محمداسحاق فیاض
برخلاف معمول قبل از این که درد دلها را بگویم اصل پیشنهاد را بیان می کنم تا اگر خوانندگانی که حوصله خواندن همه مطالب را نداشته باشند به اصل موضوع در همین اغاز پی ببرند. با چاپ جلد اول” یادگل سرخ” مجموعه خاطراتی در باره رهبرشهید، در کویته پاکستان، کمی خیالم راحت شد؛ اکنون وقت آن رسیده است تا برای تهیه مطالب و خاطرات جلد دوم و سوم آن آغاز گردد، اما این مطالب دریک مجموعه کلان صوتی حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ ساعته است و اکنون از دوستان و پیروان رهبرشهید تقاضا دارم که در پیاده کردن این مصاحبه های صوتی به نوشته مرا یاری رسانند.
این پیشنهاد اصلی من است. اما توضیح بیشتر این که بعد از شهادت رهبر شهید هرکسی براساس توانایی خود سهمی در راستا معرفی رهبر شهید گرفتند، مثلا دوستان شاعرما بخصوص دوست گرامی اقای شریف سعیدی مجموعه شعر” تبر وباغ گل سرخ” را در دو جلد و بعدا توسط دو دوست گرامی ما اقایان زکی و شریفی جلد سوم آن نیز گردآوری گردید و برخی بیوگرافی رهبرشهید را تهیه کردند، این قلم براساس توانایی که در خاطره نویسی داشتم تصمیم گرفتم مجموعه هایی از خاطراتی که دوستان از رهبر شهید دارند را گرد آوری کنم. طبعا این کار سخت و دشواربود، باید درجاههای مختلف سفر می کردی و با ادمهای مختلفی سروکله می زدی و از همه مهمترهزینه مالی بود که برای تهیه یک مصاحبه باید مصرف می کردی. دراغاز با استفاده از کاست صوتی خبرنگاری که از نشریات “هفته نامه وحدت” و “هفته نامه همبستگی” در اختیارم بود بخشی از خاطرات جلد اول را تهیه کردم. تعدادی از دوستان از جمله مرحوم حاج مصطفی محمدی و دوست دانشجویم ابوذرآزادبیگ در تایپ و پیاده کردن این خاطرات از صوتی به متن، کمک کردند و تعدادی از مصاحبه ها را خودم پیاده کردم.
خوبی مطالب خاطرات جلد اول در این بود که مصاحبه ها زیاد طولانی نبود، چون بیشتر در اطراف شخصیت فردی رهبرشهید آن هم در دوران کودکی، تحصیل و اغاز مبارزات ایشان دور می زد و هرمصاحبه کننده ای در نهایت یک ساعت صحبت می کرد. اما مطالب خاطراتی جلد دوم و سوم که شامل تشکیل حزب و حدت و مقاومت سه ساله غرب کابل و نیز شهادت ایشان می شود طولانی وبحث برانگیز است و نیاز به توضیحات بیشتر داشت و به همین دلیل با مصاحبه کنندگان طولانی مصاحبه شده و حتی در برخی از موارد کار به بحث و مجادله کشانده شده است.
اما درد دلها
1- در تهیه این مطالب چه از نظر مالی و چه از نظر همکاری تقریبا کسی مرا یاری نکرده است، با همان انگیزه وعشقی که به رهبر شهید داشتم خودم تلاش کردم، چون از انجایی که این کارسودمادی نداشت، برای انجام این کارها علاقه ای نشان ندادند. فقط دوستم اقای عباس دلجو ازاسترالیا مبلغ ۷۰۰ دالراسترالیایی فرستاد که درآن زمان مبلغ ششصد هزار تومان گردید که بخشی از این مبلغ صرف دیزاین جلد و صفحه ارایی جلد اول یادگل سرخ گردید و بقیه آن را یک ضبط صوت خبرنگاری دیجیتالی ارزان قیمت خریدم و به کارم ادامه دادم.
