غلام سخی ارزگانی
قسمت اول
قرآنکریم:
«خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین، خانه و کاشانۀ خویش بیرون نکیند.»(البقره/ ۸۴) (۱)
«پادشان وقتی وارد منطقه آبادی می شوند، آن را به تباهی و ویرانی می کشانند و عزیزان اهل آنجا را خوار و پست می گردانند. اصلآ پیوسته شاهان چنین می کنند.» (النمل/۳۴) (۲)
هرچند با توجه با میکانیزم و فرهنگ مسلط قبیلوی در سطح کل افغانستان قبیله سالار و به خصوص که فرهنگ منحط قبیلوی در بین جامعه عقب مانده پشتون چنان تنگ، مدحش و بدوی بوده و هم چنان با تسلط حاکمیت استبداد میراثی سلطنتی که نه تنها با سایر اقوام برخورد ضد انسانی صورت می گرفتند؛ بلکه در میان قبایل مختلف قوم پشتون نیز خشونت، جنگ و قتل های تباه کننده زنجیری طایفوی، عشیروی و قبیلوی نیز به وقوع می پیوسته که حتا عصاره و باورهای انتقام جویی در ذهنیت خیلی از افراد عشایر، طوایف و قبایل پشتون و حتا برخی از اقوام دیگری کشور ما تا این قرن ۲۱ نیز باقی اند.
پس؛ دشمن بشریت، مدنیت، اسلامیت، عقلانیت، دانش معاصر، نطفه گذاری وحدت ملی و ترقی همین فرهنگ بدوی، بافتار تنگ قبیلوی- قومی منحط و حاکمیت های سنتی فرعونیان زمان در تمام کشورهای عقب نگهداشته شده جهان و به ویژه در «افغانستان قبیلوی» طی این قرون متأخیر می باشد.
باید پذیرفت که در بین هر قوم و هر منطقه که سنت های خرافاتی، فرهنگ منحط قبیلوی، بی سوادی، فقر سیاسی- فرهنگی و استبداد های مذهبی، قبیلوی، نژادی، سمتی، قومی و… طبقاتی حاکم باشند؛ آن گاه تباهی قطعی را در متن جامه و کشور به بار می آورند که از جمله شواهد مشخص و عینی آن در عصر خونین حاکمیت عبدالرحمن خانی در مورد اقوام محکوم و خاصتآ در قسمت مردم بیگناه و مظلوم هزاره در افغانستان می باشند که مثل آفتاب روشن است.
امیر عبدالرحمن خان یک پادشاه دست نشانده انگلیس بود که در نسل کشی ها، اعمار کله منارها، کنش ها و منش های ضد انسانی و ضد اسلامی خویش در افغانستان نظیر نداشت که حتا از قتل عام و اعمار کله منارها از وجود قبیله غلزایی های پشتون تبار خودش نیز دریغ ننمود.
افشاگری صاحب این قلم همواره از جنایات ضد بشری از جمله امیرعبدالرحمن خان، سایر جلادان تاریخ و حتا ناقضین حقوق بشر موجود کشور ما؛ دارای صبغه های انسانی، دینی، مدنی، قانونی، منطقی، عقلانی، ملی و بشردوستانه می باشند؛ نه جنبه های تک قومی، نه تک فرهنگی وغیره.
