میان شب ظلمانی و صبح نا امیدی، میان سیل از اشک زنان و دختران، میان شمع های رو به خاموش شده در دست کودکان، میان سنگینی بازوان مردها و میان سخن آن مادر هزاره که گفت: گناه ما مردم ما چیست؟؟؟ … “انسانیت” این یگانه صفت ما آدم ها ” گم” شده است!
چگونه می شود تحمل کرد و اشک نریخت! در حالیکه پیکر ها بی جان عزیزان ما، دوتا دو تا در یک تابوت جا داده شده است، این چه وحشت و بربریت و مصیب یست که با کمبود تابوت روبرو شدیم!
چگونه میتوانیم به این تصاویر نگاه کنیم و تن ما نلرزد، که کودکان زیر پنج سال در هوای سرد زیر صفر درجه کویته، سر را بر زانوی غم نهاده و دو شبانه روز خواب کودکانه را بر تن معصومش حرام ساخته است تا تابوت ها احساس تنهایی نکنند!
باید به معجزه ایمان آورد، آری به معجزه! مادر پیر و مصیبت دیده ی، با گذشت چهل هشت ساعت بی وقفه بر تابوت فرزند جوانش ناله و ضجه کرده و اشک ریخته است ولی او هنوز نفس می کشد، بدون اینکه جرعه ی آب نوشیده باشد و یا لقمه ی نان برلب نهاده باشد، این معجزه نیست؟!
مذهب، این زولانه ی سنگین تاریخ بر پا های ما سخت سنگینی میکند، روحانیت اما اینجا بازارش چه گرم است! گرم تر از هر روز دیگری، ما حاضر شدیم تا هفتاد تن از پاره ی تن مانرا (برادرم را پدرم را و فرندم را) در هوای بارانی و زیر تخته های یخ، مظلومانه چندین شب و روز با بدن های تکه تکه شده شان برای حفظ امنیت این قوم و خواسته های شهروندی آنان قرار بدهیم، ولی روحانیت از من میخواهد برای مظلومیت کربلا عزاداری کنم سینه، بزنم و اشک بریزم. و من کنار تابوت عزیزانم آن کردم که آنان خواست!
ما میان این دو فاجعه ی عظیم، در چه نکته ی قرار داریم و تکلیف ما چیست؟ با نوحه ی در بیان کربلا، اما کنار تابوت عزیزانمان بر سر و صورت میزنیم، برای عزیزانمان کسی “مخته” نمی کند، نه زبانش را داریم که مصیبت مان را بیان کنیم و نه در ادبیات عزاداری خود غیر از “مخته” در مصیبت کربلا چیزی آموخته یم.
دیگران با تانک و توپ و تفنگ و افتخارات شان رژه میروند، ولی ما با جنازه هایمان در سرک ها رژه میرویم، دیگران در رژه هایشان قدرت نمایی میکنند، اما ما، از روز که آن معجون را سر کشیدیم مظلوم نمایی میکنیم.
انگار ما، خود ما نیستیم، هرچه داریم از کربلا داریم و هر “بلا” داریم از کربلا داریم! هرچند این جمله بر کام ما تلخی میکند بگذار تلخی کند عزیز من! مگر غیر از تلخی، کام ما با “مزه”ی دیگر آشنای دارد؟! معجون که ما سر کشیدم مخلوط از تلخی و مصیبت است…
منبع کابل پرس