۲- من در دوران تحصیل علاقه مند به تحقیقات در مورد تاریخ اخیر معاصرهزاره ها گردیدم، دلیلش هم این بود که همانطوری که ما از نظرسیاسی از دیدگاه احزاب اتحاد هفتگانه هیچ جایگاهی نداشتیم، حضورما درجهاد و مقاومت افغانستان از نظر تاریخی هنوزهم کتمان می شود. درحالی که هزاره ها اغازگر جهاد و مبارزه علیه اشغالگری بوده است، اما این نقش هیچ گاه در هیچ یک از کتاب هایی که دیگران درمورد جهاد نوشتند، نه تنها برجسته گردید که به شدت کتمان شد. در ادامه مصاحبه ها برای خاطرات رهبرشهید به این نتیجه رسیدم، موضوع مصاحبه ها را شامل تاریخ اخیر مبارزات هزاره ها نیز بکنم و به همین دلیل مصاحبه ها از موضوعات مختلف جنگ و مبارزه و آروارگی و مشکلات مردم سخن می گوید. طرح تدوین تاریخ مقاومت هزاره ها در ابتدا شامل گردآوری اطلاعات کامل از قیام مردم هزاره علیه رژیم کمونیستی در ولسوالی های مختلف بود که فقط اطلاعات ازچند ولسوالی به صورت نسبی گردآوری گردید، مثل ولسوالی های مالستان، جاغوری، بهسود، یکاولنگ و چهارکنت، اما بقیه ولسوالی ها باقی ماند.
در همین راستا من به دوستانی که در ایران در مقاطع فوق لیسانس و دکترا در رشته تاریخ درس می خواندند، بارها از آنها خواهش کردم که موضوعات تحقیقاتی خود را روی تاریخ هزاره ها در گذشته و حال متمرکز کنند و اهمیت تاریخ نویسی را در این مورد هم بیان کردم، اما پاسخ مثبتی نشنیدم. چرا؟ آیا دوستان محقق ما اهمیت و ضرورت تحقیق در تاریخ هزاره ها را درک نمی توانند؟. آیا این موضوع را قبول ندارند که میراث تاریخی گذشته ما تثبیت کننده هویت حال حاضرما است؟.
هرآدم باسوادی به راحتی این مسئله برای شان قابل درک است، اما مشکل کار در کجاست؟. مشکل اساسی این است که در مورد تاریخ هزاره ها هیچ کسی و هیچ نهادی و سازمانی سرمایه گذاری نکرده است، تحقیق در مورد تاریخ هزاره ها برای یک محقق نه تنها در آمد مالی دارد که باید از جیب خودهم مصرف کند و بهترین دوره عمر خود را به مصرف برساند و طبیعی است که هیچ محققی وارد این وادی نمی شود، مگر اینکه این محقق کدام فرشته باشد که نیازمادی زندگی هیچ نداشته باشد.
محققان زیادی از هزاره ها هستند که هم اکنون در نهادهای تحقیقاتی مختلف در زمینه تاریخ، جامعه شناسی، علوم سیاسی و…در داخل کشور و دیگرکشورها مشغول هستند و براساس پیشنهاد آن موسسه روی موضوعات داده شده کارمی کنند وبه صورت ساعتی پول می گیرند تا هزینه زندگی خود را تامین کنند. زیرا آنها می دانند که حاج کاظم یزدانی و یا بصیر احمددولت ابادی از تحقیق در مورد تاریخ هزاره ها کجا رسیدند که دیگر محققان و یا این قلم برسند.
مشکل اساسی در مورد تحقیقات تاریخی هزاره ها در گذشته و معاصر این است که هیچ نهادی و هیچ آدم سرمایه داری حمایت نمی کنند و در جامعه افغانی به طورکل فرهنگ کتاب خوانی به حدی نرسیده است که یک نویسنده از طریق فروش کتابش بتواند امرارمعاش نماید، به همین دلیل یا قلم ها و استعدادها می خشکند یا این که در خدمت دیگران قرار می گیرند. امروز اگرازهرمحقق هزاره ضرورت و اهمیت تحقیقات تاریخی در مورد هزاره ها، یادآوری گردد بی تردید براهمیت و ضروت آن اذعان می کنند، اما وقتی کار عملی از آنان خواسته می شود، صورت شان سرخ می گردد! و حق هم دارند، زیرا آنان هم انسانند و نیازمند مایحتاج زندگی خود.
