.مرحوم فیض محمد کاتب در معتبرترین کتاب تاریخ افغانستان “سراج التواریخ” تتمه جلد سوم صفحه ۳۰۱ و ۳۰۲ یکی از فرمان های این امیر جابر و جلاد را که در بخش های آن چنین آمده است، می نگارد:
“جمعی از اولاد و اخفاد و نبایر دارونیکه در کابل آمده و از تلثیم سده علیای امارت مستعد گشته، از حضرت والا خواستار اراضی و عقار و مزارع و کشتزار و مراتع و مرغزار در علاقه چوره از املاک مردم هزاره شدند. و حضرت والا خواهش ایشان را پذیرفته و دوست محمد خان ایشک آقاسی در دربار شهزاده اعظم سردار حبیب الله خان را، که با این جماعه از یک سلسله و قبیله بود، به سرپرستی ایشان گماشته و دستورالعملی بدو داد و آن را به خط خاص مزین فرمودکه: “مزارع مردم هزاره سکنه علاقه چوره را مساحت و پیمایش کرده، به هر واحدی از مردان نبیرگان داور، یک جریب زمین ویک نیم جریب اوسط و دو جریب ادنی که در حقیقت مجموع همه سه جریب اعلی به حساب آید داده، و هریک از اناث را نصف آنچه به ذکور می دهد بدهد،…زیست و زندگانی کرده آسوده حال روز به سربرند، و هم تخم و گاو و اسباب و الات شخم و بزرگری از دولت به نام تقاوی و مساعده به ایشان عنایت کند و هم تا یکسال هریک از عموم نفوس ذکور واناث را، صغیراَ کان او کبیرا، در هر ماهی سه سیر و سه چارک به وزن کابل گندم و غیره حبوبات به اسم بخشش، جهت خوراک ایشان از انبار دولت بدهد…” و ایشک آقاسی دوست محمد خان با جماعه نبایر دارو، و اصل علاقه چوره شده، هزاره گان را تهی دست، از موطن و مسکن ایشان امر بیرون شدن نموده، حاصل مزارع و خرمن های ایشان را با آن که اکثر مالیه آن را داده بودند، ضبط و تسلیم افغانان کرد…و از این روز به بعد ایشک آقاسی دوست محمد خان، همت بر اخراج مردم هزاره و ادخال طوایف متفرقه افغان گماشته، تا سنه هزاروسه صدو بیست و دو قرب چهارصد هزار خانوار را از موطن و مسکن ایشان به هرنوعی که دانست وتوانست ، خارج ساخته، از قرب قندهار تاجوار مالستان و هزاره بهسود و سه پای دایزنگی ونیلی و تمزان دایکندی در هریک از طول وعرض یکصدو پنجاه از مواطن هزاره دای ختای و دای چوپان و دای میری و دایه و فولاد را به افغانان داد و هزاره گان فرارشده از صدی ده الی بیست خانه، جان از داخل افغانستان به سلامت در خارج چون خراسان ایران و ترکستان روسی و بخارا وپنجاب و هند و بلوچستان بردند.”
در عین حالی که مناطق و جایداد های هزاره ها اشغال گردیده و به کوچی های مهاجر و دیگران سپرده شده و جنایات وحشتناک علیه آنان تحمیل می شد از خارج شدن و هجرت آنان به دیگر کشور ها نیز بشدت ممانعت صورت می گرفت.
سراج التواریخ” تتمه جلد سوم صفحه ۴۶۱ چنین آمده است:
“چند خانوار از هزاره گانی که مزارع و مراتع و موطن، قلاع و ضیاع ایشان به افغانان داده شده بود، راه بینوایی و جلاوطنی جانب خاک مقبوضه دولت انگلیس برگرفته، چون واصل بندر موضع الاجرعه شدند، غندو خان ضابط و میرزا صاحب خان عامل آنجا از اشتهاری که در باب منع و قدغن رفتن مردم هزاره در ممالک خارجه چنانچه گذشت انتشار یافته و حکم رفته بود که:”مردم هزاره از هر بندری که عبورکرده داخل خاک خارج مملکت شود، حارث آن بندر کشته شود، ایشان را از رفتن بازداشته و گسیل قندهارکردند واغلب در زندان بمرد،”
تاریخ وقایع گذشته نشان میدهد که حاکمان افغانستان خواستار محدود شدن هزاره ها بواسطه قتل عام، غضب املاک، دارایی کوچاندن اجباری و جنابات بی شماری دیگر علیه هزاره ها بوده و در عین حال از هجرت و ساکن شدن آنان در کشورهای دیگر حدالامکان جلوگیری می نموده است. همچنان از اندک ترین تماس هزاره ها با مردم خارج خایف بوده و می باشند.
