداد کـــــنید
خانه مان کرده تبـاه تا شود آباد خــودش خانــــه ظـــلم و ستم یکـسره برباد کنـــید
ای جوان، ستم مرتجعین چنــــد کشـــــید تا به کی رحم بر این دسته شیاد کنــــــید
دست ما، دامن تان جوانــــــان وطـــــن! که از این ذلت خواری همه آزاد کنـــــید
«کریم نزیهی»
وقتی که امیر عبدالرحمن خان با همکاری مولوی های دیوبندی هندوستان، خواستند که همبستگی اهل سنت وجماعت را علیه نسل کشی و نابودی مردم هزارستان به خود جلب نمایند؛ آن گاه فرمان «جهاد مقدس» را بر ضد مردم هزارستان که مرکز اصلی مقاومت آن ارزگان بود، صادر نمودند و هزارگان را «کافر» معرفی کرد. امیر عبدالرحمن به مرد اهل سنت و جماعت وعده داد که در جهاد مقدس علیه مردم هزارستان؛ کله های بی تن هزاره ها را برای من بیاورید و دیگر همه دارایی ها، فرزندان و زنان آنان به عنیمت از شما باشد. صدرو فرمان جهات مقدس و هم چنان وعده های دولت، چنان باعث تحریکات مذهبی تمام سنی های کشور علیه مردم هزاره گردید که در تاریخ افغانستان نظیر نداشت.
به مجرد شنیدن فرمان جهاد مقدس از سراسر افغانستان، افراد سنی مذهب که از جوهر ناب دین و سیاست مغرضانه دولت دست نشانده انگلیس بی خبر بودند، به صورت داوطلبانه همراه با عساکردولتی، لشکر قبایلی افغان در فوج های مختلف نظامی حتا دیگر اقوام کشور نیز در کشتار، غارت، اسارت، فرار، غصب اراضی، تصرف زنان شوهردار، دختران و پسران هزاره در سراسر هزارستان و به خصوص در ارزگان اقدام ورزیدند.
به ویژه به نام «املاک مفتوح العنوه»؛ یعنی به این معنا که هزاره ها کافر هستند و سرزمین کافران توسط لشکر اسلام فتح شده و اراضی آنان را دولت وقت ضبط کرده و به آن قبایل افغان به عنوان مکافات جهاد مقدس که در جنگ علیه مردم هزاره شرکت کرده بودند، تقسیم نمود. پس از کشتارها، اعمار کله ها، صدور فرمان بردگی بالای هزاره ها، ضبط اراضی هزاره ها توسط دولت و لشکریان قومی و غیر قومی آن بود که هزاره ها هلاک، اسیر، آواره شده و هم چنان رو به فرار به طرف خارج نمودند که از جمله یک نمونه کوچک آن را در زیر در مورد این منطقۀ ارزگان با هم ملاحظه می نماییم:
« و از جانب دیگر ایشک آقاسی دوست محمد خان که مأمور دادن ملک هزاره را به افغان شده بود، در این آوان مردم اچکزایی و بارکزایی را که در علاقۀ چوره جای داده و هزارگان را چنانچه گذشت بیرون کرد، از شدت سرما و کثرت برف برای جمعی دیگر از مردم آن دو قبیله هفده باب قلعه را در گیزاب از هزارگان پرداخته، اکثر هلاک شد. و پس از اجرای این عمل، کسانی از افغان و قزلباش را که در چوره ملک و زمین خریدن کرده بودند، امر بیرون شدن نمود و ایشان به ذریعۀ عریضه داد خواسته، خواستار آن شدند که یا ملک در تصرف شان باشد و یا قرار مدرجۀ قباله وجه به ایشان مسترد گردد. و حضرت والا در پاسخ عرض مشتریان املاک مردم هزاره که از قدیم و جدید خریده بودند، ارقام فرمود که: «املاک مردم هزاره مفتوح العنوه می باشد باید از بغی آنان ملک در هزاره جات نمی خریدند و اگر پیش خردیده باشند، گویا با مردم هزاره شریک طغیان و ملک خریدگی ایشان داخل املاک مفتوح العنوه گفته می شود، پس وجوه خود را از مردم هزاره بگیرند.» و از صدور این حکم بعضی از مردم هزاره که به سرعت فرار شده در ملک نمانده بودند تکلیفی ندیدند و کسانی که حاضر بودند، از عدم استطاعت و استعداد زنان و دختران و پسران خو د را در عوض پول به افغانان داده دستی تهی بدون زن و فرزند بیرون شده، در ممالک خارجه زحمات شاقه و تکالیف فوق الطاقه کشیده رفتند و اکثر تا که داخل ممالک خارجه می شدند، در عرض راه، از دست افغانان وغیره کشته گشتند.» (۱)
توجه باید داشت آن هزاره های که در داخل کشور بنا برهر علت و عوامل ناگزیری که باقی ماندند؛ چنان با فقر، بی نوایی و گرسنگی مبتلا شدند که مردان هزاره ناگزیرآ؛ زنان، دختران و پسران خویش را در عوض پول ناچیز به افغانان واگذار شدند و «دیوانه وار و سراسیمه» به طرف خارج فرار کردند. عده ای از این مردان که در سرحدات کشور دستگیر گردیدند که توسط نظامیان کشته شدند و آنان که در چنگ سرحدیان دولت نه افتادند، به کشورهای خارج پناه بردند که با هزاران غم، فقر، بی سرنوشتی، بی هویتی وغیره نفس می کشیدند و فاصله زندگانی نیم دم را به طرف مرگ ابد طی می کردند.
تقسیمات زمین های چورۀ ارزگان بین افراد قبایلی اچکزایی و گرجی زایی:
ایشک آقاسی دوست محمد خان یکی از نزدیک ترین فرد خاندان امیرعبدالرحمن، سردار عبدالقدوس خان وسایر جلادان دربار بود که نه تنها از جمله نژادپرست ترین و قصی القلب ترین شخص در دولت بود؛ بلکه هر گونه صلاحیت توضیع اراضی هزارگان را برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند نیز به عهده داشت. این شخص فرعون صفت با فرمان و حتا بدون اجازه دولت، ملکیت حقوقی هزاره ها را ناحق تسلیم افراد قومی خویش می نمود. چوره یکی از حاصل خیز ترین مناطق ارزگان بوده که زمین های هزاره توسط دوست محمد خان، خلاف دستورات دین مبین اسلام به قبایل اچکزایی و گرجی زایی توزیع گردید و بعد این دو قبیله هم با همراهی عساکر دولتی در قلع و قمع مردم هزاره از وطن بومی شان با وحشی ترین شیوه ها اقدام کردند تا که هزارگان ناگزیرآ از قرار، فرار را ترجیح دادند.