من به این نتیجه رسیده ام که کار تحقیقی و تاریخ مدون به شیوه های تاریخ نویسی مدرن امروز، برای هزاره ها دراین شرایط ممکن نیست، اما یک راه باریک دیگری وجود دارد و آن پایان نامه های دوره های فوق لیسانس و دکترا است. برای تعدادی از دانشجویان و طلبه هایی که در رشته تاریخ درس می خواندند، سئوالات متعددی را برای شان مطرح کردم تا در این موارد، تز پایان نامه فوق لیسانس و یا دکترای شان را بگیرند، از جمله: در کتاب های متعدد تاریخ به صورت پراکنده نشان می دهد که هزاره ها دوره ها و حکومت های متعددی داشته اند، در هزاره جات و جاههای دیگر از جمله خراسان فعلی ایران، هرات، شمال قندهار و…
این حکومت ها چگونه منقرض شدند؟ هزاره های خراسان کجاشدند؟. چرا پیوند ها میان اثار باستانی برجای مانده از هزاره ها در گذشته؛ با زمان حال قطع شده است؟. چراهزاره ها سیر قهقهرایی فیئودالیسم را در پیش گرفت که اوج این رسوایی در زمان عبدالرحمان است که سبب عدم اتحاد و پراکندگی هزاره ها در قالب خوانین فئودال و ملاهای سنتی گردید؟. در حالی که هزاره ها شیعه مذهبند و سلسله صفوی نیز شیعیان متعصبی بودند که با خلافت عثمانیان در جنگ بودند، اما چرا و به چه دلیل در شرق هزاره های شیعه مذهب را در قدرت شریک نکردند که هیچ بلکه به شدت هزاره ها را در انزوا قرار داد وبجای آن از قبایل پشتون حمایت کرده و تسلیحات داد و در وادی خراسان شرقی جای دادند و تاجای قدرت گرفت که برای خود حکومت تشکیل دادند و صفویان را منقرض نمودند؟. متاسفانه که انتخاب این موضوعات به عنوان پایان نامه در ایران برای دانشجویان ممکن نبوده و نیست، زیرا تحقیق در چنین مضوعاتی را ایرانیان نمی پذیرند. براین اساس از این فرصت استفاده کرده به دانشجویان و محققان هزاره در دیگر کشورها پیشنهاد می کنم که این موضوعات را به عنوان پایان نامه تحصیلی شان بردارند و تحقیق کنند.
۳- تاریخ معاصر هزاره ها بخصوص تحولات سی سال گذشته اخیر نیز وضعیتی بهتر از تاریخ کهن هزاره ها ندارد، اگر در این مورد نیز کاری نشود، همانطوری که هزاره ها از تاریخ کهن خود خبری ندارند و دچار آلزایمر شده اند، نسل های بعدی از تاریخ معاصر خود نیزخبر نخواهند داشت و دچار آلزایمر خواهند شد. مشکل اساسی که در نوشتن تاریخ سی یا چهل سال گذشته هزاره ها وجود دارد این است که یک محقق باید تحقیقات میدانی انجام بدهد و باید در مناطق مختلف سفر کند و با افرادی که در جریان تحولات سیاسی و نظامی هزاره ها بوده اند با آنان مصاحبه انجام دهد و این کار هزینه مالی و نیز عشق و حوصله می خواهد تا محققی را به این وادی بکشاند و از آنجایی که هیچ نهادی و هیچ فرد سرمایه داری از این محقق حمایت نمی کند، پس کار تحقیقی هم صورت نمی گیرد.