در این رابطه، نمونه های جسته و گریخته خصومت ها، خشونت ها، نزاع ها، چپاول ها، آوارگی ها، تزویر ها، جنایت ها، غصب دارایی ها، تجاوزها، کوچاندن اجباری ها، جنگ ها، اعمار کله منارها و… نسل کشی های زنجیری که در مورد مردم افغانستان در عصر خونبار امیر عبدالرحمن خان صورت گرفته، از لابلای سراج التواریخ اثر شادروان ملا فیض محمد کاتب هزاره پدر تاریخ افغانستان، گلچین نموده، به خوانش خوانندگان گرانقدر سراسر جهان معاصر و به ویژه برای جوانان مکاتب، دانشگاه ها، استادان، محصلین، روشن ضمیران، فرهنگیان، روحانیون، مأمورین، همکاران جامعه مدنی، شاگردان دینی، مشمولین نهادهای خصوصی و… همه اقوام شریف و نجیب افغانستان تقدیم می گردد تا یک بار دیگر نسبت به اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی دست اندرکاران امور دولتی وقت، ارتش داوطلب قومی و حتا افراد معمولی تباری و غیر قومی شان من جمله به صورت خاص در مورد هزاره ها آگاه گردند و بعد در زمینه به داوری اسلامی، بشردوستانه، عادلانه، عاقلانه، قانونمندانه و مدنی اقدام ورزند.
باید به خاطر داشت که آگاهی دادن از گذشته ها و شناخت لازم آن ها به این معنا است که از اعمال ضد انسانی عبرت گرفته و از کردارهای مثبت الگو درست آموخته؛ تا بالاخیره بر بنیاد گذشته ها، عقلانیت و دانش، «عناصر سازندگی» را به دست آورده و در خدمت مردم و آبادی وطن خویش با زیربنای علم و خرد دموکراتیک به کار ببریم.
زمانی که مقاومت ملی و نبرد عادلانه هزاره ها در برابر سیاست ها و اعمال ضد انسانی امیرعبدالرحمن خان، دولت تا دندان مسلح و ارتش داوطلب قبیلوی آنان به شکست جبران ناپذیر مواجه شدند و بعدآ تسلیم دولت دست نشانده انگلیس در افغانستان مستعمره گردیدند. باوجود که هزاره ها مطلقآ تسلیم دولت خون آشام امیرعبدالرحمن خانی شدند؛ ولی بازهم هزاره ها بیشتر مورد هرگونه اهانت، تبعیض، شکنجه، غارت، غصب دارایی، کوچاندن اجباری، کله منارها، نابودی و قتل های زنجیری قرار گرفتند که در تاریخ بشریت شاید کم نظیر باشد.
در مطالب گزیده و دست چین زیر از متن سراج التواریخ، نه تنها شاهد نسل کشی هزاره ها توسط دولت مداران تحت دستور مستقیم امیرعبدالرحمن خان هستیم؛ بلکه برخی از افراد عادی به نسبت جهل و نادانی خویش نیز در جنایت ضد انسانی علیه مردم هزاره دست بردند که به صورت مستند از سراج التواریخ استناد گردیده تا نسل موجود و آیندگان آگاه شوند. اینک از وقایع سنه ۱۳۲۰ هجری، به طور گلچین این گونه با امانت داری تمام نقل می گردد تا مردم بهتر آگاه شوند:
«و هم در خلال احوال مسطور، سه تن از مهاجرین قوم اچکزایی یک مرد و دو زن و سه تن کودک از مردم هزاره [را] از مسکن و ماوای ایشان به تغلب برداشته» (۳)
پس از شکست هزاره ها، دولتمداران جابر وقت؛ عشایر و طوایف مختلف خویش را از داخل و خارج کشور تحت نام مهاجرین به هزارستان نقل دادند و اراضی هزارگان را به افراد قومی خویش بخشیدند. از این به بعد بود که مهاجرین پشتون تبار از هر سمت و سو؛ هرگونه خصم، خشونت، جبر، تجاوز، غارت، اختطاف و حتا قتل های سازمان یافته را با پشتوانه زمام داران دولت نژاد پرست بالای قوم بی دفاع هزاره به صورت سیستماتیک از قوه به فعل درآوردند.