اراضی منطقه مذکور بین ۷۵۰ نفر اچکزایی و ۱۱۰۰ تن مردم گرجی زایی به طور ذیل توزیع گردید:
«در خلال احوال مزبور، ایشک آقاسی دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان، حصۀ جنوبی جلگای چوره از املاک مردم هزاره را، به هفتصد و پنجاه تن از مردم اچکزایی با پنج حجر آسیاب، و حصۀ شمالی آن را با سه حجر آسیاب به یکهزار و یکصد نفر ذکور و اناث و طفل رضیع و شیخ فانی مردم گرجی زایی داده، در بین ایشان تعیین قسمت کرد.» (۲)
در قرآن عظیم الشان در مورد منع فساد در روی زمین چنین تأکید صورت گرفته است:
«در زمین تبهکارانه فساد به راه میندازید.» (الاعراف/۷۴) (۳)
آیا غصب اراضی مردم هزاره توسط زمام داران وقت و افراد قبایلی آن یک نوع «فساد تباه کارانه» نبود که مغایر دستورات الهی صورت گرفت؟ آیا در طول تاریخ این کشور، افراد قبیلوی با هر گونه فساد و جنایت دست نبرده و جامعه را از کاروان مدنیت نوین محروم نساخته اند؟ آیا در حال حاضر، اربابان و رهبران قبیلوی؛ عاملین اصلی نقض حقوق بشر، زرع کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق، ترور، انواع مختلف فساد اداری، عملیات انتحاری، وطن فروشی، زن ستیزی، قانون گریزی و هزاران خیانات دیگری در در نهادهای کلیدی دولت و خصوصی در افغانستان قبیلوی نمی باشند؟
شؤنیستان حاکم در دولت تک قبیلوی؛ در پوشش مهاجرین افغان، اراضی مردم هزاره با اجبار تمام ضبط و برای افراد قبایلی افغان زمین دار، بی زمین و کوچی های هندوستان تقسیم کردند و زمینه های نابودی هزاره ها را از نگاه اقتصادی نیز عملآ مساعد نمودند تا اینکه خیلی از هزاره ها حتا به خارج از افغانستان هم آواره گردیدند.
آیا این هم یکی از عملکردهای غیراسلامی دولتمداران و لشکر داوطلب قومی نژادپرست وقت نبود که منجر به نابودی بیش از ۶۲ در صد از مردم هزاره در افغانستان شدند؟ آیا ایشک آقاسی دوست محمدخان به حیث نژادپرست ترین فرد قبیلوی نظام شؤنیستی عبدالرحمن خانی به صورت هدفمند و قصدی؛ اراضی مردم هزارستان را به ناحق برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند به ناحق توزیع نکرد و افتخار شؤنیستی ترین فرد تاریخ را در جهان کسب ننمود؟
آیا اکنون میراث داران عبدالرحمن خانی در محورهای مختلف کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان؛ عاملین اصلی فساد اداری، قاچاق، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، نقض قوانین نافذه ای کشور، حامی تروریستان قبیلوی، جاسوسی، قتل های زنجیری، وطن فروشی، زن ستیزی و هزاران جنایات و خیانت های دیگری در حق تمام مردمان مسلمان وغیر مسلمان بی دفاع افغانستان نگردیده و هنوز هم با شدت تمام نمی کنند؟
آیا اکنون، حلقات مختلف قبیله گرایان در محور کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان؛ در مورد بامیان، غور، دایکندی، بدخشان و سایر مناطق اقوام تحت ستم از تبعیض کار نگرفته و این مناطق را از کمک های جامعه جهانی و انکشاف متوازن ملی محروم ننموده اند؟
تصرف زمین های هزاره جات توسط قوم اندر:
جنرال شیر محمد که مسؤلیت امور ارزگان را به عهده داشت، آگاهی کامل از این سرزمین حاصل خیز، آباد و طبعیت قشنگ آن داشت. از ین رو، او در قدم نخست افراد قومی خویش را به ارزگان آورد و زمین های مردم ارزگان را به ناحق به آنان تسلیم کرد و خیلی از ارزگانیان را با اکراه و اجبار تمام به هندوستان، ایران، عراق، نیپال، اوزبیکستان، تورکمنستان، تاجکستان، قزاقرستان، قیرغیزستان و سایر کشورهای همسایه و منطقه آواره نمود که اغلب آنان هویت خویش را نیز از دست دادند.
سراج التواریخ این گونه به غصب زمین ها و دارایی های مردم بی دفاع و اسیر هزارستان توسط غاصبین و متجاوزین دد خصال این گونه شهادت می دهد:
«وهم در خلال احوال مسطور، جنرال شیر محمد خان پنجاه و سه خانوار از مردم اندر قوم خود را از شلگیر غزنین و بیست و هفت خانوار از مردم نیازی سکنۀ مواضع اوبه و مقر و لرگه را از توابع غزنین، در ارزگان از مزارع و مراتع مردم هزاره به رایگان داده، عریضه نگار حضور شد. و حضرت والا در روز بیست و چهار رمضان ارقام فرمود که: «اگر خود مردم هزاره حاضر و در جای خود متمکن و مستقر باشند، اراضی و عقار ایشان را به کسی از مردم افغان ندهد، و الا به نام دهقانی و زراعت کاری به افغان بدهد که لامزروع نماند.» و او اگرچه مردم هزاره حاضر بودند، از غیبت و گم و فرار بودن ایشان معروض داشت و اراضی که داده بود، همچنان در تصرف افغانان بماند، و هزارگان جلای وطن اختیار کرده درخراسان و سیستان و بلوچستان رفتند.» (۴)
آیا زمین های زراعتی مردم ارزگان، مغایر دستورات الهی و کرامت انسانی توسط دولت مستبد و افراد قبایلی وقت غصب و به ناحق برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند داده نشدند؟ همین مهاجرین قبیلوی افغان که به ناحق زمین ها، دارایی های منقول و غیر منقول مردم هزارستان را به زور تصرف کردند؛ آیا عبادت آنان بالای زمین های غصب شده باطل نمی باشد و در مقابل پروردگار عالم و روز آخرت چه جوابی خواهند داشت؟
آیا در طی بیش از سه دهه ای آخر، غصب ملکیت های دولتی و خصوصی از سوی زورمندان دولتی، اربابان قومی، تفنگ سالاران محلی، ناقضین حقوق بشر، مافیای زمین؛ ناشی از میراث های شوم گذشته نمی باشد و یکی از بزرگ ترین فساد حتا در سطح جهان نیست؟
یک نکته خیلی حساس را باید متوجه بود، هرچند که در ظاهر زمام داران خود فروخته و جابر وقت به زیر دستان خویش فرمان می دادند که زمین های هزاره را به افغانان ندهید؛ ولی عملآ هدف طوری بود که هر سرپرست مهاجرین افغان، با جرأت تمام، اراضی و کلیه دارایی منقول و غیرمنقول مردم هزارستان را خلاف شرع شریف به افغانان قبایلی داخلی و خارجی به طور رایگان توزیع کردند. علاوه برآن، تقاوی، تخم زراعتی، پول، گاو قبله ای و سایر امتیازات را برای این مهاجرین افغان به خصوص در ارزگان، حجرستان و سایر مناطق هزارستان اشغال شده نیز می دادند.
