در سوگ شهدای گلگون کفن اخیر در افغانستان

غلام سخی ارزگانی

هر چند در طی بیش از یک و نیم قرن متآخر کشور است که از اثر حاکمیت های مطلقه عنعنوی افغانستان؛ زورگویی، ویرانگریی، تمدن کشی، خشونت، جنگ، کشتار، اعمار کله منارها و تصفیه نژادی و قومی فراوانی در این سرزمین غم بار صورت گرفته و افزون برآن، برگه های شهادت صدها هزار آزادی خواهان، خداپرستان، میهن دوستان و مدنیت طلبان این کشور در متن تاریخ و رنج های غم انگیز در سینه های شیرزنان و راد مردان مبارز ما هنوز وجود دارند که هرگز فراموش نخواهد شد.

برای اینکه در افغانستان هم مانند سایر ممالک جهان؛ پیکار میان حق و باطل، مظلوم و ظالم، عصر جدید و بدویت، دانش و جهل و… مدنیت پروران و مدنیت کشان ادامه داشته که اولی «الهام دهنده نور و ترقی» و دومی «الهام آور جهل و عقب روی» در جامعه بوده که متأسفانه این دو میراث تا حال به نحوی از انحاء ادامه دارد.

درست زمانی که پس از سقوط امارت اسلامی طالبان، شاهد اعمار مجدد زیربنایی و روبنایی و هم چنان نوسازی های برای یک فردای شفاف و مدنی با کمک های جامعه جهانی در افغانستان بودیم و هنوز هستیم که بار دیگر دشمنان بومی و خارجی با اشکال گوناگون دیگری نه تنها در امور کشور ما مداخلات را آغاز نمودند؛ بلکه تروریستان را با شیوه ها و ابزارهای جدید تسلیح و آنان را غرض ویرانی کشور ما و کشتار مردم به افغانستان گسیل داشتند. از این وقت تا کنون اگر مبالغه نشود، تقریبآ در طول هر هفته شهدای بی حسابی توسط تروریستان و سایرین تحویل این مردم داغ دیده و بی وراث می کنند.

علاوه برآن، حکومت مردان کنونی که از مردم فاصله گرفته و پاسخگویی خواست های عادلانه و برحق مردم نیستند، گاه و بیگاه به انواع گوناگون باعث آزار، رشوت گیری، بیکاری، خشونت، فقر و… حتا کشتار این اهالی بیگناه می گردند. در این مورد که حکومت از طریق مسؤلین شاروالی خویش نه تنها به کوچک ترین حل معضلات مناطق فقیر نشنین کشور قادر نگردیده؛ بلکه توسط پولیس باعث ویرانی اماکن، بی سرنوشتی و حتا کشتار مردم بیگناه کابل نیز شده که این گزارش غم انگیز یک جنایت عریان دیگری را بیان می دارد:

«درمنطقه ای ریشخور، قلعه فتوح ماموران شاروالی همراه با پولیس مرتکب جنایت وکشتارمردم بیگناه شدند. داستانهای که شاهدان عینی نقل کرده اند نشان می دهند که صدها خانواده فقیرکه ازشدت فقر، تنگ دستی ویا ازدیارغربت ومهاجرت به کابل آمده اند، دراین نواحی ازشهرکابل برای خود پناه گاهای فقیرانه ای ازخشت وگل ساخته اند. درقانون اساسی تصریح شده است که هیچ نیروی حق تخریب مسکن مردم را ندارند.

اما نیروهای پولیس با تحریک شاروالی در سه شنبه بیستم سرطان ۱۳۹۱ به منطقه ای قلعه فتوح هجوم بردند وده ها خانه و مسکن مردم را بر سرشان خراب کردند ماموران شاروالی با بیلدوزر وارد منطقه شدند و نیرهای پولیس با اسلحه گرم بجان مردم افتادند.

مردم درمقابل ماموران شاروالی مقاومت می کردند و اسناد شان را که زمین را خریده اند نشان می دادند و استدلا می کردند ولی پولیس به دستور شاروالی به مردم حمله ور شدند مردم را زیر رگبار سلاحهای گرم شان قراردادند گزارش ها نشان داده است که سه نفر کشته و چندین تن دیگر زخمی شده اند پولیس تعداد از مردم اعم اززنان و مردان و اطفال را با خود برده اند. خشونت و بیرحمی پولیس و رفتار ماموران شاروالی قابل قبول نیست. جامعه مدنی و جبهه ملی این رفتار ظالمانه را درحق مردم بیگناه محکو کرده اند.» (۱)
تا کنون مسؤلین امور در زمینه کدام اقدام عملی و قانونی را در حق این خانواده های بی سرنوشت، زخمی و شهید داده شده کابل، انجام نداده اند.

