هزاره های گمنام در افغانستان


محمدعلی فرحت

مطالعه تاریخی افغانستان در خصوص اقوام و بخصوص قوم هزاره ، دانستنیهای زیادی را برملا میسازد. و ان اینکه این مردم در درازای تاریخی در افغانستان همواره مورد ستم و تبعیض واقع شده و در اثر ستمگریهای چند صد ساله حاکمان جابر در افغانستان و بخصوص تقابل خصمانه آنها در برابر مردم هزاره بدون شک سبب محرومیت هزاره ها شده است. و در هر برهه تاریخی تا حد ممکن این حاکمان با استفاده از قدرت در دست داشته شان کوشیده اند که سبب نابودی هزاره ها شود که این روند از شدت نهایی در زمان حکومت جابرانه عبدالرحمن برخوردار شده که در نتیجه سبب از بین رفتن بیش از ۶۲ درصد مردم هزاره ها شد. و هم چنان تمامی زیربنا ها در مناطق هزاره نشین یا کاملا نابود شده و یا غیر استفاده شده است. و مردم هزاره از آن مناطق(مناطق اصلی و بومی شان) به دامنه کوه های بلند و سرد مجبور به فرار و سکونت شده است.

در همین زمان یک تعدادی زیادی از مردم هزاره ها در اثر جبر حاکم زمان از هویت اصلی خود بخاطر زنده ماندن و از ریشه نابود نشدن، چشم پوشیده و در واقع به هویت جبری و جدید شان یعنی تاجیک و به مذهب دیگر یعنی سنی در آمده اند. این عمل سبب شده که بخاطر ثابت کردن هویت جدید و هم وفادار ماندن به هویت جدیدشان یعنی تاجیک، هزاره های سنی حتی در مواقع خاصی مجبور شده اند که در مقابله با هزاره های که در ریشه مذهبی اصلی شان یعنی شیعه بوده اند قرار گیرد. و در مقابل هم بجنگند و سبب نابودی همدیگر هم شوند.

این در حقیقت یک درد است، درد که هرگز روح انسانیت را آرام نمیگذارد و سبب میشود که به تمام کسانیکه در دنیا سبب نابودی غرور هویتی مردمی شده اند متنفرشد.

ولی با انکه این عده از مردم هزاره از هویت شان در زمان جبر و ظلم و هویت کشی جابران زمان، دست به دست هویت دیگر دادند و دل خوش کردند که حداقل در جامه هویت دیگری زنده بمانند، اما بد بختی در آنجا بود که با مردم هزاره های سنی و یا تاجیک های جبری به قسم که باید برخورد میشد، نشد، و در واقع فقد زندگی شان در این لباس نجات یافتند و بس.

و در هویت جدید(تاجیک) با تمام تعصبات نژادی و تبعیض های موقعیتی برخوردند و با آنکه برای هویت جدید شان خدماتی شایانی داشته اند ولی هرگز به موقعیت های که شایسته و بایسته شان بودند، نرسیدند و در مقابل در بسیاری موارد مورد برخورد کامل دوگانه قرار گرفتند.

در ادامه این گمنامی هویتی امسال(۱۳۹۱) در اثر یک برخورد مردمی در منطقه خنجان ولایت بغلان بلاخره سبب شد که بعد از سالها سکوت و تحمل بلاخره مسئله واضح تر شود و دراثر برخوردهای که در اصل ناشی از برخورد شاگردان مکتب بوده است، مشکل کلانتر شده و به برخوردهای نژادی در این ولسوالی کشانیده شود. که بازهم به مسئله به ریشۀ هویت مردم بومی آن (هزاره ها) که تا آن زمان تاجیک به شمار می امدند میرسد.

هزاره های گمنام در این منطقه بلاخره از برخوردهای تبعیض آمیز در منطقه و هم بخاطر طرد شدن از صحنه های سیاسی و اجتماعی در منطقه، کاسه صبرشان لبریز شده و در حالیکه اکثریت مردم این ولسوالی را تشکیل میدهند، در مقابل مردمی که بنام سالنگی ها مشهور بوده و در اصل تاجیک میباشند، ایستادگی کرده و مجبور شدند که از هویت شان، حقوق شان و انسان بودن شان دفاع کنند.
آنها حتی ادعا کرده اند که زمینهای شای توسط مردم سالنگی یا تاجیکهای منطقه، اشغال شده و در تمام عرصه ها با ایشان برخوردهای بیگانه مانند صورت گرفته است. با آنکه این مردم (هزاره ها) در تمام عرصه ها، حتی در انتخابات نیز طرفداری از کاندیداهای کردند که اصالت در هویت جدید شان داشته اند.

