اشاره چشم انداز: هزاره های افغانستان با قدرتی بی تکرارنسبت به دیگررگه های تباری، وارد تاریخ جدید کشور شده اند. با آن که ازنظرجغرافیا، موقعیت بومی شان چندان عوض نشده؛ مگر دردهه های بحران، ظرفیت حجمی فورانی آن ها ازمنظرتوسعۀ جماعت شهری، قدرت فراگیری آموزهای پیشرفته وآشنایی با مظاهرتازه به تازۀ ارزش های جدید، چشمگیراست. تازه متوجه می شویم که هزاره ها همچون منظومۀ انسانی واجتماعی درسراسرافغانستان حضور دارند. اجتماع هزاره برای نخستین بار به طور قاطع صاحب یک تفکررهبری ورهبر(استاد مزاری) شده اند؛ امتیازی که دایرۀ آن درمیان دیگراقوام، کامل نشده وشکل یک «تفکراستراتیژیک سیاسی وتاریخی» اکثریت پذیر را به خود نیافته است.
عبدالشهید ثاقب
نشرشده ازطریق خبرگزاری جمهور
چند روز پیش در شهرستان خنجان استان بغلان، درگیری اتفاق افتاد که «نبرد هزارهها و سالنگیها» نام گرفت.
در این درگیری که میان مردم یومی خنجان (هزارهها) و سالنگیها اتفاق افتاده بود، دو نفر کشته و چندین تن دیگر زخمی شدند.
این درگیری، اگرچه از یک رویداد جزئی و حاشیهای آغاز شد که در میان دانشآموزان لیسه خنجان پیوسته بود، اما در پشت سر آن عقدهمندیهای تاریخی نهفته است که برخاسته از مسئله هویت میباشد.
مردم خنجان که تا پیش از این خود را تاجیک پنداشته و در زد و بندهای سیاسی – قومی چند دهه پسین کشور، جانب آنها را میگرفتند، تازه متوجه شدهاند که برخورد تاجیکها با ایشان، نه برادرانه بلکه تبعیض آمیز بوده و از گونهی برخورد با «غیرخودی»ها میباشد.
هزارههای خنجان که اکثریت مردم آنجا را تشکیل میدهند، مدعی هستند که در چند دهه پسین کشور، ایشان توسط یک اقلیتی به نام «سالنگی» که در «دره باجگاه» و «سالنگ شمالی» زندگی میکنند و یک جمعیت تاجیک تبار میباشند، استثمار شده و از همه عرصههای سیاسی و اجتماعی کنار زده شدهاند و از حوزههای تصمیمگیری طرد گردیدهاند.
مردم خنجان بدین عقیدهاند که در درازنای چند دهه گذشته، ایشان نه تنها از سوی مردم سالنگی استثمار شدهاند، بلکه افزون بر آن حتا برخی جایدادها و زمینهای شان نیز به زور غصب گردیده و در مجموع رفتار آنها با ایشان، رفتار ستمگرانه بوده است.
حضور این عقدهمندیهای قومی و تاریخی، در کنار برخی مسایل جزئی و حاشیهای دیگر، سرانجام، کار را بدانجا کشاند که این دو قوم به مصاف همدیگر برآمده و آهنگ خصومت و دشمنی با یکدیگر را نواختند.
هزارههای گمنام
چند روز پیش خنجان رفته بودم، تلاش کردم که با مردم گفتگو داشته و حرفها و ادعاهای شان را از زبان خودشان بشنوم.
حرفهایی که از زبان مردم بومی خنجان شنیدم، مرا به یاد تشکل و جریانی انداخت که چند سال پیش در حال شکل گرفتن بود.
چند سال پیش، گروهی از بزرگان قومی هزارههای سنّی مذهب در کابل گردهم آمده بودند، تا تشکلی را ایجاد نمایند که مدافع حقوق این قوم در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد.
بزرگان فوق الذکر، عبارت بودند از مولوی محمد عثمان سالکزاده، وزیر مشاور رییس جمهور و والی پیشین بلخ، جنرال عبدالرشید شجاع از غوربند، استاد محمدیونس طغیان ساکایی، استاد دانشگاه و مولوی اسلام محمدی، عضو پیشین مجلس نمایندگان.
در نشستهایی که این گروه داشتند، هدف از تاسیس این نهاد، چنین عنوان میشد: انسجام و تشکل قومی، مبارزه علیه الیناسیون و از خودبیگانگی حاکم در میان هزارههای سنّی و دفاع از حقوق آنها.
آنها بدین عقیده بودند: هزارههای سنی که در افغانستان جمعیت قابل ملاحظه ای را تشکیل میدهند، به جای آنکه در مسایل مهم ملی و محلی در کنار قوم هزاره بایستند و یا سیاستها و برنامههای مستقل خود را داشته باشند، به دلایلی، دچار الیناسیون و از خودبیگانگی شده و «هویت هزارگی» شان را انکار میکنند و خودشان را تاجیک میپندارند و در صفبندیهای سیاسی و قومی، جانب آنها را گرفته و در انتخابات از نامزدی حمایت میکنند که تاجیک باشد.
این در حالی است که رفتار سران تاجیک با ایشان، برادرانه نه، بلکه برخاسته از تعصب قومی میباشد و آنها تلاش میکنند تا به هر قیمتی که شود جلو رشد نخبگان این قوم را گرفته و از حضورشان در پستهای مهم دولتی جلوگیری کنند.
