نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان

غلام سخی ارزگانی

قسمت دوم
قرآن عظیم الشان:
«خداوند ستمی بر جهانیان نمی خواهد.» (آل عمران/۱۰۸)
«کسانی که ستم کنند، آنان را مجازات خواهیم کرد.» (الکهف/۸۷) (۱)
این وظیفه انسانی و مسؤلیت وجدانی هر فرد است که از تمام توانمندی ها و سرمایه های بدنی، دماغی، مادی وغیره خویش در خدمت بشریت استفاده عقلانی و عادلانه کرده تا بالاخره همه انسان های روی زمین به عالی ترین معراج ترقی، مدنیت و به خصوص معنویت نایل گردند و تا آن گاه تمام عوامل صلح، محبت، عشق، پارسایی، دیگرپذیری، عقل نگری عصری، غنای فرهنگی- سیاسی و نظایر این ها؛ جانشین بی خردی، جهل، خشونت، خصم، ترور، تبعیض، تجاوز، اختطاف، قاچاق، جنگ، ظلم، قانون گریزی، عقل ستیزی و کشتارهای انسان ها در این کرۀ خاکی گردد و بدین وسیله حاکمیت عادلانه انسان ها توسط خودشان برای خودشان تثبیت و عملی گردند.

orazganiاز این رو، من همواره در حدود توان و امکانات خویش ناگواری ها، تظلم ها، خشونت ها، زن ستیزی ها، بی عدالتی ها، بی دادگری ها، اعمار کله منارها، کشتارها و… نسل کشی های گذشته و حتا جنایات فعلی را که توسط خودکامگان، قبیله سالاران، حکام مستبد و… سایر فرعونیان زمان و همچنان حتا در این قرن ۲۱ صورت گرفته اند؛ مورد نقد و افشاء گیری قرار داده و مکررآ حد اقل گذشته های خوب و زشت را به حال گزارش و نقل نمونه تا نسل کنونی بازهم مجددآ از گذشته بهتر آگاه شده، اوضاع حال خویش را با زیربنای دانش و خرد دموکراتیک خوب درک نموده و به آینده نگاه عقلانی، مدنی، علمی، عمیق و مثبت کنند.
به قول مشهور که گویند: « گذشته، چراغ آینده است.»

یعنی، شناخت بنیادی از گذشته ها و پیوند آن به حال است که تا همه اوضاع مادی، اجتماعی و معنوی موجوده جامعه بر اساس دانش و عقلانیت دموکراتیک اساسآ درک گردد و آن گاه برای ساختن آینده تابان، مدنی، عقلانی، منطقی و علمی تفکر اساسی شده و با برنامه های شعوری و عملی در خدمت بشریت استفاده لازم و بنیادی صورت گیرد.

به ادامه قسمت اول این نبشته خویش، اینک بازهم به روایت سراج التواریخ، برگه های از جنایات ضد بشری زمامداران و عمال وقت را غرض آگاهی مجدد برای نسل موجود و آیندگان تقدیم نموده تا جوانان، این سازندگان تاریخ و جامعه به عنوان بهترین معماران و مدیران در آینده عرض اندام کنند و در خدمت بشریت و به خصوص در خدمت مردم تحت ستم کشیده و داغ دیده افغانستان قرار گیرند.

دختران باکره در اسارت شهوانی مأمورین حصول مالیات:
وقتی که مأمورین دولتی جهت اخذ مالیات کمر شکن به هزاره جات می رفتند، هر مأمور حکومتی در هر ماهی یک دختر باکره هزاره را با اجبار تمام با خود می برد و با وی زنا می کرد. مردم از این جنایات ضد انسانی و ضد اسلامی مأمورین دولتی کاملآ به ستوه آمدند و مکررآ به مقامات دولتی مربوطه عارض می شدند که حکام عرایض آنان را مطلقآ نادیده گرفته و آن ها را روانه زندان های ابد نیز می کردند تا اینکه به زندان جان می بافتند.

شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره این بیهقی ثانی تحت عنوان:« ذکر رفتار مأمورین دولت با مردم هزاره» شرح داده و یک نمونه آن را در مورد هزاره های جاغوری این گونه می نگارد:

«ازجملۀ مأمورین دولت در هزاره جات، میرزا غلام حیدر نام مأمور فراهم نمودن مالیات هزارۀ جاغوری در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، به اخذ و قبض وجوه مصادره پرداخته و در هر ماهی یک نفر دختر دوشیزه از هزارگان خواسته راه کام حاصل کردن و به مرام واصل شدن پیش گرفت و از عرایض متوالیۀ واقعه نگار آنجا رفتار ناهنجار وکردار ناسزاوار او حالی رای والا شده، او را طالب کابل و محبوس فرموده و مردم جاغوری را فرمان کرد که حاضر آمده وجوه مصادره و دختران باکرۀ خود را بر او ثابت کرده حاصل دارند. و چون در این وقت عموم مردم هزاره از بغی و تمرد بعضی از هزارگان منفعل و شرمسار بودند و هم از سبب اشتهاری که به کیفر ایشان انتشار یافته بود، اهالی محکمه جات شرعیه ایشان را چون اهل جزیه قبل از امان دانسته، گوش بر دعوی و خصومت ایشان نمی دادند، ایشان از ناامیدی در کابل نیامده، چنانچه بیاید، مبلغی جرم شدند.» (۲)