چند سال پیش، گروهی از بزرگان قومی هزاره‌های سنّی مذهب در کابل گردهم آمده بودند، تا تشکلی را ایجاد نمایند که مدافع حقوق این قوم در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد.

بزرگان فوق الذکر عبارت بودند از: مولوی محمد عثمان سالکزاده، وزیر مشاور رییس جمهور و والی پیشین بلخ، جنرال عبدالرشید شجاع از غوربند، استاد محمدیونس طغیان ساکایی، استاد دانشگاه و مولوی اسلام محمدی، عضو پیشین مجلس نمایندگان.

در گردهمایی های که این گروه داشتند، هدف از تاسیس این نهاد، چنین عنوان می‌شد: انسجام و تشکل قومی، مبارزه علیه از خودبیگانگی حاکم در میان هزاره‌های سنّی و دفاع از حقوق آن‌ها.

آن‌ها بدین عقیده بودند: هزاره‌های سنی که در افغانستان جمعیت قابل ملاحظه ای‌ را تشکیل می‌دهند، به جای آنکه در مسایل مهم ملی و محلی در کنار قوم هزاره بایستند و یا سیاست‌ها و برنامه‌های مستقل خود را داشته باشند، به دلایلی، دچار الیناسیون و از خودبیگانگی شده و «هویت هزارگی» شان را انکار می‌کنند و خودشان را تاجیک می‌پندارند و در صف‌بندی‌های سیاسی و قومی، جانب آن‌ها را گرفته و در انتخابات از نامزدی حمایت می‌کنند که تاجیک باشد.

در حالیکه در تمام عرصه ها بالمقابل، با آنها برخورد غیر برادرانه شده و فریاد های تبعیض و تعصب آمیز را در مقابل آنها بکار میبرند.

نخبگان هزاره‌های سنی بدین عقیده‌اند که، این قوم در عصری که سیاست‌ها در افغانستان، قومی شده و پست‌های دولتی بر اساس معیارهای قومی توزیع می‌گردد، تا زمانی که دوباره هویت قومی شان را درنیابند، در استثمار قرار خواهند داشت و روز خوشی نخواهند دید و بحق شان هرگز نخواهد رسیدند. و بنابر این آنها راه حلی را که برای حل این معضل پیشنهاد می‌کنند، آگاهی بخشی و روشنگری است. این‌ها بدین عقیده‌اند که هزاره‌های سنی برای خروج از الیناسیون و از خودبیگانگی، نیازمند فعالیت‌های آگاهی بخش می‌باشند و این از جمله مسئولیت‌های روشنفکران آن قوم است، که باید در این راستا اقدام کنند و برای بازگرداندن هویت این مردم، آنها را مانند برادران شان کمک کرده و یاری رسانند، تا باشد که حقوق از دست رفته شان را با اتحاد و همبستگی دوباره بدست آورده و به اهداف نهایی شان دست یابند.

اینکه چرا این هزاره ها به، بی هویتی به سرمیبرده اند در فوق محرومیت های که نصیب این قوم بوده بشکل خلاصه ذکر شد ولی نیاز دیدم که در اینجا قسمتی از یک نامه امیر خون خوار عبدالرحمن را یاد آوری نمایم.