در این صورت بود که این مهاجرین افغان با خصوصیات منحط قبیلوی خویش با چنان تبعیض، خشونت، وحشت و ظلم در برابر هزارگان برخورد می کردند که در تاریخ خونین افغانستان کم نظیر بود. زیرا، دولتمدارن فرعون خصال به صورت پنهانی و حتا علنی به افراد قبایلی افغان تأکیدآ گوش زد می کردند که به مجرد رسیدن به سرزمین آباد و حاصل خیز هزاره جات و گرفتن زمین های آنان، از هیچ گونه خشونت، ظلم، دشمنی و حتا کشتار هزاره ها دریغ ننمایند تا همه نابود گردند. از همین جاه بود که قبایل متجاوز و غاصب افغان قبیلوی عاملین دولت وقت با چنان خشم بدوی و دشمنی در قلع و قمع هزارگان دست به کار شدند که تاریخ به حافظه ندارد.
آیا نمونه های مشخص از جنایات قبیلوی گذشته در این قرن ۲۱ بالای تمام مردم افغانستان به طور خاص بالای مردم هزاره در چند اول کابل در عصر حاکمیت نورمحمد تره کی- حفیظ الله امین، غرب کابل در زمان حاکمیت چهارساله مجاهدین، و هم چنان در شهر مزارشرف، بامیان و یکه اولنگ در وقت پنج ساله امارت اسلامی طالبان در افغانستان صورت نگرفتند و حتا دامنه نسل کشی و قتل های زنجیری هزاره ها به شهر کویته پاکستان کشانده نشده و این قتل عام ها بالای مردم هزاره در شهر کویته پاکستان به طور هدفمند و سازمان یافته، ادامه ندارد؟
چرا دولت جمهوری اسلامی افغانستان، سازمان حقوق بشر ملل متحد، نهادهای جامعه مدنی جهان، میثاق های بین المللی و سایر نهاد های ذیدخل در مورد نسل کشی مردم هزاره در شهر کویته پاکستان سکوت کرده و به داد این مهاجرین بی سرنوشت هزاره در کویته عملآ رسیدگی قانونی و انسانی نمی کنند؟
اخاذی اجباری و همراه با قتل توسط احمد خان وردک:
به خاطر نابودی فزیکی مردم هزاره، یکی هم با نحوی از انحاء اخاذی جبری و کشتارهای هزاره ها بود که توسط حاکمان منطقه و نظامیان آن صورت می گرفتند که فقر مردم را چندین برابر کردند تا اینکه مردم هزاره از جبر حکام، عدم منابع درآمد اقتصادی و گرسنگی پا به فرار گذاشتند.
«وهم در این ایام، سعید احمد خان وردک، حاکم حجرستان نهصدو نود و پنج روپیه که از باقی ماندگان مردم هزارۀ دایه و فولاد، که ده هزاره خانه به شمار می آمدند، و همه از جور و ستم سپاهیان نظام قتل و غارت و فرار شده، این عده از عدم توان به جایی رفتن، در ملک مانده بودند و هر واحدی از مرد یک خانه یک روپیه به نام شکرانۀ لقب ضیاء المله والدین به حاکم مذکور داده بودند، در کابل فرستاده تسلیم خزانه دار دولت شد.» (۵)
ایام که زمین های زراعتی، دارایی های منقول و غیرمنقول مردم هزاره توسط حکام دولت با اجبار تمام غصب، ضبط و بعد به طور ناحق تسلیم قبایل مختلف پشتون تبار گردیدند؛ آن گاه چنان فقر، آوارگی، بیکاری، به ویژه جبر مامورین دولتی و قبایل متجاوز افغان بالای این هزارگان اسیر مستولی گشتند که حتا توان رفتن از یک منطقه به منطقه دیگر کشور را هم نداشتند و از این رهگذر، در دامن مرگ مطلق فرو رفتند.
آیا این یک عمل ضد بشری و ضد اسلامی دیگری در مورد مردم هزارستان نبود که توسط حکام وقت و قبایل غاصب افغان انجام شد؟ آیا این چنین اعمال و سیاست های ضد انسانی؛ تضادهای قبیلوی، سمتی، مذهبی، قومی و فرهنگی بین تمام اقوام بی گناه و مظلوم کشور را به سود دولت دست نشانده انگلیس، طبقات حاکمه، اربابان قبایل و جلادان وقت وطن ما تشدید نگردند؟ آیا اصطکاکات، خشونت ها، خصم ها و دشمنی های قومی حاکم در بین مردم در طول تاریخ کشور؛ محصول پالیسی ها، منش ها و کنش های ضد انسانی زمام داران خودکامه و اجیران بیگانه گذشته های دور در این کشور نبوده و اکنون نیستند؟
قتل و اسارت مردم کافرستان:
گویند که مردم کافرستان از عصر سکندر مقدونی قبل از میلاد مسیح در این منطقه به کیش آنان بودای بود و اینکه سوابق تاریخی این چه بوده، خارج از بحث ما در زمینه می باشد.
درست زمان که امیرعبدالرحمن خان و کلیه دولتمدارانش بناء بر هدف غرض آلود سیاسی خویش در اشغال خونین کافرستان اقدام کرد و هم چنان از نقاب دین به حد اعظم آن در این منطقه کوهستانی محروم بهره برد.
دولتمداران وقت، در جریان اشغال کافرستان نه تنها از قتل این مردم بیگناه دریغ نکردند؛ بلکه زنان شوهردار، دختران و پسران مردم این منطقه بی دفاع را نیز به اسارت گرفتند و تعدادی را هم روانه زندان های کابل کرده یا سر به نیست نمودند و یا اینکه بعضی از آنان تا آخرین رمق حیات در آنجاه ماندند تا که مردند. این عمل ضد انسانی؛ مسلمان نمای دولت وقت را در مورد مردم مظلوم کافرستان در تاریخ رسمی دولت شاهی کشور این گونه ملاحظه می نماییم:
«محمد امین نام کوتحواله دار، با چند تن از سپاهیان نظام به امر کرنیل فیض الدین خان در کوه نیلاب از جبال کافرستان بر شده، به تفحص و تجسس پناه گزینان غار گروه کفار پرداخت و با وجود کثرت برف و صعب و دشوار بودن گردش در مضایق و مزالق آن کهسار، پای همت فشرده چهارده تن از کفار را از غاری زنده به دست اسارت آورده، چند تن دیگر را که خیره چشمی کردند بکشتند و اسیران را نزد کرنیل فیض الدین خان آورده و او ایشان را نزد محمد علی خان حاکم لمقان فرستاده، او گسیل کابل کرده،» (۶)
امیر وقت، با زور شمشیر در تغییر باورهای دینی مردم کافرستان به دین اسلام اقدام نمود تا اینکه پس از کشتارهای فروان، اسارت زنان، فرار و بی سرنوشتی مردم مظلوم این سرزمین؛ بالاخیره بقیه اهالی آنجاه را با جبر تمام به دین اسلام درآورد و بعد نام کافرستان را به «نورستان» تبدیل کرد و باقی مانده مردم کافرستان را به نام «جدیدالاسلام» یاد کرد. هرچند که این مردم از ناگزیری، دین اسلام را قبول کردند و عملآ پابندی خویش را به اطاعت از دین اسلام به اثبات رساندند؛ ولی با آن هم ضبط و غصب اراضی، بی سرنوشتی، ظلم، خشونت، اسارت فرزندان، تصاحب اجباری زنان شوهردار و هزاران عملکردهای ضد انسانی دیگر بالای این مردم جدیدالاسلام بی دفاع نورستان کنونی و کافرستان قبلی بازهم ادامه پیدا کردند.