آیا چگونه وجدان های انسانی، اسلامی و ناموسی این مأمورین دولتی ایجاب می کردند که در حق نوامیس اهل قبله و شهروندان خویش به این چنین تجاوز جنسی و بی ناموسی دست بردند؟ یقینآ که این مأمورین دولتی خود ها را مسلمانان متعهد و پیروان ناب دین محمدی نیز می دانستند؛ اما زمانی که با هر وسیله و هر بهانۀ که با مردم هزاره مواجه می شدند، آن گاه انسانیت و اسلامیت را عملآ زیر پا می کردند و با وحشت تمام قبیلوی هر گونه جنایت را علیه مردم بیگناه و بی دفاع مردم هزارستان انجام می دادند که تاریخ بدان گواهی می دهد.

در قرآن کریم در مورد ظالمان چنین آمده است:
«خداوند قطعآ ظالمان را دوست نمی دارد.» (الشوری/۴۰) (۳)
آیا این ظالمان در روز آخرت به کیفر اعمال ضد انسانی خودها مواجه نخواهند شد؟
در این عصر هنوز هم برخی از قبایل هزاره در منطقه پشت رود قندهار می زیستند. وقت که هزارستان از سوی دولت امیر دست نشانده انگلیس و عمال آن به طور جابرانه اشغال شد، بعد هزاره ها از مرکز و نواحی شهر قندهار نیز جبرآ متواری شدند و اراضی شان تسلیم کسانی که از خاک هند برتانوی آن وقت به افغانستان آمدند، رسمآ بخشش گردیدند که در این مدرک مستند دولت وقت چنین می خوانیم:

«و هم در این هنگام گل محمد خان و رودینخان، قوم بلوچ رخشانی، که هجرت اختیار کرده و داخل حمایت این دولت قرار گرفتند، در موضع خواجه علی، از علاقه داری پشت رود قندهار، مزرع و مرتع از طرف دولت بدیشان عطا و عنایت شد.» (۴)
در مدرک بالا به اثبات رسیده که دولت امیر عبدالرحمن خان به خاطر نابودی قطعی هزاره ها، حتا اراضی مردم هزاره را برای بلوچ های مهاجر خارجی در پشت رود شهر قندهار نیز داد تا اینکه این مهاجرین هم حامی سیاست های غیر انسانی و عمل کردهای ضد بشری و ضد اسلامی دولت شؤنیستی وقت گردیدند.

دادن برخی از اراضی هزارگان ارزگان برای برخی از قبایل درانی و غلزایی:
مردم ما و به خصوص آگاهان امور تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با عقلانیت کامل می دانند که مرکز ثقل مقاومت عادلانه هزارستان در ارزگان بود و حکام قبیلوی طی تقریبآ سه صد سال آخر قادر به سرکوب جنبش مدنی این مردم مدنیت خواه نبود. وقتی که عمال امیرعبدالرحمن خان با دسایس گوناگون از بیرون و درون هزارستان مؤفق به نفوذ این سرزمین «بکر» گردیدند و آن گاه این حیطه بزرگ باستانی برای نخستین بار از طرف دشمنان قسم خورده اشغال شدند؛ آن وقت از هر گونه وسیله علیه نابودی و به اسارت کشیدن مردم هزاره استفاده کردند. نظر به اهمیت که ارزگان داشت، دولت به تقسیم اراضی هزاره های ارزگان اقدام و حاصل خیز ترین زمین های مردم هزاره را برای خوانین و افراد قبایل غلزایی و درانی بخشش نمود که یک نمونه آن را به طور ذیل در این مدرک مستند دولتی وقت ملاحظه می نماییم:

«ومقارن این حال از صدور حکم والا در باب عطای ملک چورۀ مردم هزاره به اولاد دارونکه، تمامت مردم درانی و غلزایی از بادیه نشین و متوطن ده نشین و زمین دار و بی زمین، خواهان مراتع و مزارع مردم هزاره شده، شروع به ملک گرفتن کردند که انشاء الله جابه جا رقم شده می آید. و از جمله در این اوقات که ابتدای ملک گیری بود، از مردم علی خیل و توخی و اندری، بیست بیست و سی سی خانه، نزد جنرال شیر محمد خان شده، به ذریعۀ او از ارزگان عریضه نگار پایۀ سریر سلطنت گشتند. و حضرت والا در روز بیست و نهم مذکور ربیع الاخر، به ذریعۀ فرمان، تعداد نفوس ذکور و اناث ایشان را از جنرال مذکور خواسته، هنوز حکم صادر نشده بود که چند[تن] از فوج پیادۀ نظام فوفلزایی سکنۀ نیش، توابع قندهار، عریضه نگار شده، طالب اراضی چنارتو و کنه قلعه نو آمدند. و حضرت والا استدعای ایشان را پذیرفته، مزارع و مساقات هر دو موضع را به آنها عنایت فرموده مردم هزاره را جلای وطن نمود.» (۵)

وقتی که زمین های مردم ارزگان با پشتوانه نسل کشی، قتل های دسته جمعی و بردگی رسمی برای طوایف مختلف درانی و غلزایی تقسیم گردید؛ آن وقت قبایل کثیری هزاره از ارزگان چنان به هر سمت و سو در داخل و خارجی متواری شدند که هرگز به ارزگان برنگشتند و اولادهای آنان تا کنون در حال بی سرنوشتی در داخل افغانستان و کشورهای خارجی مانند ایران، عراق، پاکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، اوزبیکستان، نیپال، هند وغیره یا در بین دیگران مضمحل شدند و یا اولادهای شان به نام زنده اند؛ ولی بدون هویت ملی و حقوقی می باشد. از این جهت، درد ارزگانیان به صورت خاص خیلی ها پرعمق و فراموش ناشدنی می باشد که داوری از آن تاریخ می باشد.