یکی از خصوصیت قبیلوی این بود که افراد نادان و متعصب در هر مکانی که با هزاره ها مقابل می شدند، به طور بی رحمانه اشخاص بی دفاع هزاره را سر به نیست نیز می نمودند که هزاران نمونه آن وجود دارند که از جمله در این جاه یک نشانۀ آن به صورت ذیل به ملاحظه می گردد:
«و مقارن این حال دو تن از افغانانی که هزارگان را کشته و در زیر خاک متواری ساخته بودند با دین محمد خان نام فوفلزایی نیز وارد منصورآباد گردیده» (۴)
هرچند در یک جامعه قبیلوی و قومی، تنش ها، خصومت ها، نزاع ها، تجاوزها، جنگ ها و حتا قتل ها همواره میان اقوام و قبایل ناخودآگاهانه به وقوع پیوسته اند؛ اما نه این پیمانه که در عصر خونین عبدالرحمن خانی، خیلی از افراد بی سواد قبایلی پشتون تبار به طور خاص دست به تطاول اموال، غصب اراضی و حتا کشتار بی رحمانه هزاره ها بردند و تا توانستند با حمایت دولت، آنان را آواره و بی سرنوشت ساختند. آیا این عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نبود که در قسمت هزاره های بی دفاع و مظلوم صورت گرفت؟
در تحت عنوان: «شرح رفتار جنرال شیر محمد خان اندری وغیره مأمورین دولت با مردم هزاره»، که خود هدف نابودی مردم هزاره بود و به طور آشکار در این تاریخ رسمی دربار سلطنتی وقت این چنین درج گردیده است:
« وهم در خلال واقعات مسطوره جنرال شیر محمد خان مقیم ارزگان، چند تن از اربابان هزارۀ دایزنگی و دایکندی را با درویش علی نام هزاره، مستأجر املاک ضبطی میران و میرزادگان و سیدان و کربلاییان و زواران آن مردم، که همه فرار شده و به قتل رسیده، نیست و نابود گشته، زنان و اطفال ایشان در کابل اسیر و کنیز و غلام بودند، نزد خود خواست و به نام و اتهام این که مال و متاع میران سرکش و متمرد هزاره که مقتول و محبوس شده اند، ایشان عاریت است، همه را محبوس و سخت مواخذه فرموده و زجر و توبیخ جایرانه نموده،» (۵)
وقت که عمال دولت به اشغال خونین هزارستان موفق شدند، آن گاه از مرکز ارزگان؛ تداوم چپاول، غصب دارایی، اختطاف، نسل کشی و نابودی هزارها شدت بخشیدند و تا توانستند، بزرگترین جنایت را در حق این مردم بی دفاع و بیگناه انجام دادند.
آیا هدف اصلی نابودی هزاره ها و سادات هزاره در دستور کار دولت وقت و عمال آن قرار نداشت؟
حکام جابر دولتی به بهانه های واهی هم، زمین های میرها، سادات، کربلای ها و زوران هزاره های فراری، مقتول و محبوس را غصب کردند و بعد به افراد لشکر داوطلب قبیلوی که دوشا دوش با دولت قومی خویش علیه مردم هزاره جنگیدند، رسمآ بخشش کردند.