در قرآنکریم در مورد منع اکراه و اجبار در دین مبین اسلام چنین آمده است:
«جبر و اکراه در دین نیست.» (البقره/۲۵۶ ) (۷)
چرا امیر عبدالرحمن خان و دولتمدارانش؛ مغایر دستورات اکید قرآنی و دینی، مردم کافرستان را با جبر و اکراه به دین اسلام درآوردند و بعد در قبای دین، هرگونه اعمال غیر انسانی و ضد اسلامی را در مورد این مردم بیچاره جدیدالاسلام نورستان انجام دادند؟
انتقال قاچاق به خارج:
اصلآ در طول تاریخ، قاچاق در میان مردمان سرحدات غربی، جنوبی، شمالی و شرقی کشور ما به کلی عام بوده که بناء بر ساختار و سیاست های دولت های غیر مردمی و قبیله گرای افغانستان از این ناحیه هم خسارات جبران ناپذیر به اقتصاد ملی وارد گردیدند؛ ولی قاچاق به صورت خاص توسط کوچی های افغان هردو طرف مرز دیورند، بین افغانستان و هندوستان صورت می گرفتند که کوچی ها بدون گذرنامه و همچنان بدون پرداخت مالیات گمرکی به دولت افغانستان و هند برتانوی، اموال را قاچاق می کردند که این میراث شوم حتا تا حال نیز ادامه دارند؛ اما با شیوه های نوین و شرایط حاکم کنونی.
اینک یک نمونه از قاچاق کوچی های ناصری افغان را در این یگانه تاریخ با اعتبار و رسمی دولت شاهی وقت چنین می خوانیم:
«و هم در این ایام سید زمردشاه که در بندر کافرچاه اقامت حراست داشت، بیست و هشت نفر اشتر که همه را هفت تن از مردم کوچی قوم ناصری بادام بار کرده از راه خفا و ندادن باج، در ملک متصرفۀ دولت انگلیس می بردند؛ و بردن بادام از سبب تجارت دولت در خارج ممنوع و قدغن بود،» (۸)
باید گفت که از عصر خونبار امیر عبدالرحمن رد پای غاصبانه و ظالمانه کوچی داخلی و هندی را در سراسر افغانستان و به خصوص در سرزمین هزارستان پیدا شد. کوچی ها در فصل بهار هر سال اموال قاچاقی غیر کیفی را به مناطق مردم هزاره می آوردند و با اجبار بالای مردم با بهای دلخواه خویش می فروختند و در عوض، پول نقد، صنایع دستی، نقره، سایر زیورات و مواشی را به ناچیزترین قیمت از هزاره های مظلوم می خردیدند و با خود به هندوستان بازهم قاچاق می کردند.
ناگفته نماند کوچی ها در آخر فصل خزان که اموال قاچاقی شان به فروش نمی رسیدند؛ آن گاه اجناس خویش را بالای بام ها و یا کنار دروازه های خانه های مردم هزاره می گذاشتند و می گفتند که قیمت این اموال را بهار آینده از شما می خواهیم. هزارگان جرأت نداشتند که جواب منفی بدهند و برعلاوه اینکه اموال مذکور را ضورت نداشتند؛ ولی مجبورآ سکوت اختیار می کردند. زمان که در بهار آینده کوچی ها برمی گشتند، قیمت اموال گذاشته شده ای خویش را چندین بار قمیت تر نظر به سال قبل از این هزارگان مظلوم می گرفتند که من در ایام طفلی شاهد این چنین جنایات کوچی های داخلی و خارجی افغان در ارزگان نیز بودم که این هم مشت نمونه خروار بود.
دیگر اینکه، کوچی ها همه ساله در جریان بازگشت به مناطق زمستانی خود؛ با زور دختران و حتا زنان شوهردار هزاره را اختطاف می کردند و با خود می بردند. وقتی که کوچی با مقاومت هزاره ها مقابل می شدند که چرا نوامیس ما را به اختطاف می برید؛ آن وقت کوچی ها با پشتوانه حکومات محلی قومی خویش، قضیه را به نفع خود خاتمه می دادند و وارثین این دختران و زنان اختطاف شده توسط حکومت به زندان انداخته می شدند. این هم یکی از واقعیت عینی استخوان سوز دیگری بود که من در زمان مکتب ابتدایی خویش همه ساله در ارزگان شاهد بودم که چگونه هزاره های مظلوم و بی دفاع ارزگان مورد ستم های چند گانه حکومت محلی، قومی و کوچی های متجاز قرار می گرفتند.
حتا در عصر حاضر با شدت تمام، قاچاق های سنگ رخام، مواد مخدر، دالر، قالین، آبدات تاریخی، اموال تجارتی، زراعتی، مواشی، صنعتی وغیره از این کشور به خارج و هم چنان قاچاق اسلحه، مال های تجارتی غیر معیاری، اموال تجملی و نظایر این ها از کشورهای خارجی به افغانستان با کمک مفسدین ادارای، زورمندان محلی، ناقضین حقوق بشر، دزدان مسلح، حلقات مختلف خارجی، کوچی های قبایلی و اربابان قبایلی صورت می گیرند که ریشه های آن در میکانیزم سیاسی ارتجاعی و حکام تمامیت خواه قبلی می رسند که فاجعه بزرگی دیگری را در افغانستان کنونی خلق نموده است.
تحمیل مالیات کمرشکن و باج های اضافی بالای مردم هزاره:
اول اینکه، مالیات وضع شده بالای مردم هزاره جات، مغایر سایر مناطق کشور بودند که با جبر تمام از مردم باقی مانده اسیر هزاره تحصیل می گردیدند. دوم اینکه دولت، مالیات را توسط اربابان هزارستان از مردم عامه تحصیل و آنان به مقامات دولتی تسلیم و رسید آن را به دست می آوردند. در واقعیت امر، خیلی از خوانین و اربابان هزاره، همکار دولت غدار وقت بودند. هر وقتی که هر حاکم مغرض و متصعب از عدم پرداخت مالیات هزاره به دولت بی مورد شکایت می نمود؛ آن وقت، اربابان هزاره سند پرداخت مالیات را به حاکم دولت نشان می دادند و مسأله در ظاهر ختم می شد.