فراموش نگردد که از جمله همین هزاره های شهر کویته پاکستان که در جریان این چند سال آخر مورد نسل کشی و قتل عام زنجیری قرار گرفتند؛ اکثرآ فرزندان همان هزاره های ارزگان می باشند که در عصر خونبار امیرعبدالرحمن خانی از هزارستان جبرآ اخراج شدند و تا کنون به شمول مهاجرین هزاره های بیش از سی سال آخر، بی سرنوشت و بی هویت ملی می باشند.

دادن زمین های حاصل خیز منطقه چوره ارزگان برای قبایل مختلف پشتون:
در زیر عنوان: «ذکر مهاجرین گرجی زایی وغیره» به تعداد ۸۳۸ نفر از قبیله گرجی زایی، ۶۷ نفر از قبیله اچکزایی، ۱۷ نفر از سادات و بخش از قوم کاکر توسط ایشک آقاسی دوست محمد خان به هزاره جات برده شد و ملکیت هزاره های بی دفاع را برای آن ها تسلیم نمود:

«و هم در خلال احوال مذکور، هشتصدو سی هشت نفر از قبیلۀ گرجی زایی و شصت و هفت نفر از قبیله اچکزایی و هفده نفر از سادات و آحاد قوم کاکر، که از سمر و مشتهر گشتن عطا فرمودن حضرت والا املاک مردم چوره را به اولاد دارونیکه، رهسپر ملک گیری شده، وارد تخته پل گردیده بودند، ایشان را ایشک آقاسی دوست محمد خان به باربرداری دویست و بیست نفر اشتر حمل و نقل داده، در هزاره جات رسانید.»(۶)

تنها دادن زمین های هزاره به قبایل مذکور خلاصه نگردید؛ بلکه این قبایل افغان که اراضی رایگان هزاره ها را توسط دولت وقت تصرف کردند، بعدآ هر گونه ظلم و تجاوز را بر مال و جان هزاره های باقی مانده نیز انجام دادند که از انسانیت، اسلامیت و مدنیت بدور بودند تا اینکه هزاره ها را مجبور به فرار از وطن آبایی شان نمودند.

سرقت، ازدواج اجباری و زنا:
کسانی که از حمایت دولت برخوردار بودند، از هر گونه سرقت، ازدواج اجباری و تجاوز جنسی در قسمت بی نوایان بی دفاع اهالی کشور برخوردار بودند. وقتی که صحنه بر آنان تنگ می شد از منطقه فرار می کردند. آیا ازدواج اجباری با این دختر و و زنا با مادر دختر، مغایر دین مبین اسلام و حرمت انسانی نبود؟ واضحآ که دولت انسان کش از این گونه عمال جنایت پیشه ای خویش نیز یا مستقیمآ حمایت می کرد و یا با نحوی از انحاء اغماض می نمود.

اینک یک نمونه از ازادواج اجباری و زنا را در این کتاب سراج التواریخ به خوانش خوانندگان محترم تقدیم می دارم تا این چنین اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی عاملین دولت وقت باز هم خوب درک گردند:

«وهم در این ایام حاجی حسن نام ساکن نیش و غورک که امیر محمد خان حاکم سابق و مرحوم آنجا او را ضابط مأمور فرموده و او مبلغی را از نزد عاملینش چنانچه گذشت دزدیده محبوس محکمۀ کوتوالی قندهار شده و جرم سرقت او یکهزارو هفتصد روپیه مطابق سرقت شده حواله و حصول شده، مبلغ دزدیدگی او باقی مانده بود، که مادر زنش حاضر دربار حکومتی قندهار آمده به عرض حاکم رسانید که حاج حسن در وقت ضابطی خود، دختر او را به اجبار و اکراه در عقد مزاوجت خود درآورده و نیز در تمام رمضان روزه نداشته به مادر زن خود دست زنا کشوده است و حاکم رجوع دعوی آن زن را با دامادش به محکمۀ شرعیه فرموده چون دعوی ضعیفۀ مذکوره بر او ثابت گشت، خود را گرفتار حد و تعزیر شرعی دیده بگریخت…» (۷)

آیا ازدواج اجباری این مامور دولت وحشی خصال با این دختر و عمل نامشروع با مادراین دختر، یک عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نبود؟ آیا این جنایت ضد انسانی، یکی از خصوصیات بافتار و فرهنگ منحط قبیلوی نبود و حتا میراث داران آن اکنون از جمله عملیات انتحاری و هزاران جنایت دیگری را با افتخار و پای کوبی تمام در افغانستان قبیلوی انجام نمی دهند؟

