فیروز ابوذر
رضا رضایی، اسمی که این روزها همگان به زبان می آورد، این نام متعلق به کسی است که دستکم چند ملیون نفر در سراسر افغانستان هفته یک بار به تماشای چهره اش انتظار می کشیدند، یاد آوری این نام مرزتفاوتهای سنی و جنسیتی را شکسته است. نام رضا با توجه رزمایش هنر موسیقی در پربیننده ترین شبکه تلوزیونی و در گیرا ترین برنامه آن از مفهومی حقیقی کلمه فراتر رفته است همانگونه که خود رضایی در موقعیت رسیده است که دیگر رضا نیست، فراتر از رضا و رضایت به آنچه که بود و دیگران باور داشتند که باشد.
اگر بخواهم رضا رضایی را معرفی کنم، بدون شک تنها به نام وی بسنده خواهم کرد. چون از آشنائی با شهرت کامل او دستم کوتاه است و ضمناً دوست ندارم او را به سبک کلیشه ای و ثپت در فورم های قالبی و رسمی بشناسم. زیرا رضا رضایی پس از این رضا فرزند فلانی نیست بلکه فرزند یک جامعه، نماد یک فرهنگ و سخنگوی یک تاریخ است. پس من نیز این جسارت را ندارم که او را کوچکتر از آنکه شده جلوه دهم.
رضا رضایی از سلسله نسل های محروم یک تاریخ است که بی رحمانه ترین حقارت و ناچیز نگریها را با خود حمل کرده است، رضایی فرزند جامعه ای است که گویا مزدور و بارکشی برای دیگران آفریده شده بود، حضور رضا رضایی با یک آله خیلی ساده و ابتدائی موسیقی «دمبوره» روی پربیننده ترین استیج نماد فرهنگ محورمیت های چندین نسلی است که آن را از گیلنه ای پنج لتری تیل و تارک های کفش دوزی درست میکردند و فریاد بی مهریها و طرد شدگیهای خویش را در دل کوه بابا و دره های بامیان و بهسود، غزنی و دایکندی و … زمزمه می کردند.
برنامه امسال ستاره افغان با یک سلسله تفاوتها از نگاه محتوا و حضور افراد چه بحیث داور و چه بحیث ستاره های رقابت کنند برگزار شد. یعنی داورها از آواز خوانها و موسیقی دانان کهنه کار و حرفی تر حضور یافته بودند و همینطور ستاره ها بکارهای وقت گیر و حرفی تر تمیرین داده می شدند که مصداق های آن در جریان برنامه روشن دیده می شد ویا به حضور دو ستاره مشخص اشاره کنم الماس فراهی و رضا رضایی که هردو با آله موسیقی خویش آواز می خواندند.
اما تفاوتها در این مظاهر پایان نمی پذیرد در حالیکه می شود از تی دل این ناهمگونی های شکلی و محتوایی جلوه های پرمغزتری را بیرون کشید. چون به همان اندازه که شکل متفاوت است به همان میزان محتوا ناهمگون است. با توجه به این اصل، از پرده های پررمز راز محتوا زمانی عبور میکنیم که شکل را درست ارزیابی و نماد گیری بتوانیم.
در هفته های اخیر جشنواره امسال ستاره افغان رضایی با شکل و محتوای کاملاً ناهمگون با دو رقیب خویش به رقابت پرداخت. شکل و نماد ظاهری رضا رضایی نمایش فرهنگ و رسوم منحصر به فرد یک جامعه خاص است، همان گونه که فراهی و الکوزی نماد ساز جلوه های خرده فرهنگ محلی خویش بودند. ولی از نگاه محتوایی رقابت شدیدی را میان فرهنگ های قومی، پیشینه ای تاریخی و شرایط همواره حاکم در زندگی این افراد که هر کدام نماینده یک قوم بودند را نیز حکایت میکرد.
رویهم رفته رقابت را خاص تر در نظر میگیریم یا به سخن دیگر به شاخصه های که هر ستاره با خود وارد این جشنواره کرده بود به این رقابت نگاه می کنیم. متین الکوزی از قوم پشتون با اقتصاد خانوادگی نسبتاً بهتر و پیشینه برخوردار، الماس فراهی از قوم تاجک اقتصاد بهتر، شرایط آزاد و سرانجام رضایی از قوم هزاره اقتصاد همیشه فروگزین و شرایط محدود و دست و پاگیر به مصاف هم رفته به رقابت پرداختند این رقابت در واقع رقابت میان محدویت ها و محرومیت ها و برخورداریها نیز بود و نشان داد که درد چگونه بر آسایش غلبه پیدا میکند.
کسانی که در این چشنواره رقابتی سهم گرفتند بخصوص رای دهندگان که نقش سازنده را ایفا کردند به شکل غیر مستقیم از طریق رای خویش در این کارزار وارد بودند، یعنی ستاره ها حضور یافتند اما رقابت اثبات حضور شان را مردم تعیین کرد. باید به شدت بگویم که مردم ما یک مردم سرفرازیست که در هیچ رقابت و رزمایش کوتاهی نکرده اند. بخصوص در حمایت از کسانی که از ارزشهای این مردم صادقانه دفاع و ایستادگی کرده اند.