این بار حاکمان محلی دولت در هزارستان بناء به دستور دولت وقت و یا نیات شوم شؤنیستی خویش؛ همین اربابان هزاره را با بهانه های واهی و بی اساس متهم نموده و سلسلتآ به کابل اعزام می داشتند که بالاخیره آن ها در زندان کابل کشته می شدند و اسناد رسید مالیات مردم هزاره هم از نزد شان نیز می گرفتند. بعد، حکام دولت در هزاره جات خواهان مالیات مجدد از مردم هزاره می شدند و مردم اظهار می داشتند که مالیات دولت را به سر موعد آن پرداخته و اسناد آن نزد اربابان شان می باشند. در حالیکه، اربابان موصوف را در زندان ها سر به نیست کرده بودند. در این جاه، که حکام مغرض دولت مالیات دوباره را از مردم هزاره مطالبه می نمودند که هزاره ها هرگز توان پرداخت مجدد مالیات کمرشکن دولت شؤنیستی وقت را نداشتند، یا به دامن مرگ می رفتند، یا عده ای آواره می شدند و اکثریت آن به اسارت چندین لایه مبتلا می گردیدند.
در این وقت که تقریبآ پنج لک خانوار هزاره که جمعآ به تعداد دو میلیون ( ۲۰۰۰۰۰۰) نفر می شدند، در داخل کشور با هرگونه فقر، مظلومیت، بی سرنوشتی و هردم شهیدی باقی مانده بودند که نه راه ستیز را داشتند و نه پای گریز.
آیا این چنین درد خاص تاریخی مردم بی دفاع و مظلوم هزاره؛ به عنوان مصائب و دردهای غم انگیز مظلومان جهان بشریت نبوده و هنوز هم نمی باشد؟
آیا نسل نوین افغانستان و خاصتآ جوانان هزاره غرض جبران چنین جنایات ضد بشری به جز از مبارزات آگاهانه ای قانونی، علمی، منطقی، اقتصادی، عقلانی، اجتماعی، فراملی، مدنی، سیاسی، فرهنگی و نظایر این ها؛ کدام طریق مؤثر و سازنده دیگری را سراغ دارند تا تمام انسان های مظلوم و محکوم افغانستان از هر گونه رنج، فقر، درد، عقب مانی، بی سرنوشتی، بی اتفاقی، بی تعلیمی و نظایر این ها عملآ نجات یابند؟
شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب، مؤرخ رسمی دولت مطلقه ای شاهی وقت در تتمه ای جلد سوم سراج التورایخ در مورد مالیات کمر شکن و باج های دوباره بالای مردم هزاره به دولت وقت، چنین درج نموده است:
«وهم در خلال احوالی که به شرح رفت، دیوان رام چند هندو که مأمور سنجش مالیات و وجوهات هزاره جات بود، سه لک و هشت هزار و نهصد و سی و نه روپیه نقد با جنس زیادی برهزارۀ فرومایۀ دایزنگی و یک [لک] و جهل و نه هزار بر مردم ارزگان و نود و سه هزار بر مردم سه پای دای زنگی و هشتصدو شانزده روپیه نقد و یکهزارو هفتاد و هشت سیر سرب نیز بر مردم ارزگان و دوازده هزارو پنجصد و هشتاد و نه روپیه بر مردم مالستان و سه هزارو پنجصد روپیه بر محمد حسین و نجات و محمد رضا و احمد علی نامان وغیره سه تن هزارۀ جاغوری که از جور و ستم میرزا غلام حیدرخان عامل آنجا عریضه کرده چنانچه گذشت او محبوس در کابل آمده، ایشان از آمدن در کابل ثبوت کردن هراسیده نیامده بودند و هفت هزار روپیه بر مردم هزارۀ میان نشین از توابع قندهار و هشتاد هزار روپیه بر مردم حجرستان دایه و فولاد و گیرو و تالۀ دایزنگی و زاولی از بابت باقیات مالیات اراضی و مزارع ایشان که از سنه ۱۳۰۹ تا این سال داده و رسانیده و رسیدهای ایشان از سبب محبوس آمدن کدخدایان ایشان در کابل، مفقود و نیست و نابود شده بود، و از بابت انبار غله و صابون دولتی که به مصرف و تاراج رسیده بود، و پس از مطیع و منقاد شدن به جنرال میرعطا خان حجت داده بودند و آن را به دفتر سنجش سپرده بود و نود هزارو نهصد و چند روپیه بر مردم آشکارآباد دای زنگی و یازده هزار و هفتصد روپیه بر مردم یکه اولنگ دایزنگی و بیست وهفت هزار روپیه بر مردم میرآدینه و زاولی و شش هزارو دوصد روپیه بر مردم گیزاب و چوره از زمان حکومت سردار عبدالقدوس خان، که مأمور تسخیر یاغیستان هزاره جات شده و گرفته رسیدهایش مفقود شده بود، همه از بابت وجه شاخ شماری و خانواری و اصنافی و همسایگی و بقایای مالیات سه لوی ئیل و یونت ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ قرار قلم داد حکام و عمال آن زمان نوشتۀ میرزا شمس الدین و ناظر نجف نامان، از کارکنان سردار عبدالقدوس خان، که ثبت دفتر او کرده و همۀ وجوه مذکوره را از مردم هزاره گرفته و در این وقت حساب ده شده، همه را نام طوایف مذکوره که تمامت کدخدایان ایشان محبوس در کابل آمده کشته گشته بودند، جای داد، و حواله کرد و نیز ده هزار روپیۀ دیگر را میرزا عبدالاحمدخان بر مردم هزارۀ جاغوری حواله نموده، و فرمان حصول همۀ مبالغ مذکوره صادر گردید و بقیۀ مردم هزاره که از صدی ده خانه در ملک مانده بودند، از صدمۀ این حواله چون شعلۀ جواله سرگردان و حیران شدند. و بعضی فرار اختیار کرده، برخی نزد حکام و عمالی که در این زمان مشغول حکومت و عمل بودند شده داد خواستند و اظهار کردند که همۀ این وجوه را کدخدایان به کارداران آن آوان داده رسید حاصل کرده بودند، ولیکن همه محبوس در کابل رفته مقتول و سندات و رسدهای همه مفقود و ضایع شده اند، و حکام و عمال از عرض و اظهار هزارگان معروض داشته نگاشتند که پنجاه و دو نفر کدخدایان از مردم ارزگان و همچنین ده و بیست و صد تن از دیگر محال و مواضع محبوس و مقتول و ضایع شده، سندات ایشان همه مفقود است، و مردم رعیت که از پنجاه و صدخانوار پنج و ده خانه باقی مانده اند، از حوالۀ حق و ناحق دیوان رامچند را به خوض وغور بسنجند. بعد اگر بر ذمۀ رعیت حق و باقی مانده و ثابت شد، به مدارا و مواسا و قسط وجوه بقیه را حصول کنند که مردم بازماندۀ هزاره خوار و زار و زبون نگردیده به فرار از از مملکت بیرون نشوند و هم وجوه دولت ضایع نگردد.» از صدور این اشتهار بقیۀ مردم هزاره که قرب چهار یا پنج لک خانوار در ملک مانده بودند، برقرار بماندند و فراریان ایشان از جوری که دیده و سمتی که کشیده بودند باز پس نیامدند…» (۹)
آیا هنوز هم با عقلانیت سیاسی طرازنوین نمی پذیریم که حکام خودکامه وقت و افراد مختلف قبیلوی افغان؛ مرتکب جنایات ضد بشری و ضد اسلامی درحق مردم بیگناه و بی دفاع هزارستان شدند؟ آیا این چنین اعمال ضد انسانی نسبت به هزاره ها به معنای یک عمل ضد بشری و ضد ملی در مورد سایر اقوام تحت ستم و طبقات محکوم مردم افغانستان نبود؟
خوانین سلیمان خیل درخواست رایگان اراضی هزاره ها و اخراج آن ها را از کشور کردند:
از اینکه قبلآ، با فرامین رسمی و دعوت های غیر رسمی دولتمدران نژادپرست وقت از قبایل درانی و غلزایی به خاطر تصاحب رایگان اراضی و غصب سایر دارایی های مردم هزارستان صورت گرفته بودند؛ در این وقت اربابان قبیله سلیمان خیل افغان نیز با درخواست رسمی خویش از دولت امیر، خواهان زمین های زراعتی رایگان هزاره شدند و برعلاوه تأکید بر اخراج هزاره ها از افغانستان نیز شدند.