ممانعت خروج هزاره ها از داخل به هند برتانوی و از آن جاه به افغانستان:
هنگامیکه با شدت تمام غصب اراضی مردم هزاره و توضیع آن توسط دولت جابر وقت برای برخی از قبایل درانی و غلزایی دوام داشت و علاوه برآن، هزاره های باقی مانده آواره و بی زمین، چنان تحت ظلم و جنایات سازمان یافته مأمورین دولتی و به خصوص مورد آن چنان خصم، تبعیض، تجاوز، اختطاف، خشونت و جنگ های تعمدی آن قبایل مذکور که زمین های زراعتی و سایر دارایی هزاره ها را از سوی دولت به طور رایگان حاصل کرده بودند، قرار گرفتند تا ناگزیر فرار کردند؛ آن گاه این هزارگان بی سرنوشت به خاطر زنده ماندن خویش به خارج از کشور فرار می کردند. آن هزاره ها که در ایام فرار از سوی ارتش دولت دستگیر می شده، فورآ روانه کابل گردیده یا بالاوقفه کشته می شدند و یا به حبس دایمی می رفتند. در این رابطه، عده ای از هزارگان به منطقه شالکوت ( شهر کویته پاکستان کنونی) هند برتانوی فرار کرده که در ارتش انگلیس مصروف کار می شدند. پس از مدت که این آوارگان هزاره از ارتش انگلیس مرخصی گرفته، عازم افغانستان می شدند که در این وقت دولت وقت مانع ورود آنان به کشور آبایی شان می شد.
وقت که نه تنها نسل کشی هزاره ها به طور شعوری و عمدی از سوی دولت عبدالرحمن خان بارکزایی و عوامل آن صورت می گرفت؛ بلکه به طور هدفمند از ورود مجدد هزاره ها به هزارستان و سایر مناطق زیست شان هم آگاهانه ممانع می شدند.

در باور این سطر، هدف از ممانعت آوارگان هزاره به هند برتانوی این بوده که هزارگان باقی مانده را به صورت تدریجی در داخل کشور از بین می بردند؛ زیرا اول اینکه مهم ترین وسایل زندگانی که زمین های زراعتی، مواشی، باغ ها، علف چرها، صنایع دستی و اماکن مسکونی هزاره ها بودند، توسط دولت فرعون صفت ضبط و برای قبایل درانی و غلزایی بخشش گردیدند. بدین صورت، هزارگان را در تنگناه اقتصادی قرار دادند تا آرام و آهسته به دامن مرگ فرو بروند. دوم اینکه، عاملین دولت و قبایل مذکور که زمین ها و دارای هزاره ها را به زور تصرف کردند بودند، با هر وسیله ممکن در سدد نابودی بیشتر هزاره های باقی مانده بودند که بالاخیره در جریان حاکمیت استبدادی امیر عبدالرحمن خان به تعداد ۶۲ در صد از مردم هزاره را نیز نابود کردند. این به این معنا نبود که پس از عصر خونین عبدالرحمن خانی، برنامه نابودی هزاره ها در دوران سلطنت امیر حبیب الله خان زن باره در کشور مطلقآ قطع گردید؛ بلکه با اشکال دیگری دوام پیدا نمود؛ ولی نه با شدت قبلی آن.

پدر تاریخ افغانستان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در مورد فرار هزاره های بی دفاع و بی سرنوشت چنین می نگارد:
«از دیگر سوی در تضاعیف واقعات مذکوره، بعضی از مردم هزاره که از فشار حکومت دوچار عسرت و ذلت روزگار شده بودند، با آن که تمامت حکام و سرحدداران را مناشیر عدیدۀ اکید اصدار یافته و حکم مبرم پادشاهی بر قتل بندریان که اگر از مردم هزاره از نزد ایشان عبور کنند مقرر گردیده بود، ناچار از عسرت روزگار فرار اختیار کرده، از راه غیر معروف در صدی ده الی بیست نفر جان به سلامت برده، در شالکوت سالک سلک ملازمت فوج انگلیس شدند. و از جمله چند تن که املاک ایشان را مردم افغان متصرف نشده بودند، اجازت و رخصت حاصل کرده، از راه حب وطن جانب منزل و مسکن خود شدند و از راه قندهار خواستند وارد دیار خود شوند، اما سرحدداران مانع آمده ایشان را عودت دادند و چون مراجعت هزارگان از خارج در افغانستان ممنوع و به کارکنان دولت انگلیس سیما سر جیمس اجنت بلوچستان از حضور والا رقم شده بود که ایشان را از آمدن در افغانستان بازدارند و او قبل از پرتو وصول افکندن این منشور والا وداع زندگی کرده، پاسخ آن را کرنیل گرافورد انگلیس نوشت و حضرت والا در روز سزدهم ماه جمادی الاخری مجددآ در باب مردم هزاره به کرنیل مزبور رقم فرمود که ایشان را رخصت آمدن در افغانستان ندهد. و مقارن این حال شانزده تن مرد و زن و پسر و دختر از مردم هزاره چهار دستۀ غزنین از خواری موطن خود را ترک کرده فراری شدند و روی به سوی شالکوت نهاده در بندر قلات گرفتار دست حاکم آنجا آمدند و حاکم آنان را محبوس و روانۀ کابل نموده داخل زندان ابدی کوتوالی گشتند.» (۸)

