لطیف دانشور روز نامه نگار در کابل
کشته شدگان حادثه روز ۱۸ سنبله، قربانی مانور قدرت بیگانگان
از حادثه ی خونبار روز شنبه ۱۸ سنبله چیزی به جز چند واکنش احساساتی در شبکه های اجتماعی به چشم نمی خورد. متاسفانه خبرنگاران و اهل قلم به جز ابراز احساسات دنبال کشف حقایق یک حادثه نمی روند و جامعه هم در تاریکی می ماند. در چنین حالتی، هر کسی ادعا می کند که من این مشکل و این حادثه را مدیریت کردم و این به حرکت های سیاسی پوپولیستی کمک می کند، حرکتی که در شرایط حاضر خیلی زیانبار است.
من شخصا خیلی تحت تاثیر این حادثه قرار گرفتم و این باعث شد تا حد امکان مساله را دنبال کرده و اطلاعاتی را که بدست آورده ام با شما شریک کنم.
مشاهدات عینی و معلومات دسته دومی که من در باره این موضوع بدست آورده ام، شامل دست های پنهان پشت این اوباشیگری و دلیل ایجاد اوباشیگری، فرصت طلبی ها و شکار حادثه، و چگونگی انکشاف پروندهی قاتل می باشد.
به دنبال حادثه ی روز شنبه تعدادی، دولت و به خصوص شخص مارشال فهیم را متهم کردند که او در عقب این حادثه قرار دارد. بر اساس ادعای افراد نزدیک به جبهه ملی، عامل اصلی اوباشیگری روز شنبه، شخص فهیم بوده ودلیل ایجاد آشوب برهم زدن رابطه میان اقوام و انعکاس آن در روابط اعضای جبهه ملی بوده است.
این ادعا به زودی از سوی بعضی منابع رد شد. ولی صدوراعلامیه ای توسط احمد ضیا مسعود و امرالله صالح مبنی بر اینکه این آشوبگری برای آسیب زدن به جبهه ملی انجام شده است، انگشت اتهام بسوی فهیم را دراز تر کرد.محمد محقق هم با ذکر این نکته که اوباشیگری کار دشمنان است، طوری وانمود کرد که دولت خواسته اتحاد میان او و احمدضیا مسعود را با ایجاد تفرقه میان اقوام از بین ببرد.
خصوصیات و ویژگی های گروه اوباشان نشان می دهد که دست های دیگری پشت قضیه بوده است. به گفته ی سرور جوادی نشانه های زیادی وجود دارد که دست امرالله صالح پشت این اوباشیگری بوده است.
سرور جوادی در وبلاگ لیگان نوشته است: “زمانی که در منطقه دشتک در اول درهی پنجشیر که خانه داکتر عبدالله در آنجاست رسیدیم، دهها تن از مردم حاضر که من نود و نه در صد شان را نمی شناختم اما آنها مرا می شناختند، اولین پرسش شان از من این بودکه:
ماجرای لوچک های پنجشیری چه شد؟
من معلوماتم را می گفتم وآنها می گفت این لوچک گری ها کار امرالله است. آنها بین خود به ملامت وسرزنش امرالله صالح وکار های به قول آنها بچهگانه اش می پرداختند. اتهام آنها ناشی از شناخت شان از افراد می شد وما یک نشانه را یافتیم که آنها مؤید ادعای شان می پنداشتند. موتور سواران ونیز بعض موتر هارا در کابل ودر مسیر رسیدن تا به پنجشیر دیدیم که پرچم های سه رنگ سیاه، سفید وسبز را باخود حمل می کردند ودر پستههای تلاشی این پرچم ها جمع شده بر سر سنگها انداخته ویا در دل دیوار ها میخ شده بود.
این پرچمها مربوط دولت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی بود وما فکر می کردیم که کار جمعیت اسلامی است. ولی مردم در پنجشیر به ما گفتند که بیرق امرالله صالح است که در اجتماعات از آن کار می گیرد. در روزحادثه کوته سنگی نیز شاهدان گفتند که پرچم این گروه همان پرچم دولت مجاهدین بود وآنها تفنگچه هایی داشتند که نوعا امنیت ملی استفاده می کنند.”