دانشجویانی که پایان نامه دارند نیز در این راه علاقه ای ندارند، زیرا که اولا هزینه سفر تحقیقات میدانی و مصاحبه های طولانی را ندارند و نیز مصاحبه گرفتن از افراد کار ساده ای نیست و باید تلاش ها کرد و التماس ها نمود تا راضی به مصاحبه گردد، بدین ترتیب دانشجوی هزاره نیز موضوعی را انتخاب می کند که از نظر اقتصادی برای شان با صرفه باشد و نیز زحمات تحقیقات میدانی را نداشته باشد و به تحقیقات کتابخانه ای بسنده شود تا نمره ای را بگیرد. طبیعی است که اگر این روال ادامه پیدا کند و در قبال تاریخ گذشته و معاصر هزاره ها احساس مسئولیتی به وجود نیاید، پیوند میان گذشته و حال هزاره ها به وجود نخواهد آمد، در حالیکه ما در صورتی می توانیم هویت خود را به اثبات برسانیم که ریشه در گذشته داشته باشیم و ازعبرت های گذشته درس بگیریم و در سایه آن آینده خود را ترسیم نماییم.
4- برخی از تلاش دارند از تاریخ معاصر افغانستان تاریخ های فرمایشی بسازند، چنین پیشنهادهایی برای من نیز گردید و هم به یکی دیگراز دوستانم که در سالهای سخت و دشوار مقاومت بامیان در کمیته سیاسی هم اتاقی بودیم نیز گردیده است، چنین تاریخ هایی از تحولات اخیر افغانستان و نیز هزاره ها نه می تواند واقعی باشید و نه می تواند روایت های واقعی از مقاومت و جانفشانی هزاره ها در برابراستبداد، بی عدالتی و تمامیت خواهی، بشمار برود.
به هرحال طرحی که من برای تدوین تاریخ چهل سال اخیر هزاره ها روی ان کمی کار کرده ام، در ابتدا تاریخچه شروع قیامهای هزاره ها در ولسوالی های هزاره نشین در برابر رژیم کابل و اشغال شوروی سابق بود و به دنبال روایت هایی از جنگ های داخلی احزاب و دستهای پیدا و پنهان داخلی و خارجی که به این نفاق ها دامن می زدند و نیز تحلیل جامعه شناختی برای پاسخ دادن به این سئوال ها که چگونه شد هزاره ای که از یک عسکر دولتی به شدت می ترسیدند، برای اولین بار علیه رژیم کمونیستی کابل دست به قیام زدند و چرا دچار نفاق و تشتت گردیدند؟ و نیز تغییر ذهنیت سیاسی و نظامی هزاره ها پس از چند سال و گردهم آمدن در سایه حزب وحدت و مقاومت غرب کابل و بامیان و مزارشریف، چه بود؟ و… روشن است که این روند از تحقیقات تاریخی باید میدانی باشد و باید از سینه های کسانی که در این صحنه ها حضور داشته اند بیرون آورده شود و به عنوان یک سند تاریخی بیرون داده شود تا منبعی باشد برای محققانی که با شیوه های مدرن امروز در زمینه تاریخ تحقیق می کنند.
این قلم فقط بخشی از این موضوعات گسترده ای که به آن اشاره شد، گرد آوری کرده است، اما اگر روایت کاملی از این سالها بدست آید نیاز به تحقیقات میدانی وسیع است و چندین نفر باید کمر همت بربندند و کار یک نفر نیست. نگرانی من این است که کسانی که در تحولات سی و چهل سال افغانستان نقش داشته اند به مرور زمان با سینه های پراز خاطرات این تحولات، از این جهان رخت بربندند و دیگر زمینه تحقیق از میان برود و نسل های آینده ما این بار حتی از تاریخ معاصر خود بی خبر بمانند و دچارالزایمر دیگری شوند.