آیا ممانعت هزارگان به خارج و بازگشت مجدد آنان به داخل کشور توسط دولت خونریز و آدم کش، با یک برنامه سیاسی هدفمند شؤنیستی و ضد بشری صورت نمی گرفت؟

آیا منافع انسانی، اسلامی و ملی تمام اقوام و مردم افغانستان ایجاب نمی کنند که دولت جمهوری اسلامی افغانستان تحت زعامت جناب حامد کرزی، به نسبت نسل کشی ها و جنایت ضد بشری که در گذشته ها در حق مردم بی دفاع مردم هزاره صورت گرفته اند، عذرخواهی نماید؟

عمل نامشروع زنا:
اگر انسان از عقل و منطق خویش کار گیرد، عمل زشت و زیانبار از او سر نمی زند و یا ندرتآ صورت می گیرد. و اگر جهل بدوی و قبیلوی بالای انسان تسلط پیدا کرد، آن گاه انسان به هر عمل ضد انسانی، ضد دینی و ضد مدنی نیز دست می برد که در این صورت از انسانیت خارج می شود.

با این عمل غیر انسانی و جنایت کارانه در این متن توجه نماییم:
«و هم در خلال این حال، زوجۀ محمد عمر خان نامی در گردیز توابع خوست با نورمحمد قوم وردک گرفتار فعل زنا شده،…» (۹)
از جمله تجاوز جنسی، تصرف دختران و زنان شوهردار مردم هزاره، کافرستان (نورستان) و برخی از اقوم دیگر، توسط عمال دولتی و مرد سالاران قبیلوی یکی از افتخارات شؤنیستی افراد حاکم قبایلی وقت بود که آن را به صورت آگاهانه انجام می دادند. اما، ناگفته نماند که در فرهنگ قبیلوی و ساختار بدوی اجتماعیی که در جامعه ما حاکم بوده، افراد زورمند، اربابان و… سایر مرد سالاران جاهل از تجاوز جنسی و اختطاف دختران و حتا زنان شوهردار قبیلوی و قومی خویش نیز دریغ نه ورزیده و تا جائیکه بدین اعمال ضد انسانی خودها مباهات نیز می نمودند که عصاره های آن تا کنون در افغانستان هم به مشاهده می رسند.

وقتی که هر مرد هم از بطن یک مادر تولید گردیده و چگونه وجدان و عقل انسانی یک مرد ایجاب می کند که به مادر، خواهر و دختران دیگران تجاوز جنسی نماید؟ آیا از جمله این تجاوزات جنسی از میراث های منحوس گذشته تا کنون برای مرد سالاران ددمنش در افغانستان قبیلوی باقی نمانده و همواره در این گوشه و آن گوشه ولایات خویش شاهد تجاوزات جنسی و حتا قتل های زنجیر زنان یا روزمره، یا هفته وار و یا ماهانه تا حال نیز نیستیم؟

ضبط دارایی قزلباشان به جرم پناه دادن کنیزهای هزاره:
در واقعیت امر، هر کنیزی که در حرم شاهی می بود، از زندگانی آرام و یا نسبتآ خوب مستفید می بود؛ ولی با کنیزان هزاره حتا در داخل دربار سلطنتی نیز تحمیل کارهای طاقت فرسا، رویه ای تبعیض آمیز، تجاوز جنسی و ضد انسانی صورت می گرفت که کنیزان از اندک ترین فرصت استفاده کرده، فرار می کردند. در همین رابطه، کنیزان هزاره از دربار شاهی فرار کردند و به منزل محمد مهدی قزلباش که یکی از آزادی خواهان، مشروطه طلبان و شخصیت ضد استبداد میراث قبیلوی بود، پناه گزین شدند. دولت وقت، با این بهانه هم، تمام دارایی منقول و غیر منقول قزلباشان بیگناه، مظلوم، بی دفاع را در هزارستان، کابل و سایر ولایات کشور ضبط کرد و این مردم مدنیت خواه و خدمت گار را به مشقت فراوان اقتصادی، اجتماعی و بی سرنوشتی گرفتار نمود.

اصل، ماجرا در این کتاب رسمی دولت شاهی وقت افغانستان این چنین ثبت تاریخ شده است:
«و مقارن این حال دو تن از اسیران دختران هزاره که به کنیزی حرم محترم شاهی روز به سر می بردند گریخته و پس از تفحص و تجسس از خانۀ محمد مهدی خان قزلباش به دست آمده، املاک و قلاع او وغیره قزلباشان که در هزاره جات بودند، با خانه ها و سراهای کابل ایشان تمام ضبط دیوان سلطنت شدند.» ( ۱۰)

تعصبات و تبعیضات دینی و مذهبی هم در یک جامعه بدوی قبیلوی و به خصوص در افغانستان قبیلوی یک اصل عام بوده و هنوز هم می باشد که جامعه را از کاراوان تمدن، طلوع فکری، دیگرپذیری، شکوفایی و … رسیدن به مدنیت معاصر محروم نگهداشته است.
اما تعصب، خشونت، خصم و تبعیض گوناگون دولتمداران مستبد سنتی و سایر افراد قبایلی از جمله در مورد شیعیان هزاره، قزلباش، بیات، تاجیک، سادات، بلوچ، تورکمن، پشتون توری، پشتون خلیلی وغیره به کلی معمول بود که از این جهت نیز آنان را از حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شان مطلقآ محروم می کردند و این میراث منحوس تا کنون بالای شیعیان افغانستان مرعی الاجراء می باشد؛ ولی نه با شدت های گذشته.