جالب اینکه، افراد که به قوم و قبیله امیرعبدالرحمن خان هم تعلق نداشتند؛ ولی بخش از اجیران دولت وقت بود، این ها هم از فرصت استفاده برده به اختطاف زنان و فرزندان، غصب اراضی و حتا کشتار هزاره های تسلیم شده و اسیر اقدام می کردند. از جمله یکی از جنایت ضد بشری محمد اکبر نام سپاهی از فوج پیادۀ نظام هراتی علیه مردم هزاره بوده که به طور ذیل به خوانش گرفته می شود:
«وهم محمد اکبر نام سپاهی از فوج پیادۀ نظام هراتی که در ارزگان به تحت رایت جنرال شیر محمد خان طریق خدمت دولت می پیمود، زن شوهرداری از یکی از هزارگان را به تغلب متصرف شده، عرصۀ یکسال روز مباشرت و شب مفاجرت با او به سر برد تا که سلطان محمد خان حاکم ارزگان، از جور و ستم او آگاه گشته، او را در تحت استنطاق درآورد. و او آن زن را کنیز خود گفته، اما قبالۀ خریدن او را حاضر نتوانسته از اثبات ادعای خود عاجز آمده، یک تن از کدخدایان هزاره را به جور حاضر آورده، او را ضامن خریدن خود گفت. و او از ضمانت خویش و اظهار محمد اکبر سپاهی انکار آورده عرض کرد که این زن پدر و مادر ندارد، البته برادرش او را فروخته خواهد بود، اما شوهر دارد و شوهرش در بین هزارۀ جاغوری کسب معشیت می کند. بعد سلطان محمد خان حاکم برادر آن زن را احضار فرموده، او نیز از فروختن خواهر خود که در اصل مرتکب این امر نامشروع نشده انکار نمود و به شوهر داشتنش اقرار کرد. و چون آن زن به زنا از محمد اکبر حامله شده بود، حاکم رجوع فیصل را به قاضی نمود. و محمد اکبر در نزد قاضی اظهار کرد که زن هزاره اگر شوهر دارد و اگر بی شوهر باشد، به فتوای علماء تصرفش جایز و حلال است» (۶)
فراموش نباید نمود که محمد اکبر چنان از حمایت قاضیان درباری برخوردار بود که با جرأت و بی شرمی تمام خود را در مقام قضات قرار داد و اظهار داشت:« که زن هزاره اگر شوهر دارد و اگر بی شوهر باشد، به فتوای علماء تصرفش جایز و حلال است.» از این به درستی درک می گردد که جنایت هدفمند و سازمان یافته از هر سمت و سو با مقاصد شوم و حمایت دولت مستبد وقت، علیه مردم بی دفاع و محکوم هزاره دوام داشت که در تاریخ خونین افغانستان ثبت می باشد.
آیا این جنایت ضد بشری در حق زن شوهردار هزاره نبود؟ آیا تصرف اجباری زن شوهردار و زنا با این زن هزاره، مغایر شریعت اسلامی و نقض کرامت انسانی نبود که بازهم محمد اکبر متجاوز مورد محاکمه و مجازات قرار نگرفت؟
یک بعد از اهداف حکام تبعیض گرا، مطلق العنان و «فرعون خصال» وقت این بود که با فرمان رسمی، اراضی مردم هزاره را به افراد قبایلی پشتون تبار مورد نظر خویش تسلیم نمودند و زمینه درآمد زندگانی و زیست هزاره ها را به این وسیله هم از بین بردند تا اینکه آنان را جبرآ از بالای ملک بومی شان به داخل و خارج کشور فرار و آواره کردند. این کاملآ حساب شده بود، وقت که دولت زمین های زراعتی هزاره ها را با اکراه تمام غصب کردند تا آن ها یا از گرسنگی تلف شوند و یا اینکه راه فرار را به هر دیار در پیش گیرند که عملآ چنین هم شد.
