عبدالخالق: مشت کوبنده بر دهان فرعون زمان

شیراحمد نظری

من عاشق ستیزه یی امواج سرکشم / مشتاق رزم و زنده‌گی یی شاد و دل‌کشم
سوهان عمر مستبدان زمانه ام / آه درون سینه یی مرد ستم‌کشم

عبدلخالق زنده‌گی یک دیکتاتور آدم کُش و مستبد را ویران کرد، که او زندگی هزاران انسان را ویران کرده بود، شاید حق داشت سربلند، با پای خود، با لب خند موفقیت بر چوبه‌ی دار ایستد، تا هم قطاران دیکتاتور بدن او را قطعه قطعه کنند.

عبدالخالق دانش آموزی که به استبداد حاکم زمان پایان داد، و اسمش را در جریده‌های تاریخ ثبت کرد، مبارزی که هیچ وقت زبان اعتراف در برابر شکنجه‌های انسان نماهای وحشی زمان نه‌گشود، و مردانه مبارزه کرد، و آرمان آخ کشیدن را در دل ستم‌گران بر جا ماند.

یاد از این ابر مردی مبارز تاریخ که خود را برای آزادی دیگران قربان کرد، یاد از او ج فداکاری‌های است، که آن جز در اسطوره نمونه‌یی ندارد.
او فرزند برومند آزاده خواهی بود، که با قتل مزدور مستبد بی‌گانه، خداوندیی اسطوره‌ی جرئت، فداکاری و مدال عزت را درتاریخ گرفت، تا این فداکاری اش برای انسان‌ها نماد زنده یی شهامت، دلاوری و آزاده زیستن باشد.
عبدلخالق با اشتراک در محافل سیاسی و باخبر بودن از احوال و جریان‌های سیاسی روز، و تبدیل کشور به دوزخ از سوی مستبدان زمان، و تنگ شدن فضا برای آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن، مصمم به طرح ترور کسی شد، که به بسان خالق ده‌ها آزاد مرد این کشور، در زندان‌های وحشیانه‌ی آن مردان وحشی قرون وسطایی پوسیده بودند، و هر روز به جای صبحانه شکنجه‌های غیر انسانی‌ آنان را نوش جان می‌کردند.

فضای که برای همه این گونه شده بود، به جز کسانی‌که در اریکه ویا اطراف این نوع حکومت بودند، اندیش‌مندان، فعالان جامعه، نویسنده‌گان همه به جرم آزاد اندیشی و آزادی خواهی در بند شدند، این در واقع انگیزه‌ی جان نثاری خالق برای آزاد کردن مردم از شر دیکتاتوران زمانه بود، تا درسی باشد برای دیگران، و راهی باشد، برای آزاد زیستن.

من از شکنجه و بد رفتاری‌های حاکمان زمانه که به مانند نادرخان می‌اندیشیدند، نمی نویسم، زیرا همه آگاهی کم و یا زیادی را دارند، از زمان باز رسی تا زمان ایستادن به پایه‌ی چوبه‌ی دار، همه‌ی آن پژواک آن غول‌های حیوانی بودند، که سده‌ها به ظلم و استبداد بالای مردم حکومت کردند، که همه از زنده‌گی در محدوده‌ی حکومت سیاسی دیکتاتورانه این مستبدان به تنگ آمده بودند.
خالق و دوستانش حتا در زمان اعدام و دیگر شکنجه‌های غیر انسانی خنده‌ی موفقیت برلب می‌گشودند، چنانچه از صحبت‌های هم کلاسی خالق بر می آید؛ نامرد اگر تصمیم به چنین کاری داشتی، اکنون کسی نبود که از ما باز رسی کند.

در نهایت، بدن خالق ودیگر اقارب و دوستان شان را قطعه قطعه کردند تا درس عبرتی باشد، برای همه آزادیخواهان؟! بی خبر از این که با خون می‌توان، کشت‌زار استبداد را آبیاری کرد، ولی نمی‌توان به انتظار بار مطلوب نشست.

منبع: کابل پرس

In this article

Join the Conversation