آنها، در این خصوص استشهاد میکردند به سرنوشت غمانگیز فرمانده عبدالحی حقجو و قاری صاحب رحمت الله که از جمله فرماندهان مهم جمعیت اسلامی بودند، اما سران جمعیت همواره تلاش میکردند تا از مطرح شدن و مشهورگردیدن آنها جلوگیری کنند.
نخبگان هزارههای سنی بدین عقیدهاند که این قوم در عصری که سیاستها در افغانستان، قومی شده و پستهای دولتی بر اساس معیارهای قومی توزیع میگردد، تا زمانی که دوباره هویت قومی شان را درنیابند، در استثمار قرار خواهند داشت و روز خوشی نخواهند دید.
راه حلی را که اینها برای این معضل پیشنهاد میکنند، آگاهی بخشی و روشنگری است. اینها بدین عقیدهاند که هزارههای سنی برای خروج از الیناسیون و از خودبیگانگی، نیازمند فعالیتهای آگاهی بخش میباشند و این از جمله مسئولیتهای روشنفکران آن قوم است که باید در این راستا اقدام کنند.
الیناسیون و ستمهای تاریخی
چرا هزارههای سنی خودشان را تاجیک میپندارند؟ دلایل این پندار چیست؟
از خودبیگانگی هزارههای سنی، عوامل گوناگون دارد و من در اینجا به یکی از آنها اشاره میکنم:
محرومیت تاریخی هزاره؛
هزارهها در تاریخ افغانستان، یکی از اقوامی بوده که همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته و طعم تلخ تبعیض و بیمهری را چشیده است.
زعمای پیشین افغانستان که بیشترشان برخاسته از میان قوم میباشد، اگرچه نسبت به سایر اقوام نیز نگاههای تبعیضآمیز داشته اند، اما برخوردشان با قوم هزاره، ناانسانیتر و ظالمانهتر از بقیه بوده است.
کافی است که در اینجا به قتل عام هزارهها توسط امیرعبدالرحمن خان اشاره کنیم که طی آن ۶۲ درصد هزارهها به قتل رسیدند.
در یک نامه تاریخی که امیر عبدالرحمن خان، خطاب به قوم درانی، نگاشته است، نیات خود را در مورد هزارهها چنین بیان میکند: « شکایت سردار عبدالقدوس خان از جایی است که مردم درانی صدهزار خانوارند و پنجصد الی ششصد تن از راه ایلیت و قومی در هزاره جات رفته باقی همه در خانه ی خود نشسته اند، و اگر چنانکه مرد می بودند و عزت قومی می داشتند از دو خانه یک نفر کمر نبرد به معاونت دولت می بستند، همانا پنجاه هزار مرد جرار می شدند که دمار از روزگار اشرار هزاره کشیده و ایشان را از مملکت افغانستان نیست و نابود می کردند و از امر مکنون خاطر والا که پیشنهاد ضمیر منیر دارد و می خواهد که اراضی و املاک هزاره را بر مردم درانی بدهد آگاه می شدند، زیرا دولت انگلیس قدم تصرف پیش نهاده و “جبلکوژکه” را شکافته موضع “چمن” را که خاک طائفه اچکزایی از مردم درانی است عمارت کرده محل اقامت قرار داده است، که این تصرف و تغاصب دولت مذکوره مر زمین مردم اچکزایی را باعث پایمالی مردم درانی است.
پس در وقتی از پایمالی مأمون و محفوظ خواهند گشت که املاک هزاره را صاحب و قابض شوند. و اکنون مردم دُرانی بر بستر غفلت خوابیده خیر و شر و نفع ضرر خود را نیک نمیدانند…»
حضور این ستمگریها در افغانستان علیه قوم هزاره، باعث شد که عدهای برای فرار از این ناهنجاری و ستمها، هویت شان را انکار نموده و با استفاده از هممذهبی با تاجیکها، خود را تاجیک بخوانند. این دسته، همان هزارههای سنی امروزند. در این مورد پروفیسور عنایت الله شهرانی در مقاله خود بنام “ هزاره کیست؟“ مینویسد: « در زمان امیرعبدالرحمن خان بسیاری مردم هزاره از ترس کشتار و قتل عامها نام و نسب خود را تغییر دادند و از آنست که در مرکز بامیان هنوز مردم به نامهای ساختگی حیات به سر میبرند».
هزارههای سنی و بازگشت به هویت
لئون وایسلتیر، نظریه پرداز معروف، در جایی پیرامون هویت مینویسد: «هویت مانند یک اشتباه است: با وجود آنکه ممکن است با آن مخالفت کنیم، اما نمیتوانیم از آن فرار کنیم».
حادثه خنجان، نشان داد که هزارههای سنی نیز به این امر پی برده و در صدد آن هستند که دوباره به هویت گمشده شان برگردند و دیگر خودشان را تاجیک نخوانند.
شاید این امر، نتیجه قومی شدن سیاست در افغانستان باشد.
یکی از پیامدهای چند دهه جنگ در افغانستان این بود که سیاست در کشور، قومی شد.
امروزه مردم در افغانستان، اگر پشتون هستند از احزابی حمایت میکنند که متعلق به پشتون باشد و هزاره، از احزاب متعلق به هزاره و….
به نظر میرسد که اگر این فرایند در افغانستان ادامه پیدا کند، یکسری اقوام دیگر نیز دچار تجزیه شده و شاخههای قومی بیشماری سر بلند کنند.