پیشنهاد من به همه دوستان و کسانی که تعهدی در برابر نسل های آینده این مردم دارند این است که در هرجای این دنیا که هستند، از کسانی که در چهل سال گذشته افغانستان به نحوی با تحولات افغانستان در گیربوده اند، با این ها مصاحبه انجام بدهند، گفته های آنان را از سینه های شان در بیاورند و پیش خود نگهدارند، قطعا روزی این مصاحبه ها به منابع ارزشمند تحقیقات تاریخی مبدیل خواهد شد. فعلا آن چه برای نسل امروز ما به عنوان یک مسئولیت مطرح است این است که از گردآوری این منابع غفلت نکنند و لااقل اطلاعات و منابع پراکنده و تدوین نشده را برای نسل بعدی منتقل کنند.
این قلم متاسفانه همان ضبط صوت خبرنگاری که داشتم در کابل جا گذاشتم در حالی که می توانستم در ترکیه نیز با کسانی که برای مهاجرت به این کشور می آیند، مصاحبه انجام بدهم و به کارم ادامه بدهم، اما متاسفانه فعلا دستم خالی است و توان مالی برای خرید آن را ندارم. اما اگر دوستان کمرهمت بربندند و در قبال آن به عنوان یک مسئولیت و تعهد در این راستا تلاش کنند و با افراد مطلع مصاحبه انجام دهند، این مصاحبه ها اندک اندک به منابع بزرگی تبدیل خواهد شد، تا شاید روزی نهادی و موسسه تحقیقاتی برای تدوین تاریخ این مردم تشکیل گردد و از این منابع استفاده نمایند و از این طریق تاریخ معاصر این مردم به نسل های بعدی منتقل گردد.
۵- ازهزاره هایی که در چوکات رژیم کابل فعالیت کرده اند، این انتظار وجود دارد که میزان فعالیت ها و حضور این قوم را در چوکات حکومت کابل به بررسی بگیرند. در مورد رژیم چپی کابل با تمام نگاههای منفی که امروزها نسبت به آن وجود دارد، حضورهزاره ها در این حکومت و میزان رشدی که هزاره ها در قالب این حکومت کردند، چشمگیر وغیر قابل انکاراست. امروز هرچند نیروهای چپ مورد ملامت اند، اما واقعیت این است که در دهها های چهل و پنجاه اگر کسی در برابر استبداد و بی عدالتی مبارزه می کرد و از شرایط اجتماعی و تارخی خود با خبر می گردید، تنها راه مبارزه با بی عدالتی و رسیدن به آزادی و دموکراسی جریان ها و گروههای چپی در کشور بود، به همین دلیل میبینم که در این دو دهه تحصیل کردگان اقوام محروم بیشتر شان چپی بوده اند، چون در آن زمان بهترین راه برای رهایی از بی عدالتی و مبارزه با استبداد را در قالب نیروهای چپ می دانستند. اکنون هزاره های که در جریان های چپی حضور داشتند و توانایی تحقیقاتی خوبی هم دارند، تقاضا می شود که دست به قلم ببرند و نقش هزاره ها را در سی سال گذشته جریان های چپی روشن ترسازند، تا نسل های بعدی به راحتی بتوانند شرایط زمانی و مکانی این تحولات را به خوبی قضاوت کنند.
۶- در شرایط فعلی تحقیقات تاریخی و یا نوشتن تاریخ تحولات معاصرهزاره ها برای من میسر نیست، زیرا نه منابع آن را در اختیار دارم و نه فرصتش را، برای من آنچه که درشرایط فعلی در بضاعتم هست، این است که مصاحبه ها را در مورد تاریخ معاصر هزاره ها در صورت امکان ادامه بدهم و دیگر اینکه به هر قیمتی که شده جلد دوم و سوم یادگل سرخ را تکمیل کنم، این را به عنوان یک دین به گردن خود می دانم و از این بایت از دوستان و پیروان بابه تقاضای یک حشر و همکاری جمعی را در مورد پیاده کردن مصاحبه های صوتی در مورد خاطرات رهبر شهید دارم. آیا این ندای مرا کسی و کسانی پاسخ خواهند داد؟.