گرچه پادشاه وقت مثل گذشته ها با نیرنگ خائینانه و ظالمانه این بار نیز در پاسخ متقاضیان این قبیله افغان نوشت که: «اگر ملک هزاره به شما داده شود خود آن مردم در کجا بروند؟ و این که شینده اید ملک هزاره را به افغان داده ام، فرمان آن را بنمایید و الا شنیدن دخلی به دیدن ندارد.»؛ ولی در عمل از جمله ایشک آقاسی دوست محمد خان؛ خیلی از هزاره ها را از بالای املاک حقوقی شان با اجبار تمام اخراج کرد و آن گاه زمین ها و سایر دارایی های مردم هزاره را خلاف شریعت اسلام به قبیله مذکور افغان تسلیم نمود.
این هم مشت نمونه خروار است که در این سند تاریخی دولت شاهی مطلقه چنین ثبت گردیده است:
«وهم در این هنگام، بیگ محمد و قادر و رحمن و مهردل نامان، قوم سلیمان خیل، از قاطنین لنگر واقع علاقۀ شیرین، و محمد غوث و عطاء الله و حمید خان و محمد گل نامان قوم مذکور، از ساکنین موضع دهله واقع قریۀ تنها چوب هزاره میان نشین دای چوپان، معروض حضور داشته نگاشتند که: «شنیده ایم حضورت والا اراضی و عقار و مزارع و مراتع مردم هزاره را به مردم افغان درانی و غلزایی داده و می دهند و مایان که نصف املاک لنگر را از مردم هزاره خریده ایم، توقع داریم که نصف دیگر آن رایگان به مثابۀ دیگران داده و مردم هزاره بیرون فرموده شوند.» و حضرت والا در روز هفدهم مذکور ماه شوال ارقام فرمود که: «اگر ملک هزاره به شما داده شود خود آن مردم در کجا بروند؟ و این که شینده اید ملک هزاره را به افغان داده ام، فرمان آن را بنمایید و الا شنیدن دخلی به دیدن ندارد چه:
تو دانی که دیدن به از آگهیست همیشه درون شنیدن تهیست»
آنها هم غلط عرض نکرده بودند، چه دیده بودند و می دیدند که ایشک آقاسی دوست محمد خان پیهم مردم هزاره را از ملک کشیده، افغانان را جای می داد. چنانچه تا مالستان و هزاره بهسود و نصف دستۀ مسکۀ هزارۀ جاغوری را به مردم افغان داد …» (۱۰)
آیا هنوز هم باورمند نیستیم که حکام و قبایل وقت به صورت هدفمند و آگاهانه؛ دارای مردم هزاره را غصب کردند، بخش کثیری آن ها را قتال عام نمودند، قسمتی را به خارج آواره کردند و متباقی را به بردگی گرفتند که مدت نیم قرن دوام داشت؟
خیانت دیگری عمال دولت امیرعبدالرحمن:
این یک امر قبول شده عینی است که بافتار دولت قبیله گرا و حکام آن دیکتاتور باشند؛ با یقین که از جمله خیانت، فساد، تقلب و تظلم بر مردم از سوی مأمورین، ارتش و کارمندان دولتی کاملآ معمول می باشند. در این رابطه رشوت، خیانت و نظایر جنایات از محور اصلی دولت امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله خان پسرش تا سطوح پائینی کارکنان آن بالای مردم بی دفاع به کلی عام بود.
بیهقی ثانی و پدر تاریخ افغانستان شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در مقر دربار فرعونی وقت با چنان تدبیر، دوراندیشی و قهرمانی از جمله در مورد خیانت و تعدی این مأمور دولت شاهی مطلقه افغانستان چنین نگاشته که مشت نمونه خروار نیز می باشد:
«و از دیگر جانب در خلال احوال مسطور، میرزاعبدالغفور، سردفتر تالقان، پا از راه صداقت بیرون نهاده و سر از خدمت و اخلاص دولت باز زده، خیانت و خسارت ورزیده، حیف و میل کردن مال دولت و رعیت ورزید. و میرزا محمد حسین خان با میزا محمد عظیم خان که سنجش قطغن به دست داشتند از خیانت سردفتران سنجش چنانچه گذشت، مأمورسنجیدن معاملات دیوانی آنجا شده بودند، از خیانت او به غرض والا رسانیدند. و هم از عرایض وقایع نگاران قطغن شرحی از جور و تعدی و افعال قبیحۀ او به گوش راست نیوش حضرت والا رسیده،…» (۱۱)
آیا هرگونه خیانت، تظلم و بی عدالتی در حق هر انسان در اسلام منع قرار داده نشده که مأمورین دولت امیر عبدالرحمن خان اجیر انگلیس در مورد مردمان محکوم کشور و به خصوص بالای هزارگان هرنوع بی دادگری، خشونت و کشتارهای سازمان یافته را انجام دادند؟
دوست محمد خان، اراضی هزاره را به افغانان قبایلی داده و هزارگان را فراری ساخت:
قبل از این هم که دیگر خوانین و قبایل افغان خواستار زمین های زراعتی رایگان مردم هزارستان و به خصوص اراضی خاصل خیز ارزگان، پشت رود، دهله، سیاه چوب، حجرستان، دایه، فولاد و اکناف آن برای خویش گردیدند؛ دولتمداران شاهی مطلق العنان و ستمگر در ظاهر امر جواب منفی را به درخواست کنندگان افغان می دادند. پس از صدور هر منشور؛ ایشک آقاسی دوست محمد خان، مزارع مردم هزارستان را به افغانان مذکور تحویل می داد. اکنون نیز دوست محمد خان با ادامه اعمال ضد اسلامی و ضد ملی خود، مزارع مردم هزاره را تسلیم افغانان قبایلی خویش کرد که در این مدرک معتبر تاریخ کشور یک نمونه آن را چنین می خوانیم:
«وهم در این ایام، عبدالرحمن و حیدر و پردل و حکیم و محمد غوث نامان با یازده تن دیگر از قوم افغان ترکی، سکنۀ دهراود قندهار، به ذریعۀ عرضه خواستار مزارع قریۀ سیاه چوب هزاره شدند. و حضرت والا در پاسخ استدعای ایشان رقم فرمود که: «در عریضۀ خود نه نویشته اید که مزارع و مراتع آن قریه ضبطی یا رعیتی است؟ و اگر رعیتی و در تصرف مالک خود باشد، پس چگونه از مردم هزاره گرفته و به شما داده شود و اگر شما آن را بگیرید مردم هزارۀ آنجا در کجا رفته و روز زیست به سربرند؟ و با صدور این فرمان اکثر املاک مردم هزاره را ایشک آقاسی دوست محمد خان به افغانان داده، هزارگان را از موطن ایشان خارج و فرار دیار گمنامی ساخت …» (۱۲)
آیا ایشک آقاسی دوست محمد خان با دادن زمین های هزاره به افغانان قبایلی؛ دین پاک محمدی و منافع ملی مردم افغانستان را به صورت آگاهانه و عامدانه پامال نکرد و اختلافات قومی را میان پشتون ها و هزاره ها به نفع دشمنان ملی و خارجی افغانستان تشدید ننمود؟
دانشمند گرانقدر و نویسنده پرتلاش آقای محمد عوض نبی زاده در کتاب خویش در مورد جنایات امیرعبدالرحمن و کوچ های اجباری مردم بیگناه هزارستان چنین می نگارد:
«طوریکه امیر عبدالرحمن بیش از شصدو دو فیصد نفوس مردم هزاره را قتل عام کرد و عده کثیری خانواده های مردم هزاره را از مناطق هزاره نشین ولایت ارزگان، زابل، قندهار و هلمند از زداگاه و سرزمین آبایی شان مجبور به کوچ اجباری نمودند. بدو شک امیر عبدالرحمن سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است. او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بدترین جنایات را مرتکب گردید. ۶۲ فیصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج شد و بیشترین ساحات و زمینهای حاص خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب شد.» (۱۳)
وقتی که بیش از ۶۲ در صد از جمعیت مردم هزارستان به صورت آگاهانه، سازمان یافته و هدفمند توسط امیر عبدالرحمن، دولتمداران و لشکر قومی وی نابود گردیدند؛ آیا این یک نسل کشی و جنایات ضد بشری در تاریخ افغانستان نبود؟
دادن زمین های هزاره های دهراود و چوره برای خوانین اچکزایی:
در وقت مقاومت عادلانه مردمان افغانستان و به ویژه مقاومت مدنی مردم هزارستان علیه دولت دست نشانده انگلیس، یک عده از خوانین مردم هزاره طرف دولت امیر عبدالرحمن را گرفتند و لشکریان را نیز کمک مادی کردند. مضاف برآن، ایشک آقاسی دوست محمد خان بر بنیاد نیت شؤنیستی و ددمنشی خویش اراضی این هزارگان خدمت گار دولت را نیز برای اچکزییان ناحق توزیع کرد و آن ها را از سرزمین آبایی و اجدادی شان عمدآ متواری ساخت. عملآ به مشاهده رسید که حکام دولت وقت، اراضی خدمت گاران هزاره خویش را نیز به طور شعوری ضبط، غصب و برای افراد قبایل قومی خویش تقسیم کردند. این خود ثابت گردید که دولت و عمالش به طور تعمدی و آگاهانه بیش از ۶۲ در صد از نفوس هزارستان را از بین بردند.
این هم شما خوانندگان گرانقدر و این هم شرح اصل مطلب غم انگیز و جنایت کارانه عمال دولت وقت در مورد هزاره ها که چنین تقدیم می گردد:
«و مقارن این حال، عبدالله خان اچکزایی متوطن موضع مورچه، محمد حسین و علی عمران نامان بزرگان قوم اسکۀ هزارۀ سکنۀ دهراود را خبر داد که اراضی و عقار آنجا را حضرت والا به من عطا فرموده، شما از منازل و مساکن خود بیرون شده، ملک و قلاع خود را به من بگذارید و بگذرید. و ایشان معروض حضور داشته بنگاشتند که: « ما در وقت بغی و طغیان مردم هزارۀ که از قدیم سر در قید اطاعت نداشتند، چون ارزگان و حجرستان، خدمت ها به دولت کرده و صد خروار غله با لشکر کشور خود به چاکران سلطنت، به نام معاونت داده تصدیق نامه های خدمت از صاحب منصبان لشکر و افسران کشوری حاصل کرده به دست داریم و به تقصیری که موجب دادن ملک ما به افغانان باشد نمی دانیم. پس توقع داریم که نخست به خاطر و جنایتی که باعث دادن ملک ما به افغان باشد، نسبت به ما هدایت و ارشاد شود تا تقصیر خود را دانسته، بعد ملک خود را فروهشته در دیگر مواضع رویم و الا آرام و آسوده باشیم.» و حضرت والا در پاسخ عریضۀ ایشان ارقام فرمود که:« به جز مزارع و مراتع علاقۀ چوره و چنارتو که به مردم اچکزایی و فوفل زایی داده شده اند، دیگر املاک مردم هزاره به کسی داده نشده و نمی شود و دستورالعمل کافی در خصوص آن دو علاقه به ایشک آقاسی دوست محمد خان داده شده است و اگر ملک شما داخل یا خارج آن دو علاقه باشد، او بر طبق دستورالعمل معمول می دارد و نمی تواند که برخلاف امر پادشاهی بر شما ایذا و آزاری برساند.» با وجود صدور این منشور عدم دخول دهراود در علاقۀ چوره و دهراود، املاک آن مرد به افغان داده شده متملکین آن بعضی در ترکستان افغانی جای جلای وطنی گزیده برخی در خراسان از مملکت ایران خزیدند.» (۱۴)
این جا بود که دولت مداران وقت به صورت هدفمند، عمدی و آگاهانه با هر وسیله ای که ممکن بود؛ زمین ها و سایر دارایی مردم هزاره را به ناحق به قبایل مختلف درانی و غلزایی داخلی و خارجی بخشش کردند و زمینه های نابودی تدریجی و حتا خروج آنان را به کشورهای همسایه و منطقه مساعد نمودند .