مرحوم کاتب در صفحه ۱۶۴ بخش دوم جلد چهارم سراج التواریخ چنین آورده است:
“حسن و خداداد نامان که در قندهار روز غربت و بینوایی به سر می بردند، مریض شده از علاج در جای وقایع نگار دولت انگلیس رفته و دوا گرفته صحت یاب شدند و پس از صحت باز راه آمد و شد نزد او بازکرده محبوس گشتند. و اقدس والا از عریضه حکمران قندهار بر ماجرا آگاه گردید. در روز بیست ویک رمضان احکام و ارقام فرمودکه: ” هردو تن را هم چنان محبوس گسیل هرات نماید.” و هم حکمران هرات را فرمان کرد که: ” ایشان را حبس دایمی نموده و به حراست نگاه دارد تا بمیرند.” و هم در این ایام عطامحمد خان نامی از حضور والا به حکومت مقر و قوم ترکی و علی خیل ممتاز و سرفراز آمد.”
کشتار، عضب زمین، املاک و انواع ظلم علیه هزاره ها بعد از فوت عبدالرحمن توسط اولاد و حاکمان پس از آنان نیز ادامه داشته و رفته رفته در افغانستان ظلم علیه هزاره ها مبدل به یک فرهنگ گشته که حتی خیلی از ساکنان عادی این کشور نیز هزاره ها را منحیث محکومین در جامعه و مستحق تعاملات برده گونه با آنان پنداشته و شماری تاهنوز چنان دیدگاهی نسبت به هزاره ها دارند.
فشار روانی و خشونت های فزیکی ناشی از حضور طالبان در مناطق متصل و همچنان عدم توجه حکومت جهت انکشاف و محرومیت زدائی در هزاره جات، نبودن راه های مواصلاتی، نبود برق، کمبود امکانات مخابراتی، فقر، عدم دسترسی به خدمات طبی، سرما و برفباری شدید در زمستان ها و… فساد در ادارات محلی بخصوص نهاد های قضائی، کمبود مکاتب که در بسیاری از مناطق این ساحات شاگردان در زیر سایه درختان، زیر چادرها، درفضای باز، روی خاک وبا عالم از وحشت، خوف و تهدید درس می خوانند و خیلی از مشکلات رهایشی دیگر که در مجموع شرایط زنده گی دراین ساحات را دشوارنموده و درپهلوی آن همه، یوریش و تهاجم هرساله کوچی های مسلح و تحت حمایت طالبان و حلقاتی درحکومت وضعیتی را ترسیم می نمایند که شرایط زنده گی هزاره ها را درحاکمیت عبدالرحمن دراذعان متجلی می سازند.
حکومت افغانستان درعین حال که از تامین امنیت کافی برای تمامی مردم افغانستان عاجز است. از ارائه ابتدائی ترین امکانات زنده گی به مردم صلح دوست و محروم مناطق مرکزی کشور طفره میرود و در بسیاری موارد در پهلوی گسترش فقر عمدی در محل سکونت هزاره ها، تقویت و گسترش حاکمیت طالبان درجوار مناطق سکونت هزاره ها مانند: تمزان وگیزاب، مسیرهای مواصلاتی ولایت دایکندی، کابل- غزنی، میدان- بهسود، پروان- بامیان وغیره تشویق کوچی ها و دیگر عوامل فشار باعث بی خانمانی و مهاجرت گسترده آنان گردیده است.
هزاره های ساکن در مناطق مختلف ولایت غزنی، میدان وردک، هلمند، غور، حتی کابل و غیره نیز نظر به موقعیت مناطق شان همچنان با فشارهای گوناگون و مختلفی مواجه اند که وضعیت هریک از آن مناطق نیازمند بررسی های جداگانه می باشند.
از سوی دیگر حکومت افغانستان نقاط تجمع مهاجرین افغانستانی را در کشور های مختلف دنیا با دسایس و سیاست های خصمانه هدف قرار داده که ایران، استرالیا، انگلستان و ناروی از جمله کشور های می باشند که طی سال های اخیر اکثراَ پناهجویان هزاره تبار رهسپار آن کشورها گردیده و این مسئله دستگاه دیپلماسی حکومت کنونی افغانستان را تحریک نموده تا با انگیزه های معلوم، مشخص با عقد قرارداد های مختلف خواستار برگشتاندن عده آنان گردیده و باعث ایجاد مشکل و دشواری در روند زنده گی شماری زیادی از پناهجویان افغانستانی در دیار غربت گردیده است.