وقتی که پولیس در هر کشور جهان و من جمله در افغانستان؛ حافظ امنیت، مال، جان و حفظ امنیت ملی مردم و سرزمین شان می باشد؛ پس چگونه مسؤلین شاروالی، پولیس را به صورت غیر قانونی به جان و مال اهالی بی دفاع تحریک و تحریص کرده که حال سرافگنده می باشند؟ امید که نهادهای سارنوالی، امنیتی، قضایی، پارلمانی، جامعه مدنی، حقوق بشر و سایر منابع ذیدخل به طور عادلانه و قانونی مسأله را پی گیری نموده و به پاسخ مثبت این مصیبت دیدگان بپردازند تا قناعت شان عملآ حاصل گردند و جبران تلفات جانی و خسارات مادی آن ها را نمایند.

از طرف دیگر، در این سالیان آخر، جنگ های تروریستی توسط حلقات مشخص اجیران پاکستان و سایرین از دورن حکومت ما و استخبارات پاکستان از جنوب و جنوب شرق افغانستان به طرف ولایات شمال کشور ما سامان دهی گردیده و تا کنون شاهد صدها حوادث دردناک و جبران ناپذیر کشور هستیم که موجب شهادت بسا از هم وطنان و آزادی خواهان کشور ما گردیده است.

این نکته را باید به خاطر سپرد که روی ملحوظات سیاسی خاص در عصر امیرعبدالرحمن خان، محمد نادر خان و قسمآ در زمان پادشاهی محمد ظاهر خان به صورت تعمدی برخی از خانوده ها و قبایل را از جنوب و شرق کشور و حتا از آن سوی خط دیورند نیز به ولایات شمال به نام «مهاجرین» انتقال دادند که نه تنها باعث غصب سیستماتیک اراضی مردمان بی دفاع ولایات شمال کشور گردیدند؛ بلکه تنش های قومی را نیز در این مناطق به نفع تداوم حاکمیت های ارتجاع سنتی خلق کردند و از این وقت تا حال پشتوانه قومی حاکمیت های استبدادی و تک تباری در افغانستان حتا تا حال تقویت گردیده که مصائب بی شمار را در قبال داشته اند.

در همین ارتباط بوده که طالبان، حزب اسلامی حکمتیار، گروه حقانی و سایر دهشت افگنان با رهمنایی طرفداران خویش از مقر کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی به شمال ولایات کشور بسیج گردیده و از پشتوانه و حمایت قبایل تباری خویش در شمال برخوردار می باشند. در همین رابطه بوده که شهادت احمد خان سمنگانی نماینده شورای ملی و سایرین، گواه بر دسایس سازمان یافته دشمنان مردم افغانستان می باشد و به این گزارش مستند ذیل عطف توجه گردد:

«روز یک شنبه همراه بارهبران جبهه ملی وارد سمنگان شدیم حادثه مرگبار درمراسم عروسی دختراحمد خان سمنگانی صبح روزشنبه ۲۴ سرطان ۱۳۹۱ روی داد این حادثه ای المناک که درنوع خود بلحاظ ماهیت تراژدی آن کم نظیربود،منجربه شهادت احمد خان سمنگانی وتعداد زیادی ازمردم گردید. مردم بما تعداد تلفات را تا بیست نفروزخمیها را تا شصت نفرگزارش می کردند. سه مقام برجسته حکومتی وامنیتی دراین ماجرا کشته شدند احمد خان سمنگانی وکیل مردم سمنگان،سید احمد سامع رییس پولیس حوزه جنوب غرب ورییس امنیت ملی شهرایبک درمیان قربانیان بودند.» (۲)

اگر طالبان در میان خانوادهای قبایلی خویش در ولایات شمال کشور و با همکاری عساکر هم تبار خود از درون قوای امنیتی مورد حمایت قرار نگیرند، آیا به انجام این چنین عملیات انتحاری، انفجارها، ترورها و سایر قتل های سازمان یافته زنجیری، توفیق حاصل کرده می توانستند؟

در یک جامعه ای که بافتار و فرهنگ بدوی قبیلوی مسلط باشند؛ تنش ها، خشونت، تجاوزها، چپاول ها و قتل های به یک امر عادی مبدل می گردد. در این رابطه، کشور ما در عمق ساختار، مناسبات و فرهنگ قبیلوی- قومی دست و پا می زند که از این ناحیه مردم بیگناه ما اعم از پشتون و غیر پشتون تلفات جانی و خسارات مادی فراوان را متحمل گردیده و از کاروان تمدن عصری تا حال محروم مانده اند. از این رو، حکام قبیله گرا و استبدادی کشور ما تخم هر گونه نفاق را میان هم اقوام مظلوم پاشیده و تا حال از ثمره آن به نفع تداوم حاکمیت های طبقاتی و قشری تک قبیلوی- قومی و هم چنان به سود حامیان خارجی خود استفاده می نمایند.

دشمنی تروریستان عصر کنونی هم ناشی از فرهنگ قبیلوی بوده و افزون برآن، این گونه دشمنی ها از عصر خونین عبدالرحمان خانی، محمد نادرخانی و… ملا عمر خانی به میراث مانده که همواره اقوام تحت ستم قربانی استبداد بومی و اجیران بیگانه می شوند.

قتل عام اقوام تحت ستم توسط سردم داران مستبد پشتون تبار ناشی از تضادهای قومی (پشتون و غیرپشتون) نبوده و نیست؛ بلکه ارتباط به نیات شوم و عملکردهای جنایت کارانه اربابان بر سر قدرت سیاسی پشتون تبار و حفظ منافع ستمگرانه آنان بالای همه اقوام اعم از پشتون و غیر پشتون در گذاشته ها بوده و حال نیز می باشد. در این راستا هم تمامی اقوام ساکن کشور قربانی سیاست های منحوس و سلیقه های شخصی استبدادیان سنتی و قباپوشان دموکراسی گردیده اند.

از سوی دیگر، وقتی که طالبان به مزارشریف مسلط گردیدیند به نسل کشی اقوام محکوم و مظلوم اقدام کردند که در رأس تمام این تصفیه قومی هزاره ها قرار داشتند. و حتا از ورای رسانه شنیده شد که طالبان، در پی کشتار و نابودی هزاره ها منزل به منزل، دره به دره، قریه به قریه، ولسوالی به ولسولی و ولایت به ولایت کشور بودند و فتوا دادند که هزاره ها یا مسلمان شوند، یا از کشور خارج شوند و یا اینکه همه ای شان یک جا کشته خواهند شد.

طالبان در ایا اشغال شهر باستانی بامیان نیز هزاره ها مورد بی رحانه ترین قتل عام تعمدی قرار داد که گزارش گران خارجی و داخلی از این جنایات پرده برداشتند. مضاف برآن، مجسمه های باستانی بامیان هم به جرم داشته های تاریخی هزاره ها از سوی طالبان منفجر گردید؛ ولی تا حال هیچ مرجع معتبر بین المللی، قاتلین مردم مزار شریف، شبرغان، دره صوف، مرکز شهر بامیان ، به خصوص یکاولنگ و سایر ولایات افغانستان را مجازات نکردند.

در ارتباط این موضوع به این گزارش زیر در مورد قتل بی رحمانه پنج تن هزاره مراجعه می نماییم:

«طالبان مسلح پنج تن از هزاره ها را در مسیر بامیان کابل در منطقه جلریز ولایت میدان وردک به صورت بیرحمانه کشته اند. باشندگان محل می گویند که این افراد روز گذشته هنگام که ازبامیان به سوی کابل در حرکت بودند، از مربوطات ولسوالی جلریز ولایت میدان وردک ربوده شده بودند و امروز جسد آنان در منطقه موسوم به کوته عشرو یافت شده است.