آیا اعمال هر گونه تبعیض از نظر اسلام در میان انسان ها منع نشده است که زمامداران خودکامه و افراد قبیلوی از گذشته های دور حتا تا حال در مورد تمام مردم مسلمان و غیر مسلمان افغانستان روا نمی دارند؟

زنا و قتل:
آیا زنا و قتل؛ مغایر کرامت انسانی، ضد قرآنی و ضد مدنی نبود که توسط اعمال امیر عبدالرحمن خان بارکزایی در جامعه صورت گرفت؟ آیا بر همه اهل خبره، روشن ضمیران، تعلیم یافتگان، آزادی خواهان، مدنیت طلبان و کلیه فرهنگیان طرازنوین لازم و حتا واجب نیست که اعمال ضد انسانی و ضد دینی همه مستبدین تاریخ و به خصوص جنایات عبدالرحمن خان و عمال وی و همچنان اعمال ضد قانونی و ضد ملی خودکامگان حاضر را به نسل کنونی و آیندگان به صورت بی طرفانه مکررآ افشاء و معرفی نمایند؟

این هم شما و این هم شهادت بی ریا و بی طرفانه تاریخ معاصر در مورد این عمل زنا و قتل:

«و از دیگر سوی از خلال وقایع مسطوره، عبیدالله نام فیروزکوهی، ملازم فوج پیادۀ نظام، خداد نامی را عوض داده از راه حصول رخصت از کابل در هرات رفت و با دو تن زنان الله نظر نام، از ساکنین شهرهرات، طریق فسق و ضلالت برگرفت و شبی در خانه الله نظر شده او را به اتفاق هردو تن زوجه اش به قتل رسانید و خون او را که ذبح کرد، در ظرفی گرفته، در نهر کاربار بریخت و جسدش را در نمد پیچید در خندق دور شهر انداخت و از دیدن مردم نعش او را هر دو تن زنانش محبوس گردید، عبیدالله نام به بهانۀ مراجعت در کابل، از هرات بیرون شد و روی فرار به سوی مملکت دولت عثمانی نهاد و حضرت از عریضۀ حکمران هرات، هردو تن زنان مقتول مظلوم را امر به دار کشیدن فرموده…» (۱۱)

آیا این عمل ضد بشری، ضد اسلامی و ضد مدنی نبود که توسط این فرد پیاده نظام دولت امیرعبدالرحمن خان صورت پذیرفت؟ آیا ستمگران مجازات نخواهد شد؟

در کتاب مقدس حق تعالی در مورد مجازات ستمگران چنین تأکید صورت گرفته است:
«عتاب و عقاب متوجه کسانی است که به مردم ستم می کنند.» (الشوری/۴۲) (۱۲)
آیا از دیده ای تاریخ، نسل کشی ها، ستم ها و نظایر این ها از انظار نسل موجود و آیندگان پوشیده خواهد ماند؟

قاچاق:
یکی از اوصاف بدوی، ضد ملی و زشت نظام و فرهنگ قبیلوی؛ انتقال اموال بدون پرداخت مالیات به خارج و آوردن اموال به داخل افغانستان بود که توسط خوانین و افراد قبیلوی- قومی آن عصر صورت می گرفتند که از هزاران تن آن اگر یک نفر آن در ظاهر دستگیر شده و بعدآ هم آزاد می شد.

قاچاق در مناطق سرحدی جنوب و شرق کشور ما با شدت تمام دوام داشت و حتا اکنون نیز در سرحدات ولایات جنوبی، غربی، شرقی و شمالی کشور با شیوه های عصری ادامه دارد که ناقضین حقوق بشر، طالبان نیکتایی پوش، مفسدین اداری، مافیای اقتصادی، دزدان مسلح، قاچاقبران و سایر جنایت کاران در کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان و نهادهای خصوصی (داخلی و خارجی) نیز در آن دخیل می باشند. قاچاق اجناس تجارتی به عنوان یک فرهنگ گذشته ها رواج داشت که صدمه بزرگ اقتصادی را به عاید ملی کشور ما وارد می کردند.

این هم شما و این هم، قاچاق چند نفر از مردم آکاخیل را بشناسید:
«و هم در این ایام، چند تن از مردم آکاخیل مقدار سه خروار و سی سیر گندم و سه چارک برنج و چهارده و نیم سیر ماش از نواحی جلالا آباد خریده، جانب خارج حمل و نقل دادند…» (۱۳)

آیا انتقال قاچاق، یک عمل ضد ملی و یک جنایت نبود و اکنون نیز این جنایت در ابعاد خیلی گسترده و هدفمند آن علیه منافع ملی مردم افغانستان ادامه ندارد؟ آیا عاملین و ریشه های قاچاق از گذشته های دور به این سو به میراث نمانده و اکنون به شیوه ای نوین آن حتا با پشتوانه های علنی حلقات مختلف مفسدین اداری دولت جمهوری اسلامی افغانستان و خارجی با شدت تمام جریان ندارد؟ آیا در شرایط کنونی کشور ما، قاچاق توسط مفسدین اداری از داخل به خارج و از خارج حتا با پشتوانه مافیای داخلی و خارجی در داخل افغانستان انتقال پیدا نمی کنند؟ آیا خیلی از حلقات خارجی با عوامل افغانی خویش به صورت گسترده و سازمان یافته در قاچاق های بزرگ ذیدخل نیستند؟