رقابت در جشنواره ای ستاره افغان هم دامنه ی تلاش و سرکله زدن برای اثبات ارزشهاست، ارزشهای فرهنگی هنری که در طول تاریخ همانطور که مردم ما حقیر و ناچیز انگاشته شده بودند ارزشهای فرهنگی ما نیز نزد دیگران مسخره ای بیش نبود. اما حضور رضایی با نمادهای فرهنگی این مردم و حمایت بی قید و شرط مردم تاثیر فوق العاده روی افکار عمومی این جامعه میگذارد.
تبعیض اجتماعی و ناچیز انگاشتن گروهی از مردم توسط افراد جامعه تبعات ستم و تبعیض نگاه غیر عادلانه دولت هاست و شکستن قانون و فورمهای تبعیضی یک سیستم طی یک انقلاب یا خیزش سازمان یافته سیاسی ممکن است برهم بخورد، ولی تغییر دادن نگاه ها و پندارهای تبعیضی در سطح یک جامعه خیلی زمانبر و نیازمند کارهای حساب شده و تلاش زیاد است. گرچه مردم ما به رهبری استاد بزرگوار مزاری تا حد زیاد خویشتن را به دیگران بازتفسیر کردند تا نگاه هایشان را نسبت به مردم ما تغییر دهند چون آنگونه که از سوی جلادان تاریخ معرفی شده اند نیستند.
زمانی که استاد شهید در اولین سخنرانی های خود بعد از ورد سیاسی به کابل با شدت بیان میکند که “مردم ما یک مردم سرفرازیست که با دیگران در مساوات میخواهد زندگی کند” این حرف رهبر بزرگ آنقدر عمیق و پرمغز است که بند بند جامعه را تکان داد و در هر زمان تکان میدهد و نسل های بعد از مزاری قطع نظر از سیاسیون سر به آبخور منظور در سطح جامعه است، جوانان ما به حد تلاش کنند تا حرف رهبر شهید عملاً جا بیافتد.
راقابت و حضور مردم ما در جشنواره ستاره افغان برای اثبات حضور و حمایت از فرهنگ هنری خود یکی از آن تلاشهاست و یادآوری میکنم که رضا رضایی نیز به امید و حمایت مردم خیانت نکرد. با پشتکار و ایستادگی فریاد موسیقی نسل های محروم را که همانا «دمبوره» است بخوبی به گوشها رساند و تا مرز رسمیت بخشیدن آن مبادرت ورزید. دمبوره و صدایش پس از این دیگر یک آله ناآشنا نیست.
موسیقی و فورم دیدو که نماد فرهنگ هنری اصیلی هزارگی است وارد استندرد های موسیقی افغانی شده است. دو بیتی های هزارگی که زمانی از لاییه های دو تار سرور سرخوش نوحه ای درد و رنج تاریخی مردم ما بود در انگشتان تارک دوست داود سرخوش سرود های غرور و مبارزات جوانان ما شد و امروز صدای دمبوره از حلقوم رضا رضایی به گوشهای تبعیض آلود جامعه طنین بازشناسی هویت فرهنگی مردم ما را می نوازد.
دمبوره نقش مهمی در زندگی تاریخی این هزاره ها بازی کرده است. تارهای این آله موسیقی ساده در دستان سرور سرخوش فریادگر درد و بازگو کننده جنایات سازمان یافته از سوی جلادان تاریخ بود، در انگشتان داود سرخوش داود که هنر سیاسی را به آسمانی ترین وجه آن به گوشهایمان زمزمه کرد، سخنگوی افتخارات و مبارزات کابل و بامیان شد و اینک در حلقوم رضا رضایی بازشناسی هویت فرهنگی مردم ما نهفته است.
رضا رضایی با پشتگار خود و حمایت مردم پیروز شد. تندیس ستاره سال موسیقی جشنواره را نیز با خود برد. اما معلوم نیست که رضایی وزن و تاثیر کار خود و رای دادن مردم از جیب های شخصی شان علی رغم وضع بد اقتصادی را می داند یا خیر؟ چون فصل خواهش و طلب یاری رضایی از مردم پایان یافت حال آغاز خواهش و امید مردم است. مردمی که از پول شخصی و با احساسات پاک خود وی را از یک جوان عادی به مشهورترین جوان تبدیل کرد.
من خودم اصلاً به رضا رضایی رای ندادم، اما توقع دارم که آقای رضایی ارزش این را درک کند که یک روزگاری نه چندان دور همین چهره با چنین ظاهر هزارگی یک موجود ناپاک و حقیر محسوب می شد و برای اینکه او را بیشتر تحقیر کنند لهجه اش را به تمسخر می گرفتند.
اما امروز چقدر عوض شده است که مجری برنامه برای جذابیت بیشتر به این لهجه صحبت می کند و مهمتر از آن رامشگر داور برنامه از هنر هزارگی با افتخار یاد می کند و داود سرخوش را افتخار موسیقی افغانستان می نامد. گرچه حرف کوتاه و ساده است ولی بازتاب و تاثیر آن خیلی زیاد و قابل تحسین است.
به هر صورت من نیز این پیروزی را که در واقع پیروزی محرومیت بر برخورداری، غلبه ای درد بر آسایش و فایق آمدن دوتار بر گیتار و سرانجام ستاره شدن رضارضایی را به تمام مردم افغانستان بطور عام و به قوم هزاره بطور خاص تبریک گفته و ابراز امیدواری می کنم که این افتخار آفرینی به وسیله مردم ما ادامه پیدا کند.