توزیع زمین های هزاره های منطقه چوره ارزگان برای قبایل گرجی زایی و اچکزایی:
قبایل مذکور پس از غصب اراضی و دارایی هزاره های چوره، بین هم به مخالفت پرداختند که در مدرک زیر اصل توزیع زمین های غصب شده چنین شرح گردیده است؟
«و از دیگر سوی در خلال واقعات مسطوره، ایشک آقاسی دوست محمد خان که مهاجرین قوم گرجی زایی و اچکزایی را در علاقۀ چوره از محال هزاره جات، چنانچه گذشت، مزرع و مرتع داد، از نزاعی که در باب بسیار و اندک بودن مزرعه در بین هر دو فرقه به روی کار آمد، اراضی و اشجار مثمره و غیرمثمره را بر طبق تعداد نفوس ذکور و اناث ایشان قسمت کرده، یکهزارو نهصد و هشتاد جریب و ده بسوه زمین اعلی و پنج هزار و چهارصد و پنجاه و سه اصل درخت میوه دار و بی میوه، به فرقۀ گرجی زایی و یکهزار و چهارصد و بیست و هفت جریب و شش بسوه و ده بسواسه زمینک اعلی و پنج هزارو یکصد و هفتاد و شش اصل درخت با ثمر و بی ثمر، به فرقۀ اچکزایی داد، دفع نزاع و رفع اوضاع خصومت کرد.» (۱۵)
از شرح مطلب بالا به اثبات می رسد که اراضی و طبعیت هزارستان چه اندازه غنی و آباد بودند که قبایل درانی و غلزایی از سالیان طولانی چشم غصب و تصاحب آن را بدان دوخته بود که بالاخیره توسط دولت نژادپرست خویش به غصب اراضی هزارستان نایل گردیدند که تا کنون از آن به طور نامشروع استفاده می نمایند.
مردم هوتک غلزایی خواستار اراضی هزاره های تیرین از دولت شدند:
افراد و قبایل مختلف پشتون از هردو سمت خط مرزی دیورند به مقصد گرفتن زمین ها و دارایی رایگان مردم هزارستان به دولت وقت درخواست دادند. از اینکه زمامداران کابل از موضوع ضبط اراضی هزارگان و بخشش کردن آن به قبایل مختلف درانی و غلزایی، زبان زد عام و خاص شده بودند؛ لذا دولت این بار در ظاهر به دل سوزی هزاره ها و تکتیکآ پاسخ رد به درخواست افغانان داد؛ ولی توسط عوامل خویش، زمین های تیرین را مردم هوتک غلزایی عطا نمود و بعد هزاره های منطقه مذکور را به هر طرف آواره و جلای وطن ساختند.
در زیر عنوان: «خواستار ملک تیرین هزاره شدن افغانان»، اصل قضیه این چنین درج تاریخ معتبر دولت شاهی میراثی وقت گردیده است که جنایت ضد بشری دیگری حکام وقت و عاملین آن ها را به نمایش می گذارد:
«و هم در این ایام، یارمحمد و محمد اکرم و نورمحمد و امیر و محمد نور نامان، قوم هوتک غلزایی، از ساکنین موضع مهر آباد، به ذریعۀ عریضه از حضور والا خواستار اراضی علاقۀ تیرین هزاره شدند و معروض داشتند که: « از آبا و اجداد مدت صد سال است که در موضع مذکور مقام گزیده و تا کنون روز به سر برده اند و اکنون از کثرت نفوس مزرعۀ متملکۀ ایشان کفایت امر معشیت ایشان را نمی کند، بنا بر آن امیدوار احسان والا می باشند که مزارع مواضع چشمۀ شفلق و خانان و بوم و نعنۀ واقع تیرین هزاره را به ایشان از در قومیت افغانی عطا فرماید تا صد خانوار از ایشان که زمین ندارند، در آنجا شده و زراعت کرده، مالیات دیوانی را به عمال پادشاهی برسانند و آسوده حال روز به سر برند.» و چون مواضع چهارگانۀ مذکوره، در تصرف چهار الی پنجصد خانوار از مردم هزاره بودند، حضرت والا در پاسخ عرض و استدعای بی جای ایشان ارقام فرمود که: «مردم هزاره نیز مالیه می دهند، اگر به شما داده شود، خود هزارگان کجا بروند؟ هرگز ملک هزاره به شما داده نمی شود. به همان مزارعی که از خود دارید قناعت کرده طمع در ملک غیر که تصرفش در آئین اسلام حرام است نکنید.» (۱۶)
در عمل به مشاهده رسید که خلاف این فرمان دولت مطلقه شاهی وقت؛ بازهم زمین های های مردم هزاره تیرین برای مردم هوتکی افغان داده شد و هزارگان به طور ابد از این منطقه حاصل خیز در خارج آواره گردیدند. از آن روز تا کنون منطقه تیرین در غصب مطلق قبایل مختلف درانی و غلزایی قرار دارند که نه تنها خواستگاه اصلی طالبان می باشد؛ بلکه حال مرکز عمده طالبان و سایر تروریستان آنان نیز می باشد.
در آخر این قسمت باید گفت که:
آیا ضرورت قانونمندی تکامل زمان ایجاب نمی کند که تمام نسل کنونی مردم کشور ما از گذشته های تاریخی جهان و به خصوص از کنه ای سوابق تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، جغرافیوی مردم افغانستان بر بنیاد دانش عصر، منطق زمان و عقلانیت طرازنوین اساسآ آگاه و با خبر گردند و آن گاه به منظور تحقق «سازندگی حیات مادی، اجتماعی و معنوی عصری» جامعه خویش تلاش و پیکار نمایند تا زیربنای «عدالت سیاسی، اجتماعی، جغرافیوی، فرهنگی و اقتصادی» برای تمام اقوام ساکن و مناطق افغانستان تدریجآ آماده گردند و از جمله «ساختار ملت عصری»، جانشین میکانیزم و فرهنگ قبیلوی و قومی موجوده در آینده افغانستان شود.
پس، انتقاد عقلانی، منطقی و سیاسی دورانساز از عاملین نسل کشی، جنایات ضد بشری، کاستی های گذشته و کنونی این است که تا جوانان و مردم میهن عزیز ما متحدانه مبتنی بر دانش روز و خرد دموکراتیک در جهت ایجاد پایه ها و مایه های «دولت مستقل ملی مردم سالار»، کمر همت را درست ببندند تا بر بنیاد مبارزات سازنده طولانی مدت خود، حاکم به سرنوشت خویش در آینده گردند.
ادامه دارد
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: جمعه ۲۷ دلو ۱۳۹۱ برابر با ۱۵ فبروری ۲۰۱۳ میلادی/ کابل
—————————————————————————————————-
منابع:
(۱) – ص ۳۴۸ و ۳۴۹ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۲) – ص ۳۵۵ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۳) – ص ۳۶ «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد ۱۳۸۲/ نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۴) – ص ۳۶۵ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۵) – ص ۳۶۷ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۶) – ص ۳۶۷ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۷) – ص ۳۱ «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد ۱۳۸۲/ نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۸) – ص ۳۷۸ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۹) – ص ۳۸۹ و ۳۹۰ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۰) – ص ۳۹۰ و ۳۹۱ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۱) – ص ۴۰۶ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۲) – ص ۴۰۷ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۳) – ص۱۵۵ و ۱۵۶ «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده»/ نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال ۱۳۹۱ شمسی/ مطبعه: شرکت هوپس گرافیک دیزاین/ چاپ دوم بفرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پیشین پلان گذاری دولت جمهوری افغانستان.
(۱۴) –ص ۴۰۷ و ۴۰۸ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۵) – ص ۴۱۶ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.
(۱۶) – ص ۴۱۹ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰/ کابل.