درون مایه کارهایم را رنج بی شمار مردمم تشکیل میدهد(علی مهرجویی)

روز ۶ جولای مطابق با روز مبارزه با تبعیض نژادی، روزی خوبی بود برای بروز بعضی از درد ها و مشکلاتهای فروان که در طول تاریخ ملت ما قسما با آن دست و پنچه نرم کرده است.

اینجا در کشوریونان تعداد کثیری از شهروندان این کشور همراه با پناهجویان همدیگر را انسان گونه به آغوش کشیدند، بدون در نظر داشت اینکه دارای چه رنگ و چه باوری هستند. درهمین هیاهو لحظه ی در بهت وحیرت اگاهی انسانی فرو رفتم و رفتارهارا به دقت تحت نظر داشتم؛ احساسی که به من دست داده بود اصلا قابل بیان نیست بکلی به وجد آمده بودم، در دل خود می گفتم که بی جهت نبوده افلاطونها وسقراط و ارسطوها ازینجا سر بلند کرده اند.

واقعا کم کم به این باور رسیده ام که تقسیم کردن جهان از نظر دانش وبالا رفتن فرهنگ انسانی بدون دلیل نبوده است. نام گرفتن کشور های به نام “جهان سوم” بدون دلیل نیست. به این کشورها نگاه کنید و بعد تامل کنید.

یک مثال: کشور ایران مرز هم کیش وهمزبان وهم فرهنگ و همسایه بودن را لگد مال کرده و میکند که هیچ، حتا به مفهوم انسانیت نیز بی باور می باشند. حوادثی که در طول ۳۵ سال دوران مهاجرت افغانستانی ها در ایران بوقوع پیوست خود شاهد مدعا و بشدت قابل تامل است نمونه بارزش اتفاق تلخ چند روز جلو تر در شهر یزد بود. همه شاهد بودیم که شهروندان ایرانی چگونه به خاطر یک جانی خانه های مردم را به آتش کشیدند .

همه این درد ها و خاطره های تلخ بود که انگیزه شد تا به اندازه توانم این رنج های مشترک را با ابزار هنر انعکاس دهم. ازین چند اثر از کارهای هنریم را که برای انعکاس درد های انسانهای غریب با توجیه و توضیح اندکی به زبان یونانی در معرض نمایش قرار داده ام مورد استقبال شهروندان یونانی قرار گرفته اند. هم زبانهای ایرانی هم از نمایشگاه استقبال کردند.

درون مایه کارهایم را رنج بی شمار مردمم تشکیل میدهد. درد ها و بوته های رنجی که از دیر باز همگام ملت ما رشد و نمو کرده وتا هنوز هم به شکلی از اشکال در قامت های رسا و نارسا خود نمایی میکند.

یکی از مضمونهای کارم ستم تاریخی است. من با شعار “ظلم و بی عدالتی دیگر بس است” در این راه فردای زندگی قدم گذاشته ام. به رسم اعتراض نسبت به کار شرم آور و توهین آمیز آکادمی علوم افغانستان به قوم هزاره و هم چنین به وزیر بی کفایت اطلاعات و فرهنگ سید مخدوم رهین و مدیر نگارستان ملی افغانستان نیزآثاری دارم.

می خواهم به آنها بفهمانم که اگر شماها جلو ی هنرمندان بچه های شیر هزاره را در کابل بگیرید، در کشورهای دیگر نمی توانید. هستند جوانان برومند که بجای تفنگ: قلم و بجای وحشت انفجار و انتحار علم وهنر، صلح و آرامی را برای ملت افغانستان میخواهند.

درباره حملات خونین و پلان شده کوچی طالبان در بهسود و دایمیرداد شعری داشتم که دو بیت از آنها نیز در قالب یک تابلو نوشتم، همچنان شعر استاد قنبرعلی تابش را که در باره توهین وتحقیر پناهجویان افغانستان در شهر یزدسروده بود در تابلویی حک کردم تا در انعکاس بیشتر این فریادها کمکی کرده باشم.

In this article

Join the Conversation