شاید دوستان سئوال کنند، تو که این همه زحمت کشیده ای زحمت پیاده کردن مصاحبه های صورتی را نیز بکش، سئوال بجایی است، اما شرایط زمانی برای من بسیار ضیق است، من در ترکیه در یک برزخ انتظار به سر می برم که هیچ سرنوشتم معلوم نیست که چند سال با این وضعیت خواهم ماند و من برای تامین مصارف زندگی خودم و خانواده ام در ایران و نیز هزینه های دانشگاه فرزندم که در یک دانشگاه خصوصی دررشته مهندسی شیمی مشغول تحصیل هست، باید سخت کارکنم، من صبح زود سرکارمی روم و شام تاریک برمی گردم و فقط ۴ ساعت فرصت نوشتن و ارتباط با دوستان را دارم، به همین دلیل مدتهاست که قلم از دستم افتاده و جای آن را یک بیل بزرگ کارگری گرفته است!. در این فرصت ۴ ساعتی در صورت همکاری دوستان می خواهم در تدوین خاطرات رهبرشهید کارکنم.
هرچند از موضوع کمی دور می شویم اما این نکته را هم بگویم که من به خاطرعلاقه ای که به تاریخ معاصرهزاره ها داشتم در امتحان رودی مقطع دکترای دانشگاه المصطفی در رشته تاریخ شرکت کردم در این امتحان سخت قبول شدم اما در مصاحبه ردم کردند به این دلیل که مدرک فوق لیسانس من فقه سیاسی بود و با تاریخ نمی خواند و درست هم بود، در سال ۱۳۸۸ در دوره دکترای دانشگاه قزوین شرکت کردم و اتفاقا از نظرامتیاز نفراول در رشته مسایل استراتژیک بودم، اما متاسفانه ۱۸ میلیون تومان هزینه تحصیلی می خواست که من نداشتم و مجبورشدم انصراف بدهم و دوستان به شدت ملاتم کردند که چنین رشته ای را که بدرد افغانستان می خورد، چرا رها کرده ام و این همه برای حزب وحدت تلاش های فرهنگی کرده ام، یکی از رهبران نمی توانست مرا بورسیه کند؟ اکنون همین مسئله را دوستان در مورد پسرم می گویند که من باید دست به دامان بزرگان شوم تا فرزندم از بورسیه تحصیلی برخور دارشود.
در جواب این دوستان باید گفت که من تا هنوز خواسته های شخصی از بزرگان نکرده ام و حقیقتش این که من هرگز عرضه و استعداد چاپلوسی و التماس را برای یک هدف شخصی ندارم، صورتم از خجالت سرخ می شود و نمی توانم طرف را بقبولانم، به همین دلیل تصمیم دارم حالا که من به دلیل مشکلات اقتصادی از تحصیل در مقطع دکترا باز مانده ام، هرگز اجازه نخواهم داد که فرزندانم از تحصیل باز بمانند و به همین دلیل با تمام توان کارمی کنم و از هیچ کارسختی دریغ نمی کنم. براین اساس در این برزخ انتظار زمانی برای پیاده کردن مصاحبه های صوتی برای من وجود ندارد و دست کمک به سوی دوستان دراز می کنم تا در یک حشر جمعی این خاطرات صوتی در مورد رهبر شهید تبدیل به نوشتارشود.
جلد اول یاد گل سرخ بیشتر در اطراف شخصیت کودکی و جوانی و خصلت های فردی رهبر شهید دور می زد، اما جلد دوم و سوم در عین حالی که خاطرات است روایت تاریخی تشکیل حزب وحدت، مقاومت غرب کابل و تاثیر شهادت رهبرشهید در میان مردم نیز هست، دو جلد یادشده طولانی تر از جلد اول خواهد بود و حتی ممکن است هرجلد آن تا ۵۰۰ صفحه برسد، براین اساس بدون همکاری دوستان تدوین آن سخت و دشوار است.
نکته دیگر این که در این دو جلد مسایلی زیادی برای گفتن وجود دارد که ممکن است برای برخی ها تلخ باشد، اما چاره ای نیست حقایق را باید گفت، زیرا اگر حقایق امروز گفته نشود فردا از سینه ها رخت برخواهد بست و نسل اینده جز تصویری از رهبرشهید بیشتر از این از او چیزی نخواهند دانست. شاید یکی از دلایلی که خودم را تا دروازه های فرنگ رساندم این بود که در فضای امنیتی تر این خاطرات را تدوین نمایم.
۷- دوستان! قبل از آن که فرصت از دست برود، کسانی که از رهبرشهید خاطراتی دارند هرچه زودتر برای این جانب ارسال نمایند و دوستان فرهنگی ما لطفا با کسانی که خاطراتی از رهبر شهید دارند با آنان مصاحبه انجام بدهند. این تذکر را هم بدهم که لازم نیست که خاطرات تنظیم شده باشد، زیرا تنظیم منطقی خاطرات به عهده نویسنده است خاطره نویسی خودش یک فن است، فقط ان چه برای من مهم است، تاریخ، مکان، مشخصات راوی خاطره و بیان اصل موضوع است ولو اگر نامرتب باشد.
بیم آن دارم که اگر پرونده جلد دوم و سوم خاطراتی از رهبر شهید بسته شود، تعداد زیادی از خاطرات باقی بماند ونشر نشود، پس تا فرصت از دست نرفته دوستان همتی به خرج دهند خاطرات شان را از تحولات تشکیل حزب وحدت، مقاومت غرب کابل و تاثیر شهادت رهبرشهید برمردم ارسال کنند.
برای این که موضوع روشن ترشود، دوستان خاطراتی که از جنگ های کابل دارند و وضعیتی که مردم در آن روزهای سخت داشتند، بخصوص فاجعه افشار، سقوط غرب کابل و آمدن طالبان موضوعات مختلفی است که مردم ما خاطرات زیاد از آن دارد و لطف کنند در این موارد خاطرات شان را ارسال کنند. در جلد سوم سعی می شود که تاثیر شهادت رهبرشهید در مناطق و کشورهای مختلف انعکاس داده شود، من متاسفانه از تاثیرات شهادت رهبر شهید و برنامه هایی که در مورد شهادت ایشان گرفته اند در کشورهای اروپایی، امریکا، کانادا، استرالیا، کویته، پاراچنار و پشاور پاکستان ندارم. هم چنین در داخل افغانستان از شمال کشور وقتی که پیکر بابه به مزار شریف امد و شور و حالی که مردم داشتند و نیز ولایت غور و دایکندی و هلمند و قندهار، ندارم. دوستان لطف کنند در موارد ذکر شده ا این مناطق اگر خاطراتی دارند، برای من ارسال کنند.
رهبر شهید در سال ۱۳۷۱ به مزار شریف آمد از ایشان استقبال با شکوه شد در این مورد نیز اگر دوستان خاطراتی دارند، ارسال نمایند.
۸- دوستانی که خاطره ارسال می کنند و نیز دوستانی که در حشر پیاده کردن خاطرات صوتی به متن شرکت می کنند، فقط اجرشان را خداوند بدهد و من چیزی در بساط خود ندارم که تقدیم کنم. فقط چیزی که می توانم بکنم این است که اسامی این دوستان به عنوان همکاران در کتاب ذکر می گردد و از آنان تقدیر و سپاسگذاری خواهد شد.
پس ماایم و این تلاش فرهنگی! تا دست در دست هم داده برای بابه مزاری یک گام فرهنگی دیگر برداریم.
من برای دوستانی که داوطلب پیاده کردن مصاحبه های صوتی می شوند، فایل صوتی را از طریق ایمیل برای آنان ارسال می کنم و دوستان نیز به آدرس ایمیل و با فیس بوک من مطالب و پیشنهادات شان را ارسال کنند.
mohammadishaqfayyaz@gmail.com
mif_1967@yahoo.com
http://www.facebook.com/mohammdishaq.fayyaz
موفق و کامروا باشید
محمد اسحاق فیاض
جنوب ترکیه
5/۱۲/۲۰۰۱۲