اجساد کشته شده گان توسط مردم محل بعد از ظهر امروز جهت خاک سپاری به کابل منتقل شده است. شاهدان می گویند که چشم های کشته شدگان کشیده شده و بدن آنان با چاقو پاره پاره شده است. چهار تن از کشته شدگان، باشنده ولسوالی جاغوری و یک تن آنان باشنده ولایت بغلان می باشد. در همین حال سخنگوی والی میدان وردک نیز با تایید این رویداد به رسانه ها گفته است که کشته شدگان کارمندان یک پایگاه نیروهای خارجی در ولایت میدان وردک بوده است.

مسیر بامیان کابل که از منطقه میدان وردک می گذرد اخیرا به صورت بی سابقه ی نا امن شده است. به اساس گزارشها شبه نظامیان طالبان هراز گاهی موترهای حامل افراد ملکی ومسافرین را درین مسیر توقف داده وپس از غارت اموال انان، مسافرین را تیر باران می کنند.» (۳)

آیا سربریدن و چشم کشیدن این پنج جوان هزاره تبار توسط طالبان، منجر به بدنامی قوم شریف پشتون ما نگردیده و از طرف دیگر، آنان را با سایر اقوام مدنیت پذیر کشور از پایه گذاری وحدت راستین ملی، دولت سازی مستقل ملی، ملت سازی عصری و بالاخره تحقق دیگر پیش زمینه های نظام مردم سالاری در آینده افغانستان محروم نمی کنند؟

والی ولایت بامیان خانم داکتر حبیبه سرابی در یک کنفرانس مطبوعاتی از وضعیت راه بامیان و کابل جدآ شکایت نموده که تا کنون مقامات حکومتی در مورد تأمین آن کوچک ترین اقدام ننموده و از جمله به این گزارش آخر توجه گردد:

«مقام های محلی در ولایت بامیان از افزایش نا امنی ها در راه های ارتباطی این ولایت با کابل هشدار می دهند. حبیبه سرابی والی بامیان می گوید، با آنکه این موضوع را بارها در نشست های هماهنگی با مقام های ولایت های دیگر در میان گذاشته اند، تا کنون شاهد کدام اقدام موثر برای مهار این نا امنیها نمی باشد.

داکتر سرابی با آنکه از توانمندی نیروهای امنیتی دفاع می کند، عدم همکاری مردم با نیروهای امنیتی در برخی مناطق به خصوص ساحات ناامن دره میدان و دردره غوربند را عامل اساسی تحرکات مخالفان مسلح می دانند.» (۴)

آیا حکومت به طور آگاهانه از بحران امنیت در مسیر راه های میدان وردک و کابل اغماض نکرده است؟

بحران امنیت از یک سو، ناشی از ناکارآمدی ادارات حکومتی بوده و در ضمن، باندهای مشخص طرفداران طالبی و سایر دهشت افگنان در محور کلیدی قدرت دولت جمهوری اسلامی افغانستان می باشند که در تشدید ناامنی ها نقش داشته که تا رسیدن به سال ۲۰۱۴ میلادی، برنامه های شوم خویش را در محک تجربه بگذارند.

اگر حکومت خواسته باشد، حد اقل قادر خواهد بود که امنیت راه های مواصلاتی ولایات، ولسوالی ها و حتا قریه ها را نیز تضمین خواهند؛ ولی حلقات قبیله گرای ارگ ریاست جمهوری و با سایر ملحقات قومی خویش در مورد تشدید ناامنی ها یا عملآ دخیل می باشند و یا از مسأله اغماض می نمایند.

من نخست به عنوان یک انسان، یک مسلمان، یک آزاد اندیش، مدافع قانون و حقوق بشر؛ مخالفت خویش را به هم چو قتل های زنجیری مردمان بیگناه کشور اعلام داشته و این عملی غیر انسانی را محکوم می نمایم. در ثانی از مقامات ذیصلاح افغانستان و مراجع بین المللی احترامانه خواهش می گردد که عاملین شهدای گلگون کفنان آخر کشور را عملآ مجازات نمایند تا عبرتی برای آینده باشد.

در آخر عکس پنج تن از شهدای آخر مردم هزاره که توسط طالبان به شهادت رسیده اند، از سایت وحدت نیوز گرفته و اینکه برای قضاوت جهان بشریت تقدیم می گردد:

سه شنبه ۳ اسد ۱۳۹۱ خورشید برابر با ۲۴ جولای ۲۰۱۲ میلادی
Ghulam Sakhi Oruzgani

منبع: کابل پرس | افغانستان پرس

In this article

Join the Conversation