تصرف املاک ارزگان:
ارزگان دارای اراضی حاصل خیز، کوه های سر به فلک، تپه های سرسبز و هوای نهایت مناسب برای زراعت، صنعت، مال داری و زیست بوده که چشم حرص همگان را به خود جلب می کرد. از طرف دیگر، چنانچه در گذشته نیز نبشته آمده ام که ارزگان پایتخت هزارستان و هم چنان مرکز ثقل مقاومت در طول تاریخ و به خصوص در عصر خونین عبدالرحمن خانی، علیه فرعونیان و نمرودان زمان بود. در این رابطه، امیرعبدالرحمن با سایر آدمکشان خویش؛ نسل کشی و جنایات را در مرکز ارزگان به نهایت آن رسانید و زمین های زراعتی آن را با فرامین رسمی و حتا با سلیقه خاص شؤنیستی ایشک آقاسی دوست محمدخان مسؤل مهاجرین و سایر حکام دیکتاتور به افراد قبایلی درانی و غلزایی تسلیم کردند.

دولتمداران غدار وقت که در جریان نسل کشی و سایر جنایت که در حق مردم هزارستان انجام می دادند؛ همه قبایل درانی و غلزایی هردو طرف خط دیورند( پشتون های افغانستان و هند برتانوی» را به طور رسمی و غیر رسمی در تصرف زمین ها، ملک و دارایی مردم هزاره به خصوص در ارزگان دعوت و تشویق کردند. همین بود که قبل از همه آن افراد قبایلی که در کشتار مردم هزاره و اشغال هزارستان با لشکر خون آشام دولت امیر عبدالرحمن خان به طور داوطلبانه همکاری نموده بودند؛ خواهان زمین های رایگان هزاره از دولتمداران وقت شدند که یک نمونه عینی آن در این مدرک مستند تاریخ رسمی دولت شاهی وقت چنین ملاحظه می گردد:

«و هم در این ایام، جمعی از قوم فوفلزایی، که در سلک فوج پیاده نظام به خدمت دولت اقدام داشتند، از ارزگان به ذریعۀ عریضه مزارع و مراتع زرخیز درجات شالی و قدم و شیخه را از علاقۀ ارزگان خواستار شدند و حضرت والا در روز بیست و نهم رجب جنرال شیرمحمد خان اندری را ارقام فرمود که: «تعداد نفوس ذکور و اناث و صغیر و کبیر آنان را تعیین و معلوم و معروض دارد که به اندازۀ که به اندازۀ کفایت امور معاشیۀ ایشان مزرع و مرتع عطا و عنایت گردید.» چنانچه پس از وصول عریضۀ جنرال مذکور اگر تعداد نفوس آنها اندک یا بسیار بود، درجات مذکوره که مالکان آنها سه هزار خانه به شمار می آمدند، به ایشان داده شده، هزارگان جلای وطن و محروم المسکن گشتند.» (۱۴)

بعد از صدور این فرمان، زمین های این مناطق ارزگان تحویل قبیله پوپلزایی گردید و هزاره های مناطق مذکور بدون زمین زراعتی، مواشی، مساکن، مال داری و سایر وسایل معشیت گردید، که بدون از فرار اجباری کدام چاره ای دیگر نداشتند. در ضمن، افراد قبیله مذکور که زمین های هزاره را تصرف کردند با پشتوانه دولت تک قومی خود از هرگونه تبعیض، شکنجه، خشونت، تجاوز، جنگ و کشتار علیه هزاره ها استفاده کردند تا اینکه هزاره ها از قرار، فرار را ترجیح دادند و از ارزگان ناگزیرآ فرار نمودند. آیا این یک جنایت سازمان یافته و هدفمند ضد بشری توسط دولت شؤنیستی و عمال آن علیه مردم هزاره ارزگان نبود؟

تصاحب کردن اجباری دختران توسط فقیر محمد پنجشیری:
درست در ایامیکه هزارستان با هرگونه خونریزی و قتل عام از سوی لشکر دولتی، افراد داوطلب قبایلی و افواج سایر اهل سنت و جماعت اشغال شد که از جمله نظامیان پنجشیری نیز تحت فرمان دولت در جنگ علیه هزاره ها شامل بودند. در این وقت افراد نظامی پنجشیری هم مثل عساکر حکومتی و مهاجرین قبایلی پشتون تبار با دست باز در اختطاف، تصرف، اسارت و فروش فرزندان هزاره اقدام می کردند که از صدها هزار واقعه دردناک و جنایت آن، صرفآ یک نمونه آن را به طور مستند به خوانش علاقمندان گرانقدر تقدیم می کنم تا خود در مورد این چنین جنایات ضد انسانی که در قسمت هزاره های بی دفاع صورت گرفته است، قضاوت عادلانه و مدنی نمایند:
«و هم در این ایام فقیر محمد نامی از پیادگان فوج نظام پنجشیری، رخصت و اجازت خانه رفتن حاصل کرده، از حجرستان به راه هزارۀ بهسود روی به پنجشیر آورده و در عرض را دو تن دختر از هزارگان سکنۀ هفت قول و یک نفر دیگر را از مردم کوه بیرون هزارۀ بهسود در حین عبور از حدود خانه های ایشان به اکراه و اجبار با خود برداشت که در کابل رسانیده بفروشد و با کیسۀ مملو از بهای آنان و خاطر شادان نزد بازماندگان خود شود،…» (۱۵)

از این به خوبی هویدا بود که افرادی از فوج های نظامی غیر پشتون در تطاول، خشونت، اختطاف، غصب دارایی، تجاوز جنسی، کشتار و… نسل کشی هزاره ها از عساکر دولتی، افراد قبایلی و مهاجرین افغان هم کم نبودند و با اطمینان کامل در نابودی مردم هزارستان نقش برجسته داشتند.

