علی مهرجویی
داستان خفته و نا گفته های بسیاری در بطن این شهر کهن و تاریخی سر بمهر باقی مانده که حکایت رنج وشرح پریشانی یک ملت است. داستانی نه از آن داستانهای علمی و فلسفی سقراط ، افلاطون و ارسطو و نه از روایتهای خونین جنگ تروا و نه آن روایت تلخ فراق اودیسه بخاطر دوری ازوطن وعشق پنلوپه وسالها گم شدن اودیسیوس درروایت هومر بلکه داستانهای غم انگیز تر از آن در قرن بیست یَکم در آتن مهد مدنیت اتفاق می افتد. میخواستم مطلبی در این باره بنویسم ولی ماندم که از کجا شروع کنم؟
از کیها و از چیها بنویسم؟ بعد قضیه خیلی همگانی و پراگنده است و پای هرکسی را در این ماجرا دخیل می سازد. حتی پای پلیس های یونان را .درد، درد مهاجرت است و پناهنده گی! از زمانی که یک پناهنده وارد قلمرو کشور یونان میشود، ازهمان موقع برخورد زشت و غیر انسانی پلیس یونان باعث میشود که آب سردی روی همه ای آرزوهای پناهجو بریزد و هرآنچه دید مثبت که نسبت به کشورهای اروپایی داشته است کم کم از دست بدهد. برخورد پلیس یونان با پناهنده ها واقعا با هیچ معیاری سازگار نیست. طبق آماری که در انتخابات ورای گیری نخست وزیر یونان چند ماه قبل اعلام شد، حدود دوصد هزار پلیس به نفع گروهی موسوم به افق طلایی که حزبی فاشیستی یونان است رای ریخته اند.
شما تصور کنید که این تعداد پلیس فاشیست در ارگانهای دولتی وظیفه دارند با پناهنده ها چگونه برخوردی خواهند کرد؟ معلوم است که اینها حتی در زدن و کندن خیابانی پناهجویان هم بطور متفق دخیل اند وچندین بار شناسایی هم شده اند. ۳ روز قبل یکی از برادران ازبیک مارا بنام محمد در هنگام عبور از خیابان گرفته و چنان لت وکوبش کردند که بسختی به بیمارستان رسانیده شد و چندین زخم خطر ناک از ناحیه سر با خراش های دور گردن داشته واز قسمت کمر هم شدیدا آسیب دیده است.
هم چنین ارگانهای که مربوط به قضیه پناهندگان میشود نیز در کم کاری و سهل انگاری سهیم و در بسی موارد برخورد خیلی زشت تر از پلیس را با پناهندگان دارند که این مسئله خود نومیدی و سر درگمی پناهنده ها را بیشتر میسازد. گاهی سو استفاده هایی نیز از مهاجرین صورت میگرد که بحث آن بخشی دیگری می طلبد.
درد آور تر ازهمه آن است که حتی هموطنانی که چندین سال قبل تردریونان تشریف آورده اند، هنوز که هنوزاست تب مسایل جنسی آن ها فروکش نکرده و با آن همه آزادی های که در این قسمت وجود دارد باز هم نا جوان مردانه در کمین مادران و خواهران خود نشسته و از موقعیت ترجمانی خود سوی استفاده میکنند. بنده بارها شکایات بعضی از خانواده هارا در این قسمت شنیده ام. عدم حمایت دولت و پولیس یونان از حقوق فردی و اجتماعی خانواده های مهاجر سبب شده که این بخش دور افتاده از چشم جامعه نه تنها مورد اذیت گروه های نژاد پرستانه بلکه مورد اذیت و آزار خود مهاجرین نیز قرار گیرند که در تنهایی، وضعیت بد روحی و محرومیت های مختلف بسر می برند.