باتوجه به شواهد عینی فوق می توان گفت که جناب امرالله صالح میخواسته با ایجاد چنین حادثه ای به دولت نشان دهد که او توانایی قدرت نمایی و ایجاد مانورهای نظامی – سیاسی در شهر کابل را دارد. تا با این مانور در آستانهی جابجایی های سیاسی امتیازهایی نصیبش شود. مانوری که میدانش غرب کابل و قربانی اش مردم بی گناه ساکن آنجا بود.
بلافاصله بعد از حادثه، استاد محقق و همکارانش به ساحه حضور یافت و مردم را به آرامش دعوت کرد. ایشان در سخنانش از عامل اصلی حادثه نام نه برد ولی آن را به دشمنان وحدت اقوام تاجک و هزاره نسبت داد و به شکلی تلاش کرد تا به مردم بفهماند که دولت در پس این اوباشیگری قرار دارد.
در طول مدت حضور استاد محقق در محل حادثه ارگ ریاست جمهوری با ایشان در تماس بوده و هر دو طرف برای خاتمه دادن به حادثه تبادل نظر و اطلاعات کرده بودند. اما به هرحال، نتیجهی این بازی تا عصر روز شنبه طوری ختم شد که هم استاد محقق مورد انتقاد مردم قرار گرفت و هم دولت تلاش های ایشان برای آرام کردن مردم را نادیده گرفت. در واقع تلاش های بهزاد و محقق بر این بود که در برابر تلاش شان برای آرام کردن مردم، با دولت وارد یک بازی شود. ولی به دلیل مخالفت بعضی عناصر در درون ارگ ریاست جمهوری این تلاش ها ناکام می ماند.
متأسفانه، هر حادثه ی که اتفاق می افتد مردم ما باید کشته بدهد و بعد از مدتی قاتل دوباره بر سر گرده مردم ما حکومت کند. حالا پشت حادثه هرکه بوده – امرالله صالح یا فهیم-هردو عامل ظلم و خونریزی و توهین به مردم هزاره بوده است.
اگر امرالله صالح میخواهد قدرتش را به کرزی نشان دهد چرا این کار را در شمال کابل نمی کند که میدان جنگ و قدرت نمایی خود را غرب کابل انتخاب می کند. آیا بر رهبران هزاره نیست که حداقل اگر نمی تواند از حادثه جلوگیری کنند، به سخنگوی دشمنان این مردم تبدیل نشوند.
در طول درگیری های پولیس با مردم چندین تن کشته و زخمی گردیدند. تعداد دقیق کشته شدگان معلوم نشد ولی گفته می شود شش نفر در این حادثه کشته و تعدادی زخمی شده اند. همچنان تعداد زیادی از مردم بیگناه زندانی شده اند.
فیر اولی بهسوی مردم توسط سید شا آغا خاکسار مدیر جنایی حوزه ششم پولیس و از سیدهای سنگلاخت صورت گرفت . در اثر این فیر یک جوان ۲۰ ساله کشته شد. به دنبال آن درگیری تشدید یافته و امر فیر مستقیم از سوی وزیر داخله صادرمی شود که در اثر آن، تعداد زیادی از مردم بیگناه کشته و زخمی می شوند.
سید شاه آغا خاکسار از محل حادثه فرار کرده و گفته می شود ایشان فعلا در جای نامعلومی نگهداری می شود.
نشانه ها حاکی از آن است که وزیر داخله علاقه ای به محاکمه سیدشاه آغا خاکسار ندارد و بخاطر همین مساله بوده که در جلسه ی شورای امنیت ملی مشاجره ی طولانی میان استاد خلیلی و وزیر داخله صورت گرفته است. وزیر داخله از سیدشاه آغا دفاع کرده، بالاخره کرزی با محاکمه سید شا آغا موافقت نموده است.
همچنین یک هیئت نیز برای بررسی پرونده تشکیل شده است که ترکیبش مشخص نیست. در جلسهی شورای امنیت ملی وزیر داخله زیر بار نمی رفته و مساله تا حدی رسیده که استاد خلیلی تهدید کرده است که در صورت عدم رسیدگی به مساله جلسه کابینه را ترک خواهد کرد. رسیدگی به این پرونده پشت کار می خواهد و پیگری آن سخت است چون قاتل مفقود شده است، ولی پیگیری مداوم و تشکیل یک کمیته مردمی کمک خواهد کرد که پرونده درست پیگیری شود؛ اما هنوز هیچ کمیته ی مردمی تشکیل نشده است.