منطقه چوره یکی از مناطق حاصل خیز ارزگان می باشد که دولتمداران «دد صفت» به طور هدفمند، زمین های هزارۀ این منطقه را به افغانان (پشتون ها» داد و مردم بومی آن را با جبر اخراج کردند. آیا غصب دارایی حقوقی و اخراج هزاره ها از بالای مالکیت اجدادی شان، مغایر دستورات قرآن کریم و دین محمدی نبودند که دولت مداران وقت با افتخار تمام شؤنیستی خویش، این گونه جنایت ضد انسانی در مورد این قوم بی دفاع انجام دادند؟
در زیر عنوان: «صدور حکم والا در دادن املاک مردم هزاره به افغان» به شرح ذیل توجه خوانندگان بی طرف و انسان دوست را جلب می نمایم تا خود به جنایات ضد بشری در حق مردم محکوم و بی دفاع هزاره بار دیگری متوجه گردند:
«در خلال وقایعی که به شرح رفت، جمعی از اولاد و احفاد و نبایر دارونیکه در کابل آمده و از تلثیم سدۀ علیای امارت مستعد گشته، از حضرت والا خواستار اراضی و عقار و مزارع و کشتزار و مراتع و مرغزار در علاقۀ چوره از املاک مردم هزاره شدند. و حضرت والا خواهش ایشان را پذیرفته و دوست محمد خان، ایشک آقاسی دربار شهزادۀ اعظم سردار حبیب الله خان را، که با این جماعه از یک سلسله و قبیله بود، به سرپرستی ایشان گماشته و دستورالعملی بدو داد و آن را به خط خاص مزین فرمود که:«مزارع مردم هزارۀ سکنۀ علاقۀ چوره را مساحت و پیمایش کرده، به هر واحدی از مردان نبیرگان دارو، یک جریب زمین و یک و نیم جریب اوسط و دو جریب ادنی که در حقیقت مجموع همه سه جریب اعلی به حساب آید داده، و هر یک از اناث را نصف آنچه به ذکور می دهد، تا ثلث حاصل آن را صرف خوراک و ثلث دیگر را خرج پوشاک خود نموده، ثلث دیگر را به خرج مالیات دیوانی و دیگر ضروریات و مایحتاج زیست و زندگانی خود کرده، آسوده حال روز به سربرند، و هم تخم و گاو و اسباب و آلات شخم و بزرگری از دولت به نام تقاوی و مساعده به ایشان عنایت کند و هم تا یکسال هر یک از عموم نفوس ذکور و اناث را، صغیرآکان او کبیرآ، در هر ماهی سه سیر و سا چارک به وزن کابل گندم وغیره حبوب به اسم بخشش، جهت خوراک ایشان از انبار دولت بدهد و پس از یکسال حاصل زراعت خود ایشان رسیده از آن صرف معاش خویش کنند و مالیۀ این سال را که بر می دارند نیز بخشش بشمارند و در سال سوم که سال دوم زراعت کردن ایشان می باشد، مالیۀ دیوانی را با یک ثلث تقاوی به دولت بدهند و تا سال پنجم تمام تقاوی را ادا کرده بعد به مثابۀ دیگر رعایا روز ترقیه به سربرند.»
و ایشک آقاسی دوست محمد خان با جماعۀ نبایر دارو، واصل علاقۀ چوره شده، هزارگان را تهی دست، از موطن و مسکن ایشان امر بیرون شدن نموده، حاصل مزارع و خرم های ایشان را با آن که اکثر مالیۀ آن را داده بودند، ضبط و تسلیم افغانان کرد و هزارگان این امر را بعید از شیوۀ انصاف حکومت و خلاف شریعت دیده، عریضه نگار پایۀ سریر سلطنت شدند که حکم والا به صدور پیوسته که املاک اشرار مردم هزاره که کشته و فرار و نیست و نابود شده لامالک و لم یزرع مانده و ضبط دیوان سلطنت گردیده اند، به اولاد و احفاد دارو داده شوند، که لامزروع و مطمور نگردد، و ما رعیت و مطیع و منقاد بوده، در حین بغاوت بعضی از مردم هزاره که از قدیم در محاربات نبودند، طریق خدمت دولت پیموده، سیورسات افواج پادشاهی را داده، در محاربات همراهی و معاضدت کرده ایم، امید از کرم پادشاهانه داریم که موطن و مسکن ما به کسی داده نشود و اگر چنانچه فسخ حکم پادشاهی را خلاف شریعت مملکت داری نپنداشته، ملک ما را به این مردم داده به ما نمی گذارند، حاصل امسال مزارع ما را که مالیۀ آن را داده،