دیروز با چند خانواده که تازه از ترکیه به یونان وارد شده بودند، برخوردم و لحظه نشستیم و درد دل کردیم. آنها می گفتند: زمانی که وارد خاک یونان شدیم در چند قدمی به چند تن از برادران پشتو زبان برخوردیم و از آن ها خواهان همکاری شدیم ولی بجای همکاری نزدیک بود که همه دار و نداری مارا به یغمی ببرند. بعضی های شان بزبان یونانی حرف میزدند و بعد به فارسی می گفتند که ما پلیس مخفی یونان هستیم و شما باید بما هرنفر مبلغ ۵۰۰ یورو بدهید تا شمارا دیپورت نکنیم و به شهر آتن بفرستیم. باالاخره یک سیاه پوست آفریقایی بداد ما رسید.هموطن دزد بدتراز بیگانه!
بی مهری های دیگری که به این ملت روا داشته میشود از طرف یک عده دزد است که خودرا بنام حواله دار در بین مردم جاه زده اند و از ناچاری و اعتماد مردم سو استفاده نموده پول های هنگفتی را بالا می کشند. پولهای که از خون زن و بچه ای هموطنش گرد آمده و این بد بخت ها را در میدان جهنمی چون یونان سرگردان می گزارند…
خیلی ازین تازه واردان سر از کارهای دیگری در می آورند و خیلی های دیگر روانه سطل های زباله می شوند تا با ته مانده های غذا روزگار سپری کند. این عوامل باعث از هم پاشیده گی خیلی از خانواده ها میشود. بسیاری هم دچار مرض های روانی میشوند.
بصیر آهنگ یکی از محدود کسانی هستند که برای حقوق این مهاجرین تلاش و فعالیت دارند. شاید در جریان سفر سال گذشته بیاد آقای آهنگ مانده باشد همان کودکی که دستمال کاغذی می فروخت. این کودک تاحال هم دستمال کاغذی میفروشد و تغییری در وضعیتش نیامده و این سومین بار است که پول خانواده اش را را حواله دارها با حقه بازی گرفته و غصب کرده اند. بی مهری های زمانه حالا حالا دست از سر این ملت بدبخت بر نمیدارد. ملتی که بیش ۳۵ سال است در آتش جنگ وخون می سوزد، ملتی که تمام وجدانهای بیدار بحالش میگیرید، ملتی است که خودش نیز خود را می بلعد!
یونان باتلاقی است برای همه مهاجرین و افغانها ولی در عین حال خود این افغانها بخود باتلاق خطرناکتری ساخته اند. سوال اینجاست که چه میشود کرد؟ با آنهایی که در غرب هنوز با همان پیراهن پیشاوری وقندهاری و ننگرهاری، زیر لباس خود چاقو پنهان میکنند، با کدام منطق می شود حرف زد؟
افغانستان نیز بدلیل موجودیت چنین انسانهایی که بی قانونی را بهترین تکیه گاه خود ساخته اند و جهالت در تمام ارکان زندگی شان بیداد میکند، خراب شده و هنوز در آتش ودود می سوزد. همین جهالت، خشونت، فساد و بی قانونی سبب شده شاهد مرگ هموطنان و ویرانی کشور خود باشیم و این بدبختی حتی در کشورهای دیگر هم دامنگیر ماست. بدبختانه در کشورهای دیگر با وجودیکه در حال فراریم، هم از دست اینها و طرز تفکر شان در امان نیستیم. نمیدانم که از دست اینها بکدام گوری و در کجا باید پناهنده شد؟
در کشور یونان اینگونه انسانها در هر چند گاهی مشکلات گوناگونی خلق میکنند. حتی ناموس مردم از دست اینها در امان نیست. درد ها زیاد اند ولی تنها گفتن و یا شنونده بودن کمی در تغییر این وضعیت نخواهد کرد. اینجا هر دلی چون دخمهء سر بمهر است که در آن هزاران قصه تلخ نهفته و نا خوانده باقی است. یکی از مسایلی که تا کنون در کشور یونان به آن پرداخته نشده است مسله آبرو و امنیت جسمی و جنسی است. چهره صاحبان اصلی این قصه های تلخ شاید هرگز برملا نشود ولی بو ورنگ آن در همه جاه خواهد پیچید. روایت دیگر در آینده اما بزودی….
hossein
bale hame inha dorost ast man khod yaki az ghorbaniyan havala darha shodam va be khatere nadashtane pole digar majboor be mandan yek sal dar younan shodam va tanha metavan tasof khord