پیامبران سرگردان

744 0

آن لحظه که صدای مهیب بمب، رویاهای جوانی اش را منفجر کرد، دفتر خاطرات اش نیز ورق – ورق شد، دیگر از گل های” رز” خشک شده، و پروانه های زیبا در دفتر خاطرات خبری نبود، شاپرگ ها پریدند تا پر پر نشوند، چون گل های رز، که با
عشق و آرزو روی صفحه های دفتر کاشته شده بود، به روز سیاه نشستند، و در سیاهی خاک و خاکستر تاریک اندیشان “انسان ستیز” محو شدند، شاید هم محو نشدند، و از توحش “انسان” شرمیدند و پر پر شدند.
پروانه ها پر کشیدند و رفتند، و شمع ها، که با هزاران امید و عشق، روی ورقهای دفتر خاطرات “سکینه” هجده ساله روشن شده بود، دیگر نمی سوزند! پروانه ها پر کشیدند تا بال های سوخته ی شان، و امید های برباد رفته ی سکینه های ها “کویته” را به پیشگاه خدا – پیامبر شوند و از اشرف مخلوقاتش شکایت برند، گویا ، پروانه ها دیگر توان پر کشیدن ندارند، و از یافتن “خدا” در عرش عاجز مانده اند! حال، داستان غم انگیز “سکینه” و سکینه های مردم “هزاره” را به کی و به کجا ببرند؟!

سکینه هجده ساله یکی از کشته شده گان روز سه شنبه ۱۸٫۰۹٫۲۰۱۲، در منطقه ی “مستونگ” که بس حامل شان از تفتان به سوی کویته در حال حرکت بود و با حمله انتحاری واژگون شد.
حسین زاهدی

In this article

Join the Conversation