فروش برده گان هزاره توسط کوچی ها:
امیر عبدالرحمن خان و زمامداران دولت جلاد تک قبیلوی اش تنها به اشغال خونین هزارستان، نسل کشی، ضبط دارای منقول و غیر منقول هزاره و اخراج هزارگان از وطن بومی شان قناعت نکردند؛ بلکه فرمان رسمی «نظام بردگی» را نیز بالای بقیه هزاره های اسیر در داخل افغانستان صادر نموند و برای مدت نیم قرن مردم هزاره را در اسارت طاقت فرسای نظام بردگی قرار دادند. در این ایام، بازار فروش فرزندان هزاره در سراسر افغانستان گرم بود و هر کس از هر طرف و به خصوص عساکر دولتی، فوج های داوطلب قومی و غیر قومی امیر عبدالرحمن خان به صورت گسترده دست به فروش و تجارت بردگان هزاره می بردند و از این جهت ثرؤت فراوان نصیب آنان و خزانه دولت نیز گردید.

با نگارش شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، هیچ خانه ای نبود که در آن از یک الی چندین تن از بردگان و کنیزان هزاره وجود نداشته باشند. پس، از این معلوم بود که داشتن کنیزان و بردگان هزاره در هر خانه برای فروش به کلی عام شده بود. آیا برده نمودن، اسارت و فروش فرزندان هزاره توسط حکام دولتی، عساکر، قبیله سالاران، مهاجرین افغان، افراد فوج های نظامی پنجشیری، فیروزکویی، کوهستانی، هراتی و سایرین یک جنایت سازمان یافته و هدفمند ضد بشری در مورد هزاره های بی دفاع و اهل قبله نبود؟

خلاصه اینکه، کوچی های هردو طرف مرز خط دیورند که دست باز به انتقال قاچاق از افغانستان به هند برتانوی و از آن جاه به افغانستان داشتند؛ آن ها نیز فرزندان اسیر هزاره را خریده و به بازارهای هند به فروش می رساندند.

در سراج التواریخ، تتمه جلد سوم در ص ۳۴۸ در مورد فروش برده های هزاره توسط کوچی ها چنین ثبت گردیده است:
« و از این حیث هزاران زن و دختر مردم هزاره به فروش رسیده، خانه ای در افغانستان نماند که یک و دو تن از زنان آن مردم کنیز به دست نیاورد، حتی مردمان افغان کوچی از راه تجارت در هندوستان و سایر بلاد خارجه برده به فروش رسانیدند…» (۱۶)
آیا حال بنده با استفاده از آزادی مطبوعات، حق و اجازه ندارد که از جمله بردگی و اسارت افراد هزاره و غیر هزاره را مورد انتقاد «انسان دوستانه» قرار دهد و همچنان عدالت و برابری را برای همه اقوام و انسان های افغانستان به طور یکسان مطالبه نماید؟ آیا انتقاد من از ستمگران و جانیان تاریخ گذشته و حتا کنونی؛ دارای حد اقل جنبه ای انسانی، اسلامی، قانونی، عقلانی، مدنی و ملی نمی باشد؟

آیا بر همه انسان های با شعور، بشر دوست، مدنیت خواه و آزادی طلب، واجب و ضروری نیست که از حقوق تلف شده ای کلیه انسان های مظلوم روی زمین و به خصوص از حقوق پامال شده ای مردم مسلمان و غیر مسلمان افغانستان مطابق دستورات الهی، قوانین نافذه ای کشور افغانستان، اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد، قوانین مدنی کشورهای جهان، میثاق های حقوق بین المللی و نهادهای جامعه مدنی انتقاد نموده و خواهان تساوی کلیه حقوق مادی، اجتماعی و معنوی همه شهروندان خویش گردند؟
ادامه دارد…
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ:۲۱ دلو ۱۳۹۱ برابر با ۹ فبروری ۲۰۱۳ میلادی/ افغانستان
—————————————————————————————————-
منابع:
(۱) – ص ۷۷ «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۲) – ص ۳۰۶ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۳) – ص ۷۷ «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۴) – ص ۳۱۰ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۵) – ص ۳۱۰ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۶) – ص ۳۲۱ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۷) – ص ۳۲۲ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۸) – ص ۳۳۰ و ۳۳۱ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۹)- ص ۳۳۲ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۱۰) – ص ۳۳۵ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۱۱) – ص ۳۳۵ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۱۲) – ص ۷۷ «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۱۳) – ص ۳۴۳ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۱۴) – ص ۳۴۷ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۱۵) – ص ۳۴۸ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۱۶) – ص۳۴۸ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰

In this article

Join the Conversation