اکثر را در انبار زیست روزگار خویش ذخیره کرده ایم، از ما گرفته نشود ما هم هلاک و تلف نشویم و حضرت والا که خود را مالک ملک خدا و ظل الله و فایض حقوق رعایا می دانست و شرعآ امرش نافذ بود، در روز سیزدهم ربیع الاخر فرمان کرده در پاسخ عرض هزارگان رقم فرمود که: « املاک و اراضی و مراتع و مساقات علاقۀ چوره از ضبطی و رعیتی [به] دارو داده شده است و در باب حاصل آن که هزارگان حق خود می دانستند هیچ نفرموده همه را چنانکه افغانان متصرف شدند، برعلاوۀ جیرۀ مذکورۀ دولتی، صرف مؤنث خویش کردند و از این روز به بعد ایشک آقاسی دوست محمد خان، همت بر اخراج مردم هزاره و ادخال طوایف متفرقۀ افغان گماشته، تا سنۀ هزارو سه صدو بیست و دو قرب چهارصد هزار خانوار را از موطن و مسکن ایشان و به هر نوعی که دانست و توانست، خارج ساخته، ازقرب قندهار تا جوار مالستان و هزارۀ بهسود و سه پای دایزنگی و نیلی و تمزان دایکندی در هر یک از طول و عرض یکصد و پنجاه، از مواطن هزارۀ دای ختای و دای چوپان و دای میری و دایه و فولاده را به افغانان داد و هزارگان فرار شده از صدی ده الی بیست خانه، جان از داخل افغانستان به سلامت در خارج چون خراسان ایران و ترکستان روسی و بخارا و پنجاب و هند و بلوچستان بردند.» (۷)
ایشک آقاسی دوست محمد خان یکی از جلادترین و شؤنیست ترین زمام داران دولت فرعونی امیرعبدالرحمن خان بود که با هر وسیله ممکن به خصوص در غصب اراضی، کوچاندن اجباری، تصرف زنان، اسارت و نسل کشی هزاره ها در رأس امور قرار داشت.
تنها، از سال ۱۳۲۰ هجری تا سال ۱۳۲۲ هجری در مدت دو سال تقریبآ به تعداد ۴۰۰۰۰۰ هزار خانوار از مردم هزاره از بالای ملکیت حقوقی شان جبرآ محروم و به خارج اخراج گردیدند و زمین های آنان را به پشتون های مورد نظر دولت دادند. اگر تعداد اعضای هر یک از این خانوار به طور اوسط ۴ نفر بوده باشد، در این صورت یک میلیون ششصد هزار نفر هزاره بوده که آنان را خلاف شریعت و انسانیت به صورت اجباری از سرزمین اجدادی شان بی بهره کردند و اراضی زراعتی این هزارگان هزارستان را برای برخی از قبایل پشتون های هردو طرف خط دیورند رسمآ تحویل دادند که تا کنون در تصرف غیر حقوقی و غیر قانونی آنان می باشند.
از این به بعد هم بود که دولت امیر عبدالرحمن خان از پشتوانه محکم چنین قبایل وقت برخوردار شد و از جمله تضادهای قومی، مذهبی، سمتی، زبانی و نظایر این ها را در افغانستان قبیلوی به نفع سیاسی خود تشدید کردند. از آن روز تا کنون، دولت های خودکامه وقت از شیوۀ «تفرقه بی انداز و حکومت کن» در میان اقوام بیگناه کشور هم استفاده بردند و همه اقوام مظلوم این سرزمین تا حال خوار، فقیر، بی سواد، بی اتفاق، بی سرنوشت و عقب مانده باقی ماندند.
ادامه دارد…
تاریخ: ۱۴ دلو ۱۳۹۱ برابر با ۲ فبروری ۲۰۱۳ میلادی/ کابل افغانستان
—————————————————————————————————
منابع:
(۱) – ص ۳۷ «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۲)- ص ۷۷ «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد ۱۳۸۲ / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(۳) – ص ۲۹۳ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۴) – ص ۲۹۴ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۵) – ص ۲۹۶ و ۲۹۷ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۶) – ص ۲۹۷ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰
(۷) – ص ۳۰۱ و ۳۰۲ «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، ۱۳۹۰