در یک نامه تاریخی که امیر عبدالرحمن خان، خطاب به قوم درانی، نگاشته است، نیات خود را در مورد هزاره‌ها چنین بیان می‌کند: « شکایت سردار عبدالقدوس خان از جایی است که مردم درانی صدهزار خانوارند و پنجصد الی ششصد تن از راه ایلیت و قومی در هزاره جات رفته باقی همه در خانه ی خود نشسته اند، و اگر چنانکه مرد می بودند و عزت قومی می داشتند از دو خانه یک نفر کمر نبرد به معاونت دولت می بستند، همانا پنجاه هزار مرد جرار می شدند که دمار از روزگار اشرار هزاره کشیده و ایشان را از مملکت افغانستان نیست و نابود می کردند و از امر مکنون خاطر والا که پیشنهاد ضمیر منیر دارد و می خواهد که اراضی و املاک هزاره را بر مردم درانی بدهد آگاه می شدند، زیرا دولت انگلیس قدم تصرف پیش نهاده و “جبلکوژکه” را شکافته موضع “چمن” را که خاک طائفه اچکزایی از مردم درانی است عمارت کرده محل اقامت قرار داده است، که این تصرف و تغاصب دولت مذکوره مر زمین مردم اچکزایی را باعث پایمالی مردم درانی است.

پس در وقتی از پایمالی مأمون و محفوظ خواهند گشت که املاک هزاره را صاحب و قابض شوند. و اکنون مردم دُرانی بر بستر غفلت خوابیده خیر و شر و نفع ضرر خود را نیک نمی‌دانند…»

اینست که حضور این ستمگری‌ها و جابران حاکم و اندیشه های شوم شان در قبال یک قوم خاص سبب میشود که مردمی از هویت اصلی شان بگذرد و بقا و زندگی شان را در گرو هویت های بیگانه دیده و دها سال در واقع در بی هویتی به سر ببرند. در افغانستان این دسته، همان هزاره‌های سنی امروزند. در این مورد پروفیسور عنایت الله شهرانی در مقاله خود بنام “ هزاره کیست؟“ می‌نویسد: « در زمان امیرعبدالرحمن خان بسیاری مردم هزاره از ترس کشتار و قتل عام‌ها نام و نسب خود را تغییر دادند و از آنست که در مرکز بامیان هنوز مردم به نام‌های ساختگی حیات به سر می‌برند».

هزاره‌های سنی و بازگشت به هویت

لئون وایسلتیر، نظریه پرداز معروف، پیرامون هویت می‌نویسد: «هویت مانند یک اشتباه است: با وجود آنکه ممکن است با آن مخالفت کنیم، اما نمی‌توانیم از آن فرار کنیم».

به این ترتیب به تأیید از گفته های او، حادثه خنجان نشان داد، که هزاره‌های سنی نیز به این امر پی برده و در صدد آن هستند که دوباره به هویت گمشده‌ شان برگردند و دیگر خودشان را به هویت دیگر نخوانند و برگردند و به هزاره بودن شان افتخار کنند، و در آرمانهای شهدای بزرگ شان در این راه شریک شده و برای تقویت ملیت شان در بلندای کوه بابا پرچم هویت هزارگی شان را بلند کرده و به روح شهدای شان درود هویتی شدن شان را بفرستند.

و بگویند که اگر تا دیروز زیر ظلم و ستم و استثمار سالنگی ها و همانند آنها قرار داشتند دیگر نمیتوانند و نمیخواهند که از هویت اصلی شان بگذرند و از هزاره بودن شان منکر شوند.

شاید این امر، نتیجه‌ قومی شدن سیاست در افغانستان باشد. چرا که تمام فعالیت های تیم حاکم در حال حاضر در افغانستان قومی عملی شده و تمام برنامه های انکشافی و زیربنایی شان غیرمتوازن میباشد و نیز بدون شک یکی از پیامدهای چند دهه جنگ در افغانستان این بود که سیاست در این کشور، قومی شود.

و همین امر است که امروزه مردم در افغانستان بیشتر ازاحزابی قومی حمایت ‌کنند تا احزاب ملی و تمام شمول، که متعلق به تمام مردم افغانستان و مرکب از اندیشه های ملی قومی باشند. و شاید یک از دلایل تعدد احزاب در افغانستان نیز همین دلیل باشد.
و در ادامه به نظر می‌رسد که اگر این فرایند در افغانستان ادامه پیدا کند، یک‌سری اقوام دیگر نیز دچار تجزیه شده و شاخه‌های قومی بی‌شماری سر بلند کنند.

ولی در هر حال به امید آن روزی استیم که به آرمان شهدای بزرگ ما در این راه وبابای مردم خود ارزش داده و برای بازگشت به هویت خود و یکی شدن تا حد ممکن تلاش نمایم بدون توجه به اینکه در چی مذهب و دینی گرویده ایم.

In this article

Join the Conversation